هراس اعتدالگراها از تندروها
نویسنده در یادداشت حاضر گفت و گو را حلقه مفقوده کشور در شرایط حاضر می داند، اما آن را وابسته به مسایلی می داند که نیازمند اندازه ای از تحمل، رواداری، و تجدید نظر است تا شرایط هراس از جامعه و نیروهای سیاسی رخت بربندد.
اینک روند گفت و گو میان اعتدالگرایان، اصلاح طلبان، با نیروهای دولتی و تندروها، زیر سوال رفته زیرا از نظر شرکت کنندگان در جلسات مذکور «گفت و شنودها هیچ تاثیری در نوع رفتار و سیاستگذاریهای حکمرانی نداشته و درعمل معنایی جز دور شدن از مفهوم گفتوگو نداشته است.» این بخشی از صحبت های دبیرکل حزب اتحاد ملت درباره چرایی توقف گفت وگوها با مسئولان است. گفت وگو بی شک حلقه مفقوده در وضعیت امروز ایران است اما امکان وقوع آن نامحتمل. جریانی که کنترل کشور را در دست دارد و خود را جریان انقلابی می خواند، خود را در گفتمانی تعریف کرده که عدول از آن به نوعی هویت زدایی از این جریان تعبیر می شود. در نتیجه برای این جریان، امکان تغییرات ساختاری، بدون ایجاد تغییرات ماهوی در آن وجود ندارد و به همین دلیل است که حلقه آن هر روز تنگ تر و تنگ تر می شود، چرا نزد این گروه هر نوع اصلاح فکری بنیادهای فکری نزد این جریان نه پیشرفت که عقب نشینی محسوب شده، به نحوی که برداشت رایج بر آن تاکید دارد که هرنوع اصلاح می تواند آن را در معرض خطر استحاله قرار داده و دیگر اصولگرایی نباشد. در چنین وضعیتی آنان چه گفت وگویی می توانند با منتقدان داشته باشند؟ آنها بر سر هر میزی، صرفا به قصد اقناع سازی، حاضر می شوند و تعریف شان از گفت وگو هم همین است. البته این که مباحث خود را حقیقت بدانند، ایرادی وارد نیست، ولی اگر دیگران آن را نپذیرفتند یا قانع شدند، فریب خورده تلقی شوند یا عامل بیگانه و دشمن این موضوعی است که جامعه و کشور را با انسداد و بن بست مواجه می کند. تا امروز بدنه اجتماعی این جریان اگر قوی بود در موقعیت ضعف قرار نمی گرفت. تاکنون جریان های منتقد آن، قدرت رویارویی چندانی نداشت که حتی داد رئیس جمهور برآمده از دل آن را هم در می آورد. اما به نظر می رسد که امروز منتقدین این جریان قدرت گرفته و در یک اتفاق مردمی، دیگر اتوریته این جریان را بر نمی تابد؛ حال این جریان در یک مخمصه جدی گیر افتاده است. امروز که در یک حاکمیت یک دست، دولت امکان گلایه و شکایت از جریان های رقیب را ندارد از یک سو با جمعی ناراضی طرف است که سبک زندگی تئوریزه شده توسط این جریان را نمی پذیرد و آنها هم هر تغییری در سبک زندگی را تعرض به اصول بنیادین خود می پندارند؛ یک اجتماع بسیار بزرگتر از ناراضیان نیز از وضع اقتصادی حاضر ناشی شده اند که حتی بخش بزرگی از آنها، بدنه اجتماعی همین جریان را در گذشته شکل می دادند؛ اقتصادی که پیش نیازش برای بهبود، در تغییر سیاست های خارجی ریشه دارد، که باز با بنیان های فکری این جریان در تعارض آشکار است. سیاست داخلی و حذف تمامی جریان ها و افراد منتقد و خلق یک جماعت بزرگ ناراضی هم باید به این وضع اضافه کرد.
در واقع این گونه دیده می شود که جریان تندرو برای خود هر امکان تغییر و تحول را مسدود کرده و در تقابل با مردم ناراضی دو راه پیش پای خود می بیند:
ابتدا تا جایی که بتواند این حجم نارضایتی را انکار و با نسبت دادن این اعتراضات به خارج از کشور و یا اندک انگاری آن، صورت مسئله را پاک کند. در چنین رویکردی هرگز حقیقت آن چیزی که هست، نخواهد بود و در آخر هم همه چیز را به توطئه نسبت خواهند داد و تا جایی که امکان استفاده از باتوم باشد به قول روزنامه جوان و یا اعدام همانطور که مصطفی میرسلیم می خواهد، سعی در ساکت کردن مخالفان می کنند اما این امکان تا کجا یاری می کند، باید زمان مشخص کند. اما رویکرد دوم می تواند تشکیل جریان فراگیر اعتدالگرا از جمع طردشدگان باشد که میدان داری کند. این جمع باید بتواند مرزهای خود را به شکل عیان تری با جریان بنیادگرا آشکار سازد. اما نقطه آسیب پذیر این جریان حرکت در لبه ای است که هم به اصول خود پایبند باشد اما عدول از آن را هم بپذیرد و با این عدول از هویت خود خارج نشود؛ پایگاهی که همین امروز آنقدر نحیف است که چیز زیادی از آن باقی نمانده، اما در بلند مدت می تواند به نوساری آن بینجامد. در نهایت چیزی که دیده می شود ترکیبی از هراس و عدم اعتماد به نفس کافی در بین اعتدالیون است که از حوزه نفوذ جریان تندرو و دایره قدرت آنان می هراسند؛ تندروها نشان داده اند که می توانند به راحتی پرونده حیات سیاسی کسانی که غیریت سازی می شوند، برای همیشه ببندند.
216216
کد خبر 1724623