عملیات سیدالشهدا در فکه از نگاه سردار فضلی
سردار علی فضلی از فرماندهان لشکر 10 سیدالشهدا (ع) ناگفتههایی را از عملیات سیدالشهدا (ع) بیان میکند.
به گزارش حوزه دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، عملیات سیدالشهدا (ع) اردیبهشت سال 65 در منطقه فکه از سوی هفت گردان رزمی از گردانهای خطشکن لشکر 10 سیدالشهدا (ع) انجام شد. روز دوازده اردیبهشت ماه سال 65 برای بسیاری از رزمندگان کشورمان روز خاصی است؛ روزی که یک تیپ پیاده در برابر چند لشکر زرهی عراقی مقاومت کرده و با ایثار و شهادت جان خود را کف دست گرفته و در نهایت پیروز شدند. اتفاقی که حتی در فیلمهای جنگی هالیوودی نیز قابل تصور نیست. اما جوانان و رزمندگان این مرز و بوم بارها با وقایعی از این دست نشان دادهاند که به لطف قدرت ایمان خود کارهای عجیب و نشدنی را انجام میدهند.
به مناسبت فرا رسیدن سالگرد عملیات سیدالشهداء (ع) سردار علی فضلی جانشین رئیس سازمان بسیج مستضعفین و از فرماندهان لشکر 10 سیدالشهدا (ع) در گفتگو با فرهنگ شهر همشهری خاطراتی از از این عملیات بازگو کرده در ادامه میآید:
ساعت 10 صبح روز نهم اردیبهشت ماه سال 1365 در حالیکه روزهای بعد عملیات دیگری در تکمیل عملیات 70 شبانهروزی والفجر 8 انجام میدادیم، خبر رسید دشمن عملیات جدیدی آغاز کرده است و پد مرکزی جزیره خیبر را به تصرف خود درآورده است و شما باید ماموریت خود را به زمان دیگری موکول کنید و در جزیره امالرصاص حد مرکزی همین امشب اقدام کنید، وقتی ما از فاو با بالگردی به قرارگاه نصرت آمدیم شهید علی هاشمی سردار بزرگ سپاه اسلام و سردار حور گفتند: «پد مرکزی سقوط کرده و گردان حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) به فرماندهی برادر صبا ماموریت پیدا کرده تا تشکیل محوری آن شب در آنجا عملیات کند و با نصرت الهی همراه شد و آنجا اولین قدم عراقیها را دفع کردند و باز پسگیری شد.»
در روز دهم اردیبهشت سال 65 به پادگان سیدالشهدا (ع) (شهید کلهر) در دو کوهه آمدیم که در آنجا به ساخت و ساز پادگان برای عقبه تیپ حضرت سیدالشهدا (ع) مشغول شده بودیم و در آنجا دو موضوع را رصد میکردیم که اولین آنها نیازمندیهای جبهه جدیدمان در منطقه پد مرکزی جزیره خیبر و نیاز گردان حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) را تامین کنیم و دومین موضوع جلسهای برای پادگانسازی پیشبینی شده بود، ساعت 3 بعد ازظهر خبر رسید که دشمن در جبهه دومی به نام دفاع متحرک باز کرده و به فکه آمده یعنی همین جغرافیای مقدس و مبارکی که امروز ما در آن اجتماع عاشورایی و کربلایی کرده ایم و قریب به 28 تا 30 کیلومتر دو طرف جاده آسفالتی را به تصرف درآورده و به خط نیروهای 16 زرهی قزوین تک زده است. جلسه با شنیدن این خبر تعطیل شد و ما به سمت فکه حرکت کردیم و به دلیل کمبود وقت در طول مسیر جلسات و فراخوانیهای خود را انجام دادیم و حدود ساعت 5 به دفتر قرارگاه 16 زرهی قزوین رسیدیم، سرهنگ جمشیدی فرمانده لشکر 16 زرهی قزوین به ما گفت که دشمن به ما تک زده و حدود 30 کیلومتر را تصرف کرده است.
با اخبار و اطلاعاتی که به دست آوردیم همان شب دو گردان را فراخوان کردیم که به فکه بیایند و در دو جناح جاده فکه مستقر شوند تا از پیشروی احتمالی دشمن جلوگیری کنند و ما فرصت پیدا کنیم ابعاد پیشروی جغرافیایی دشمن را شناسایی کنیم، رزمندگان عزیز تیپ حضرت سیدالشهدا (ع) با توجه به استعداد زیاد گردانهایش در دو جبهه به آنها داده بودیم و باید در جبهه سوم یعنی فکه نیز حضور پیدا میکردند، کارشناسایی همان شب توسط شهید کیانپور و یاران صدیق اطلاعات، عملیات، تخریب آغاز شد و، چون زمان اندکی در اختیار داشتیم از هر گردان هم بر اساس پیشبینی که در جلسات فشرده خط و حدهای اولیهای تعیین شده بود تعدادی از فرماندهان دسته، گروهان و بعضی از فرماندهان گردان برای شناسایی رفته بودند.
مطلع شدیم لشکر یک مکانیزه عراق در این جبهه حمله کرده و قصد ادامه عملیات را به سمت سایت 4 و 5، رادار و جبهه فتحالمبین الی سه راه قهوهخانه تا خود حبس نادری را دارد و آن شب مانع از پیشروی احتمالی دشمن شدیم و فرصت برای شب 11 اردیبهشت مهیا شد و تاکنون سابقه ندارد برای منطقهای با وسعت 30 کیلومتر در جلوی یک لشکر مکانیزه با یک شب شناسایی عملیات انجام دهیم، وقتی که رصد کردیم دیدیم که ذاقه مهمات ما به دلیل دو جبههای که داشتیم مهمات ذخیره برای بار مبنا و بار همراه برای شب عملیات در اختیار ندارد و به عزیزان ارتش و لشکر 16 زرهی نیز عرضه داشتیم که متاسفانه آنها نیز مهمات کافی برای عملیات 11 اردیبهشت نداشتند که در اختیار ما قرار دهند.
وقتی شهید محمدحسن حسنیان شاهد این صحنه بود به بنده گفت که اینجوری نمیشود که ما از برادران ارتشی چیزی برای عملیات نگیریم سپس به فرمانده قرارگاه کربلای ارتش سرهنگ خرمجاه که یک خودکار پارکر در جیب خود داشت با لهجهای شیرین گفت برادر خرمجاه عجب خودکار زیبایی دارید و او گفت قابلی ندارد و شهید حسنیان خودکار را گرفت و در جیب خود گذاشت و به من گفت دیدی من یک چیزی برای عملیات از ارتش گرفتم، این نکته را گفتم که بدانید بچهها در اوج سختی در جنگ و عملیات با همه آن شرایط ویژهای که باید به آنها بپردازیم روحیه و نشاطشان کربلایی و شب عاشورایی است یعنی مزاحشان و شوخیهایشان سرجایش است.
سپس با قرارگاه خاتمالنبیاء (ص) تماس گرفتم و خدمت سردار صفوی عرضه داشتم که ما آماده عملیات هستیم، ولی مهمات در اختیار نداریم اگر ممکن است برای ما مهمات بفرستید و ما به واسطه نداشتن مهمات یک شب دیگر فرصت داشتیم که از دشمن اطلاعات کسب کنیم سپس فرماندهان همقسم شدند که اگر مهمات برای شب دوم به حد کفایت نرسد حتما روز 12 اردیبهشت به دشمن حمله کنیم و برای همقسم شدن بچهها قرآنی در وسط گذاشته شد، همه دستها را روی هم فشردند و دیواری از دستهای مجاهدین در راه خدا که با هم همپیمان و همقسم برای شکست دشمن شده بودند تشکیل شد.
مهمات مقداری رسید و ما برای عملیات آماده شدیم و همه جلسات ستادی ما در قرارگاه لشکر 16 زرهی قزوین برگزار شد و کارها به مسئولین واگذار شد سپس فرمانده لشکر 16 زرهی قزوین از من سوال کرد این چه سری است که همه به شما مراجعه میکنند و شما با همه صحبت میکنید و همه آنها توجیه میشوند و هر کسی وظیفه خود را در عملیات میداند و من به ایشان گفتم که این یک فرهنگ است و متعلق به حضرت امام خمینی (ره) است و اوست که ما را اینگونه تربیت کرده و، چون کار برای خدا و معامله با اوست همه با هم هماهنگ میشویم و نیازی به گذر زمان نداریم و انگار ما دهها و صدها سال ریشه در خون یکدیگر داریم، سرهنگ جمشیدی به بنده گفتند این نگاه ستودنی است.
همه چیز برای انجام عملیات آماده بود و ساعت 11 شب را برای آغاز عملیات پیشبینی کرده بودیم و ساعت 10 شب باید گردانها به محل استقرار خود میرسیدند و در جناح سمت راست جاده گردان ظهیر به فرماندهی شهید داود حیدری و در جناح چپ جاده گردان حضرت علیاصغر (ع) به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو و مابقی گردانها در جناح راست و چپ جاده مستقر شدند و ما نیز برای اینکه در نزدیکترین فاصله میدان درگیری حضور داشته باشیم با نفربری که سرهنگ جمشیدی در اختیار ما قرار داد در تپههای بلند منطقه مشرف به عملیات حضور پیدا کردیم تا نیروها را هدایت کنیم.
حدود ساعت 10 شب بود که خبر رسید دشمن جبهه خود را تقویت کرده و لشکر 10 زرهی دشمن به منطقه رسیده است و امشب میخواهند با لشکر 1 مکانیزه و لشکر 10 زرهی عملیات کنند و دشمن تمام عده خود را در قالب دو لشکر مکانیزه و زرهی در مقابل سپاه اسلام صفآرایی کرده بود من بلافاصله با شنیدن این خبر با قراگاه خاتمالنبیاء (ص) تماس گرفتم و شرایط را به برادر صفوی توضیح دادم و کسب تکلیف کردم و ایشان به من گفتند اگر نمیتوانید عملیات کنید میتوانید برگردید عقب و من در همان نفربر از فرماندهان نظر خواستم دیدم گروهی از اعضای قرارگاه با انجام عملیات مخالف هستند و میگویند که روز ما به لشکر زرهی عراق نمیرسد من در جواب به آنها گفتم که از فرماندهان گردانها نیز سوال میکنم اگر آنها نیز با شما هم عقیده بودند من هم با تصمیم شما موافقت میکنم.
در آن زمان به خداوند گفتم که اگر ما عملیات نکنیم دشمن بر ما عملیات خواهد کرد و دشمن اگرقرار باشد عملیات کند و ما زیر تانکها و نفربرها و چمکههای آنها له شویم که این خود ننگ و ذلت برای ما است و اگر امشب بچهها عملیات نکنند لشکر دیگری نیست که جای ما بیاید و عملیات کند خدایا تمام سرمایه نظام اسلامی برای دفاع مقدس در جبهه فکه همین تیپ حضرت سیدالشهدا (ع) و تیپ دیگری نیست که جایگزین آن شود.
من ابتدا با شهید اسکندرلو تماس گرفتم و شرایط را توضیح دادم و ایشان به من اعلام کرد آمادگی کامل برای رویارویی با دشمن را داریم و دشمن در چند قدمی قرار دارد و ما برای انهدام دشمن لحظهای تردید نداریم، اما نظر شما هرچه باشد همانگونه عمل میکنیم وقتی شهید اسکندرلو نظر من را برای انجام عملیات شنید آمادگی 100 درصد خود را اعلام کرد و دیگر گردانها نیز آمادگی 100 درصد خود را از این موضوع اعلام کردند.
من با قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) تماس گرفتم و به برادر صفوی گفتم که ما به فضل و عنایت خداوند آماده عملیات هستیم و اگر اجازه میدهید عملیات کنیم. عملیات آغاز شد جنگ مردانه و سخت و نابرابری آغاز شد، انبوهی از تانکها، نفربرها در مقابل رزمندگانی که فقط به خداوند اعتماد و توکل دارند منهدم میشد و هیچ قاعده نظامی اصلا رویارویی یک تیپ پیاده با دو لشکر مکانیزه را نمیپذیرد و فرماندهان با شروع عملیات فتوحات خود را گزارش میدادند وقتی که گزارش کلی عملیات را تنظیم کردیم متوجه شدیم که فرزندان دلبند امام خمینی (ره) 280 تانک و نفر بر و ادوات دشمن در فکه منهدم شده بود و غریب به 4000 هزار نفر کشته، زخمی و اسیر کردهاند.
در این بین خبر مجروحیت و شهادت رزمندگان یک به یک میرسید، از گردان حضرت علیاصغر (ع) برادر صادقی جانشین گروهان مجروح شده، حمید مقیمی دیگر جانشین گروهان نیز مجروح شده، سردار رشید سپاه اسلام حسین اسکندرلو به شهادت رسیده و پس از شهادت ایشان باید فردی را به عنوان فرمانده گردان حضرت علیاصغر (ع) انتخاب میکردیم و مرتضی خلج که جانشین گردان بود را به عنوان این گردان انتخاب کردم و همه رزمندگان با شنیدن این خبر از وی اطاعت میکردند و همچنین بعد از شهادت شهید حسنیان جانشین گردان هدایت نیروها را به عهده گرفته بود.
همه گردانها با توفیقات الهی عملیات را به مقصد خدا پسندانهای رساندند و دشمن با تلفات سنگینی که در 12 اردیبهشت سال 65 متحمل شد دیگر به خود اجازه نداد تا پایان جنگ تحمیلی در آن منطقه دست به عملیات بزند.
انتهای پیام /