نامههای داود رشیدی؛ از ژنو تا «چهلتیکه»
تهران - ایرنا - در اتاق VIP نشسته است و سرگرم صحبت با «الهام حاتمی» کارگردان و تهیهکننده برنامه تلویزیونی چهل تیکه است. فولدری در دست دارد که از درون آن تکه کاغذ پوسیدهای بیرون میآورد و به کارگردان برنامه نشان میدهد. میگوید این نامه را آقای رشیدی سال 1952 برای پدرش نوشته است. کارگردان با وجد و حیرت کاغذ را با احتیاط در دست میگیرد و کلمه به کلمه نامه را میخواند.
احترام السادات برومند همسر مرحوم داود رشیدی مهمان امشب برنامه چهل تیکه است. تا گروه تصویربرداری آماده ضبط شوند. همسر داود رشیدی و الهام حاتمی کارگردان چهل تیکه در اتاقی نشستهاند و دو نامهای که احترام برومند همراه خود آورده است را میخوانند.
بیرون از اتاق میآیم و به گوشه و کنار استودیوی ضبط سرک میکشم. در گوشه ای از استودیو صندوقچه اسرار چهل تیکه را میبینم. همان صندوقچهای که در اواخر برنامه علیمردانی مجری برنامه به سراغ آن می رود که جسمی قدیمی و نوستالژیک را درون آن گذاشتهاند تا مهمان برنامه با چشمان بسته و با لمس کردن آن، حدس بزند که آن جسم چیست؟! چقدر احتمال دارد که همین دو نامه قدیمی درون این صندوقچه قرار بگیرد؟! باید منتظر بنشینم و ببینم درون این صندوقچه اسرار چه راز مگویی قرار میگیرد.
علیمردانی مجری برنامه از اتاق گریم بیرون میآید. بر خلاف قسمتهای دیگر از برنامه که او را با پوششی رنگارنگ دیده بودم ولی اینبار پیراهن تیرهای بر تن دارد. از الهام حاتمی کارگردان برنامه علت آن را میپرسم و او پاسخ میدهد که این قسمت از برنامه در ایام فاطمیه پخش میشود. مشخص است که ضبط و پخش چهل تیکه با برنامه و نظم خاصی انجام میشود. علیمردانی وارد استودیو شده است و آماده شروع ضبط است. الهام حاتمی کارگردان برنامه میگوید که ابتدا ضبط پلاتو خواهیم داشت و بعد از آن با ورود مهمان به ضبط بخش اصلی برنامه خواهیم پرداخت.
در گوشهای از اتاق فرمان نویسنده پلاتوهای برنامه با میکروفون یقهای در دست، همچون علیمردانی آماده است که ضبط برنامه شروع شود. در واقع خانم نویسنده در اینجا بخشهایی از متن پلاتو را برای مجری برنامه میخواند.
اجرای امروز علیمردانی بخاطر مناسبت ایام فاطمیه ساده و بدور از هرگونه بگو و بخند است و البته متن پلاتو نیز چنین فضایی را ایجاب میکند. پلاتو به پایان میرسد و حالا نوبت ضبط ورود مهمان برنامه است ولی باز تغییر در روند ضبط دیده میشود. برنامه با حضور مستقیم مهمان در جایگاه خود آغاز میشود.
اولین سوالی که علیمردانی از برومند میپرسد خاطرات دوران کودکی استاد رشیدی است. احترام برومند میگوید آنچه از دوران کودکی او به ما رسیده است مربوط به خاطراتی است که خودش و پدر و مادرش برای ما تعریف کردهاند. آقای رشیدی سالهای بسیاری را از دوران تحصیل در ابتدایی، دبیرستان و دانشگاه را در خارج کشور گذرانده است. میدانم که ایشان به واسطه شغل پدرش که دیپلمات بود دوران تحصیل ابتدایی را در ازمیر ترکیه گذرانده است 10-11 سالگی از ایران میرود بعد به ایران برمیگردد و تصدیق ششم ابتدایی را از مدرسه مسعود سعد میگیرد. بعد برای کسب دیپلم به فرانسه میرود و در یک دبیرستان شبانهروزی به دور از پدر تحصیل را ادامه میدهد. در حالی که پدر در ماموریت به سر میبرد. دیپلم را در پاریس میگیرد و تحصیل را در سوئیس ادامه میدهد و بعد به بلژیک میدهد. این دوران بسیار سختی برای آقای رشیدی بوده است و او همواره از آن دوران سخت برای ما تعریف میکرد. حتی او میگفت که بسیاری از شبها در غم دوری از پدر و مادرش گریه میکرده است.
این را میدانستم که تحصیلات دانشگاهی استاد رشیدی در فرانسه بوده است، ولی دوران نوجوان را نه.
احترام برومند درباره آشنایی و ازدواج با استاد رشیدی میگوید: 21 سالم بود که با آقای رشیدی آشنا شدم. 14 سال اختلاف سنی داشتیم. همان زمان که آشنا شدیم او آدم معروفی بود و در تئاتر کشور شناخته شده بود. آشنایی ما چند ماهی به طول انجامید تا اینکه در سال 47 با هم ازدواج کردیم.
همسر داود رشیدی میگوید او در همه دوران تحصیل اش بر اساس نامههایی که برای دوستان یا پدرش می نوشت، دوست داشت که زودتر به ایران برگردد اما چون در ایران مرسوم نبود که شخصی سالها در خارج از کشور تحصیل کند و بدون مدرک به ایران برگردد پس تمام تلاشش این بود که با گرفتن مدرک دانشگاهی اش به ایران بازگردد.
احترام برومند به همان دو نامهای که پیش از این دیده بودم که به همراه کارگردان برنامه آنها را میخواند، اشاره کرد و گفت: روزی یکی از دوستان آقای رشیدی ما را دعوت کرد و در آن مهمانی یکی از نامههایی که آقای رشیدی در دوران تحصیلاش خطاب به او نوشته بود را به ما نشان داد؛ الان هم این نامه را با خودم آوردهام. که بیرون استودیو است.
علیمردانی از مسئول صحنه میخواهد که نامه را بیاورد. به نظرم رسید چه زود به قضیه صندوقچه رسیدیم اما وقتی که نامهها که درون یک فولدر بودند به دستهای برومند رسید مشخص شد که چه زود از صندوقچه گذشتیم و اطمینان یافتم که در این قسسمت از برنامه خبری از صندوقچه چهل تیکه نیست.
احترام برومند همان کاغذ رنگ و رو رفته را باز میکند و مشخص میشود که تاریخ نامه به 66 سال پیش برمیگردد زمانی که استاد رشیدی در پاریس، تحصیل در رشته طب (پزشکی) را آغاز کرده بود اما از این رشته راضی نبود. او در این نامه علت نارضایتی از رشته طب را دوران تحصیل طولانی آن در 7 سال قید کرده بود و از تصمیماش برای تغییر رشته به حقوق سیاسی خبر داده بود. او گفته بود که در حال حاضر نه میخواهم پزشک شوم و نه چیز دیگری. او از آرزوهایش برای آن دوست گفته بود که آرزو دارد که در ایران یک سالن نمایش با گنجایش 150 نفر داشته باشد و در آنجا نمایشنامههایی که دوست دارد را بر روی صحنه ببرد.
احترام برومند بعد از خواندن آن نامه میگوید: آقای رشیدی تا حدودی به آرزوهایش رسید. او گروه تئاتر امروز را بنیاد نهاد و در سالن کسری که در خیابان کسری بود نمایشنامه های دلخواهاش را به روی صحنه برد.
یکی از معروفترین نمایشنامههایی که داود رشیدی در دوران فعالیتش به روی صحنه برد نمایشنامه «در انتظار گودو» نوشته ساموئل بکت بود. مرحوم رشیدی این نمایشنامه را در سال 46 یا 47 به روی صحنه برد و بسیار مورد توجه منتقدین قرار گرفت.
قسمتهای کوتاهی از این نمایشنامه که در زمان خودش ضبط ویدئویی شده بود پخش میشود.
نامه دیگری که از مرحوم رشیدی توسط همسرش قرائت شد مربوط به دوران تحصیل در مدرسه شبانهروزی در پاریس بود. این نامه مربوط به سال 1952 مصادف با 1330 هجری شمسی بود. برومند میگوید که ما متوجه شدیم که آقای رشیدی در دوران محصلی در مدرسه شبانه روزی هر روز با پدرش نامهنگاری میکرده است. و شرح وقایع آن روز را مو به مو برای پدرش شرح میداده است.
احترام برومند میگوید: وقتی آقای رشیدی از رشته طب انصراف دادند و قصد داشتند که در رشته تئاتر تحصیل کنند. پدر ایشان به شرطی قبول کردند که او رشته تئاتر بخواند که همزمان در رشته دیگری نیز به تحصیل بپردازد. پس آقای رشیدی در حالی که رشته حقوق سیاسی میخواند به تحصیل در رشته تئاتر نیز پرداخت و از آکادمی موسیقی ژنو در رشته کارگردانی تئاتر فارغ التحصیل شد و بلافاصله به ایران برگشت.
به یاد دارم که چندین سال پیش مدت کوتاهی بعد از درگذشت داود رشیدی در لابی تئاترشهر نمایشگاهی از وسایل و نامههای آقای رشیدی برگزار شده بود. بسیاری از این نامهها با ادبیات خاص آن هنرمند جلب توجه میکرد او حتی در تکه کاغذ کوچکی برای نوهاش که در یک درس مدرسه نمره کمی کسب کرده بود مختصر یاداشتی نوشته بود و او را دلداری داده بود.
یک برنامه مستند پخش میشود که در آن داود رشیدی در محل دکور «هزاردستان» درباره این سریال و حرفه بازیگری توضیحاتی میدهد. علیمردانی درباره چگونگی آشنایی داود رشیدی و علی حاتمی میپرسد. «آقای رشیدی در دانشکده هنرهای درماتیک تدریس میکردند همان سال 47 بود که ایشان یک روز به خانه آمد و گفت امشب یکی از دانشجوهایم برای خواندن یک نمایشنامه به منزل ما میآید. آقای حاتمی آمدند و در آن شب نمایشنامه «حسن کچل» را برای آقای رشیدی خواندند و از ایشان خواستند که این نمایشنامه را اجرا کنند و آقای رشیدی نیز پذیرفتند. در واقع «حسن کچل» تئاتراش قبل از فیلماش اجرا شد. این شروع همکاری آقای رشیدی با آقای حاتمی بود و یک دوستی خانوادگی پدید آمد.»
بار دیگر قستهایی از سریال هزاردستان پخش میشود. و همسر آقای رشیدی توضیح میدهد که این سریال قرار بود که قبل از انقلاب و زمانی که آقای رشیدی در تلویزیون مسئولیت داشتند ساخته شود که سرانجام کار تولید آن در سال 58 آغاز شد.
در ادامه قسمتهایی از سریال «آخرین ستاره شب» و سینمایی «شیلات» پخش میشود. علیمردانی میپرسد آقای رشیدی کدام یک از کارهایش را دوست داشت؟ خانم برومند میگوید: «هزاردستان» و «یکی از این روزها» را آقای رشیدی خیلی دوست داشتند. «یکی از این روزها» تئاتر سریال بود اما ما هر جا می رفتیم بخصوص به شهرستانها میرفتیم همه آقای رشیدی را به اسم شخصیت آن سریال می شناختند.
قسمت های دیگری از سریال «بی بی چلچله»، سریال «گرگها»، سریال «امام علی (ع)» و ویژه برنامه روز جهانی کودک پخش می شود تا به آخرین لحظات برنامه چهل تیکه برسیم. یک سوال همیشگی درباره «جمله طلایی» از علیمردانی هست که در پایان هر برنامهای آن را میپرسد. او می پرسد آیا از آقای رشیدی یک جمله طلایی به یاد دارید که بخواهید آن را برای بینندگان برنامه ما بگویید؟ خانم برومند میگوید: در دوره سیام جشنواره فیلم فجر قرار شد که از آقای رشیدی تجلیل کنند. خبرنگاری از آقای رشیدی پرسید چرا این همه دیر دارند از شما تجلیل میکنند؟ آقای رشیدی پاسخ دادند «دیر، بهتر از هیچ وقت است» این نشان میدهد که آقای رشیدی هیچ وقت اهل گله و شکایت نبود.
با جمله طلایی به نقل از داود رشیدی، برنامه چهل تیکه یکی از برنامههای متفاوت خود را به پایان میرساند. این احتمال را میدهم که احترام برومند پیش از حضور در این برنامه از مخاطبان چهل تیکه بوده است چون در قسمتهایی از این برنامه دیده شده است که مهمانان برنامه نامههایی مربوط به گذشته را میخوانند و علیمردانی نیز از مخاطبان برنامه میخواهد که نامههای قدیمی خود را به برنامه چهل تیکه ارسال کنند. و در شرایط امشب به لطف حضور احترام برومند، شاهد نامههایی از پاریس و ژنو بودیم. نامههایی از یکی از بهترین هنرمندان سرزمین ایران.
برنامه تلویزیونی چهل تیکه به تهیه کنندگی و کارگردانی «الهام حاتمی» به مرور خاطرات و گذشته ها با حضور هنرمندان و افراد شاخص می پردازد. چهل تیکه هر هفته از یکشنبه تا جمعه از شبکه نسیم در ساعت 22 پخش می شود.
*س_برچسبها_س*