نگاهی به «الفبای دموکراسی»
امروزه دموکراسی در جهان چنان فراگیر شده که چنین نهادهایی حتی در کشورهای برخوردار از نظامهای سیاسی دموکراتیک نیز وجود دارد. در واقع هیچ کشور و نظام سیاسیای کاملا غیردموکراتیک نیست. در بدترین دیکتاتوریهای دنیا هم بالاخره چند نهاد دموکراتیک وجود دارد.
عصر ایران؛ جمشید گیل - کتاب «الفبای دموکراسی»، به قلم لینه اندرسن، نویسنده و فیلسوف دانمارکی، تا حدی یادآور کتاب «درسهای دموکراسی برای همه» است که دکتر حسین بشیریه، بیش از دو دهه قبل آن را نوشت تا ایرانیان آشنایی بیشتری با دموکراسی پیدا کنند.
لینه اندرسن متولد 1968 است و علاوه بر فلسفه، در حوزه اقتصاد نیز تحصیلکرده و اقتصاددان هم به شمار میرود. آیندهپژوهی نیز یکی از حوزههای مطالعاتی وی است و در این زمینه در دانمارک اسم و رسمی دارد.
او کتابش را در شش فصل نوشته و دموکراسی را از زوایای گوناگون بررسی کرده و نسبت آن را با مقولات و پدیدههای مختلف توضیح داده است. مخاطب این کتاب عامه مردماند چراکه زبانی تخصصی و فنی ندارد و موضوعات گوناگون را به سادگی و با شیوایی واکاوی کرده است.
خوانندهای که این کتاب را میخواند، لازم نیست حتما از آغاز کتاب شروع کند؛ چون کتاب تا حدی شبیه دایرهالمعارف است و هر مدخلش را میتوان بی مقدمه مطالعه کرد و از خواندنش سود برد.
مثلا اندرسن در فصل آخر به موضوعاتی چون نسبت دموکراسی با بودیسم و آیین هندو و مذهب کاتولیک و دین یهودیت میپردازد. و یا در آغاز همین فصل، موارد ضروری برای تضمین دموکراسی را برمیشمارد که عبارتند از امنیت، آزادی با قبول مسئولیت، تمایل به گوش دادن.
کتاب در سال 1401 منتشر شده و مترجمش پرویز رهبری مقدم و ناشرش نیز انتشارات کویر است.
اندرسن در آغاز کتاب در پاسخ به این سؤال که "چرا دموکراسی تا این اندازه پدیده دلخواه و انسانی است؟" مینویسد:
«در یک جامعه دموکراتیک شما آزاد هستید که مذهب خود را انتخاب کنید، مختارید که همسرتان یا نوع تحصیلاتتان را انتخاب کنید، موزیکی را که دوست دارید گوش کنید، فیلمی را که مایلید ببینید، کتابی را که مایلید بخوانید، لباسی را بپوشید که دوست دارید... هیچ گونه تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد... شما حق دارید هر گونه مقالهای را بخوانید و بنویسید، شما حق دارید با هر کس که بخواهید ملاقات کنید، شما میتوانید کاملا آزادانه و بدون هیچ هراسی از موسسات دولتی در تمام عرصههای اجتماعی فعال باشید.»
پاسخ اندرسن سطحی به نظر میرسد ولی متاسفانه واقعیت دارد! البته میتوان مته بر خشخاش گذاشت و برخی از توصیفات او را زیر سؤال برد. مثلا وقتی میگوید در جامعه دموکراتیک هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد، احتمالا فمینیستها از حرفش عصبانی میشوند.
یا مثلا وقتی میگوید در یک دموکراسی، شما آزاد هستید لباسی را بپوشید که دوست دارید، احتمالا بنیادگرایان عزیز خشمگین میشوند که اگر این طور است، پس چرا زنان افغانی و سودانی حق ندارند با برقع در خیابانهای لندن و پاریس قدم بزنند؟
از این ایرادهای بنیفلسطیناشغالشدهای میتوان به توصیفات اندرسن گرفت، ولی جان کلام او این است که آدمها در یک جامعه دموکراتیک، قاعدتا آزادند و استثنائاً محدودیتهایی قانونی شامل حالشان میشود. قانون هم اولا مصوب نمایندگان ملت است، ثانیا متکی به هیچ متن مقدسی نیست و بنابراین قابل اصلاح است.
اندرسن درباره اهمیت "بازرسان" در دموکراسی مینویسد:
«نهادهای بازرسی اداری برای نخستین بار در سوئد تشکیل شد، و پس از مدت کوتاهی در دانمارک نیز به کار گرفته شد. بازرس شخصی است که از طرف مجلس انتخاب شده و بیطرف است. از این نظر شهروندان دانمارکی میتوانند به او مراجعه کرده و در صورت لزوم، شکایات و توصیههای خود را به او تسلیم کنند. این شخصِ بازرس است که تصمیم میگیرد کدام شکایت و توصیه باید بررسی شود تا بیشتر به نفع عمومی جامعه باشد. نتیجه بررسی شکایات فقط به صورت تذکر یا اخطاریه به ادارات مربوطه ابلاغ میشود؛ زیرا بازرس حق قضاوت و دخالت در قانون اساسی را ندارد. اما اگر تذکر بازرس در اداره مربوطه پیگیری نشود، موضوع به دادگاه اداری ارجاع میگردد.»
در ایران نیز کمیسیون اصل نود مجلس تا حدی چنین نقشی را بر عهده دارد ولی این کمیسیون فقط در دوران مجلس ششم فعال بود و به شکایت شهروندان از نهادهای قدرت رسیدگی میکرد. اگرچه عملا هم کار زیادی از دستش برنمیآمد. اما هر چه بود، پس از مجلس ششم این کمیسیون به محاق رفت و دیگر در اخبار مجلس کمتر خبری از این کمیسیون به بیرون درز میکند.
اندرسن درباره مطبوعات آزاد به دو جنبه مثبت و منفی اشاره میکند. او جنبه مثبت مطبوعات آزاد را نظارت آنها بر دولت و مجلس و دادگاهها میداند، جنبه منفی کارشان را نیز مواردی چون "دستور کار سیاسیِ پنهان"، پیگیری منافع خاص شخصی و گروهی از سوی رسانههای دست راستی و دست چپی، و نیز انتشار اخباری میداند که میتوانند "افرادی را قبل از اینکه به دادگاه روانه شوند، محکوم کنند" زیرا این وضع عین "نقض امنیت شخصی و برخلاف روح قانون اساسی" است.
توضیح اندرسن درباره "دموکراسی منطقهای" نیز چنین است:
«دموکراسی منطقهای آن است که مردم تا آنجایی که امکان دارد، برای رسیدن به اهدافشان در منطقهای که زندگی میکنند، تصمیمگیری میکنند. اصولا دولت بخش عمدهای از تصمیمگیریهای خود را در اختیار شهرداریها میگذارد تا کارمندان متخصص شهرداری با همراهی و همکاری شهروندان بتوانند مسائل منطقه خود را حل و فصل نمایند. مثلا هیئت مدیره یک مدرسه که شامل نمایندگان والدین، معلمان و دانشآموزان هستند، میتوانند با بحث و گفتگو و مشاوره، مسائل مدرسه را به صورت کتبی به کمیته مدارس شهرداری توصیه کرده و بدین ترتیب نفوذ خود را در تصمیمگیریها افزایش دهند.»
لینه اندرسن
امروزه دموکراسی در جهان چنان فراگیر شده که چنین نهادهایی حتی در کشورهای برخوردار از نظامهای سیاسی دموکراتیک نیز وجود دارد. در واقع هیچ کشور و نظام سیاسیای کاملا غیردموکراتیک نیست. در بدترین دیکتاتوریهای دنیا هم بالاخره چند نهاد دموکراتیک وجود دارد.
همچنین در بسیاری از جوامع، نظام سیاسی غیردموکراتیک است ولی نهادهایی دموکراتیک در خود جامعه وجود دارند. مثل همین چیزی که اندرسن مثال زده است: هیئت مدیره یک مدرسه. یا کمیته مدارس شهرداری. اعضای چنین کمیتهای میتواند به شیوهای دموکراتیک یا غیردموکراتیک انتخاب شوند. فارغ از اینکه نظام سیاسی کشور چه ماهیتی دارد.
اما از سوی دیگر، چون ما در زمانهای زندگی میکنیم که هیچ سیاستمداری نمیتواند سرش را بالا بگیرد و با افتخار بگوید دموکراسی را قبول ندارد، بسیاری از نهادها و فرایندها در نظامهای سیاسی گوناگون، صورت دموکراتیک دارند و ماهیت غیردموکراتیک. آنچه در روسیه پوتین میگذرد، تقریبا از صدر تا ذیل، مصداق چنین وضعیتی است.
اندرسن درباره اهمیت "اطلاعات عمومی" در قرن بیستم نوشته است که از اواخر سده نوزدهم و در طول سده بیستم «جنبشهای کارگری و سازمانهای دهقانان، در ارائه آموزش برای کارگران و دهقانان نقش مهمی را به عهده داشتند. اتحادیهها و انجمنهای اطلاعاتی و آموزشی، کلاسهای شبانه را برای کسانی که فرصت مطالعه در طول روز نداشتند، تاسیس کردند. کلاسهای شبانه، دورههایی از قبیل زبان، ادبیات، تاریخ، اقتصاد، سیاست، علم، هنر و صنعت را آموزش میدادند که هنوز هم این روند ادامه دارد و گزافهگویی نیست اگر بگوییم که این مدارس شبانه برای جوامع دموکراتیک بسیار بااهمیت بوده است.»
در سده گذشته، حزب توده در ایران در این زمینه موفقتر از سایر احزاب عمل کرد ولی عمر فعالیت رسمی این حزب، چه در زمان شاه چه در جمهوری اسلامی، کوتاه بود. کارگران و پیشهوران بسیاری در ایران دهههای 1320 و 1330 در کلاسهای حزب توده شرکت میکردند و کم و بیش با تاریخ و سیاست و اقتصاد در جهان جدید آشنا میشدند.
اما برخی معتقدند این کلاسها اگرچه افراد طبقات پایین را از بیسوادی سیاسی و فرهنگی رها میکردند، اما افرادی را تربیت کردند که نسبت به افراد بیسواد دوران قاجار، فاصله بیشتری با دموکراسی داشتند.
به نظر میرسد این انتقاد، حتی اگر از جهاتی هم وارد باشد، نمیتواند دال بر این باشد که درِ کلاسهای آموزشی احزاب و جنبشهای کارگری را باید تخته کرد. از ترس بدآموزی نمیتوان آموزش را تعطیل کرد. بگذریم که تاریخ هنوز به پایان نرسیده و آنچه امروز بدآموزی قلمداد میشود، فردا ممکن است مصداق آموزش درست باشد. به هر حال، خواندن به از نخواندن است و آموختن به از نیاموختن.
نکته جالبی که اندرسن در بحث آموزش به آن اشاره میکند، آموزش اشراف در "تالارهای فرهنگی گفتوگو" در فرانسه ماقبل انقلاب 1789 است. اندرسن این نوع آموزش را غیرعمومی و غیرمردمی توصیف میکند. یعنی فقط شامل حال اشراف و خانوادههای مرفه میشد و توده مردم از آن محروم بودند. او مینویسد:
«این آموزش فقط در محافل و طبقات بالای اجتماعی فرانسه صورت میگرفت و تا زمان انقلاب فرانسه ادامه داشت. آنها در سالن خانه خود که معروف به تالار فرهنگی بود، ملاقات کرده و به صحبت و بحث در مورد مسائل مهم سیاسی، علمی و فرهنگی میپرداختند. جالب توجه است که جلسات معمولا توسط زنان برنامهریزی میشد و مردان و زنان به طور مساوی در آن شرکت داشتند.»
"دموکراسی"، آموزش را عمومی کرد و این خدمتی بود که از دست کوتاه و خسیس "محافظهکاری" برنیامده بود. با این حال افزایش سطح دانایی زنان خانوادههای اشرافی، قطعا در افزایش آزادیخواهی زنان در جوامع اروپایی موثر بود و اجازه نمیداد زنان اسیرانی باشند در دست مردان.
به همین دلیل بسیاری از محافظهکاران مذهبی در جوامع عقبمانده با تحصیل زنان مخالف بودند. چنین چیزی الان در افغانستان طالبان هم مشهود است. دانایی نسبتی عمیق با رهایی دارد و به قول دکتر شریعتی: اگر میخواهی اسیر هیچ دیکتاتوری نشوی، بخوان و بخوان و بخوان!
در اروپا نیز، در بین اقشار و طبقات واجد حقوق اجتماعی کمتر، ابتدا سطح دانایی زنان اشراف و بورژوا افزایش یافت، سپس سطح دانایی مردان و زنان طبقات متوسط و پایین. دانش با قدرت نسبتی دارد و افزایش دانش طبقات متوسط و پایین، قدرت آنها را افزایش داد و حق رای و حق 8 ساعت کار روزانه و حق بیمه و بازنشستگی و بسی حقوق دیگر را برای آنها به ارمغان آورد.
بسیاری از مخالفان دموکراسی در جهان جدید، بویژه در کشورهای کمتر پیشرفته، از این نکته غافلاند که بسیاری از عقاید اجتماعیشان، جزو محصولات مزرعه دموکراسی است.
خواندن کتاب "الفبای دموکراسی"، در رهایی از این بیخبری و وقوف به ریشههای بسی از باورها و نظرات اجتماعی و فرهنگی ما آدمهای امروزی، موثر است.
تماشاخانه