یک‌شنبه 4 آذر 1403

یا علی مرتضی روحی فداک؛ شاعران به پیشواز عید غدیر رفتند

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
یا علی مرتضی روحی فداک؛ شاعران به پیشواز عید غدیر رفتند

نشست ادبی از «قربان تا غدیر» با حضور جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ کشورهای حوزه ایران فرهنگی برگزار و شاعران به شعرخوانی با مضمون عید غدیر و قربان پرداختند.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نشست ادبی از «قربان تا غدیر» شامگاه جمعه، 9 تیر ماه، با حضور جمعی از اهالی فرهنگ و ادب کشورهای حوزه ایران فرهنگی با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سیدمسعود علوی تبار به میزبانی گروه بین‌المللی هندیران به صورت مجازی برگزار شد.

در این نشست که از ساعت21 به وقت تهران آغاز و تا پاسی از شب ادامه داشت شاعران و ادیبانی همچون غلامعلی حداد عادل، علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، عبدالرحیم سعیدی راد، سید مسعود علوی تبار، بلرام شکلا، مهدی باقرخان، ایرج فرجی، نغمه مستشار نظامی، مریم بشر دوست، زهرا آراسته نیا، صبا فیروزی، زیبا فلاحی حضور داشتند.

سید مسعود علوی تبار شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی، ضمن تبریک دهه امامت طی سخنانی اظهار داشت: روز عید غدیر روز به سرانجام رسیدن و روز تکمیل دین، روز کامل گشتن نعم الهی، روز ولایت و در نهایت روز اسلام است. در همین مضمون خداوند در آیه «اکمال» که کار پایان رسالت را خبر می‌دهد، می‌فرماید:

«امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم»

علوی‌تبار افزود: برای به اقامه نشستن و ادراک عظمت نورانی عید غدیر باید از طهارت گاه روز عید قربان که روز بندگی و اطاعت است، عبور کرد. بایست که در مسلخ این عید نفس سرکش خویش را به تمامی قربانی نمود و با روحی پاک و مطهر به حریم نورانی عید الاکبر، عید ولایت غدیر که روز تجلی رسالت در امامت است وارد شد.

صاحب مجموعه شعر «با کمال افتخار ایرانی‌ام» گفت: در آیه شریفه 124 از سوره بقره، که به آیه ابتلای ابراهیم و آیه امامت نیز معروف است، حضرت ابراهیم (ع) پس از سپری نمودن امتحانات و آزمایش‌های بسیار دشوار الهی من جمله امتحان قربانی فرزندش اسماعیل به مقام نورانی و بی‌بدیل امامت نائل آمد و از طرفی با در نظر گرفتن مفاهیم آیه اکمال و فراز «أَکمَلتُ لَکم دینَکم» (دین تان را برای تان کامل کردم)، که اعلام ولایت مولا علی علیه السلام و قائم شدن دین به قیم است می‌توان به روشنی مشاهده کرد که از لحاظ معرفتی، امر متعالی امامت و ولایت نقطه اشتراک این دو عید بزرگ اسلامی است.

رضا اسماعیلی شاعر؛ نیز در این نشست ضمن عرض تبریک اعیاد قربان و غدیر در فرازی از سخنان خود تحت عنوان «در این عشق بمیرید» با نگاهی اجمالی به مقوله «مرگ آگاهی» در شعر آیینی بیان داشت: بر اساس آیات قرآن و متن روایاتی که از معصومین برای ما به یادگار مانده است، شرط بندگی این است که مومن همیشه برای مرگ که مقدمه «لقاءالله» و وصال محبوب است آماده باشد، ولی هیچ گاه از خدا طلب مرگ نکند، بلکه همیشه در دعاهای خویش از خدا «طول عمر با عزت» طلب کند تا به طاعت و بندگی حضرت حق بپردازد. زیرا تقاضای مرگ کردن، مصداق کفران نعمت و نشانه ناشکری و ناسپاسی است. شهید آوینی نیز در این خصوص می‌گوید: «مرگ آگاهی یعنی این که انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را در پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد... اگر اولیای خدا در جستجوی فنای فی‌الله هستند، بقای حقیقی را طلب کرده‌اند. بودنی را که از دسترس مرگ و فنا و رنج و غصه و شکست دور باشد.»

اسماعیلی «طلب مرگ» را برای راستی‌آزمایی دانست و پیرامون درخواست مرگ از خدا، با قرائت دو آیه (آیه 94 سوره بقره، آیه 6 سوره جمعه) از قرآن مجید ادامه داد: چنان که می‌بینید خداوند در این دو آیه خطاب به یهودیان و با تاکید بر این که «اگر راست می‌گویید، طلب مرگ کنید»، به دنبال «راستی‌آزمایی» و رد ادعای دروغین‌شان مبنی بر خداپرستی است. زیرا آنان علی رغم ادعای خداپرستی، وابستگی شدیدی به دنیا داشتند. خداوند نیز برای راستی آزمایی، از آنان می خواهد که اگر به رستگاری خود ایمان و یقین دارند، بی هیچ ترس و هراسی طلب مرگ کنند. چون خداوند به خوبی می‌داند که آنان به خاطر وابستگی شدید به دنیای فانی و ترس از عالم آخرت و مجازات الهی، هرگز تقاضای مرگ نمی‌کنند.

برخی از آثار نظم و نثر ادبی حاضران در این نشست به شرح ذیل است:

قصیده «غدیریه» از حداد عادل:

مقدمت فرخنده باد ای باد صبح فرودین کز دمت دشت و دمن شد همچو فردوس برین ای نسیم بامدادی مرحبا صد مرحبا آفرین، صد آفرین، ای باد نوروزآفرین مشک‌بیز و مشک‌ریز و مشک‌بار و مشک‌سار دل‌پذیر و دل‌پسند و دل‌نواز و دل‌نشین از تو خرم بوستان و از تو خرم دوستان از تو خندان غنچه‌های کوچکِ چین برجبین از تو پیدا رنگ و روی لاله‌های سرخ‌گون در تو پنهان رمز و راز غنچه‌های شرمگین از تو پوشیده است رنگین پیرهن بادام‌بن در تو پیچیده است بوی عطر یاس و یاسمین آمدی تا بگذری دامن‌کشان بر سرخوشان چون حریفی شوخ‌طبع و چون نگاری نازنین آمدی تا از دم جان‌بخش شورانگیز خویش روح بخشی همچو عیسی بر تن سرد زمین آمدی ای باد شیرین‌کار تا از آب و خاک خوش برون آری شقایق‌های سرخ آتشین کلک گوهرریز رنگ‌آمیز نقاش تو کرد عرصه گلزار را رشک نگارستان چین نقره‌فام و نیلی و زرد و کبود و سبز و سرخ نرگس و نسرین و سوسن، ارغوان و یاسمین کیمیا داری که در یک دم پدید آورده‌ای از زمستانی چنان، ناگه بهاری اینچنین بوی یاری آشنا می‌آید از آغوش تو کز شمیمت گشته عطرآگین هوای فرودین از دیار یار می‌آیی تو ای فرخنده‌پی کز نسیمت می‌تراود عطر و بوی حور عین گر ز کوی او غباری ارمغان آورده‌ای عرضه کن چون توتیا بر دیده اهل یقین باز گو ای پیک کوی دوست با ما شمه‌ای از علی بن ابیطالب امیرالمومنین شرح کن شطری ز احوال امام راستان وصف کن اوصافی از آن پیشوای راستین ساقی کوثر علی، داماد پیغمبر علی جانشین احمد مختار، ختم‌المرسلین فرد در فرزانگی، اسطوره در مردانگی جفت با زهرای بی‌مانند و بی مثل و قرین آرمیده در برش گاهی حسن، گاهی حسین ایستاده بر درش گه خضر، گه روح‌الامین آفتاب عشق، ماه مهربانی، شمع جمع کوکبی صد خوشه پروین ز نورش خوشه‌چین چون به محراب دعا بر خاک پیشانی نهاد کهکشانی گوئیا افتاد بر روی زمین شب به محراب عبادت، زاهدی شب زنده‌دار روز همچون شیر میدان نبرد مشرکین شانه‌اش با کیسه نان فقیران آشنا همنشین بینوایان و امیر مسلمین منتهای آرزوی عارفان و کاملان رهنمای رهروان و مقتدای متقین سالکان را کعبه مقصود در سیر و سلوک عالمان را غایت اندیشه در علم‌الیقین خطبه‌هایش از فصاحت مظهر سحر حلال گفته‌هایش از بلاغت معنی سحر مبین در جهان باقی نمی‌ماند نشانی از نیاز گر علی آرد برون دست کرم از آستین با ضعیفان مهربان، با ظالمان نامهربان آنک آیین محبت، وینت راه و رسم کین در جهاد و زهد و در ایمان و اخلاص عمل گوی سبقت می‌برد از اولین و آخرین ای علی، ای چشم بیدار خدا در کار خلق ساعتی بنگر به احوال شگفت مسلمین ناکسان از هر طرف چونان خدنگی در کمان دشمنان از هر کران چون اژدهایی در کمین در شب ظلمانی شرک و نفاق و کفر و جهل شد بلا انگشتری، اسلام شد چونان نگین رهروانت در چنین هنگامه خوف و خطر کرده جان و تن فدای مذهب و آیین و دین تا تولای تو دست آویز و پشتیبان ماست در دل ما نیست خوف و وحشتی از آن و این یا علی، ما زنده از باران الطاف توایم وا مگیر از تشنه‌کامان جرعه ماء معین کیستم من تا کنم مدح علی مرتضی من که در وصفش ندانم گفت فرق سین و شین گر عنایات علی یار و مددکارم نبود بر لب من کی شکفتی شعرهای دلنشین "عادل" اندر رشته مهر علی افکنده چنگ چنگ در این رشته یعنی چنگ در حبل‌المتین...

***

شعرخوانی "قاسم صرافان" به مناسبت شهادت امام صادق (ع) + فیلم

علیرضا قزوه:

چرخ زدم چه ناگاه، نور شدم چه آسان روح من از مدینه ست، خاک من ازخراسان کیست برابر من؟ آن سوی مشعر من کشته آن نگاهم در شب عید قربان سنگ بزن که در من آینه‌ای بروید سنگ بزن که در من شور گرفته شیطان نذر دلم کن امشب سلسله‌الذهب را چیست به غیر زنجیر سلسله‌های عرفان دف بزنید امشب، با دل من بچرخید عقل بگو بچرخد، عشق بگو بچرخان این تب لیله‌القدر یا تب عید اضحی ست این شب عید فطر است یا شب عید قربان؟

****

عبدالرحیم سعیدی‌راد:

آخرین باری که طوفانی شدیم پیش پای عشق قربانی شدیم

در وجودم طوفانی برپا شده است. زلزله‌ای به نام «عید قربان» ستون‌های تنم را به لرزه در آورده. آشوبی زلال در دلم چرخ می‌خورد و بهاری شورانگیز در لابلای کوچه‌های ذهنم جوانه می‌زند.

احساس می‌کنم ربنای دیگری در قنوت نمازم ریشه دوانده است. ربنایی که سقف نمازم را بلندتر کرده است.

احساس می‌کنم که خدا به قلب نازکم نزدیک تر شده است.

کم کم از موجودی به نام خود، می‌گریزم. از روزهای یکرنگ و روزمرگی دور می‌شوم.

چقدر پاهایم سنگین شده‌اند. نمی‌شود براحتی از پیله‌ای که دور خودم تنیده‌ام کنده شوم. پا در گلم، اما می‌خواهم رهایی را تجربه کنم.

می‌خواهم سبکبال باشم و از ابرها فراتر بروم.

می‌خواهم ردای بندگی به دوش بیندازم. به سرزمین منای عشق قدم بگذارم. ابراهیم باشم.

می‌خواهم مشق عاشقی کنم و خون ابراهیم در رگ‌های تنم بجوشد و با همه وجودم، سر که نه! دل به فرمان الهی باشم.

می خواهم برای یک روز هم که شده از خودم دور باشم. چرخ بزنم. سماع کنم.

می خواهم اسماعیل دلم را در عزیزترین روز خدا به قربانگاه ببرم.

عید قربان که می‌شود هر ابراهیمی دست اسماعیلش را گرفته و راهی می‌شود. اما براستی بندگی کدام برتر است؟ آن که فرزندش را می‌برد تا به خدا هدیه کند یا فرزندی که آگاهانه همراه پدر گام برمی دارد؟

بی‌شک اسماعیل! خود ابراهیمی است که به قربانگاه عاشقی قدم گذاشته است.

می‌خواهم ابراهیم باشم. نه... می‌خواهم اسماعیل باشم. عجب دردی ست این انتخاب شگفت!

خدایا تو کدامیک را می‌پسندی؟ کدام یک به رضای تو نزدیک‌تر است؟

حالا ولی پلک پنجره‌ها می‌پرد. عید به روی عاشقان لبخند می‌زند و دل راهی صحرای منا می‌شود. ابراهیم یا اسماعیل بودن فرقی ندارد، تنها باید سر به فرمان حضرت عشق بود.

****

سیدمسعود علوی تبار:

او جلوه تابناک رب ازلی است آیینه ذات هستی لم یزلی است از نور ولای ولی اله دانم دل محو ولایت خداوند علی است

***

مهدی باقرخان از دهلی نو:

شاهان و بندگان و صغیر و کبیر ما خاک‌اند پیش پای جناب امیر ما عارف همیشه نام تو را حرز جان کند صوفی صلا زند که علی (ع) هست پیر ما نادار هست آنکه ندارد ولای تو با عشق تو غنی است حقیر و فقیر ما ای کوثر بهشتی تسنیم و سلسبیل سیراب کن ز ابر عنایت کویر ما ما قطره‌ها به جانب دریا روانه‌ایم دریاست آمده به طواف غدیر ما این هم ز لطف تو است که در شهر خامشان گل می‌شکوفد از دل و جان و ضمیر ما در چشمه غدیر، دل و دیده شسته‌ایم از اوست سربلند، دل سر به زیر ما

***

سید حکیم بینش:

باز کردی چشم و خواندی سوره لبخند را در دهان شهر مکه آب کردی قند را ابرها رفتند و هی رفتند و با دستان خود نخل شاندی تا که فروردین کنی اسفند را شمع بیت‌المال را خاموش کردی تا سوار بر شترهاشان ببینی قوم ناخرسند را کوچه‌های کوفه اینگونه روایت کرده‌اند: نان و خرما می‌دهی هر شب سعادتمند را زینبت با هیچکس فرقی ندارد پیش تو قطع خواهی کرد دست دزد گردنبند را جرج جرداق مسیحی: «کاشکی بار دگر پرورش میداد هستی یک علی مانند» را هیچ جا ننوشته در تاریخ، بلخ و بامیان رفته‌ای یا نه ولیکن بسته نامت بند را* مادرم نام تو را بر شانه‌ام تعویذ بست تا کند دور از گزند چشم‌ها فرزند را صبحگاهی «یا علی گفتیم و عشق آغاز شد»** بشکند دست کسی که بشکند پیوند را

به باور مردم عوام افغانستان بند بندامیر را حضرت علی با یک هیبت شمشیر بسته است.

مصرعی است از دکتر محمود اکرامی‌فر

مهسا ایمانی:

پشت هم واژه به واژه غزلی در اجراست زینت دفترم امروز به نام مولاست! چاوش این بار بخوان نغمه، چه سروی، ماهی در کنار پسرآمنه دستش بالاست! او که خندید و به هم ریخت سکوت کعبه صَفوَه الله به دین بوده، علیُ هذاست! اِن یکادی که در آن نام علی می تابد واژه‌هایش ز نفس‌های عفیف زهرا ست! این چه سِری ست که در نام علی پنهان است؟ او که در ارض و سما شهرت نامش پیداست! سِدرَهُ المُنتَهی و دوش به دوش احمد جز علی در شب معراج کسی هم والاست؟

***

محمد‌علی یوسفی:

دل در گرو شاه نجف خواهم داد دل را همه با شور و شعف خواهم داد جز آل علی هیچ ندارم یاری من دامن دوست کی ز کف خواهم داد

***

سارا عبدالهی‌فر:

شد جمال مرتضی تصویر عشق می کند روشن علی تفسیر عشق عین عشق و عین عرفان علی شین عشق و شور ایمان علی قاف عشق و قرب حیدر با خداست هرکه دورَست از علی از حق جداست یا علی مرتضی روحی فداک می‌شود عالم برایت خاک خاک جلوه هر دم می‌کند الطاف تو می‌درخشد عرش با اوصاف تو چونکه آید نام تو غوغا شود شورِ عشقی در جهان برپا شود