پاسخ به 7 پرسش درباره کوروش / چرا حافظ و سعدی و فردوسی نامی از کوروش نیاوردهاند؟!
حافظ و سعدی شاعرند نه مورخ. آنها نه تنها از کوروش که از داریوش و مهرداد و انوشیروان هم نامی نبردهاند... در روزگار فردوسی بسیاری از ایرانیان هخامنشیان را همان کیانیان میپنداشتند. اما اهل تحقیقی که از منابع یهودی و یونانی استفاده کرده بودند کوروش را میشناختند.
عصر ایران؛ رضا شاهملکی* - کوروش شناخته شده ترین شخصیت تاریخی ایران است و خوانندگان میتوانند در کتب تاریخ معتبر که نام برخی از آنها در یادداشت سودمند آقای علیرضا جلیلیان و در تارنمای عصر ایران منتشر شده شرح زندگانی پر ماجرای او را بخوانند.
لابد خوانندگان هم اینجا و آنجا و از زبان این و آن، و گاه و بیگاه اتهامات بی پایه ای را که دشمنان ملیت ایرانی علیه کورورش هخامنشی طرح میکنند شنیدهاند. سخنان ناروایی که از زبان افراد و گروهها و رسانههایی چند طرح میشود و برخی روشنفکران تاریخ نخوانده داخلی هم که گاه در جایگاه استادی در دانشگاههای همین کشور نشستهاند و یا در مؤسسات و نهادهایی حضور دارند که بودجه از مردم همین خاک میگیرند، بی آنکه بدانند اظهار نظر در حوزه تاریخ تخصص لازم را میطلبد، این سخنان مغرضانه را تکرار کرده و آب بر آسیای دشمنان هویت ایرانی میریزند. در این یادداشت نظر به اهمیت جایگاه کوروش در تاریخ جهانی، به برخی از این ابهامات آلوده به دشمنی یا نا آگاهی و البته پرسش هایی که ذیل مقاله جناب جلیلیان مطرح شده پاسخی داده شده است.
******************
کوروش / کورو / کوراش سایروس (530-558حدود پ م) بانی جهانشاهی (امپراتوری) هخامنشی و نامدارترین پادشاه تاریخ ایران و شرق است. او همواره و به ویژه در میان غربیان، نمونه فرمانروایی آرمانی و فرهمند شناخته شده و نزدیک به همه منابع باستانی از یونانی تا عبری و بابلی و... نام اورا به دادگری و کردار نیک بردهاند.
در تمام یک هزار و اندی سال گذشته نیز در میان مورخین مسلمان، همچو پادشاهی با همت، با اراده و بزرگوار نگریسته شده. مردی که «به جز مهر و ستایش یاران و هم میهنانش... افسانه هم در مورد او به کوشش برخاسته است»، چنان زندگانی درخشانی را از سر گذراند که مفهو" دادگری" برای فرمانروا، از او و کردار او سرچشمه گرفت.
کوروش پادشاه و البته پیش از آن انسانی بزرگ بوده (هرچند او هرگز داعیه بزرگی نداشت و چنین لقبی به خود نداد بلکه بیشتر از سوی عبرانیان و یونانیان و رومیان و حتی دشمنانش بزرگ خوانده شده) حال برخی از هموطنانش کوشش دارند تا با دروغ و تحریف تصویر آرمانی اورا مخدوش و البته تخریب کنند تا سکه با ارزش هویت ایرانی از رونق بیفتند و شمع هویت ایرانی خاموش گردد.
در این میان نباید تقلید کورکورانه برخی روشنفکران داخلی و بی اطلاع از تاریخ را نیز نادیده گرفت که به اسم نفی گذشتهگرایی و چشم بر مدرنیته و جلو داشتن، به تمسخر و لودگی و البته بی هیچ بهره ای از سند شناسی و آگاهی تاریخی با هر آنچه نام ایران و گذشته شکوهمند آن را دارد به رویارویی بر میخیزند.
حال آنکه تشیع و ایرانیت دو بال همیشگی هویت ایرانیاند. آنها که به قول "مایکل استنفورد" - فیلسوف تاریخ انگلیسی - تاریخ را با تقویم اشتباه میگیرند، گاه حتی برخی جملات حکیمانه نسبت داده شده به کوروش را به سخره گرفته و در ردیف جعلیات میآورند.
البته که میتواند چنین هم باشد و وهنگامی که نام کسی به بزرگی میرود سخنانی را هم برای تاثیر بیشتر بر او می بندند (نمونههایی در روزگار خود ما پیش چشم است). اما موضوع اینجاست که بیشتر این سخنان را افزون بر دوهزار سال پیش یک سپاهی یونانی / آتنی به نام گزنفون در کتاب معروف «کوروشنامه» آورده و در اثر خویش کوروش را نمونه پادشاه و فرمانروای آرمانی و نیک سرشت دانسته است.
کوروش در تمام تواریخ و نوشته ها ستوده شده و حتی از سوی دشمنان. علت آن را باید در رفتار انسانی او و به قول گیرشمن بلند نظری او (تاریخ ایران ص 174) دانست و در منش انسانی او آن هم 25 قرن پیش از روزگار جدید، روزگاری که سازمان ملل ها و سازمان های حمایتی و یونیسف و... وارد میدان شدهاند و هنوز اخلاقیات و انسان دوستی بازیچه است، تردیدی نیست و آنکه خلاف این را ادعا می کند باید حجتی قوی اقامه کند. ظاهرا مخالفان به جز اتهاماتی که تنها بر پایه حرف و جعل استوار است تا کنون سندی در این باب ارایه نکرده اند.
به چند مورد از پرسش های تکراری جدید در مورد کوروش پاسخ میدهیم:
1. آیا ایران خود مورخ نداشته؟ چرا تاریخ کوروش را باید یونانیان نوشته باشند؟
البته که جهانشاهی به گستردگی ایران باستان مورخ و دانشمند و دانشگاه فراوان داشته. نمی توان بیش از هزار سال بر نیمی از جهان حکم راند و مورخ و تاریخ نگاشته شده نداشت. اما فراموش نکنیم دوهزار سال گذشته! چه کسی میتواند از مصر باستان نام چهار مورخ را بیاورد؟ از چین باستان چطور؟ از هند؟ میبینیم که این تنها مختص به ایران نیست. ما کتابهایی از همین صد سال پیش داریم که نام کتاب موجود است اما خود کتاب از بین رفته! به کوروش هم تنها یونانیان نپرداختهاند. منابع بابلی - عبری و... نیز از او یاد کردهاند. در این میان، کمک بررسیهای باستانشناسی، اوستایی، زبانشناسی و... را نیز به همراه داریم. افزون بر آن نام کوروش فقط در منابع یونانی نیامده، در منابع مهمی از ملل دیگر نیز نام او باقی است و پس از اسلام هم مورخین بزرگ ایرانی نام اورا بارها ذکر کرده اند که برای پرهیز از دراز شدت سخن از آن میگذریم.
2. چرا نام کوروش در تقویم ها ثبت نشده؟
به طور خلاصه اگر بخواهم بگویم، این از بی توجهی ماست! اما به شکلی نمادین هفتم آبان ماه یعنی روز فتح بابل به دست ارتش ایرانیان را به عنوان روز کوروش گرامی می دارند. این ثبت نشدن در تقویم اما چیزی از بزرگی کوروش نمیکاهد.
3. چرا حافظ و سعدی هرگز در اشعار خود از کوروش یاد نکردهاند؟
زیرا حافظ و سعدی مورخ نیستند. آنها نه تنها از کوروش که از داریوش و مهرداد و انوشیروان هم نامی نبردهاند. آیا به معنای نبود چنین شخصیتهایی است؟ مورخین و منابع و لوحهها و کتیبه ها را رها کردهایم و به این میپردازیم که چرا دو شاعرِ نامی، نامی از کوروش نیاوردهاند. شاعر، مورخ نیست. خاطره هخامنشیان همواره باقی بود اما کنشهای آنان در تاریخ با گذر قرون متمادی فراموش شده بود تا عصر جدید و کاوشهای باستانشناسی و خط شناسی و زبانشناسی و باز شدن گره کتیبهها و لوحهها. اسامی اسطورهای شاهان هخامنشی در ادبیات ایران پر تکرار است و بنگرید حافظ یا شاعران دیگر چندبار از کیخسرو و... که نام های اسطورهای شاهان باستانی ایراناند یاد کرده اند. دردیوانهای شعر نامی از کمبوجیه هم نیست اما نام بهرام گور و نوشیروان فراوان است. این به معنای وجود تاریخی نداشتن کمبوجیه است؟
4. چرا مشخصا فردوسی که شاهنامهاش سرشار از نام شاهان و شخصیت های تاریخی / اسطورهای است در یک بیت هم نامی از کوروش نبرده؟
ما متونی را که منبع کار فردوسی بودهاند و خدای نامههای عهد باستان را - که میدانیم در روزگار فوق بسیاری از آن نسخ برجای مانده بودند - ندیدهایم و چه کسی میتواند ادعا کند در آنها نام کوروش نیامده بوده؟
شاهنامه شناس شهیر استاد جلال خالقی مطلق به روشنی به همانندیهای شخصیت تاریخی کوروش و کیخسرو در شاهنامه اشاره دارند.(بنگرید به مقاله کیخسرو و کوروش از ایشان).
از مباحث بسیار تخصصی منابع کار فردوسی نیز میگذریم که مجالی دیگر برای طرح میطلبد. برای اشارهای کوتاه، در 346 ق هنگامی که ابومنصور عبدالرزاق سپهسالار و صاحب منصب مشهور روزگار سامانی روحانیان زرتشتی را گرد آورد تا بر اساس منابع پهلوی که در دسترس بود کتاب شاهنامه ابومنصوری را تدوین کنند، قرنها بود که خط میخی به دست فراموشی سپرده شده بود و هم خاطره هخامنشیان.
این شاهنامه ابومنصوری همان منبع اصلی کار فردوسی است که آن هم خود بر بنیاد منابع پهلوی نگارش یافته. منابعی که برخی از آنها پس از اسلام به عربی ترجمه شده و برخی هنوز به پهلوی و در دست موبدان زرتشتی باقی بودند.
در آن منابع البته که نامی از هخامنشیان نیامده بود زیرا در طول فرمانروایی سلوکیان و ونزدیک به 500 سال حکومت اشکانیان (که از شرق ایران بودند) یادگارهای هخامنشی در دست فراموشی بودند. در روزگار فردوسی بسیاری از ایرانیان هخامنشیان را همان کیانیان میپنداشتند. اما مورخین و اهل تحقیقی که از منابع یهودی و یونانی استفاده کرده بودند کوروش را میشناختند.
پس در کتاب حمزه اصفهانی و آثارالباقیه بیرونی و... نام و یاد کوروش را داریم هرچند با تحول و تغییر. در این بین میتوان به مقاله زنده یاد استاد باستانی پاریزی رجوع کرد تحت عنوان "کوروش در روایات ملی" که به خوبی آگاهی اهل تاریخ و فرهنگ از کوروش را نمایانده است.
5. چرا تا پیش از حکومت پهلوی نام کوروش بر فرزندان ایرانیان گذارده نمیشده و ناشناخته بوده؟
نخست باید بگویم شناخت کوروش و تاریخ باستانی ما از عهد قاجار آغاز شده و اینکه مشهور شده پهلویها آنهارا از دل تاریخ بیرون آورده اند درست نیست. رمز گشاییها از خط و زبانهای باستانی و الواح و کتیبهها از حدود سالهای 1240 خورشیدی به بعد آغاز شده. دوم آنکه نام "فرورتیش" و "خشایارشا" هم بر فرزندان ایرانیان نبوده. "ارد" و "اردوان" هم. و...
با این تحلیل نه تنها کوروش که کل حکومت مادها و هخامنشیان و پارتیان و... هم جعل و دروغ است!
6. چرا کوروش در استوانه خود بارها و بارها از "مردوک" خدای بابِلی یاد کرده؟ مگر نه اینکه یکتا پرست بوده؟
داوری نهایی در باب دین و آییینی که کورووش بر آن بوده دشوار است. زرتشتی بودن هخامنشیان نیز خود همچنان امری اثبات نشده است. «امیل بنونیست» در پژوهش خویش تحت عنوان "دین ایرانی" اشاره دارد که در معروفترین کتیبههای هخامنشی که متعلق به داریوش و خشایارشا هستند اشارهای به زرتشت و آیین زرتشتی نشده. هرچند نام اهورا مزدا به روشنی آمده. (دین ایرانی / ص 20)
بیشتر به نظر میرسد دین هخامنشیان با آیین ایرانی مزدیسنا هماهنگی دارد. زنده یاد پرفسور شاپور شهبازی در کتاب "کوروش کبیر" دلایلی مستند در این باب ارایه میکند. بنابر این کوروش پیرو آیینی ایرانی بوده وافزون بر اینکه شواهد زیادی مانند تصویر معروف «پیکر انسان بالدار» که همان "فر کیانی" کوروش است در دست داریم، کمتر نشانی از تاثیر ادیان بابِلی در ایران آن روزگار موجود است.
بنابراین ستایش کوروش از مردوک تنها به واسطه همان عدم تعصب مذهبی اوست که مورد پذیرش دوست و دشمن بوده. این تنها از تسامح کوروش بر می خیزد و چیزی هم بر او اضافه میکند نه اینکه از او بکاهد.
داریوش هم بعدها در سندی از بل خدای بابلیان به جای اهورا مزدا نام می برد و البته روشن است که داریوش بل را نمیپرستیده. در این زمینه میتوانید رجوع کنید به گفت و گوی نگارنده با دکتر شهرام جلیلیان در همین سایت.
"کلمان هوار" فرانسوی اشاره دارد: «کوروش اندیشه ای داشت که هم سیاسی بود و هم دینی. بابلیان و آشوریان قادر نبودند ار عقیده بت پرستی دست بردارند... و خدایان اقوام مغلوب را می ربودند... کوروش به جای ربودن این تندیسها آنها را به مردمی که به آن وابسته بودند باز می گرداند.. این اندیشه نبوغ آمیز قدرت فاتح بابل را تحکیم بخشید».
7. از کجا بدانیم که کوروش واقعا آنچنان که گفته اند مرد بزرگی بوده؟
تمامی تواریخ مکتوبی که از زندگانی کوروش برجای مانده را نه ایرانیها و یاران و نزدیکان کوروش بلکه غیر ایرانیهایی همچون یونانیان و بابلیان و... نوشتهاند. از سویی منشور معروف کوروش را در اختیار داریم که در آن به آزادی دین و فرهنگ مردمان زیر فرمان خود احترام گذارده.
فراموش نکنید از روزگاری سخن می گوییم که پادشاهان در کتیبههای خود به ویرانی و کشتار وخونریزی بیشتر افتخار می کردند و اصول اخلاقی امروزین که با آن اعمال انسان ها را نقد و ارزیابی میکنیم، در آن دوران متفاوت و گاه بیمعنی بوده. علت بزرگی کوروش این است.
دکتر زرین کوب اشاره دارد که در همان روزگار هم: «تمام دنیای باستانی وی را همچون مردی فوقالعاده و بیمانند نگریست» (تاریخ مردم ایران ص 130).
یونانیان که دشمن سنتی پارسیان بودند اورا مسیح تلقی میکردند و کافی است به نمایشنامه "آیسخولوس" نگاه کنیم که چگونه از او فرمانروایی آرمانی تصویر میکند.
پیشتر هم گفتیم انسانیت و جوانمردییی را که کورورش از خود نشان داد در تمام تاریخ جهانی تا آن زمان، بیمانند بود. "دیکونوف" تاریخنگار شهیر روس نیز بر آن است که کوروش تنها در دنیای جدید بلند آوازه نبوده بلکه «در میان معاصران خود هم عصر بسیار عمیقی بر جای گذارده است» (تاریخ ایران باستان ص89)
افلاطون در کتاب قوانین چهره ای آرمانی از پادشاهی کوروش ترسیم میکند. گزنفون اشاره دارد که «مردمان به دلخواه خود کوروش را فرمان میبردند».
"دیودور سیسیلی " مورخ همعصر ژولیوس سزار کوروش را «پاکاندیش و انساندوست» نامیده و هرودوت کوروش را با صفاتی چون: جنگاور.. پهلوان.. نرم خوی... و آزاده معرفی می کند. (کتاب تواریخ) و البته بسیاری پژوهشگران و نیز علامه فقید طباطبایی با نظر مولانا ابوالکلام آزاد در مورد "ذوالقرنین" خواندن کوروش در قرآن کریم همداستاناند.
"فلویگل" اندیشمند بزرگ آلمانی، "جرج راولینسون" مستشرق انگلیسی، "ادوارد میر" مورخ آلمانی، "ویل دورانت" آمریکایی، "رومن گیرشمن" فرانسوی و.... هریک به فراخور و به زبان و اندیشه خود تماما در آثار معروف خود کوروش ایرانی را ستوده و نام اورا به بزرگی و خردمندی بردهاند.
---------------------------------------------
پینوشت:
1. ضبط یونانی نام کوروش به همین شکل است و نه کورش. در بیشتر منابع ایلامی نیز به همین شکل (کوروش) آمده. از نظر آوانگاری خط های باستانی هم کورورش درستتر به نظر میرسد.
2. آنطور که در لوحه نبونید شاه بابلی آمده
3. کورش بزرگ / علیرضا شاپور شهبازی ص395
4. فراموش نکنید اکنون سال 2018 است و ما در حال گفتگو از معیارهای اخلاقی 25 قرن پیش هستیم.
5. بنگرید به علیرضا شاپور شهبازی، پیشین، ص 345
6. بر درگاه کاخ کوروش در پاسارگاد.
7. ایران و تمدن ایرانی / کلمان هوار ص 50
8. کافی است متن استوانه اورا مقایسه کنید با سنگنگاره های امثال "آشور بانی پال" که در آن با افتخار از کشتار و ویرانی و نابودی تمدن ایلام سخن میگوید.
9. تراژدینویس یونانی
11. زرین کوب مینویسد: بر خلاف فاتحانی چون اسکندر و ناپلِون... هربار که حریفی را از پای در میافکند مانند یک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و حریف افتاده را از خاک بر میگرفت (تاریخ مردم ایران ص131)
11. افلاطون / قوانین / کتاب سوم
12. گزنوفون / کوروش نامه (تربیت کوروش) ص17
13. کوروش بزرگ / پرفسورشاپور شهبازی، ص388
14. نگاه کنید به کتاب کورورش کبیر ذوالقرنین / ترجمه استاد باستانی پاریزی
-----------------------
* دکتری تاریخ / تاریخپژوه
تماشاخانه