چرا لیبرال دموکراسی به یاری غزه نیامد؟!
لیبرالدموکراسی چرا به یاری غزه نیامد؟ سوسیالدموکراسی چرا؟ نظرسنجیها در امریکا و برخی پایتختهای اروپایی نشان میدهد «اکثریت» موافق کمک این کشورها به اسرائیل و کشتار مردم غزه نیستند.
به گزارش مشرق، غلامرضا صادقیان طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: لیبرالدموکراسی چرا به یاری غزه نیامد؟ سوسیالدموکراسی چرا؟ نظرسنجیها در امریکا و برخی پایتختهای اروپایی نشان میدهد «اکثریت» موافق کمک این کشورها به اسرائیل و کشتار مردم غزه نیستند. مانند نتایج نظرسنجی مشترک شبکه سیبیاس و مرکز افکارسنجی «یوگاو» که نشان میدهد مطابق نظر اکثریت «امریکا باید به فلسطینیهای حاضر در نوار غزه کمکهای انساندوستانه ارسال کند» و 52 درصد گفتهاند «امریکا نباید تسلیحات و تجهیزات نظامی در اختیار اسرائیل قرار دهد». تظاهرات چندصدهزارنفری در لندن و پاریس و واشینگتن و دانمارک نیز بهرغم مجازات پنجسال حبس در فرانسه برای چنین حمایت و تظاهراتی و سختگیری و اخراج حامیان غزه در لندن، گواهی دیگر بر «احتمال تغییرنظر اکثریت» است. چرا امریکا یا اروپا بر اساس این نظرسنجیها یا حضور خیابانی مردم، رفراندومی برگزار نمیکنند تا خواست اکثریت را به اجرا درآورند؟! فرض کنیم چنین نظرسنجیها و تظاهرات خیابانی هم نبود، چرا لیبرالدموکراسی ذاتاً و رأساً و براساس شاخصه مهم «حمایتبرابر از حقوقبشر» در حمایت از غزه ورود نمیکند؟! لیبرالدموکراسی محدود به مرزها و نژادها و مذاهب و باورها نیست و همیشه در مطالبه حقوق تکتک انسانها در هر نقطه کوری از جهان بهپا میخیزد. پس چرا لیبرالها و حتی سوسیالدموکراسیهای شمال اروپا درباره غزه ساکت شدهاند؟
اینها پرسشهایی اساسی است. از همه شاخصهای لیبرالیسم مانند انسانمداری، حقوق فرد، آزادی و عدالت که بگذریم از شاخصه مهم «اکثریت» که در لیبرالدموکراسیها با مظنه «نظرسنجیها» به آن توجه میشود، نمیتوان گذشت. این شاخصه تا آنجا مهم است که جانرالز، نظریهپرداز مهم و معاصر لیبرالیسم که کتابهای او از جمله اثر مهم «لیبرالیسم» او در ایران ترجمه شده است، استفاده از بمب اتم را برای نابودی «اقلیت» که ارزشهای «اکثریت» را به خطر میاندازند، مجاز و ضروری میداند. در این باره مترجم «دین و دموکراسی در فلسفه سیاسی جان رالز» میگوید: «رالز در مقدمه قانون مردمان به صراحت میگوید سلاحهای اتمی باید وجود داشته باشند و نباید خلعسلاح اتمی صورت بگیرد، چون کشورهایی هستند که دموکراسی را به خطر میاندازند، بنابراین در مواقع لازم باید حتماً [کشورهای دموکراتیک] به کشورهایی که ضد دموکراسی هستند حمله کنند و بمباران اتمی کنند. او در این باره موضع جدی دارد در حالی که در دین چنین چیزی نیست. در معیارهای جنگ، رالز در کتاب قانون مردمان اشاره میکند زمانی که هیچی راهی وجود نداشته باشد برای اینکه کشورهای دموکراتیک از خودشان دفاع کنند، کشتن غیرنظامیان ایرادی ندارد، چون اینجا هدف دموکراسی است و مهم نیست چه تعداد انسان کشته شوند.»
ما از نظرات نظریهپردازان لیبرالیسم درباره مصداق مشخص اسرائیل و فلسطین و اینکه کدامیک را دموکراتیک و کدام را ضد دموکراسی میدانند، باخبر نیستیم. در اینجا هم قصد نداریم آن را دنبال کنیم. فقط میدانیم که اکثریت، شاخصه اصلی در لیبرال و سوسیالدموکراسیهاست و این اکثریت اگر در همان دموکراسیها از جانب دولتها و حکومتها تحریف و وارونه نشانداده شود، عین دیکتاتوری است.
اگر در لیبرالیسم، آزادی با برابری ناسازگار باشد، در سوسیالیسم که اینگونه نیست، پس چرا اثری از این «برابری» در سوسیالدموکراسیهای معروف دنیا در مواجهه با قضیه غزه دیده نمیشود، بلکه حتی اظهارت سران این کشورها نشان از رسوخ نوعی آپارتاید و نوع خشنی از نژادپرستی در ذهن آنان است؟!
اینها پرسشهای مهمی است که باید مخاطبان درباره آن بیشتر بیندیشند. لیبرالدموکراسی و سوسیالدموکراسی محصول عقل بشری هستند. از وحی و دین برنخاستهاند. هویتهایی کاملاً عقلی و انسانیاند. حیات انسانی در این باورها فقط وقتی معنا پیدا میکند که خود انسان به آن معنا ببخشد؛ و خود انسان که آزاد است و محکوم به آزادی و انتخاب است، در اینباورها باید مسئولیت انتخاب خود را به دوش بکشد. اینها ارزشهای قطعی در دو سده اخیر دنیای غرب است. فرض کنیم (فرضی برخلاف براهین عقلی) همه اینها محصولات عالی و غیرقابلتغییر عقل و پایان تاریخ هستند، اکنون، اما «بیم» آن میرود که اکثریت چیز دیگری بخواهد؛ و «نظرسنجی» در دموکراسیها یکی از پایههای اصلی فهم نظر اکثریت است و حتی اگر از دموکراسیهای آزاد انتظار نداشته باشیم که هر روز و هر هفته درباره این رخداد مهم جهان یعنی بمباران زنان و کودکان در فلسطین، از صاحبان دموکراسی یعنی مردم، نظرسنجی کنند، انتظار آن است که با همین نظرسنجیهای معدود و با همین خیزش مردمان در خیابانهای پایتختهای غربی، ترس از خدشهدارشدن نظر اکثریت و بهخطر افتادن آزادی و حقوق افراد و حقوقبشر بر وجود لیبرال و سوسیالدموکراسیها لرزه بیندازد، اما چنین نشده است؛ و این ضربهای و هجمهای به «عقلبشری» است که نباید در مقابل آن ساکت ماند.