مرندی: به نخست وزیر گفتم شایسته وزارت بهداشت نیستم / بودجه سلامت را با چنگ و دندان میگرفتیم
گروه سلامت خبرگزای فارس - محمد تاجیک: یکی از ساختمانهای بزرگ در میان تپههای عباس آباد در شمال تهران، ساختمان فرهنگستان علوم پزشکی است که ریاست آن بر عهده پیر مرد مو سپید و دانشمند در حوزه علوم پزشکی است که حالا در هشتمین دهه عمر خود مسؤولیت آن را بر عهده دارد؛ این مرد با تجربه که سالها بر نخستین صندلی وزارت بهداشت در مقام وزیر جلوس داشته است، دکتر علیرضا مرندی است. پزشکی که فوق تخصص نوزادان بوده و مدرک خود را از ینگه دنیا گرفته است.
آقای دکتر برای مدت 3 ساعت پذیرای ما بود تا از بسیاری موضوعات زندگی شخصی، علمی، سیاسی و اجتماعی خود برایمان روایت کند. چندی قبل بخشهای اول و دوم این گفتوگو منتشر شد که میتوانید مشروح آنها در اینجا و اینجا مطالعه کنید و اکنون آخرین بخش آن از نظر شما مخاطبان گرامی میگذرد.
دکتر مرندی در این بخش به مدیریت وزرای بهداشت اسبق و فعلی اشاره گذرایی داشت و بر ضرورت داشتن کارآمدی و تسلط کافی وزیر بهداشت بر مسائل و مشکلات حوزه بهداشت و درمان برای ارائه خدمات مطلوب تاکید داشت. وی از وزیر بهداشت ایرانی گفت که برای انجام ماموریت کاری به سفر رفته بود اما در کشتی ایتالیایی به تفریح و تنیس بازی پرداخته بود و...
آقای دکتر! جناب عالی به عنوان شخصیتی هستید که 8 سال مسؤولیت اول وزارت بهداشت را بر عهده داشتید، از چگونگی انتخاب تان به عنوان وزیر بهداشت برای مان بفرمایید.
انتخاب خود من برای وزارت بهداشت بر خلاف میل خودم بود؛ یعنی وقتی دکتر منافی در مجلس رای نیاورد، تلکسی از نخست وزیری و از سوی نخست وزیر آمد که تو سرپرست وزارت بهداری شدی؛ خیلی تعجب کردم که چرا من! ساعات اداری که شد کارمندان به من میگفتند مبارک باشد که به عنوان وزیر معرفی شدی! واقعا ترس من را در برگرفت.
به نخست وزیر گفتم من شایستگی وزارت بهداشت را ندارم
پیش میر حسین موسوی نخست وزیر رفتم و گفتم:«شایعهای هست و فقط آمدهام به شما بگویم اگر این شایعه درست است خیلی خطرناک است؛ من نه تقوایی دارم، نه مدیریت بلد هستم و نه تیزهوشی و نه وقت دارم». من برای خدمات به دانشگاه به ایران آمدم و مطب هم ندارم و مدام یا در وزارتخانه یا در روستا هستم و من اصلا شایستگی آن را ندارم.
دیدم خیلی عکسالعمل نشان نداد. از آقای خامنهای که رئیس جمهور بود وقت گرفتم و همین مسائل را بیان کردم و گفتم: «بنده توان وزارت را ندارم.» بنده معاون بهداشت، درمان و پژوهش بودم اما با توجه به همه این سوابق، باز گفتم نمیتوانم وزارت را قبول کنم. بعضی از من بدتر بودند؛ افرادی که پایشان را در وزارت خانه و روستاها نگذاشته بودند.
وزرای بهداشت کشور را نمیشناختند
بنابراین اگر خدماتی هم در کشورمان انجام شده؛ چه بهداشت و درمان، چه جاده، آب و برق، برخی فکر میکنند کشور همین طور بوده است؛ اکنون کشور با آن زمان قابل مقایسه نیست، اما همه نمیدانند؛ به خصوص افراد جوان و حتی اینها که وزیر بهداشت میشدند کشور را نمیشناختند.
بهداشت باید همیشه اولویت باشد
اولین وزیری که پشت سر من آمده بود به مدیرکل دفتر وزارتی گفته بود بهداشت زیادی پیش رفته و باید بایستد تا درمان به آن برسد؛ ببینید! این اوج کم اطلاعی از مسائل سلامت است. بهداشت باید همیشه اولویت باشد. این میشود که به شبکه بی اعتنایی شد. اگر بنده نتوانستم شبکه را کامل کنم به این دلیل بود که آنجا که پزشک میخواستیم، پزشک نداشتیم.
بنده زمانی که معاون بهداشت بودم جلساتی برگزار میکردم تا ارزیابی کنیم نیروی انسانی چه چیزی نیاز دارد. در معاونت خودم، اساتید و کارشناسان زبده وزارت بهداری آن موقع و حتی معاون آموزش وزارت علوم وقت را دعوت کردیم و حساب میکردیم مثلا یک پزشک چقدر طول میکشد فارغ التحصیل شود و مسائل دیگر؛ اینکه کشور چقدر نیاز به پزشک دارد.
بالاخره نوشتیم و گزارشی تهیه کردیم که مثلا امسال چقدر دانشجو بگیریم و در این خصوص برنامه ریزی میکردیم. این کار را برای پرستاران و ماماها نیز به همین صورت برنامه ریزی کردیم.
آقای دکتر! با توجه به اینکه میفرمایید وزرای بهداشتی که طی این مدت آمدند آن چنان که باید با فضا آشنا بوده باشند، این آشنایی را نداشتند، توضیح دهید فردی که پست وزارت را بر عهده میگیرد باید چه شرایطی داشته باشد؟
بنده بهترین تحلیل کننده نیستم، اما بالاخره فرد باید چند ویژگی داشته باشد؛ یکی اینکه بخواهی برای رضای خدا جان بکنی و کار کنی و منافع و خانواده خود را کنار بگذاری و برای خدا شبانه روز کار کنی؛ دوم اینکه این فرد کشور مشکلات و مسائل را بشناسد.
فلان وزیر در آوردن پول به وزارت بهداشت خیلی توانمند بود و هیچ وزیری به اندازه وی پول به وزارتخانه نیاورد، اما آیا همه کار بیمارستان سازی بود؟
آن زمانی که بنده بودم نه برنامه 5 سالهای در کار بود و نه سیاستهای کلی که رهبری ابلاغ کرده بود وجود داشت؛ یعنی هر کسی هم جای من بود خودش کار میکرد، اما بعد، برنامه 5 ساله و سیاستهای کلی آمد و باید این دستورالعمل را جلو بگذارند و انجام دهند؛ اما سیاست کلی انجام نشده است.
فرد وزیر باید با سیستم رشد کرده باشد
اینکه چرا اجرا نشده هرکسی باید تحلیل خودش را بکند. به نظرم اگر افراد با سیستم بزرگ شده بودند و نیازهای مردم را میشناختند طبیعتا متفاوت عمل میکردند؛ اما مثلا فلان وزیر در آوردن پول به وزارت بهداشت خیلی توانمند بود و هیچ وزیری به اندازه وی پول به وزارتخانه نیاورد، اما آیا همه کار بیمارستان سازی بود؟
بیمارستان یک در هزار نیاز مردم است که به آن نیاز داشته باشند. اگر هزینه را ارزان کنید مردم به جای اینکه سرپایی ام آر ای و سی تی اسکن انجام دهند به بیمارستان میروند تا هزینه این کار ارزان تر در بیاید؛ دکتر او را بستری میکند و کلی آزمایش اضافی هم چون فرد در بیمارستان خوابیده روی فرد انجام میدهند.
خب شما خدمات سرپایی را ارزان میکردید تا مردم سرپایی انجام دهند و نیاز به تخت بیمارستان کمتر باشد؛ حتی در این اواخر میخواست از سوئد، کره و ایتالیا درخواست کند تا بیایند برای ما بیمارستان بسازند و پول آن را به تدریج از ما بگیرند. خب اگر اینها میآمدند همین چند کارخانه تجهیزات پزشکی ما نیز تعطیل میشد.
بودجه را با چنگ و دندان از دولت میگرفتیم
آنقدر ما پشت در اتاق دکتر مرحوم نوربخش مینشستیم تا وی بیاید و بگوییم جبهه از ما دارو و تجهیزات پزشکی میخواهد و باید جایگزین کنیم و مجروحان به آنها نیاز دارند. با چنگ و دندان میگرفتیم؛ خیلی هنر میکردیم مجلس تصویب میکرد 400 میلیون دلار برای ما ارز بگذارد.
ما با این میزان که هیچ وقت نیز تخصیص پیدا نمیکرد؛ مثلا با همه چانه زنی که انجام میدادیم 250 میلیون دلار میدادند. البته شرایط سختی در کشور داشتیم. بنابراین این میزان را که میدادند ما با آن برای جنگ استفاده میکردیم و هزینههایی گردن وزارت بهداشت میافتاد که حالت عادی نبود.
وقتی موشک باران و بمباران میشود؛ مردم مثلا در ایلام پراکنده میشدند و این ابتلا به بیماری را بیشتر افزایش میداد و مشکلات بهداشتی زیادی به دنبال داشت و بیماریها بیشتر میشد. دائم باید مواظب جبهه بودیم.
آنقدر ما پشت در اتاق دکتر مرحوم نوربخش مینشستیم تا وی بیاید و بگوییم جبهه از ما دارو و تجهیزات پزشکی میخواهد و باید جایگزین کنیم و مجروحان به آنها نیاز دارند. با چنگ و دندان میگرفتیم
وزیر شدن را گردنم گذاشتند
اما اگر آدم بخواهد کاری انجام دهد وقتی عزم کند میتواند. بنده و شما باید یادمان باشد که خدا خودش گفته من کمک و راهنماییتان میکنم. این بی تقوایی من است که حرف خدا را باور نمیکنم. ما باید تلاش کنیم. بارها گفتم بنده ناتوانی خودم را به رئیس جمهور و نخست وزیر گفتم و به خدا گفتم من راضی نبودم اما این سمت را گردن من گذاشتند.
هر روز با دعا و درخواست از خدا سر کار میرفتم. کشوری هستیم که مردم خیلی خوبی دارد و این همه شهدا و جانباز دادهایم و رهبری معظمی دارد. کجای دنیا چنینی چیزهایی دارد؟ وظائف ما خیلی سنگین میشود.
وزیر ایرانی روی کشتی ایتالیایی تنیس بازی میکرد!
مثلا وزیری به من رسید و گفت: «به سازمان بهداشت جهانی میروید چکار میکنید؟» گفتم:«تو هواپیما برنامهها را مطالعه میکنیم و نظر میدهیم. برای اقامت نیز به سفارت میرویم تا هزینه ارزان تر شود و پول هتل ندهیم و تا صبح کار میکنیم تا برنامه را آماده کنیم. گفت: «تو دیوانهای؛ گفتم «چرا؟ مگر تو چکار میکنی؟» گفت: «من روی کشتی فلان در ایتالیا تنیس بازی میکنم.»
تو اگر بخواهی تنیس بازی کنی در کشورهای غربی زمین تنیس زیاد و رایگان است. واقعا جا خوردم و این موضوع را بیش از یکبار هم از او شنیدم.
طبیعتا کشتی رفتن هزینه گرانی دارد؛ تازه تو پولش را هم نمیدهی، بلکه یک شرکتی میپردازد که فرد مدیون آنجا میشود؛ تو با یک شرکت قرار داد میبندی که به ضرر کشور و به نفع تنیس بازی توست.
یا مثلا فلان وزیری که ما از آن چیزی میخواستیم، گفت: «اگر فلان کار را برایم کنی من هم چیزی را که میخواهید به شما میدهم.»
پایان پیام /