شنبه 29 دی 1403

چرا ترامپ با اروپا در افتاده است؟!

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
چرا ترامپ با اروپا در افتاده است؟!

صرف نظر از روشهای جنگ روانی و انحراف افکار عمومی که معمولا توسط ترامپ مورد استفاده قرار میگیرد، اظهارات و توییت‌های اخیر وی در موارد سرزمینی از جنبه های مهم‌تری نیز قابل توجه و تحلیل بنظر می‌رسد. نخست آنکه ترامپ از آغاز دوره اول ریاست خود فشار بر اروپا را برای ایفای نقشی بزرگتر در امنیت غرب در دستور کار قرار داده و انتظار دارد اروپایی‌ها نقش بیشتری را در این مورد بازی نموده و سد دفاعی اول غرب را تشکیل دهند، از دید ترامپ آمریکا به تنهایی برای امنیت و قدرت غرب در جهان هزینه می‌کند و اروپا علیرغم بهره‌برداری از این وضعیت، مدتهاست که نقش خود را ایفا نمی کند و این وضعیت قابل دوام نیست. بنظر میرسد این دیدگاه که بتدریج به دیدگاه غالبی در آمریکا تبدیل شده نقش مهمی در انتخاب مجدد ترامپ داشته و بهمین دلیل اکنون پشتوانه ای قوی دارد و با قوت بیشتری نسبت به دور اول وی پیگیری میشود. شاید پیوستن ماسک و قشری از نسل جدید نخبگان (یا اشراف جدید) به ترامپ نیز تاحدودی ناشی از همین دیدگاه بوده و توییت‌های اخیر ماسک در مورد اروپا و حتی انگلیس که عکس العمل مقامات بالای فرانسه، آلمان و انگلیس را درپی داشته شاهد محکمی در این مورد بنظر می رسد و شائبه وجود سیاست تدوین شده‌ای برای ایجاد تغییراتی وسیع تر را ایجاد میکند. بر این اساس توییتها و اظهارات اخیر نه از جنبه طنز و تفنن یا اقدامی صرفا تاکتیکی و برای انحراف افکار، بلکه اقدامی اساسی در جهت تغییر موازنه است. بنظر می‌رسد از دیدگاه امریکا دوره بازی کردن میانه توسط اروپا و بهره برداری سودجویانه از هر دو سوی دعوا پایان یافته و ضروری است اروپا مسئولیتهای خود را در جبهه غرب به تمامی ایفا نماید و برای اینکار نیاز به خانه تکانی اساسی در همه زمینه ها دارد و در همین جاست که موضوع مهاجرین نیز اهمیت ویژه می یابد. همچنین باید به این نکته مهم هم توجه داشت که آنچه در ظاهر اختلاف میان آمریکا و اروپا دیده می‌شود نه اختلافی بر سر اهداف غرب، بلکه اختلافی بر سر میزان نقش و چگونگی شراکت هر طرف در بحرانهای پیش رو می باشد. به نظر می‌رسد از دیدگاه امریکای ترامپ اولین قدم برای احیای نقش تمدن غرب ضرورت پاکسازی اروپاست، از این نگاه اروپا مدت‌هاست توسط مهاجرین فتح شده و چه به لحاظ فکری و چه به لحاظ قومیتی آلوده شده است و برای بازگشت کامل به اردوگاه غرب تغییرات وسیع در سیاست‌های داخلی و خارجی اروپا اجتناب ناپذیر است. استقبال از روی کار آمدن جناح راست در اروپا وک مک به آن که اکنون در توییت های ماسک جنبه علنی یافته نیز در همین جهت است. در ابعادی وسیع تر میتوان گفت ایجاد بحران اوکراین و شدت دادن به تقابل اروپا با روسیه نیز اقدامی مهم در همین جهت بود که شوک مهمی در اروپا ایجاد کرد و از نتایج عملی آن تغییر گرایش اروپا به راست (با کناره گیری تدیجی رهبران مهم و مستقلی چون مرکل) بود و اکنون پیش بینی تقویت موج نژاد پرستی و مهاجر ستیزی در اروپا نیز دور از انتظار نیست. البته یک نکته مهم دیگر نیز در پس تمام این تحولات قرار دارد و آنهم تغییر صحنه جهانی و ورود قدرتهای جدید به صحنه و ایجاد رقابت فشرده در تقسیم جهان است که دیگر امکان رهبری بلامنازع آمریکا را ناممکن ساخته و نیازش به ورود قوی تر اروپا به صحنه را اجتناب ناپذیر نموده است. در حقیقت علاوه بر فشار به اروپایی‌ها برای اصلاح مسیر و تاکتیک‌ها، نکته مهم دیگری نیز در پس رفتار و اظهارات اخیر ترامپ و ماسک وجود دارد و آنهم ضرورت اجتناب ناپذیر تغییر در تقسیم جهان و موازنه قدرت براساس نظم جدیدی است که خواه ناخواه و بزودی چهره خود را بنمایش گذاشته و تثبیت خواهد شد. آنچه باعث شده تمایلات قرن نوزدهمی امریکایی ها برای استعمار جدید اکنون بوضوح رخ نماید این واقعیت مهم است که دیگر ایجاد یک قدرت برتر برای اداره جهان ناممکن بنظر می‌رسد و ظاهراً امریکاییها عجله دارند تا قبل از تثبیت شرایط جدی غنایم بیشتری بدست آورند. اکنون کاملا مشخص شده که بازگشت به نظم قدیمی یا معادلات گذشته برای تثبیت یا ایجاد نظمی جدید امکان ناپذیر است و بنظر می‌رسد مسابقه قدرتهای بزرگ و کوچک برای یافتن جایگاه خود درنظم جدید آغاز شده و با توجه به اهمیت مواردی چون منابع معدنی و آب و جایگاه ویژه سرزمینها برای دست یافتن به این دو و گذشتن از بحران جمعیتی کنونی، پرده پوشی در سیاستها جایگاهی ندارد و نیاز به عریان نمودن اهداف برای اقدام در جهت رسیدن به آنها اجتناب ناپذیر است.

هم چنین باید توجه داشت که بحرانهای محیط زیستی و گرم شدن زمین، مناطق شمالی قبلاً غیر قابل استفاده نظیر شمال کانادا، گرینلند و نیز سیبری را برای قدرتها کاملا جذاب نموده و خصوصا با توجه به منابع وسیع آب میتوان آنها را بعنوان «سرزمین جدید» در نظر گرفت که هم دارای منابع غنی معدنی دست نخورده و هم منابع آب و هم بزودی آماده کشاورزی خواهند بود. در این شرایط اگر آمریکا در نبرد با چین برای بدست آوردن سرزمینهای روسیه موفق نباشد بهترین گزینه سرزمینهای بکر گرینلند و شمال کانادا خواهند بود که بلحاظ جمعیتی نیز فقیر بوده و قابلیت تبدیل به دنیای جدید را دارند و در شرایط فعلی بحرانهای جمعیتی و محیط زیستی امکانی مهم بشمار می روند. و البته که اینها تنها شروع یک روند و بارقه ای از عصر جدیدی است که به آن پا میگذاریم.