یک‌شنبه 4 آذر 1403

متهمان اصلی اختلاس نجومی را بشناسید

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
متهمان اصلی اختلاس نجومی را بشناسید

این داستان اختلاس ها و ارقامی که هوش از سر هر آدمی می رباید سرِ باز ایستادن ندارد. با بگیر و ببند و بزن و بکوب و اعدام هم حل نمی شود. باید ریشه را خشکاند. خشکاندن ریشه فساد هم با شعار صورت نمی گیرد. با سیاسی کاری هم. بدترین نوع مواجه با چنین پدیده ای سیاسی کاری است. نسبت دادن اختلاسی آن هم در این مقیاس به این دولت و آن دولت حرمله بازی است و حرمله ها به فکر هرچه باشند به فکر مردم و این...

یک بار کارنامه همه اختلاس کنندگان نامی این سرزمین را بررسی کنیم و ببینیم لااقل از حیث ظاهر چه مشخصاتی داشته اند. از مرتضی رفیق دوست تا جناب خاوری و همین نابغه آخری که رکورد همه اختلاس گران مخلص و فداکار را جا بجا کرده. نمی گویم نتیجه به دست آمده را تعمیم بدهیم به همه آن هایی که چنین ظاهری دارند اما دست کم گول این ظواهر را کمتر بخوریم و فردا اگر کسی با همان ظواهر نردبان ترقی را یک شبه طی کرد اندکی در کار و بارش تامل کنیم. اگر فردا کسی پیدا شد و در صف اول راهپیمایی روز قدس چفیه به گردن ظاهر شد نصف مملکت را به نامش سند نزنیم. اصلا ببینیم از کجا آمده. اطرافیانش چه کسانی هستند. علاوه بر چفیه و ریش و انگشتر و شعار دادن دیگر چه هنری دارد؟ چیزی از حوزه تخصصی ای که در آن فعالیت می کند می داند یا صرفا بلد است ولاالضالین را چگونه تلفظ کند؟

چطور برای اعطای وام پنج میلیون تومانی به یک آدم معمولی و بی کس و کار، اول تا آخرش را جلوی چشمش می آوریم و شجره نامه اش را چک می کنیم و استوری های صفحه اینستاگرامش را هم زیر و زبر، تا مبادا خدای ناکرده آن پنج میلیون تومان به ناحق در اختیار یک آدم نامربوط قرار گیرد اما برای چنین ارقامی که رسما می توان یک کشور را با آن اداره کرد به این راحتی فرمان صادر می کنیم؟ به چه اعتباری؟ حتما یک جای کار ایراد دارد. ایراد اساسی هم دارد. وقتی بعد از چهل و پنج سال هنوز معیارمان برای ارزیابی آدم ها نه توانایی و استعداد و سخت کوشی و شرافت که دین فروشی و ظاهر سازی و سیاسی کاری و دکمه پیراهن را تا به آخر بستن و شلوار زهد را روی پیراهن تقوا انداختن باشد معلوم است که کار به همین جاهایی می کشد که ملاحظه می فرمایید. اگر یک نفر از این هایی که تا به حال اختلاس های نجومی کرده کراواتی بود و بی اعتنا به ظواهر شریعت می توانستید بگویید آش به این شوری هایی هم که تو می گویی نیست. اما هست. به حضرت عباس به همین شوری است و بلکه شورتر از آن چه من می گویم.

تمام کسانی که توانستند این سال ها پول های کلان این چنینی به جیب بزنند - از آن نوجوان قالتاقی که کلاه خیلی ها را به اسم ترویج ارزش های انقلابی و اسلامی برداشت تا همین الدنگ هایی که نصف پول مملکت را به اسم تولید و کار آفرینی و صادرات و واردات و کوفت و زهرمار، بار زدند و بردند - همه و همه یک شکل بودند. با یک ادبیات. یک تیپ و قیافه. یک سبک زندگی. خب، مگر نمی گویید مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود؟ شما که از این سوراخ چهل و پنج سال است دارد گزیده می شوید چه نام دارید؟

فقط هم در مسائل اقتصادی از این سوراخ گزیده نمی شوید. در فرهنگ هم اوضاعتان از همین قرار است. کافی است طرف حفظ ظاهر کند و دوتا فحش به روشنفکران بدهد و یا در مسائل سیاسی با شما همسو باشد. غش و ضعف می روید. تتلو را یادتان هست؟ همان حر زمانه؟ یعنی این قدر که شما در حق مفاهیم دینی و ارزشی جفا کردید والله معاویه نکرد. معیار حق و باطل! یادتان هست؟ خوب فکر کنید. دعای ربنا را که با جان و جهان این مردم پیوند خورده بود و اصلا بسیاری از آن ها نمی دانستند صاحب آن صدای جادویی کیست،‌فقط به خاطر لجبازی از صدا و سیما حذف کردید اما برای خواننده (کی لباست رو از پشت باز می کنه)، ناو جنگی تهیه کردید و لشگری از ارتشیان را در اختیارش گذاشتید تا برایتان در ستایش انرژی هسته ای بخواند. و بعد هم در یک خبرگزاری برایش بزرگداشت گرفتید تا هنرمندِ طرازِ انقلاب اسلامی را به دیگران معرفی کنید. در حالی که هیچ صلاحیتی در این زمینه ها نداشتید. چرا که نه شعر می فهمیدید نه درکی از موسیقی داشتید و نه حتی صاحب یک ذوق معمولی بودید تا صدای خوب را از صدای بد تشخیص دهید. واقعا شما را چه می توان نام نهاد؟ بعدش هم که طرف رفت و صراحتا به ائمه دشنام داد بازهم صدایتان در نیامد. حتی یک عذرخواهی از مردم نکردید.

در سیاست که مثلا ساحت آدم های هوشمند و با کیاست است و هر خُل و چِلی را نباید به آن راه داد هم، وضعتان به همین گونه است. داستان معجزه هزاره سوم را دیگر همه می دانند. با دعوی عدالت و ساده زیستی آمد و شما هم آن قدر هول شدید که او را به خدا و پیغمبر و امام زمان نسبت دادید. چنان در عشق به او ذوب شده بودید که منتقدانش را به بدترین چیزها نسبت می دادید و... الخ. به خاطر او حاضر شدید همه چیز را قربانی کنید اما بعدها حاضر نشدید بپذیرید روزگاری او را می شناختید. تو گویی فرامرز هرگز نبود. بگذریم. حتی یادآوری اش هم حالم را بد می کند.

در حوزه مسائل امنیتی هم که دیگر اصلا شوخی بردار نیست هنوز همان فرمول ریاکاری و ظاهرسازی جواب می دهد. از کشمیری ملعون گرفته تا آن کلاهبردارانی که مصیبتی به نام هولوکاست را برای کشور رقم زدند و آن همه خسارت جبران ناپذیر اقتصادی و سیاسی را به بار آوردند. فاجعه ای که هنوز هم ابعاد آن برای مردم روشن نشده است و کمتر کسی جرئت می کند ماجرا را به صورت کامل پیگیری کند. دیگر کدام سوراخ مانده که ریاکاران و منافقان شما را از آن جا نگزیده باشند؟ آن ها خیلی زیرک نیستند بلکه سوراخ دعا را خوب پیدا کرده اند. شما هم که درست مثل ملانصرالدین چهل سال است می گویید من چهل سال دارم و اصلا قائل به وجود چیزی به نام مغز در آدمی نیستید. به قول آن دوست قدیمی اگر چاره ای داشتید به پزشک مراجعه می کردید و می گفتید این غده مزاحم را از توی سرتان بردارند تا از گزند خطرات احتمالی اش برای همیشه در امان باشید.

حتم دارم که خیلی از عزیزان این حرف ها را با گوش سیاست می خوانند و می شنوند. چاره ای نیست. در روزگار ما سیاست زدگی میزان همه چیز است. هر چیزی با این خط کش سنجیده و ارزیابی می شود. کاریش هم نمی تان کرد. اما من بر خود فرض می دانم که تاکید کنم این حرف ها به معنای جانبداری و یا موضع گیری علیه یک جناح خاص نیست. من از ظاهر بینی سخن می گویم. چیزی که آفت و بلای این سرزمین است. صدالبته در سرزمینی که دین اهمیت ویژه ای دارد ظاهر سازی دینی و دین فروشی رونق بیشتری دارد و اگر از قضا این ظاهربینی در یک جناح خاص سیاسی بیشتر به چشم می خورد من مقصر نیستم. سراسر دواوین شعر فارسی را ببینید. همه آن ها بدون استثنا از چنین مصیبت عظمایی نالیده اند و آن را نه تنها مایه بدبختی دنیای مردم که سبب لطمه خوردن دین نیز دانسته اند: آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت. اما این یک بخش ماجراست، بخش دیگر ماجرا سیاست خالص سازی است. خالص سازی نه تنها در روزگار ما امری است ناممکن که وقتی با ظاهر سازی درهم آمیخته می شود کلاف پیچیده ای می شود که هیچ کس را یارای گشودن آن نیست مگر خضر مبارک پی درآید.

از دوران دولت آقای هاشمی رفسنجانی تا به امروز به شهادت آمار و ارقام های رسمی نظام جمهوری اسلامی در تنها دوره ای که اختلاس رخ نداده و یا اگر هم رخ داده آن قدر قابل! نبوده که در خاطره فردی و جمعی ما به یادگار بماند در دوره دولت آقای سید محمد خاتمی بوده. آیا این به شخص آقای خاتمی برمی گشت یا به سیاست های خاص دولت او؟ قطعا در سرزمینی که فرد اهمیت بیشتری از سیستم دارد ویژگی های شخصی تعیین کننده است اما چیزی که در این میان اغلب نادیده گرفته می شود همان عدم یکدستی در نهادهای موجود کشور بود که فساد اقتصادی را در دولت آقای خاتمی به حداقل رساند. از قوه قضائیه و صدا و سیما و خیلی دیگر از نهادهای رسمی و غیررسمی در کمین بودند تا خاتمی و دولتش دست از پا خطا کنند تا آن ها را در چشم بهم زدنی ببلعند. همین مراقبت - حالا به انگیزه های این میزان از مراقبت کاری نداریم - باعث شد تا دولت آقای خاتمی بهترین عملکرد را در این زمینه داشته باشد.

سیاست خالص سازی اگرچه به بهانه به خط شدن همه نیروهای مملکت برای پیشبرد سازندگی و پیشرفت و از سر راه برداشته شدن مزاحمان است اما به همین فجایعی ختم می شود که ملاحظه می فرمایید و تازه این هنوز از نتایج سحر است و بگذارید تا صبح دولت خالص سازان بدمد تا ببینید چه ها بر این سرزمین خواهد رفت. خالص سازان شاید گمان کنند در غیاب آن چشم های مراقب و نظارتی کارشان بهتر و سریع تر پیش خواهد رفت. تجربه نشان داده که نخواهد رفت و اتفاقا آن مراقبت هر وقت بیشتر بوده نتیجه بهتری داده. علاوه بر آن، در دوران خالص سازی اگرچه به ظاهر مراقبتی در کار نخواهد بود اما چون متر و معیارِ خالص سازی، کاربلدی و وطن دوستی نیست و هم چنان امور بر مدار ظاهر می گردد مشکلاتمان مضاعف خواهد شد. در اندک زمانی مملکت پُر می شود از آدم های بی اعتقاد و ناکارآمدی که هیچ تعلق خاطری به این آب و خاک ندارند و برای رسیدن به مقاصد و اغراض فردی و جناحی دست به هر کاری می زنند. اندک اندک مسابقه ای در می گیرد بین آدم های بی رگ و ریشه ای که هر یک خود را از دیگری محق تر می داند برای رسیدن به مقام و پول بیشتر. و چرا که نداند؟ وقتی معیار ظاهر سازی باشد و میزان ریش بلند تر و علیکِ سلام را غلیظ تر از دیگری ادا کردن، چرا باید آن که ریشش کوتاه تر است و مدِ ولاالضالین را هم خوب نمی تواند بکشد، بشود رئیس اداره و دیگری بشود راننده اش؟ رئیس چه فضیلتی دارد که راننده ندارد؟ و این جوری ها می شود که اتفاقا مراقبت نه تنها کم نمی شود که بیشتر هم می شود منتهی این دیگر اسمش مراقبت نیست. مراقبت در یک جامعه سالم حساب و کتاب دارد. این اسمش زیرآب زنی و مُچ گیری و نان بُری و حذف رقیب است. در چنین فضای ناسالمی دیگر کسی به فکر پیشرفت مملکت نیست. هرکسی در پی اثبات فضیلت خویش است و گناهکار جلوه دادن دیگری. در چنین فضای مسمومی که هرچه به انتخابات نزدیک تر می شویم بیشتر آن را درک خواهیم کرد، کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند و چون نیک بنگری همه تزویر می کنند.

در چنین فضایی حتی افکار عمومی از مبارزه با فساد استقبال نخواهد کرد بلکه از آن استنباط دیگری خواهد داشت. در بهترین حالت اگر نه آن را یک شوی تبلیغاتی که افشاگری و گروکشی سیاسی فرض خواهد کرد برای به دست آوردن قدرت بیشتر.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1845563