سه‌شنبه 6 آذر 1403

طالبان پروژه ای فراتر از افغانستان

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
طالبان پروژه ای فراتر از افغانستان

بازیگری طالبان در مناطق مختلف افغانستان در اصل بازیگری جدی در مقابل جریان شیعی در تمدن اسلامی به ویژه در خاورمیانه، آسیای میانه و شبه قاره هند تبدیل خواهد شد.

بازیگری طالبان در مناطق مختلف افغانستان در اصل بازیگری جدی در مقابل جریان شیعی در تمدن اسلامی به ویژه در خاورمیانه، آسیای میانه و شبه قاره هند تبدیل خواهد شد.

به گزارش خبرنگار مهر، سید علیرضا عالمی مدیر گروه تمدن نوین مرکز مطالعات پیشرفت و تمدن پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری مهر گذاشته است به بررسی دلایل قدرت نمایی کم سابقه طالبان در مناطق مختلف افغانستان اشاره کرده است:

طالبان بعد از نزدیک سه دهه فعالیت در افغانستان به نظر می‌رسد هر روز به کسب انحصاری قدرت تحت عنوان امارت اسلامی افغانستان نزدیک‌تر می‌شود. اینکه چرا برنامه حذف طالبان در افغانستان از سوی دولت افغانستان و حامیان بین‌المللی‌اش به شکست مواجه شد علاوه بر سیاست‌های منطقه‌ای قدرت‌های ذی‌دخل به ماهیت این جریان نیز باز می‌گردد.

طالبان همان گونه که در زمان ظهورش در 1994 جریانی ناشناخته بود تاکنون نیز ناشناختگی خود را حداقل برای اذهان عمومی حفظ کرده است. این جریان از جریانی به شدت شریعت گرا و ضد مدرنیته که در دهه هفتاد خورشیدی از خود نشان می‌داد تبدیل به جریانی شده که بازیگران معادلات منطقه‌ای را به خوبی می‌شناسد و با آنها تعامل برقرار می‌کند در گذشته این جریان بیشتر به القاعده و محافل و شخصیت‌های تندرو سلفی و سرویس امنیتی پاکستان منتسب می‌شد اما امروزه به نظر می‌رسد این گروه خاستگاه اندیشه‌ای خود را یافته و توانسته در جریان‌های اسلامی اسم و رسمی بیابد، این گروه گرچه در گذشته با القاعده به عنوان جریانی میدانی پیوند داشت اما در این مدت توانسته با نوسازی، خود را به سرشاخه اصلی جریان‌های اسلامی هم سو با خود نزدیک کند، این گروه کماکان به دنبال برپایی امارت اسلامی در افغانستان است اما برخلاف گذشته برای این هدف تنها از گزینه خشونت استفاده نمی‌کند در کنار خشونت و دیپلماسی منطقه‌ای و بین‌المللی سعی می‌کند با کنشگری از طریق جریان اخوانی، نیروهای ذی‌دخل در مناقشه افغانستان مانند جمعیت اسلامی و حزب اسلامی که آنها نیز ریشه‌ی اخوانی دارند را به گونه‌ای با خود همراه کند و مضاف بر آن امروز طالبان دیگر نامشان در کنار گروه‌هایی چون القاعده قرار نمی‌گیرد بلکه خود را در قامت جریانی تعریف کرده است که دولت‌هایی مثل پاکستان، قطر، ترکیه آشکارا از آن پشتیبانی می‌کند این امر نشان می‌دهد که جایگاه، کارکرد و اهداف طالبان به شکل فزاینده‌ای در حال تغییر است. این تحول طالبان را بسی خطرناک‌تر از دهه هفتاد خورشیدی ساخته است.

این جریان از جریانی به شدت شریعت گرا و ضد مدرنیته که در دهه هفتاد خورشیدی از خود نشان می‌داد تبدیل به جریانی شده که بازیگران معادلات منطقه‌ای را به خوبی می‌شناسد و با آنها تعامل برقرار می‌کند

طالبان در صورت بندی جدید تنها پروژه نفوذ پاکستان در افغانستان نیست بلکه هدف گذاری آن فراتر از افغانستان است. شواهد قابل اعتنایی وجود دارد که جریان اخوان المسلمین پروژه‌ی شرق جهان اسلام را از طریق طالبان تحت عنوان پروژه خراسان دنبال می‌کند. ترکیه و قطر پشتوانه ایدئولوژیک و حمایت مالی، رسانه‌ای و بین‌المللی آن را عهده دار شده و پاکستان در حوزه نظامی و میدانی مدد می‌رساند گرچه شواهدی وجود دارد که ترکیه خود نیز به صورت میدانی ورود کرده و عملا در حال تجهیز طالبان ازبک تبار در خاک افغانستان است این کار با دور ساختن ژنرال دوستم ازبک، به عنوان مهمترین رهبر ازبک مخالف طالبان از تحولات افغانستان و زمینه سازی برای حضور گسترده طالبان در شمال افغانستان و مناطق ازبک نشین در حال انجام است.

در میان تاجیک‌های افغانستان به عنوان دومین قومیت پر نفوس افغانستان که در شمال آن کشور زیست دارند نیز جریان جمعیت اسلامی از دیرباز اخوانی بوده و از نظر جریانی مشکلی با طالبان ندارد. اگر طالبان نگاه قوم گرایانه پشتونیستی که از آنها در ذهن افغان‌ها ایجاد شده را تعدیل کند این جریان راهش برای تصرف سراسر افغانستان هموار خواهد بود که در این صورت منجر به برپایی دولت اخوانی در کابل خواهد شد.

دولتی که حوزه فعالیت آن به دلیل امتداد جریانی محدود به افغانستان نخواهد بود. از نظر جریانی امتداد آن مشخصا در تاجیکستان و ازبکستان ادامه خواهد یافت و موفقیت احتمالی آن در افغانستان و عضوگیری آن در آسیای میانه عملا حیات خلوت روسیه را در کشورهای آسیای میانه تهدید خواهد کرد، از سوی دیگر دولتی اخوانی در کابل برای پاکستان نیز ایده آل است چرا که چنین دولتی در کابل دیگر ایده ناسیونالیستی پشتونها را در مقابل پاکستان که بخش قابل توجهی از پاکستان را جزو خاک افغانستان می‌دانند دنبال نخواهد کرد.

اقلیت شیعیان افغانستان و مشخصا قومیت هزاره اما مهمترین تهدید برای طالبان و دولت طالبانی نیز مهمترین و اصلی ترین چالش برای موجودیت سیاسی و حتی مذهبی آنها خواهد بود اگر این اتفاق بیفتد آنها عملا از معادلات سیاسی افغانستان، منطقه و جبهه مقاومت شیعی حذف خواهد شد. در این وضعیت متحد مذهبی شیعیان یعنی جمهوری اسلامی ایران نیز با روی کار آمدن طالبان گرچه تهدیدی به نام آمریکا در شرق کشور را نخواهد داشت اما به جای آن تهدید ایدئولوژیک و درون تمدنی را تجربه خواهد کرد که چالش‌های متفاوتی را فرا روی ایران قرار خواهد داد، تهدیدی که احتمالا حمایت غرب و آمریکا را نیز با خود خواهد داشت؛ این تهدید می‌تواند از نظر تمدنی بسی گسترده‌تر و درازمدت تر از تهدید نظامی ناتو یا آمریکا باشد.

سوال این است که آیا ایران می‌تواند از چنین وضعیتی جلوگیری کند؟ در این وضعیت گویا جمهوری اسلامی ایران از ابزارهای میدانی کافی و تأثیرگذار برای تغییر موازنه در صحنه سیاسی افغانستان پیش از سلطه کامل طالبان برخوردار نیست. مگر اینکه عامل قومی بار دیگر در افغانستان تقویت شود و فارس زبانان در مقابل پشتون زبانان صف آرایی نظامی کنند در حالی که چنین وضعیتی با سیاست کنونی طالبان که سعی در اجتناب از نزاع‌های قومی دارد غیر محتمل است.

به نظر می‌رسد اگر این سیاست طالبان یعنی کنشگری جریانی به خوبی اجرایی شود این جریان در میان مدت از جریانی قومی - مذهبی، به جریانی کاملا اخوانی و با اهداف منطقه‌ای تبدیل خواهد شد که در این صورت اخوانی‌ها به عنوان مهمترین جریان سیاسی در میان اهل سنت که سودای برپایی خلافت در سر دارند گرچه تلاش‌هایشان در شمال آفریقا و شامات برای دولت سازی عملا تاکنون به شکست انجامیده اما با روی کار آمدن امارت طالبان، خورشید این جریان این بار از خوراسان (محل طلوع خورشید) طلوع خواهد کرد. اگر چنین شود صف آرایی جریان‌های اسلامی و شکل‌گیری کانون‌های نزاع در دهه پیش رو روشن‌تر خواهد شد بدیهی است در چنین وضعیتی طالبان فقط یک بازیگر در صحنه افغانستان نخواهد بود و به بازیگری جدی در مقابل جریان شیعی در تمدن اسلامی به ویژه در خاورمیانه، آسیای میانه و شبه قاره هند تبدیل خواهد شد.