غزهایها زیر آوار گرسنگی
پدر یک کودک غزهای میگوید، فرزندش که در زمان جنگ به دنیا آمده بود، جز یک روز هیچ غذایی نخورده است؛ نه شیر خشک و نه هیچ چیز دیگر. پدر و مادرش آخرین پساندازهای خود را برای غذا خرج کردند؛ به عبارت دیگر، جواهرات مادر را فروختند تا شیر بخرند و از سایر آوارگان درخواست آب کردند کردند تا شیر خشک را با آن مخلوط کنند. حالا حتی آن هم از بین رفته است. «ویویان یی» و «بلال شبیر» در گزارش 23آوریل...
ارتش اسرائیل ساختمان را محاصره کرده بود و به هر کسی که در آن پناه برده بود، گفته میشد که در آنجا بماند. الشفاء همان بیمارستانی بود که جهاد پنجماه قبل در آن متولد شده بود؛ پنجماه جستوجوی تمام وقت برای اندکی غذا، که گاهی این جستوجو با چاقو خوردن همراه بود. تنها کاری که والدین جهاد میتوانستند انجام دهند این بود که بنشینند و گرسنه شدن پسرشان را تماشا کنند. العرقان (مادر خانواده) که گرسنه بود، شیری در سینه نداشت که به طفل خود بدهد.
بعد از دو روز مقداری غذا پیدا کردند. جهاد 28ساعت بود چیزی نخورده بود. پدر و مادر، یکی از تیشرتهای سفید و کثیف جهاد را روی چوب جارو بالا گرفته بودند و نوزاد را روی دست نگه داشتند و به سمت سربازان اسرائیلی رفتند. آنها گفتند که در همان روز در کنار غیرنظامیان دیگری که از حمله به بیمارستان فرار میکردند، عازم جنوب غزه شدند. حمله اسرائیل به بخش شمالی سرزمین؛ جاییکه خانواده قبل از جنگ در آنجا زندگی میکردند و از آن زمان در پناهگاه بودند، به این معنی بود که چیزی جز گرسنگی برای آنها باقی نمانده بود. در غزه، جایی که اسرائیل بیشتر آب و غذای این سرزمین را قبل از جنگ قطع کرده و جنگ هم کشاورزی را تقریبا غیرممکن کرده است، سازمان ملل میگوید احتمالا تا پایان ماه مه قحطی آغاز میشود. گروههای امدادی و بسیاری از دولتها مقصر محدودیتهای شدید در کمک به غزه را اسرائیل میدانند. اسرائیل که قبلا سازمان ملل را به عدم توزیع کافی کمک متهم کرده بود، اخیرا پس از مواجهه با فشارهای زیاد خارجی، وعده داد که ارسال را افزایش دهد.
«آکسفام» یک گروه کمکرسان، محاسبه کرده است که صدها هزار نفر در شمال غزه (که ماههاست به روی همه کمکها بسته است) بهطور متوسط با 245کالری در روز تلاش میکنند زنده بمانند. کارشناسان میگویند زمانی که مردم غزه تا سر حد مرگ و در مقیاس وسیع گرسنگی داده میشوند، این اتفاق ابتدا در شمال و ابتدا برای آسیبپذیرترین افراد رخ میدهد: کودکانی که دارای شرایط خاص پزشکی هستند، افراد مسن و نوزادانی که در محاصره به دنیا آمده و هرگز یک وعده غذایی کامل ندیدهاند. بردا، 24 ساله گفت: «چیزی که مرا مجبور کرد دستهایم را بالا ببرم و به سمت سربازان در بیمارستان بروم این بود که خطر گرسنگی کودک کوچکم وجود داشت و لهله زدن او را میدیدم.» کودکان غزه در حال حاضر بهدلیل کمبود غذا میمیرند. به گفته مقامات بهداشتی محلی، حداقل 28کودک زیر 12سال بهدلیل سوءتغذیه در بیمارستانها تا 17آوریل جان خود را از دست دادهاند؛ از جمله 12کودک ظرف کمتر از یکماه. مقامات میگویند که دهها نفر دیگر به احتمال زیاد در خارج از مراکز درمانی جان خود را از دست دادهاند.
انتخابهای ناامیدکننده
«مهند النجار» که قبل از جنگ به دنیا آمد، هنوز دندان در نیاورده بود که درگیری آغاز شد. مادرش «حناء النجار» پس از پناه گرفتن خانوادهاش در مدرسهای در نزدیکی خانهشان در خانیونس در جنوب غزه گفت که مهند را با شیر خشکی که سازمان ملل میداد تغذیه میکرد و آن را از فروشندگان میخرید؛ زیرا هیچ کمکی دریافت نمیکرد. همین امر برای آبی که برای مخلوط کردنش نیاز داشت نیز صادق است: هر بطری که در خیابان میخرید حدود 80سنت قیمت داشت. این شیر خشک زمانی که نیروهای اسرائیلی در فوریه منطقه را محاصره کرده بودند تمام شد، بنابراین خانم النجار شروع به تغذیه مهند با نان آغشته به کنسرو لوبیا و سوپ عدس کرد که توسط گروههای امدادی توزیع میشد. نه غذای تازه ای وجود داشت و نه سبزیجاتی. هرروز فقط قوطیهای کنسرو دیده میشد؛ غذایی که پزشکان اطفال هشدار میدهند نمیتواند به درستی کودکانی را که به غذای تازه و ویتامینها نیاز دارند، تغذیه کند.
خانم النجار گفت که مهند یک نوزاد سالم بود. اما در حدود 20ماهگی اشتهای خود را از دست داد. او دیگر غذای زیادی نمیخورد. دیگر راه نمیرفت. مادرش گفت که او نیاز شدیدی به آب نوشیدنی داشت؛ اما بیشترین آبی که مادر میتوانست به او بنوشاند فقط دو فنجان آب در روز بود. در ماه فوریه، نیروهای اسرائیلی دستور تخلیه پناهگاه را صادر کردند. خانم النجار گفت که با رفتن خانواده، سربازان شوهرش را بازداشت کردند. او و چهار فرزندش بدون همسرش به دنبال پناهگاهی میگشتند و در نهایت به چادری در رفح رسیدند. نیویورکتایمز نتوانست شرایط بازداشت شوهرش را بررسی کند.
خانم نجار گفت که مهند و پسر بزرگترش محمد که 7سال داشت دچار تب شدند. بنابراین از برادرشوهرش، جمیل برای درمان درخواست کمک کرد. آنها از این بیمارستان به آن بیمارستان میرفتند -6ساعت در الاماراتی، 4ساعت در درمانگاه العوده، 7ساعت در الکویتی - قبل از رسیدن به بیمارستان اروپایی غزه؛ جایی که به گفته او پزشکان به آنها گفتند که بدن فرزندانش کمآب و تبدار است. زمانی که پسران پس از چهار روز دریافت مایعات جایگزین مرخص شدند، به نظر میرسید که محمد بهبود یافته است. با این حال، مهند بهتر از این نمیشد و نان و پرتقالهایی را که مادرش به او میداد، قبول نمیکرد.
دکتر منتصر الفراء، متخصص اطفال که او را معالجه میکرد، گفت که پرونده نوزاد «فراتر از حد تصور دشوار بود.» دکتر الفراء به یاد میآورد که مهند حدود 11پوند وزن داشت و این نیمی از آن وزنی بود که باید به آن دست مییافت. قسمتهایی از بدن او به طرز عجیبی متورم شده بود و قسمتهای دیگر اسکلتی بود که نشاندهنده کمبود شدید پروتئین بود. دکتر الفراء افزود که او بچههای زیادی را در وضعیت مشابهی میبیند. وی خاطرنشان کرد: «در هر خانه و چادری میتوانید سوء تغذیه را پیدا کنید.» از مهند به قدری آب رفته بود که کارکنان امدادی نتوانستند رگ دست او را برای وارد کردن مایعات داخل وریدی پیدا کنند. به جای آن از پای او استفاده کردند.
جایی برای رفتن نیست
پنجماه قبل و پیش از فرار والدین «جهاد بردا» از بیمارستان الشفا و روی دست گرفتن او با پیراهن سفید، آنها برای به دنیا آوردن او در 20 اکتبر وارد این بیمارستان شده بودند. جهاد، اولین فرزندشان، 5 پوند و 8 اونس وزن داشت. نام او به تأسی از نام داییاش «جهاد» گذاشته شد. بردا، پدر خانواده در ماههای پس از تولد این پسر، هر روز از ساعت 9صبح تا غروب آفتاب، فقط به دنبال غذا میگشت. او هرگز نتوانست به اندازه کافی غذا پیدا کند. بازارها بسته شده بود. کشاورزان محصولات خود را رها کرده، نانواییها تعطیل شده و کمکها اندک بودند.
مردم شمال غزه چنان مستاصل شدند که معدود کامیونهای کمکرسانی که میرسیدند معمولا باعث ایجاد یک جنون میشدند. هر زمان که آقای بردا سعی میکرد به جمعیتی بپیوندد که کیسههای آرد را از کامیونها بیرون میکشیدند، ازدحام جمعیت او را به یاد زنبورهایی میانداخت که در حال ازدحام و جمع شدن در برابر دشمن هستند. او میگفت که باید شجاع بود تا در میان همه مردان مسلح به چاقو بتوانی بجنگی. او به ندرت موفق میشد. بردا یادآور شد: «همه جان خود را به خاطر یک کیسه آرد به خطر میاندازند.» او گفت در آن لحظات احساس میکرد که یا محکوم به له شدن زیر چرخ کامیونها یا کشته شدن توسط نیروهای اسرائیلی است. در ماه فوریه، بردا از یک کامیون سازمان ملل یک کیسه آرد ربود؛ اما با مرد دیگری برخورد کرد که باعث شد طی یک درگیری انگشتانش آسیب ببیند؛ اما روز خوبی بود. خانواده او موفق شدند این کیسه 25کیلویی را دو ماه استفاده کنند.
--> اخبار مرتبط