چهارشنبه 16 آبان 1403

چند لحظه برای جلال، همشهری من

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
چند لحظه برای جلال، همشهری من

سید جلال طباطبایی هنزمند قمی تلوزیون روز گذشته دارفانی را وداع گفت و از دیروز سیل پیام‌های تسلیت برای این هنرمند در فضای مجازی منتشر شده است. ولی نکته جالب این پیام ها این است که همگی درکنار نام این هنرمند عنوان کرده‌اند که هنرمند قمی درگذشت. چیزی که برای بسیاری از مردم قم هم جای تعجب داشت.

سید جلال طباطبایی اهل محله چهارمردان قم بود. او با سبیل های معروف و صدای خراش برداشته اش به سرعت در فضای حافظه بصری ملت نشست. او کار خود را از سالهای دور با سینما شروع کرد ولی رفته رفته جای خود را به عنوان یک بازیگر پیرامونی اما جذاب باز کرد.

تماشاگران حرفه‌ای فیلم و سریال ها، به این گونه بازیگران نمک فیلم و سریال می گویند که شاید نقش مهم و تعیین کننده ای در این اثر نداشته باشند ولی حضور آنها دیدن سریال را جذاب تر می کند و شاید تک خنده های یک اپیزود نیز برای همین افراد باشد. از نقش های احمد پور مخبر گرفته تا همان دوچرخه سوار دوره گردی که خبر ازموج از دریا می داد. شاید هیچ کس نام آن فیلم را به یاد نداشته باشد ولی نوای مرد دوره گرد را حتما.

سید جلال با شب های برره به شهرت گسترده ای رسید و نقش او در این سریال پرمخاطب در نقش قهوه چی با آن صداو سبیل های خاص به چشم آمد. همان موقع بود که چهره اش در شهر خودش برای مردم آشنا شد و دیگر هر کسی او را می دید از خیر امضا و عکس نمی گذشت.

اما سید جلال مردی بسیار خاکی و باصفا بود. هر کس که او را می شناخت همین را می گفت. هر کس که او را می شناخت آن پیکان قدیمی را هم به یاد می آورد. مردمی بود و همه جا می رفت و با همه مردم مهربان بود. هر جا که کسی را می دید به او ابراز علاقه می کرد مدت ها با او گپ می زد و درد دل می کرد.

خیلی ها فکر می کردند که مهران مدیری او را از سرکوچه یا در صف بانک دیده و خوشش آمده ولی او از سال 52 در سینما بازی می کرد و رفته رفته با نقش های کوچکی که داشت خود را در سینما و تلوزیون ایران کشان کشان آورد و به شب های برره و خانه به دوش رساند.

می گویند رضا عطاران او را خیلی دوست داشت. اصلا رضا عطاران عاشق آدم هایی مثل او بود. افرادی مثل احمد پورمخبر و سید جلال همان هایی هستند که هستند. همان هایی که مردم دوست دارند بیشتر از بازیگران اتو کشیده ای که نقش بازی کردن را فریاد می زنند، آنها را ببینند.

جواد صبر آزما، بقال محله ما می گفت یک روز او را در مکانی دیدم و مشغول صحبت شدم. نمیدانم چه شد که به او گفتم می خواهیم برویم مشهد و جایی هم نداریم. در همان لحظه کلیدی از جیبش بیرون آورد و گفت من عاشق امام رضا (ع) هستم و تا فرصتی پیش می آید به مشهد می روم. آنجا هم یک خانه ساده دارم که مواقعی که خودم در مشهد نیستم، خانه را به هر کسی که دوست داردبه مشهد بیاید و جایی ندارد می دهد. این هم کلید!

این اواخر به یکی از همکاران ما گفته بود که به جواد افشار بگویید که همشهری خود را از یاد نبرد. این روزها دوست داشت که بیشتر در آثار هنری بازی کند ولی او هم درهمان مشکلی قرارداشت که خیلی های دیگر هستند. دیگر کسی سراغی از جلال ها نمیگیرد و حالشان را نمی پرسد.

اما جالب تر اینکه هیچ یک از محافل فرهنگی و هنری استان قم نیز او را به عنوان یک هنرمند نمی شناختند و از او تجلیلی نمی کردند. نام او در هیچ لیستی از هنرمندان و مشاهیر هنری شهر نیست. جالب است که اصلا او را در قم به این عنوان نمی شناسند.

جلال ها باید چه کنند که قدرشان را بیشتر بدانیم تا اینکه با دلی شکسیته از میان ما نروند و تازه یادمان نیاید که روزی با شوق دیدن هنرنمایی های آنها عصر را به شب می رساندیم تا سریال های این شکرپاره ها شروع شود و غم از دل ببریم و ساعاتی بی خیال مشکلات خود شویم.