چرا باید آغاز سلطنت رضاشاه را پایان مشروطه دانست؟
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پژوهشکده تاریخ معاصر، مراسم تاجگذاری رضاشاه در 4 اردیبهشت 1305 در تاریخ معاصر ایران برجسته است. برجستگی این رویداد نه در قالب شخصیتی و کارگزاری بلکه در قالب ساختاری قابل پیگیری است؛ چراکه ایرانیان در تلاش برای استقرار مشروطیت به دامان دولت مطلقه رضاشاه افتادند. با حفظ این اهمیت، دغدغه نوشتار پیش رو پاسخ به این سؤال است که تاجگذاری رضاشاه را باید ایجاد مانع در مشروطیت دانست یا خیر. برای پاسخگویی به این پرسش مجموعهای از مهمترین وهلههای تاریخی با نقشآفرینی رضاخان از کودتا تا تاجگذاری مرور میشود تا نسبت کنشهای او با اصول مشروطیت و همچنین پاسخ سؤال آشکار شود.
کودتا؛ تضعیف مشروطیت
چگونگی آغاز رژیم کودتا در اسفند 1299 خود میتواند پاسخی درخور تأمل به نسبت تاجگذاری رضاشاه با اصول مشروطیت باشد. کودتا از همان آغاز رنگ خفقان را بر تمام چهره شهر زد. صبح روز بعد از کودتا بیانیه معروف «حکم میکنم» شامل 9 ماده و بهطور ویژه ماده اول آن با این جمله که «تمامی اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند» 1 نشان از آن داشت که افکار عمومی و در نتیجه دستاوردهای دموکراتیک مشروطیت نظیر مطبوعات از این پس باید تحت نظر سختگیرانه رژیم کودتا قرار گیرند.
پرواضح بود که کودتا جریانی برخلاف قانون اساسی و نظام مشروطیت بود. از آنجا که از جمله حقوق حقه و قانونی مطبوعات بحث بر سر هر مطلبی بود که قانون به آنها اجازه داده است، رضاخان تاب تحمل انتقاد جراید و خشم توده مردم را نداشت و تمام مطبوعات را «توقیف» نمود تا مشروعیت نداشتن اقدام ضد ملی و ضد مشروطیت وی تشریح نشود و توده مردم به مخالفت با او برنخیزند.2 رضاخان در رژیم کودتا هیچ فرصتی را برای مبدل شدن بهنوعی به قول سفارت بریتانیا «دیکتاتوری نظامی واقعی» از دست نداد.3
رکن رکین مشروطیت در چنگال قدرتطلبی
برای پرده برداشتن از نسبت تاجگذاری رضاشاه با انحراف از اصول مشروطیت باید به پوسته زیرین تلاشهای او در مسیر حفظ قدرت و دستیابی به سلطنت رجوع کرد. نطفه اولین قانون اساسی ایران در مجلس مشروطیت و با تلاشهای جدی پدران قانونگذار ایرانی بسته شد.
از اینرو رکن رکین مشروطیت را باید مجلس دانست و به توپ بسته شدن آن نیز چنین مدعایی را تأیید میکند. این مقدمات نشان میدهد که وفاداری یا عدم وفاداری رضاخان به اصول مشروطیت را باید در رابطه او با مجلس جست.
در دو برهه حساس عرصه بر رضاخان تنگ شد. در هر دو برهه یک طرف مسئله، مجلس شورای ملی بود: استیضاح او در مقام سردار سپه و تغییر در قانون اساسی به قیمت دستیابی به سلطنت. در سال 1303 با کشته شدن کنسول آمریکا در تهران، سردار سپه حکومت نظامی در پایتخت برقرار کرد. مخالفان او چاره را در استیضاح دولتش دیدند و طرح آن را به مجلس تقدیم کردند.
روز موعود برای استیضاح فرا رسید اما به سرانجام نرسید؛ چرا که سردار سپه مزدورانی را به مجلس فرستاده بود تا هو کنان نظم مجلس را به هم زنند و با طرح شعار «مردهباد مدرس» عرصه را بر مخالف جدی او تنگ کنند.
این حوادث باعث شد رکن اصلی مشروطیت برای انجام استیضاح در نوبت صبح تشکیل نشود، اما این پایان کار نبود. از میان استیضاحکنندگان عدهای بنا به احتیاط ناهار را در مجلس ماندند و عدهای از جمله خود مدرس و کازرونی و حائریزاده بدون واهمه بهطرف منزلهای خود رفتند که عصر بازگردند. در راه عدهای از همان چماقداران روزمزد به آن سه نفر حمله کردند. مدرس را در نزدیک مسجد سپهسالار کتک زدند و کازرونی را سخت مجروح کردند؛ بهطوری که در خانه افتاد و نتوانست به مجلس بیاید. بعد از ظهر آن روز مجلس تشکیل شد، ولی مقدمه صبح، سرنوشت استیضاح را روشن کرده بود و واضح بود که رأی اعتماد به نفع دولت تمام خواهد شد.4
گسست رضاشاه از مشروطیت و پشت کردن به مجلس بهعنوان اصلیترین رکن مشروطیت در گام دوم و تغییر در متن قانون اساسی به نفع دستیابی به سلطنت قابل پیگیری است. ماده 36 متمم قانون اساسی مشروطه تأکید میکرد که سلطنت بعد از محمدعلیشاه به فرزندانش انتقال پیدا میکند و امکان اینکه رضاخان بهصورت قانونی بهجای احمدشاه بر سلطنت تکیه بزند وجود نداشت. بر همین اساس برخی از نمایندگان با این تغییر غیرقانونی و این انتقال مخالفت کردند که از مهمترین آنها باید به دکتر محمد مصدق و یحیی دولتآبادی اشاره کرد.
مصدق در خصوص این تغییر باور داشت که حتیالمقدور تا یک قضیه حیاتی و مماتی پیدا نشود نبایستی قانون اساسی تغییر کند مگر با بودن یک شرایطی که لازم برای تغییر آن است. به عقیده او «تغییر در قانون اساسی آن را متزلزل میکند. اینطور تغییر دادن قانون اساسی یک سابقهای میشود که قانون اساسی را بهکلی سست و متزلزل میکند که هر ساعت یک نفر اراده کرده بیاید این اصولی را که بنده برای شما خواندم این اصولی را که همهچیز ما را تأمین میکند تغییر دهد».5
رضاخان برای مقابله با روح مجلس اقدامات مخفیانه خود را قبل از برگزاری جلسه رسمی آغاز کرده بود. از بامداد روز 8 آبانماه 1304 علی اکبر داور ستاد کار خود را در منزل سردار سپه تشکیل داد. وکلا پشت سر هم توسط مأمورین نظامی به خانه سردار سپه جلب میشدند و به آنها تکلیف امضای ماده واحده میشد.
سیدمحمد تدین، نایبرئیس اول آن روز مجلس، نیز بیان میکند که در روز جمعه 8 آبانماه 1304 پس از تماسی که با وی گرفته شده، به داور مراجعه کرده است. هنگامیکه وی داور را در زیرزمین ملاقات میکند، داور پشت میز نشسته و وکلا مشغول امضای نامهای هستند و در این هنگام داور به پیشخدمت دستور میدهد تا با دیگر وکلا نیز تماس گرفته شود و آنها را به امضای این مادهواحده فراخوانند. سپس داور از تدین نیز درخواست امضای نامهای را میکند که در آن نوشته شده بود: «مجلس شورای ملی، به نام سعادت ملت ایران انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار مینماید».6 شمار اندکی از کسانی که به این طریق دعوت به امضای پیشهنگام طرح مذبور شده بودند از این کار خودداری کردند، اما بیشتر نمایندگان با تطمیع و تشویق یا تهدید و ارعاب امضای موافق خود را پای طرح نهادند.7 بنابراین رضاخان در دو وهله که عرصه بر وی تنگ شده بود، از کارکردهای اساسی رکن رکین مشروطیت به بهای حفظ قدرت خود جلوگیری کرد.
شکست در آرمانهای مشروطیت؛ پیروزی دولت مطلقه
به لحاظ ساختاری تاجگذاری رضاشاه پشت کردن به بخش مهمی از مشروطیت بود؛ چرا که رهبر نظامی کودتا مقام پادشاهی را در وهله اول با وعده استوار ساختن دولت متمرکز پس از چهار سال و نه ماه قبضه کرد و دودمان سلطنت پهلوی را برپا داشت.
تمایل به برپایی دولت متمرکز برای محافظت از جامعه ایرانی که با هرجومرج مشروطیت دیگر امنیت و قدرت آن از بین رفته بود ایجاد شد. این وضعیت بغرنج از هنگامی ظاهر شد که کودتای دولتیان و عناصر مخالف نظم نمادین مشروطیت ضربه نهایی را بر هستی مشروطهخواهان وارد کرد و آنان هویت نیمبند مشروطیت، امنیت و آسایش را به یکجا از کف دادند.
در چنین شرایطی نظم دولت مطلقه میتوانست آنان را به ساحل امن آرامش هدایت کند. «مامونتف» وضعیت آشوبناک ایران را در دورانی که مشروطیت به هرجومرج کشیده شده بود بهخوبی بیان میکند: «این مملکت بیچارهای که در مدت هزاران سال در معرض تاختوتاز بوده و خون خود و بیگانه در آن ریخته شده و مخصوصا در این ده سال اخیر به فردای خود امیدوار نبوده است چه انتظاری میتوان داشته باشد».8 بیجهت نبود که رضاخان بهعنوان وزیر جنگ اعلانهای مختلف را بدون رعایت اصول مشروطیت و با صراحت اعلام میکرد. البته او تلاش میکرد تا خود را مردمگرا نیز نشان دهد. در نمونهای او به ملاکین هشدار میدهد که بهواسطه خرابیهای ناشی از هرجومرج نباید به رعایا برای جبران خسارت فشار آورند.9
سرکوب همهجانبه داخلی نیز از جمله دیگر اقدامات او بود. این فرایند نشان میدهد که حمایت روشنفکران و بخش مهمی از نیروهای سیاسی در هرجومرج فرورفته ایران برای ظهور دولت مطلقه نیز به رضاخان شجاعت میبخشید تا بتواند بسیاری از اصول مشروطیت را نادیده بگیرد.
فشرده سخن
مجموع کنشهای متنوع رضاخان تا پیش از تاجگذاری و تبدیلشدن به رضاشاه یک موضع را دنبال میکند؛ تحکیم پایههای دولت مطلقه و تضعیف ارکان حیاتی مشروطیت. کودتای 1299 جنبههای دموکراتیک مشروطیت در سطح جامعه مانند افکار عمومی و مطبوعات را تضعیف کرد.
مرحله بعدی تضعیف رکن رکین مشروطیت، یعنی مجلس شورای ملی و عصاره تمام تلاشهای مشروطهخواهان بود. البته باید در نظر گرفت که بخش مهمی از جامعه و بهویژه روشنفکران نیز برای رهایی از هرجومرج پیشآمده به تبدیلشدن رضاخان به رضاشاه حتی با نادیده گرفتن اصول مشروطیت کمک کردند. مجموع این کنشها نتیجه نوشتار را به این سمت سوق میدهد که تاجگذاری رضاشاه را باید ضربه بسیار سنگینی بر اصول مشروطیت دانست.
پینوشتها:
1. سیروس غنی، ایران؛ برآمدن رضاخان / برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد، تهران، انتشارات نیلوفر، چ ششم، 1392، ص 223.
2. عبدالرحیم ذاکر حسین، مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چ دوم، 1370، ص 82.
3. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، چ چهارم، 1389، ص 127.
4. ابراهیم خواجهنوری، بازیگران عصر طلایی (سیدحسن مدرس)، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، 1357، صص 111-119.
5. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 3، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چ چهارم، 1374، صص 490- 491.
6. باقر عاقلی، داور و عدلیه، تهران، انتشارات علمی، 1369، صص 71-72.
7. داریوش رحمانیان، ایران بین دو کودتا (تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران)، تهران، انتشارات سمت، چ سوم، 1394، ص 77.
8. مامونتف، ن - پ، بمباران مجلس شورای ملی (حکومت تزار و محمدعلیشاه)، به اهتمام همایون شهیدی، ترجمه شرفالدین قهرمانی، تهران، سازمان انتشارات اشکان، 1363، ص 408.
9. قباله تاریخ، نمونههایی از اعلامیهها، بیانیهها، شبنامهها، روزنامهها و فوقالعادههای دولتی، حزبی، سیاسی، بازرگانی، فرهنگی در دوره مشروطیت تا پایان سلطنت احمدشاه، به کوشش ایرج افشار، تهران، بیجا، 1368، ص 59.
انتهای پیام /
رضا شاه مشروطه پایان مشروطه دیکتاتوری روشنفکران