میراث حاجقاسم را احیا کنیم
در ماجرای درگذشت خانم مهسا امینی باید چند موضوع از یکدیگر تفکیک و بهصورت جداگانه موردبررسی و گفتوگو قرار گیرد. در این مطلب سعی شده به جنبههای متفاوت موضوع پرداخته شود تا ماجرا از ابعاد مختلف تبیین و توصیف شود.
صبح نو نوشت: درگذشت خانم امینی مانند یک شوک، تمام ایرانیان را متاثر و قلب آنان را آزرده کرد. از بالاترین مقامات سیاسی تا عامه مردم؛ کام همگی تلخ و تاثر فراوانی بر همگی عارض شد. در واکنش به این غم بزرگ، رؤسای سه قوه هریک به نحوی به ماجرا ورود کردند. آقای رئیسی با خانواده خانم امینی تماس گرفت و ضمن ابراز همدردی از پیگیری موضوع خبر داد. رییس مجلس هم در همان روزهای ابتدایی و هم در نطق روز سهشنبه ضمن ابراز همدردی و تاثر، به کمیسیون داخلی مجلس ماموریت داد و بر اصلاح روند گشت ارشاد تاکید کرد. آقای اژهای هم از پیگیری قضایی موضوع بهصورت جدی سخن گفت. در کنار رؤسای قوه، فعالان مختلف سیاسی و رسانهای و عموم مردم هم از این واقعه تلخ متاثر شدند که جز این هم نباید میبود. جمهوری اسلامی بهعنوان ثمره یک انقلاب مردمی و حقطلبانه نمیتواند در مقابل اینگونه ماجراها سکوت کند و مثل غربیها، حقوق بشر را یکطرفه بنگرد. قدم اول در رفع اشکال و ایراد، پذیرفتن آن و عزم برای اصلاح است. از این جهت باید امیدوار باشیم که این پیگیریها آنقدر جدی، دقیق و محکم باشد که هم حقوق خانواده متوفی احقاق شود و هم جامعه به این اقدامات اعتماد کامل داشته باشد. چه این ماجرا حاصل اشتباه و قصور فردی، چه حاصل مشکل ساختاری در گشت ارشاد باشد باید نتیجه آن بهصورت عینی برای مردم مشخص شود و یقینا هیچ مسامحهای در این بخش قابلپذیرش نیست. همه ما داغدار این مرحومه هستیم و اولین مطالبه ما روشن شدن ابعاد ماجرا و تعیین تکلیف اصل موضوع است. واقعیت این است که نحوه مواجهه با موضوعات اجتماعی و فرهنگی، پیچیدگیها و ظرافتهای فراوانی دارد که بدون توجه به آنها در نهایت نگاه مسلط به این موضوعات منحصر به برخوردهای دفعی و انتظامی میشود. درحالیکه وظیفه پلیس حفظ امنیت جامعه در همه سطوح است و طبیعی است که نمیتواند نسبتبه هنجارشکنان و خاطیانی که نظم جامعه را تهدید میکنند، منفعل باشد اما خطقرمز چنین وظیفهای، رفتار سلیقهای و فراتر از قانون و برخورد تند در موارد اجتماعی و فرهنگی است. پس تردیدی نیست که پلیس ضمن مرزبندی میان هنجارشکنانی که به عمد امنیت جامعه را به خطر میاندازند با عامه جوانانی که مانند عرف جامعه پوشش دارند باید در رویه خود در موضوعات فرهنگی و اجتماعی اصلاح کند. همانگونه که پلیس مسوول حفظ امنیت جامعه است، مردم هم نسبتبه دستگاههای مختلف حقوقی دارند که نباید آنها زیر پا گذاشته شود. پلیس باید ضمن اقتدار با مردم صمیمی باشد. اگر این نگاه حاکم باشد حتما گفتههای برخی از مسوولان این نهاد به باور اهالی رسانه کمکی به بهبود ماجرا نکرده که از این نظر حتما باید در سایر اظهارنظرها اصلاح شود. البته جای این نقد بهصورت جدی وجود دارد در موضوعی با این ابعاد که رؤسای سه قوه به آن ورود کردهاند چرا تا کنون فرمانده نیروی انتظامی سخنی نگفته و توضیح جامع و کاملی ارائه نداده است. موضوع فراتر از فرماندهی استان تهران یا مسوولان ذیربط گشت ارشاد است. فرمانده ناجا در موضوعی که اینگونه ابعاد ملی و بینالمللی پیدا کرده نباید سکوت کند و باید در میدان حاضر و از التهاب جامعه کم کند. چه بسا اگر از همان ابتدا ناجا اطلاعرسانی بهموقع و سریع انجام میداد، ماجرا شکل دیگری پیدا میکرد. طبیعتا، هم ورود ابتدایی به موضوع و هم سکوت چند روزه و هم برخی گفتههای اشتباه موجب شد که به جای یک دستگاه، کلیت نظام زیر سوال قرار گیرد. در چنین مواقعی، حتما باید نهادهای مسوول به اندازه مسوولیت خود پاسخگو و فعال باشند تا ابعاد ماجرا این گونه مرتبط با کلیت نظام نشود. یکی از چالشها، منحصر شدن مسائل اجتماعی به برخوردهای انتظامی و قهری است. بهواقع در دولت و جامعه اسلامی باید این قدر هوشمندی، ذکاوت و انعطاف در مواجهه با مسائل اجتماعی وجود داشته باشد که هم احکام دینی و هم نحوه مواجهه با پدیدههای گوناگون در سطح نهادهای مختلف مانند مدرسه، دانشگاه، صداوسیما، مسجد و سایر نهادهای فرهنگی و اجتماعی پاسخ بگیرد و کار به پلیس نکشد. اما متاسفانه تا رسیدن به چنین فضایی فاصله وجود دارد و کمکاری و انفعال و رویکردهای کلیشهای برخی نهادها منجر به امنیتی شدن پدیدههای اجتماعی و فرهنگی میشود. جوانان ایرانی، نجیب، شریف و معتقد هستند و حتما سخن گفتن منطقی و عقلانی با آنها به مراتب اثرات بهتری در بینش و رفتار و سلوک آنها خواهد داشت. وقتی فرصتهای بینظیر با هم سخن گفتن و گفتوگو و «فهم یکدیگر» را از دست میدهیم، آنگاه وارد مرحلهای از خشونت کلامی و رفتاری میشویم که بر کینهها و شکافها میافزاید. روایت متمرکز بر جذب حداکثری از گفتمان انقلاب اسلامی از درون رفتار و گفتار فرهنگی بیرون میآید درحالیکه فقدان چنین رویکردی به دامنهدار شدن دفع و گزارههای سلبی میانجامد. جوانان، بزرگترین سرمایههای کشور هستند که باید با زبان نرم و رویکردهای اقناعی و ایجابی با آنها مواجه شد، نه صرفا با نگاه سلبی و دفعی. ما بهشدت نیازمند یک نهضت گفتوگوی اقناعی برای رفع سوءتفاهمها و شنیدن یکدیگر هستیم. با غلبه بر موانع این نهضت که مواردی مانند رادیکالیسم، مطلقانگاری و عدم رواداری است، میتوان رفتهرفته فرهنگ جدیدی در مقابل ادبیات شکاف نسلی و فرهنگی بسط داد. رویکردی که همواره موردتاکید حضرت آقا بوده و حکمت عملی آن توسط حاج قاسم عزیز مشاهده شد. تجربیات حاج قاسم در این حوزه چارهساز و راهگشاست؛ چراکه او بهعنوان یک سردار دینی و میهنی ضمن ایمان و باور بر مبانی انقلاب هرگز در دستهبندیهای رایج سیاسی و فرهنگی قرار نگرفت که چنین حاصلی حتما برآمده از نوع نگاه منصفانه و تیزبینانه و مکتبی او به جامعه و بهخصوص جوانان بود. اکنون زمان احیای میراث حاجقاسم است. نگرانی و ناراحتی فراوان و حس همدردی مردم در ماجرای درگذشت خانم امینی قابل درک است. کنشهای بعدی در فضای مجازی هم تا حدود زیادی برآمده از این احساسات هستند اما حتما برای جامعه و حکومت، رادیکالیسم خط قرمز و بسیار پرهزینه و نامطلوب خواهد بود. در این میان، فراموش نکنیم که بخشی از مردم واقعا بهواسطه همدردی به خیابان میآیند که پلیس باید با ادبیات نرم و برخورد درست، حساب آنان را از فتنهجویان و ساختارشکنان جدا کند. در تجمعات روز اول مشخص شد که گروهی لیدر حرفهای بهدنبال اغتشاش و شعلهور کردن خشونت خیابانی هستند؛ توییت سرکرده منافقین و ضدانقلابهای بیوطن و آتش زدن پرچم ایران و حمله به برخی اقشار و مداخله بارزانی از مصادیق تسلط اغتشاشگران بر ماجرای اعتراضهاست. در این مقطع ضمن احترام به احساس ایرانیان که برگرفته از حس نوعدوستی آنان است، حتما باید راهکارهای قانونی با جدیت دنبال شود و خطای فردی یا سیستمی گشت ارشاد نباید با نظام سیاسی تسویهحساب شود. سیاسی کردن و تعمیم دادن این موضوع به کلیت نظام نه واقعی است، نه چارهگشا بلکه راهحلهای میانی را مسدود خواهد کرد. راهحل این مشکل حضور در خیابان نیست، چراکه اینگونه تجمعها بهسرعت توسط ساختارشکنان و لیدرهای حرفهای تبدیل به اغتشاش و آشوب میشود؛ البته دراینمیان تعیینتکلیف پرونده پزشکی و پزشکی قانونی حتما در اقناع و پاسخ به افکارعمومی موثر خواهد بود. اکنون با روایتهای متناقضی مواجهیم که مشخص نیست چه منبعی دارد و ازسوی طرفهای مختلف گفته میشود؛ مانند ادعای آقای پزشکیان که مدعی ضرب و شتم خانم امینی شد و هنوز قرینهای برای آن وجود ندارد. در کنار این موضوع، حتما باید صداوسیما فضایی را برای گفتوگو میان سلیقههای مختلف ایجاد کند تا پاسخی به دغدغهها و نگرانیهای جامعه داده شود. رسانهها و در رأس آن صداوسیما باید توانایی بازتاب افکار عمومی را در این شرایط داشته باشند. حرکت بهسمت شیوههای اقناعی و نرم حتما از دوقطبیسازی، ایجاد خصومت اجتماعی و کاشتن بذر کینه خواهد کاست. کشف حقیقت، اصلاح شیوهها و تغییر رویکردها حتما موجب عبرت گرفتن از این ماجرا برای بهبود حکمرانی خواهد شد و حتما آشوبطلبی سلطنتطلبان و منافقان و ضدانقلاب را خنثی خواهد کرد.