دوشنبه 5 آذر 1403

نامه‌ای تک‌خطی به شهریار فوتبال ایران

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
نامه‌ای تک‌خطی به شهریار فوتبال ایران

وحید حاج‌سعیدی؛ کسانی که لذت برد و طعم گلزنی را در فوتبال را چشیده‌اند حتی اگر در هیچ مسابقه رسمی و غیررسمی شرکت نکرده باشند و تنها در کوچه پس کوچه‌های محله شان، گل کوچک بازی کرده باشند نیک می‌دانند عطش بردن و گل زدن در فوتبال را پایانی نیست و هیچگاه فوتبالیست از برد و گلزنی در میدان فوتبال سیر نمی‌شود! جادو و جذابیت فوتبال را شاید بتوان در همین پایان‌ناپذیر بودن لذت این رویداد خلاصه کرد.

فوتبال در جای جای این سرزمین طرفدار و هواه خواه دارد و بازیکنان بزرگی در کشور ما در عرصه فوتبال خوش درخشیدند و جویای نام و نشان بودند. گلزنانی که سال‌ها برای فوتبال این دیار زحمت کشیدند و پرچم فوتبال را بالا نگه داشتند. اما در این بین سیری‌ناپذیری و عطش وصف‌ناپذیر گل زنی برای علی دایی، صد چندان بود.

دایی فوتبالش را از آکادمی‌ها و مدارس شیک فوتبال آغاز نکرده بود که پاپا و ماما از پشت شیشه‌های بخار گرفته اتومبیل‌های میلیاردی یا فنس‌های اختلاف طبقاتی برای لگد زدن در دانه شان به توپ ذوق مرگ شوند و یا برای گل زدنش به دروازه خالی در یک مسابقه تمرینی، کل فامیل را در رستوران مجلل دور هم جمع کنند! بعد هم فقط برای اینکه اسم پسرشان در ته لیست مربی چشمک بزند و در مسابقات کلمن تیم را جابجا، حوائج سرمربی و مربی تیم را برآورده سازند!

دایی فوتبال را نه زمین‌های خاکی بلکه از زمین‌های یخ زده آغاز کرد. او هم تیمی هایش برای تمرین در سرمای زیر چند درجه اردبیل پشت وانت می‌نشستند و به زمین فوتبال می‌رفتند! آن‌ها برای گرم کردن آتش روشن می‌کردند و علاوه بر جنگیدن با رقیب و مدافعان و... باید با سرما و زمین یخ زده نیز می‌جنگیدند!

این شرایط در کنار مختصات مشترک و رویایی فوتبال از علی دایی اسطوره‌ای ساخت که شاید تیم ملی ما سال‌ها، حسرت داشتن چنین مهاجمی را بخورد. علی دایی یک فوتبالیست پا به توپ و شش دانگ نبود، ولی بوی گل می‌داد.

او یک شگفتی کامل بود و با وجود اینکه گاهی اوقات نمی‌توانست یک توپ ساده را به گل تبدیل کند، اما همیشه خطرناک بود و مدافعان سایه به سایه در تعقیبش بودند تا مانع رویا پردازی‌هایش شوند. با این وجود او در 149 مسابقه 109 گل ملی به ثمر رساند که با هر کدام از گل‌هایش، ما هم مثل او از خوشحالی به هوا پردیم. فریاد کشیدیم و غریو شادی مان، بار و بار‌ها خواب پیر زن و پیرمرد همسایه مان را آشفته کرد!

مگر می‌توان گل‌های دایی به کره جنوبی که شش تایی شدند را فراموش کرد؟! پوکر او برابر کره جنوبی در جام ملت‌های 1996 امارات و پیروزی 6 بر 2 ایران برابر کره در روز‌هایی که عادت داشتیم سه بر صفر مغلوب کره جنوبی شویم، غرور ملی را به فوتبال ایران برگرداند.

گل وحشتناکش به کویت را چه کسی می‌تواند از یاد ببرد؟! گل تماشایی او در خاک عراق و بعد از جنگ تحمیلی و در روز‌هایی که جامعه تشنه پیروزی بر عراق در بغداد بود و منجر به پیروزی ایران شد به همراه هت تریک برابر ازبکستان مدافع عنوان قهرمانی در بازی‌های آسیایی 1998 و ده‌ها مثال دیگر او را به کابوس آسیا و قهرمان بی‌بدیل مردم ایران تبدیل کرد. او که با طحال پاره و ابروی شکافته هم حاضر نشد تعویض شود، حقیقتا تمام شدنی نبود!

دایی هیچ‌گاه توان و مهارت ناصر محمدخانی را در دریبل بازیکنان نداشت، حتی قدرت سرزنی و سبکبالی کریم باوی در پروازهایش گاه بسیار چشم‌نواز‌تر از او بود، مانند عنایتی نمی‌توانست بغل پا‌های زیرکانه بزند، مثل فرشاد پیوس هم مدام آقای گل لیگ نشد، مانند خداداد عزیزی خودش را از یارگیری مدافعان نمی‌رهاند، خونسردی علی کریمی را نداشت و استارت‌هایش هم هیچ شباهتی به مهدوی کیا نداشت، ولی همواره عطش گلزنی داشت و سیر نمی‌شد. هر بازی برایش حکم فینال را داشت. کمتر حرف می‌زد و جواب منتقدان را در مستطیل سبز می‌داد.

اما فوتبال با همه زیبایی‌ها بی رحمی هم دارد و بازیکن هر قدر تمام نشدنی باشد، روزی تمام می‌شود. دایی که در اوج خداحافظی نکرد، آماج حملات مان به سبک ایرانی‌ها قرار گرفت! ما که یک روز او را دسته جمعی به عرش برده بردیم، این بار او را به زمین زدیم! مافیایش خواندیم و گفتیم دایی اصلا فوتبال بلد نیست! امروز ده نفره بازی کردیم! او تیم را ارنج می‌کند، دیکتاتور است، چهار تا روپایی بلد نیست و.

در جام جهانی 2006. علی دایی از اسب افتاده بود و آن دایی همیشگی و بلند پرواز نبود. ما هم کم نگذاشتیم و او را چنان نواختیم و بد و بیراه نثارش که انگار در دوره‌های گذشته مدام قهرمان جام جهانی می‌شدیم و این بار تقصیر دایی است که نگذاشت!

فردوسی‌پور که به نمایندگی از ما بلندگو در دست داشت بعد از شکست تیم ملی مقابل مکزیک در جام جهانی 2006، ندا سرداد: خداحافظ علی دایی، خداحافظ تیم ملی!

دایی سزاوار نقد شدن و انتقاد بود، اما فحاشی و قدرنشناسی ما را پایانی نبود. این اواخر که که چالاکی و دوندگی روز‌های اوج را نداشت بیشتر فریاد می‌زد. شاید پس از گلش همراه با خشم و فریاد بود! شاید می‌خواست به ما چیزی بگوید، ولی ما سال‌ها بعد فهمیدیم!

اما امروز در تیم ملی خبری از آن گلزنی‌ها و تعصبات و... مهاجمان نیست. این روز‌ها در مسابقات تیم ملی دل مان به ضربات ایستگاهی و اشتباه رقبا و گلزنی هافبک‌ها و مدافعان خوش است!

منتقدان دایی که روزگاری معتقد بودند دایی جای بسیاری مثل هاشمیان، برهانی، عنایتی و... را تنگ کرده است امروز به عینه مشاهده می‌کنند آمار گل‌های چندین مهاجم ملی پوش به نصف گل‌های علی دایی نمی‌رسد!

سال‌هایی که ادعا‌های فوتبالیست‌های ما را بوژی (تریلی با تعداد زیادی چرخ) نمی‌کشد و با رقم قرارداد‌های مربیان و بازیکنان، می‌توان چندین ورزشگاه ساخت و هزاران فوتبالیست تحویل مملکت داد، از برد‌های قاطع خبری نیست و با ترس و لرز فوتبال تماشا می‌کنیم! به تیم‌های درجه دو و سه هم می‌بازیم و آش تا جایی شور شده که برای هر تساوی چند هزار یورو پاداش برای مربی تعیین می‌کنیم! حالا شاید بهتر می‌فهمیم شم گلزنی چه مفهومی دارد و فرق مهاجم گلزن یا مهاجم پر مدعی را بهتر درک می‌کنیم!

اما دنیا دایی را می‌شناسد و او هنوز برترین گل زن در سطح ملی است. البته عده‌ای هم هستند که قیاس گل‌های ملی دایی با سایر بازیکنان بزرگ دنیا را به سخره می‌گیرند. جالب است بدانید رونلدو در 164 بازی ملی تنها 99 گل به ثمر رسانده است و دایی 109 گل در 149 بازی!

زمانی که دایی در اوج بود پنالتی زن اول تیم کریم باقری بود و دایی تنها 6 گل از روی نقطه پنالتی به ثمر رسانده است! رونالدو در 18 سالگی به تیم ملی دعوت شد و دایی در 24 سالگی و پنالتی‌های تیم ملی را او می‌زند. دایی به تیم‌هایی مثل چلسی و میلان گل زده است و چه بسا اگر با تیم‌های ملی این کشور‌ها بازی می‌کردیم، او هنرش را به رخ جهانیان می‌کشید.

امروز در این آشفته بازار فوتبال که بازیکنانش با سواد نداشته در اینستاگرام و فضای مجازی مدعی هر کاری هستند و اظهار نظرات سوفسطایی شان، گاه باعث خنده، تعجب، وحشت و یا حسرت مان می‌شود، در زمین فوتبال به خیرشان امیدی نیست و به شهادت تاریخ آخرین افتخاراهایمان در سطح ملی پنالتی گرفته نشده روی اشکان دژاگه در جام جهانی 2014 و مهار پنالتی رونالدو در جام جهانی اخیر است! شاید وقت آن رسیده باشد که نامه‌ای تک خطی به شهریار بنویسیم و شجاعانه اعتراف کنیم: ملالی نیست، جز دوری شما!