گفتوگو با شجاعیزند درباره نامه موسوی، خاتمی و رَنانی | مسئله مشترک هر سه نامه عبور از نظام است!
به باور علیرضا شجاعیزند، رادیکال شدن فضا و فشارهای درونی و بیرونی باعث شده تااصلاحطلبان در بیانیههای اخیر، مطالبات بنیانیتری را طرح کنند تا از رقبای برانداز عقب نمانند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، بعد از فروکش کردن اغتشاشات ماههای گذشته در برخی شهرهای کشور، چند چهره شناختهشده جریان اصلاحات یا منتسب به این جریان دست به قلم شده و ایدهها و راهکارهای خود برای کشور را بیان داشتند. از ایدهی تغییر قانون اساسی و تشکیل مجلس موسسان از سوی میرحسین موسوی تا بیانیه خاتمی در سالگرد پیروزی انقلاب که خواستار اصلاحات اساسی و بازگشت به نص قانون اساسی شده بود.
نمکپاشی اصلاحطلبان روی زخمهایی که به مردم ایران زدهانددر این میان محسن رنانی اقتصاددان حامی دولت روحانی نیز در نامهای طولانی از لزوم انقلاب از بالا سخن گفته و کشور را در آستانه فروپاشی میدانست! اصلاحطلبان که در طول اغتشاشات تلاش داشتند موضعی همدلانه با اغتشاشگران داشته باشند، با افتادن آب از آسیاب به موضع اصلاحطلبی خود بازگشتهاند و از کلیدواژه اصلاحات بخصوص اصلاح قانون اساسی زیاد سخن میگویند. بعد از انتشار دو نامهی میرحسین و خاتمی، جبهه اصلاحات در بیانیهای طرف رئیسجمهور اسبق را گرفت و نوشت باید در تلاشی که این بیانیه برای گشودن راه برون رفت از این وضعیت صورت میدهد، با خاتمی همراه باشیم.
در راستای بررسی این سه بیانیه و تحلیل وضعیت اصلاحطلبان در مقابل براندازی و اغتشاشات، گفتوگویی با علیرضا شجاعیزند دانشیار دانشگاه تربیتمدرس و از اعضای سابق سازمان مجاهدین انقلاب ایران داشتیم که در ادامه میخوانید:
تسنیم: اصلاحطلبان هربار که در سال های اخیر کشور با اغتشاشات و یا اعتراضاتی روبه رو بوده، در یک شرایط معلقی به سر میبرند. به این نحو که از یک طرف بظاهر میخواهند با خشونت و براندازی فاصلهگذاری کنند اما در باطن تلاش میکنند همان خواستهها را به نحوی بازگو کنند و از نمد این اغتشاشات کلاهی برای خودشان ببافند؛ چرا اصلاحطلبان یک رویکرد اتخاذی صریح و روشن ندارند؟
شجاعیزند: باید خدمتتان عرض کنم جوهره اصلاحات بر عدم تعین و تشخص است و ایستادن در غبار! این را هم در «ماهیت فکریِ» آن میتوان یافت و هم در «ویژگیِ ساختاری» و هم در «راهبردهایشان». از ابتدا که نطفه آن بسته شد، با ایشان بوده و گذشت زمان و تحولات سیاسی اجتماعی و عوض شدن مسائل هم هیچ تغییری در آنها پدید نیاورده است. به همین رو، از اصلاحات به معنیِ اولیه و بسیطی که لازمه هر نظام مستقر است تا اصلاحات به مثابه یک «راهبرد» و تا اصلاحات به مثابه یک «رویکرد»، تا تبدیلشدن به یک «گفتمان» و به «ایدئولوژی»؛ تا تبدیل شدن به چتری برای تجمیع نیروها در برابر نظام و تا «اسم رمز براندازی»، همه بی هر تعارض و تنگنایی در درون آن جای گرفتهاند.
هیچ تلاشی هم در آن، برای مرزبندی و طرد و انکار جدی وجود ندارد. این شاید تنها اصل مورد اتفاق ایشان باشد. همچنان که اشاره شد، یک خصلت جوهری است که عارض و حاکم بر اصلاحات است و نه یک مرام و راهکاری که بدان فکر شده و طراحی شده باشد.
خطای بزرگ هم همین است که کسی یا کسانی با نظر به یک موضوع یا موقعیت خاص، بخواهند اصلاحات را در قالب «مناسبات قدرت و منفعت» تحلیل کنند؛ یا آن را در قالب یک جریان طبقاتی یا حزبی و جناحیِ صِرف ببینند. جوهره اصلی اصلاحات، اتفاقاً فکری و گفتمانی است و منازعه اصلی آن نیز نه با دولتها و سیاستها و عملکردها، بلکه با گفتمان رقیب است که جمهوری اسلامی باشد. این همان حقیقتی است که پیشتر هم گفته میشد و این روزها اما آشکارتر شده است.
تسنیم: چگونه ممکن است که از غیریتسازی اصلاحطلبان با جمهوری اسلامی سخن گفت درحالیکه این جریان خود را در چارچوب نظام معرفی میکند؟
شجاعیزند: بگذارید برای این دو مدعا در باب اصلاحات که عرض شد، به دو سه شاهد مثال نزدیک، مربوط به همین اواخر اشاره کنم تا شاید منظور روشنتر شود. شما در رأس جبهه اصلاحات کسی را دارید که میگوید من ضد انقلابم؛ ضد همه انقلابهای دنیا. چرا؟ چون خسارتبارند!(اشاره به موضع اخیر بهزاد نبوی)
در مقابل، لیدر جریان اصلاحات را دارید که نگران انحراف جمهوری اسلامی از آرمانهای بلند انقلاب شده است. در یکسو «انکارِ» ضرورت و فایدت انقلاب و در سوی دیگر «نگرانی» از بابت از دسترفتن و به فراموشی سپردنِ آن. در همین بین شخص دیگری را هم دارید که معتقد است رژیم شاه نه تنها اصلاحپذیر، بلکه کارآمد هم بود و اگر ادامه پیدا میکرد، اوضاع ایران به مراتب بهتر از امروزِ جمهوری اسلامی میشد.(اشاره به نامه اخیر محسن رنانی)
این که هاضمه اصلاحات همه این نظریات و تحلیلها و فراتر از آنها را هم در خود جای میدهد، لابد نشانه دموکراتیک بودن ایشان است؛ اما این که با چنین آشفتگیهای نظری و مبنایی میخواهند مملکت را هم اداره کنند، حتماً نشانه ناآشنایی ایشان با مبانی اولیه نظامسازی و حکمرانی است. نه این که ندانند و نشناسند. خیر؛ میدانند و میشناسند اما یک مسئله اساسیتر باعث شده تا نخواهند ببینند و آن مقابلهجویی با جمهوری اسلامی است.
دومین اصل مشترک فیمابین، همین مقابله با نظام است به مثابه مولود انقلاب اسلامی؛ شاهد مثال آن هم آنجا است که به دستاوردهای انقلاب اذعان میکنند، اما حاضر نیستند آن را به حساب نظام فاکتور کنند.
تسنیم: یکی از بحثهایی که بعد از فروکش کردن اغتشاشات مطرح شد این است که نظام دست به اصلاحات ساختاری بزند. این مسئله بطور گسترده بحث میشود. از افرادی که اصلاح قانون اساسی را مطرح میکنند تا اصلاحات اداری و اقتصادی و.... در این بین اما جای خالی افرادی که ربع قرن است از اصلاحات سخن میگفتند خالی است. یعنی جناحی که مدعی اصلاحات بود و دو بازه 16 ساله قدرت را حداقل در قوه مجریه در اختیار داشت، نه تنها اصلاحات ساختاری نکرد بلکه در اصلاحات اداری هم ناکام بود. مراد از اصلاحاتی که آنها از ان سخن میگفتند چه بود و چرا وقتی حرف از اصلاح میشود کسی دیگر یاد اصلاحطلبان نمیافتد؟
شجاعیزند: مشکل اصلاحات از ابتدا هم همین بوده که نمیدانست کجا ایستاده است و چه چیزی را دقیقاً میخواهد. هم در تشخیص و تشریحِ «ضرورت» و «روش» و «مجرایِ» اصلاح مشکل داشت و هم در عدم تعیین «موضوعِ» اصلاح. خصوصاً در همین موضوع اصلاح. مسکوت و ناگفته گذاردنِ آن نیز، بیش از آن که مربوط به نامشخص بودن آن باشد؛ به ناگفتنی بودنِ آن مربوط بوده است.
این وضعیت را شما در سراسر بیانیه اخیر آقای خاتمی هم میبینید. بیانی که پس از سکوت معنادار چندماهه، لابد فکر شده و کار شده هم هست. این بیش از هر چیز ریشه در همان خصوصیتی دارد که بنیاد و جوهر این جریان است و راهی برای رهایی از آن هم متصور نیست.
بیانیه اخیر البته از صراحت بیشتری برخوردار شده است. آقای خاتمی لابد، تحت تأثیر اتفاقات اخیر و فشارهای درونی، احتیاط را کنار گذارده و در این بیانیه 4 بار از تعبیر «اصلاح ساختار» استفاده کرده است و 2 بار از «اصلاح اساسی». ایشان میگوید که از «اصلاحات از بالا» که راهبرد گذشته اصلاحطلبان بوده، ناامید شده است و به دنبال بسیج نیروها است (بههم پیوستن جزیرههای جدا ازهم) تا اصلاحات از پایین را دنبال کنند. منظور ایشان لابد چیزی فراتر از جبههسازیِ گذشته است. نوعی لشکرکشی و بهراه انداختنِ ادامهدارِ جریانات اعتراضی. فرقش هم با آشوبهای اخیر، نه در عدم رویارویی با نظام بلکه در «گستردگی» آن است و «خشونتپرهیزی».
اصلاحطلبان موقعیت پیش بیاید کارگزار همین به قول خودشان «نظامِ بحرانزده» میشوند!
بههیچرو نباید این را بهمثابه یک راهبرد بدیع قلمداد کرد. جریان اصلاحات از هیچ یک از فرصتهای پدید آمده از هر نوع، صرف نظر نکرده و از هر موقعیتی که بهدست آمده، در راستای پیشبرد اهداف و تعقیب خواستههای خود استفاده کرده است. یعنی همزمان، هم دستیابی به مناصب کارگزاری نظام را دنبال میکرده و هم فشار از پایین را. تنها نکته شاید بدیع در این بیان، اعلانِ ختم راهبرد نخست (اصلاح از بالا) است. ضمن این که چندین بار تا کنون چنین گفته و به محض پدید آمدن شرایط، عهد خود را شکسته است و به موقعیتهای کارگزاری همین «نظامِ بحرانزده» و دارای «حکمرانی بد» بازگشته است.
خاتمی و موسوی و جریانات وابسته به ایشان، هیچ نقش و نسبت مستقیمی با اتفاقات پاییز نداشتند؛ اما روی آن حساب زیادی باز کرده بودند؛ اینک هم ظاهراً بهدنبال میوهچینی از درختی هستند که چندان باری نداشته است.
تسنیم: در ایام اخیر دو واکنش از سمت دو چهره مطرح جناح اصلاحات شاهد بودیم؛ یکی میرحسین موسوی که عملا صحبت از تاسیس مجلس موسسان و تغییر و نگارش قانون اساسی جدید کرده بود که به نحوی عبور از جمهوری اسلامی و تاسیس نظام جدید بود و دیگری خاتمی که با فهرست کردن کوهی از مشکلات و معضلات، پیشنهادهایی برای اصلاحات ارائه داده است که شامل بازنگری در برخی سازوکارها تا اصلاح نهادهای قانونی کشور است. جبهه اصلاحات نیز طرف خاتمی را گرفته بود؛ چه تفاوتی اساسا میان خاتمی و موسوی در این دو بیانیه میتوان مشاهده کرد؟
شجاعیزند: صدور این دو بیانیه پشت هم را باید در ادامه اعتراض و آشوبهای پاییز دید و ناامیدی پدید آمده از سرانجام آن. گویا مثل طرفهای غربی، چشمانتظار نتایج شایانی برای آن بودند. با این که خاتمی و موسوی و جریانات وابسته به ایشان، هیچ نقش و نسبت مستقیمی با اتفاقات پاییز نداشتند؛ اما روی آن حساب زیادی باز کرده بودند؛ اینک هم ظاهراً بهدنبال میوهچینی از درختی هستند که چندان باری نداشته است.
** مسئله مشترک هر دو بیانیه خاتمی و موسوی «جمهوری اسلامی» است و عبور از آن!
اگر از تعابیر و انشای متفاوت این دو متن عبور کنید و به سخن و مطالبه اصلی این دو نفر برسید، متوجه خواهید شد که تفاوت چندانی ندارند و یکبار دیگر در همان دو نقش مکمل، به هم رسیدهاند. مسئله مشترک هر دو بیانیه هم «جمهوری اسلامی» است و عبور از آن.
برخی بر تفاوتهای این دو بیان در قبالِ قانون اساسی انگشت گذاردهاند؛ چون یکی به «اصلاح و تغییر» آن اشاره کرده و دیگری به کنار گذاردن و تدوین میثاق جدید. این اما درست نیست و عبارات و تصریحات متعددی در متن بیانیه خاتمی وجود دارد که به فراتر از اصلاح میرود و ناظر به اصول بنیادیِ قانون اساسی است. مثلاً آنجا که به صراحت آورده: «پیشنویس را بر قانون اساسیِ مصوب و آن را بر قانون اساسیِ پس از بازنگری ترجیح میدهد.» از فرازهای دیگرِ بیانیه هم چنین بهدست میآید که مطالبات بهظاهر اصلاحی او از چنان عمق و دامنهای برخوردار است که جز از طریق تغییرات اساسی در ساختار و رویکرد و رفتار نظام محقق نمیشود.
پیشنهادات اصلاحی بیانیه خاتمی را وقتی در پسزمینهای از «تغییرات اساسی» و «اصلاحات ساختاری» بگذارید و بخوانید، معنای به کلی متفاوتی میدهند؛ خصوصاً بندهای 7 و 8 و 9 و 10 و 11 و 12 که معطوف و مشیر به همان اصولی هستند که قرار است اسلامیت نظام را تضمین کنند.
لذا تفاوتهای این دو بیانیه در همان حدی است که میان جنبش سبز و جریان اصلاحات وجود داشت. یعنی بیش از آن که مبنایی باشد و ناظر به اهداف، در راهبردها است و ابرازات بیانی. خاتمی در اینجا هم به سیاق همیشگیاش، کمی لای در را باز میگذارد و به همین رو میگوید: «... اجالتاً بازگشت به روح و حتی نص قانون اساسی هم کفایت میکند». از همین عبارت مشهود است که ظاهراً چیزهایی وجود دارد که نمیخواهد ابراز کند؛ چون زمان آن نرسیده است. این را میشود با مکث و تأملِ در کلماتی که در بیانیه آورده است، فهمید. کلماتی مثل «اجالتاً»، «فعلاً»، «ممکنات». به این عبارت که به نظر میرسد تعریض خفیفی است به بیانیه موسوی، توجه کنید: «... سخن فعلاً بر سر ممکنات است».
تسنیم: آیا آنچه خاتمی بعنوان اصلاحات در ساختار کشور برشمرده قابلیت تحقق دارد یا خیر؟ آیا این انتظارات در بیانیه خاتمی اشراف بر وضعیت کشور و انتظارات بهحق است یا خیر؟
شجاعیزند: خصلت ایستادن در غبار و نشستن میان دو صندلی هنوز بر ایشان و طیف وسیعی از اصلاحطلبان، غلبه دارد. رادیکال شدن فضا و فشارهای درونی و بیرونی اصلاحطلبان موجب شده تا در بیانیه اخیر، مطالبات بنیانیتری را طرح کنندو از رقبای برانداز عقب نمانند. همین بر تناقضات درونی بیانیههای آنها افزوده است.
خاتمی در این بیانیه میگوید خیلی هم مخالف براندازی نیست. تردید و ملاحظهای اگر هست، در عملی بودن آن است. به همین رو به مهندس موسوی و براندازان عجول میگوید که: «با اندک تأملی مشخص میشود به لحاظ توازن قوا و امکانات و توانی که حکومت دارد، براندازی ممکن نیست». میگوید اتخاذ پیشرس این راهبرد، بهانه بهدست حاکمیت میدهد تا بر تنگناها و محدودیتهایش بیفزاید و آسیبهای بیشتری وارد کرده و بر رنجهای ملت افزوده شود.
این متن را با حذف نام و عنوانش به هر تحلیلگر آشنا با فضای جنبش و انقلاب نشان دهید به شما خواهد گفت که متعلق به یک رهبر انقلابیِ هوشمند است در یک جامعه در آستانه انقلاب.
** خاتمی میگوید با براندازی مخالفم اما همه سیئات عالم را به نظام نسبت میدهد!
خاتمی چنین نشان میدهد که با «سیاهنماییِ» افراطی و «براندازیِ» جمهوری اسلامی مخالف است؛ اما بلافاصله همه سیئاتِ عالَم را به نظام نسبت میدهد. به این تعابیر و عبارات نگاه کنید: «حکمرانیِ بد»، «با پشتوانه حداقلی» و دچار انواع «بحرانهای بزرگ» که «ریشههای درونی» دارند. نظامی که «جمهوریت»اش را وانهاده و در مجرای «حکومت اسلامی» افتاده است و دچار «انحرافات روبهتزایدِ از قانون» هم هست. «اوضاعِ بد» و «تنگناهای اجتماعی غیر قابل انکار» و «نابسامانی» و از دسترفتن «امکان زندگی معمولی» و بروز «ناامیدی عمومی» و «نارضایتیهای گسترده». به اضافه «ایجاد محدودیت» و «سرکوب» و «مقابله خشن با خواستهها و نیازها» و «... جانهایی که ستانده میشود». و بالاخره تردید در «اصلاحپذیری آن» و شکلگیریِ «خواست عمومی برای تغییر شیوه حکمرانی».
آیا این ادبیات یک اصلاحطلب است؟ بله؛ ادعایش این است که همچنان اصلاحطلبیم. این بار اما از پایین.
ایکاش ایشان یا یکی از جانب ایشان حاضر میشد و گفتگو میکردیم تا روشن کنند که «اصلاح از پایین» یعنی چه؟ از همین جبهه همزمان، صدای دیگری بلند شده و نامه نوشته و از فروپاشی حرف میزند و میگوید که پس از جنبشِ مهسا دیگر از راهبرد اصلاح عبور کردهایم و وارد مرحله «انقلاب از بالا» شدهایم. او تنذیر هم میدهد که اگر نظام بهدست خود و علیه خود، انقلاب نکند و دست به تغییرات اساسی و ساختاری نزند، بهزودی شاهد انقلاب از پایین خواهد بود.
نمیدانم این ترکیبات جعلی از کجا میآیند؟ «انقلاب از بالا» همانقدر بیمعنا است که «اصلاحات از پایین». ضمن این که هیچ نسبتی هم با واقعیتهای عینی و میدانی جامعه ما ندارند.
تسنیم: اشاره شما به یادداشت آقای رنانی است که از فروپاشی و سقوط صحبت کرده؟ اساسا مسئله فروپاشی با توجه به اتفاقات اخیر چقدر صحیح است و آیا نظام در معرض سقوط قرار دارد؟ اساسا اتفاقات اخیر را میتوان جنبش دانست یا خیر؟ مثلا جنبشی که آمده تا به اصلاح کشور و انقلاب در نظام بینجامد؟
شجاعیزند: بله؛ ایشان در یادداشت مورد اشاره از هر دو شخصیت اصلی اصلاحات هم پیشی گرفته و در واقع عبور کرده است. یعنی اگر رژیم شاه را بهزاد، اصلاحپذیر میدانست؛ ایشان آن را، هم اصلاحپذیر میداند و هم کارآمد. بهعلاوه اگر خاتمی هنوز در بندِ اصلاح است و پس از 25 سال و آن همه کشاکش، تازه به اینجا رسیده که از بالای آن به پایین بیاید؛ ایشان به تنهایی به مرحله انقلاب رسیدهاند و در آخرین هشدار به نظام توصیه میکنند که تا زود است و فرصت باقی است، علیه خودتان انقلاب کنید؛ وگرنه از پایین به سراغتان خواهیم آمد.
جالب است که با همه این پیشرَویها میگوید که «وسط باز» است. این هم از آن سرگشتگیهایی است که پیشتر عرض شد و ملهم از همان راهبرد ایستادن در غبار و نشستنِ میان دو صندلی.
جالبتر این که نظام را از پایان یافتن فرصت و قریبالوقوع بودن انقلاب میترساند و در عین حال میگوید که باید منتظر نتیجه جنگ اوکراین ماند و واکنش غرب به نقضهای مکرر برجام از سوی ایران و تفاهمات چین و عربستان و واکنشهای دولت افراطی نتانیاهو و قیمت دلار و تقدیر آجال و هزار اتفاق ریز و درشت دیگر. آخر کار هم ما را در میان این همه مفاهیم بدیع و مرحلهبندیهای تاریخی و پیشبینیهای مبتنی بر اما و اگر، تنها میگذارد و به همان سخنی میرسد که موسوی بیهیچ مقدمه و ملاحظهای گفته بود: بازنویسی قانون اساسی جدید با دعوت از تمامی نخبگان مدنی. شاید همین وسطبازی است که باعث شده تا از «سقوط ساختاری» و «بازنویسی قانون اساسی» و «انقلاب از بالا»، به «بازآرایی نظام سیاسی» تعبیر شود.