آقایی: "شعسا" از اول هم تصمیمگیر نبود، به سمت رادیکالیسم میرویم / اسلامیت نظام، دروازههای عقلانیت را مسدود میکند!
"علیرضا علویتبار" از تئوریسینهای اصلاحات در طعنه به منطق سیاسی حزب کارگزاران برای ماندن درون نظام اسلامی تأکید کرد که آنها موفق نخواهند شد!
سرویس سیاست مشرق - «وبلاگ مشرق» خوانشی روزانه در لابهلای اخبار و مطالب رسانههای کشور است. ما درباره این خوانش البته تحلیلها و پیشینههایی را نیز در اختیار مخاطبان محترم میگذاریم. هر روز 07:30 با بسته ویژه خبری - تحلیلی مشرق همراه باشید.
***
آقایی: "شعسا" از اول هم تصمیمگیر نبود، به سمت رادیکالیسم میرویم
هدایتا... آقایی، فعال اصلاحطلب و از دستگیرشدگان فتنه 88 در مصاحبه با شماره یکشنبه گذشته روزنامه آرمان ملی پیرامون شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان با اشاره به اینکه از همان ابتدا تا هماکنون هیچ کسی اصلاحات را مدیریت نکرده بلکه با مکانیزم خود کنترلی از درون که احساسهای مشترکی بوده حرکت کردهایم، اظهار کرده است:
"4 نفر که بهعنوان شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان وجود دارند نسبت به جریان اصلاحات تصمیمگیر نیستند که بگویند امروز مصوب میکنیم و پس از این اصلاحات با این رویکرد پیش خواهد رفت! چرا که اصلاحطلبان اصولا حزب نیستند و شرایط موجود آنها را به سمت رادیکال شدن پیش میبرد و محورهای این رادیکال شدن شاید با رادیکالیسم معمول متفاوت باشد. ممکن است اصلاحطلبان را به سمت نوعی پوستاندازی سوق دهد و حضورشان در بین مردم تحت عنوان چهرههای رادیکالتر باشد تا بتوانند مورد اقبال مردم قرار بگیرند و شاید هم به اپوزیسیون نزدیک شوند. "
او میافزاید: لذا یک پوست اندازی در حال رخ دادن است اما بدون مدیریت و نقش خاص افراد که بگوییم فلان فرد یا مجموعه تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند. شرایط تاریخی اینها را سمت پوستاندازی میبرد.[1]
*پس از استعفای موسوی لاری از سمت نایب رئیسی شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان اقوال مختلفی درباره پیر شدن گفتمان اصلاحات و بیسرانجامی آن بیان شد.
اقوالی که البته شکست جریان چپ در انتخابات مجلس یازدهم و نبود چشمانداز برای آن در قبال انتخابات 1400 نیز بر عمق آنها افزوده است.
اما باید دانست که صحبتهای آقایی درست است و شعسا هرگز نتوانسته بود جز اجرای فرامین مردان برنشسته در ستاد اصلاحات یا همان "هسته سخت" کار دیگری انجام دهد.
چه اینکه در انتخابات مجلس یازدهم نیز شاهد بودیم سعید حجاریان بعنوان نفر اول از "مشارکت مشروط" یا همان تحریم خاموش انتخابات سخن گفت و بعدا نیز شورای سیاستگذاری رسما به همان مسیر پا گذاشت.
به دیگر سخن اینکه ما هم موافقیم که شعسا باشد یا نباشد، تأثیر چندانی در روند حرکت عمومی اصلاحطلبان ندارد و حرکت گروهی این جریان در جای دیگری تنظیم میشود.
در عین حال، نکته مهمتری هم در صحبتهای آقایی وجود دارد و آن ترسیم فرجام اصلاحطلبان است...
او آشکارا از این میگوید که چپها به سمت رادیکالیسم و اپوزسیون شدن پیش میروند!
گزارهای که البته اخیرا و به انحاء دیگری در بیان کسانی مثل محمود میرلوحی و عباس عبدی نیز تکرار شده است. [2]
این مقوله تأملات زیادی را میطلبد...
که چگونه یک نیروی سیاسی در داخل یک کشور به این حد از وقاحت میرسد که در مقابل حاکمیت قانون اساسی و بنیادهای نظام، خود را رادیکال و اپوزسیون بنامد!؟، نیروی پیشران چپها برای این رفتارها کیست یا چیست که ژن مجاهدینی آنها را دوباره چنین فعال کرده است؟ و آیا تحلیل خاصی پیرامون آینده حکومت ایران در ستاد اصلاحات وجود دارد که آنها تصمیم گرفتهاند بعنوان رهبران آنارشیست جریان رادیکال مطرح شوند!؟
آنها مدعی اصلاح بودند اما حالا صراحتا از رادیکالیسم سخن میگویند...
ما در مجموعه وبلاگ مشرق، گزارههای تحلیلی فراوانی را از پیش از وقوع اغتشاشات دیماه 96 و آبان 98 پیرامون این قضیه و آرمانشهر آن یعنی "فتنه اقتصادی" ارائه کردهایم...
***
"موفق نمیشوید"! طعنه علویتبار به منطق سیاسی کارگزارانیها
علیرضا علویتبار، از تئوریسینهای اصلاحطلب به تازگی طی یادداشتی که در یک وبگاه چپ منتشر کرد با اشاره به حضور حزب کارگزاران در انتخابات مجلس یازدهم علیرغم تحریم این انتخابات از سوی ستاد اصلاحات نوشته است:
"حزب کارگزاران سازندگی به سوی ائتلاف با بخشی از قدرت که بیرون از جبهه اصلاحات قرار دارد، حرکت میکند. بخشی که کنترل نهادهای اقتصادی عمومی غیردولتی را در اختیار دارد، هدایت سیاست خارجی کشور در منطقه را در اختیار دارد، از اعتماد هسته اصلی قدرت در ایران برخوردار است و برای در اختیار گرفتن قدرت در نهادهای انتخابی خیز برداشته است. منطق و زمینههای ذهنی و عملی این گرایش به ائتلاف را میفهمم اما به موفقیت آن شک دارم. آنها که میتوانند تمام قدرت را در اختیار داشته باشند چه نیازی به شریکی دارند که پشتوانه قدرتمند و تأثیرگذاری در جامعه و در عرصه سیاست ندارد؟ " +
*اختلافات اصلاحطلبان با کارگزارانیها یک اختلاف ریشهای و قدیمی است که جوانترهای عرصه سیاست حتما بایستی در جریان آن باشند.
در واقع میتوان گفت که کارگزارانیها اگرچه اصلاحطلبانی تام و تمام محسوب میشوند اما در سیاستورزی از منطق بیشتری نسبت به دوستان برخوردارند و به ماندن داخل نظام هم علایقی دارند.
نمونههای این امر را میتوان در همراهی کارگزاران با مرحوم هاشمی علیرغم انتقادات چپها از او، انتقادات کرباسچی از تحریم انتخابات مجلس نهم توسط اصلاحطلبان، صحبتها و اعترافات محمد عطریانفر درباره فتنه سال 88، تأکیدات چند سال قبل حسین مرعشی بر گزینه "عذرخواهی" و تصمیم آنها برای حضور در انتخابات مجلس یازدهم با وجود تحریم این انتخابات از سوی ستاد اصلاحات دید.
مثال بارزتر این امر نیز جریانات مربوط به انتخاب شهردار تهران و ممانعت چپهای ستادی از حضور "محسن هاشمی" در این سمت بود.
چه اینکه محسن هاشمی هم به لحاظ کارآمدی و هم به لحاظ عقلانیت سیاسی از سایر گزینهها بهتر و کمحاشیهتر بود اما چپها ترجیح دادند کسانی مثل افشانی و نجفی در این سمت باشند ولی محسن هاشمی نه!
(البته باید در نظر داشت که جمعی از کارگزارانیها در فتنه سال 88 نیز دستگیر شدند که این امر شاهدی بر تامه بودن اصلاحطلبی آنان است)
در جریان این اختلاف سنتی اما اعضای ستاد اصلاحات؛ عقلانیت نسبی موجود در دوستان کارگزارانی خود را "زد و بند با قدرت" نامیدهاند!
همانکه در نوشته علویتبار نیز به چشم میخورد.
مثلا چپهای ستادی معتقدند در هنگامهای که احساس میکنند جامعه عامالبلوی شده؛ دلیلی برای انقیاد از قانون و ماندن درون حاکمیت وجود ندارد.
اما رویه نشان داده است که کارگزارانیها در اینجا عقلانیت بیشتری دارند و این احساس را هم ندارند که با وجود چنین تحلیلی باید فیالفور لباس رزم و نافرمانی به تن کرد!
به نظر میرسد با تحلیل پیشگفته، بتوان یک سنجه و شاقول مناسب را در کنار اظهارات علویتبار قرار داد و علت انتقادات او از کارگزارانیها و ایضا ماهیت رفتارهای کارگزارانیها را بهتر درک کرد.
مسئله ناموفق بودن انقیاد از قانون و پذیرش ابزارهای حاکمیت که علویتبار در کنایه به حزب کارگزاران مطرح کرده است نیز یک گمانهزنی بیشتر نیست...
چه اینکه به زعم ما اگر کسانی از آقایان کارگزارانی در جریان سال 88، همان عقلانیت مذکور را ادامه بودند و پروندهدار نمیشدند؛ بسا که الآن در نهادهای انتصابی نیز حضور میداشتند.
و کارگزاران اگر مدتها قبل از برگزاری انتخابات مجلس یازدهم؛ راه خود را از "فدائیان روحانی"، از تحریم انتخابات و از آنارشیسم و رادیکالیسم این روزهای اصلاحطلبان جدا کرده بود و کار انتخاباتی خود را به شب انتخابات نمیسپرد؛ چه بسا که اکنون میتوانست یک اقلیت قوی در مجلس یازدهم نیز داشته باشد.
***
رنانی: ایدئولوژی نظام، دروازههای عقلانیت را مسدود میکند!
محسن رنانی، استاد دانشگاه و از فعالان اصلاحطلب به تازگی دست به انتشار یک مانیفست اعتراضی و جانبدارانه نسبت به اغتشاشات آبان 98 زده است!
ما در 2 شماره قبلی وبلاگ مشرق، بخشهایی از این مانیفست که در سایت جماران منتشر شده است را برای مخاطبان محترم تشریح کردیم (اینجا) و (اینجا). اکنون نیز بخشهای انتخابی از ادامه این مقاله را نقل میکنیم و در ادامه به بررسی آنها میپردازیم:
1_ (آبان 98) از منظر طبقاتی و جغرافیایی نیز جنبش، جنبشی پیرامونی بود. تشکیل شده از افرادی حاشیهنشین از طبقات پایین اقتصادی که معاش را دغدغه اصلی خود میدانند. بدانیم گره خوردن انرژی گروههای حاشیهنشین، طبقات پایین جامعه و جمعیت کم سنوسال، چنان موجی خلق خواهد کرد که هر موج شکنی را خواهد شکست.
2_ میتوان انتخاب کرد. میتوان انتخاب کرد که با کولهباری از تجربهها و غمها طرحی نو درانداخت. نظام سیاسی بر کشوری حاکم است به نام ایران و مردم، سرزمینی دارند به نام ایران، ایران وجه مشترک همه ماست. اعتراضات آبانماه با همه تلخیهایش نظام سیاسی را به لحظه سرنوشتسازش نزدیکتر کرد. یک بزنگاه تاریخی که کوچکترین تصمیمی پیامدی بس بزرگ دارد. دیگر بهبود و اصلاح و تحول، درمانی برای تن بیمار وطن نیست. تغییر در عملکرد و فرایندها نتیجهای نخواهد داشت. تنها ایستگاه میان این بودگی و انقلاب، گشودن افقی تازه بر جامعه است. باید از انقلاب ترسید و باید از کرختی و سکون فعلی که نتیجهای جز انقلاب و درهمریزی ندارد دوری کرد. باید دست به پارادایم شیفت (افق گشایی) زد. افقی گشود، اولویتها و رتبهبندی اهداف کشور را دگرگون کرد و جهتگیریها را تغییر داد. فرصتی نمانده است، وقتی باقی نیست، نظام سیاسی تمام فرصتهای اصلاح را از دست داده است. نسلیهایی جدید برآمدهاند، نیازهایی جدید دارند که ساختار و نگاه قدیمی توان پاسخگویی به آن را ندارد. نظام سیاسی چارهای ندارد جز اینکه تغییرات ساختاری اساسی در خود ایجاد کند تا نخست با ایجاد امید اجتماعی خشم فروخورده جامعه را تسکین دهد و سپس با گشودن راه برای تحولهای تدریجی و امیدآفرین، فضای کشور را رو به نشاط و امنیت و ثبات ببرد.
3_ (در تأکید بر ضرورت افقگشایی) ایدئولوژی و ایدئولوژیمحور بودن حاکمیت دروازههای عقلانیت و عقلانی اندیشیدن را مسدود و محدود میکند و نظام سیاسی را در چنبره خود میگیرد. در این حالت نظام سیاسی در خدمت ایدئولوژی است و نه ایدئولوژی در خدمت نظام سیاسی و یا نظام سیاسی در خدمت مردم! در واقع در این شرایط، ایدئولوژی، نظام سیاسی را به گروگان میگیرد و نظام سیاسی نیز مردم را.
4_ اگر حاکمیت تن به افقگشایی ندهد باید منتظر شکلگیری رفتار جمعی رادیکال از سوی مردم و سپس واکنشهای افراطی از سوی نهادهای وابسته به حکومت و سپس ورود به چرخه شورش و سرکوب، آنگاه خشونت و تخریب، و سرانجام انقلاب یا کودتا یا مداخله خارجی باشیم. هر چه این فرایند به مراحل پایانی نزدیک شود آتش خشم بیشتر برافروخته شده و حاکمیت توان کنترل آن را از دست میدهد. در نهایت یا باید سرکوب کند و هزینهاش را بپردازد و یا تن به پارادایم شیفت بدهد. البته پارادایم شیفتی که در این مرحله اتفاق میافتد، بسیار هزینهبر است.[3]
*در اشاره به آنچه که رنانی با ابتنا به جانبداری از فتنه آبان 98 اظهار کرده است؛ گفتنیهای مهمی وجود دارد:
یکم: حتما این سخن درستی است که یک حکومت و خاصه نظام جمهوری اسلامی ایران بایستی در وهله اول متوجهی قشرهای کمدرآمد و مستضعفین باشد.
اما انگاره محسن رنانی مبنی بر اینکه شاکله اغتشاشات آبان 98، این افراد بودهاند، غلط است.
مجددا تأکید میشود که مردم و معترضان اصیل قیمت بنزین در همان ساعات اولیه صف خود را از اغتشاشگران و اشرار جدا کردند و کسانی که بردند و سوختند، نه مردم بودند و نه مستضعف.
اتفاقا آقای رنانی باید بداند که از حیث تحلیل امنیتی، شکلگیری اغتشاشات جزیرهای و اقلیتی در شهرهای کوچک و نقاط حاشیهای شهرهای بزرگ به معنی بهرهمندی این مناطق از توسعه بیشتر است و عقل ایجاب میکند که شرایط اقتصادی این مناطق دیگر در حد نان بخور و نمیر نیست که افراد مغرض را از هرگونه ماجراجویی خیابانی بر حذر بدارد.
بله! این حقیقتی است که باید در رابطه با حوادث دیماه 96 و آبان 98 بیشتر درباره آن تأمل کرد...
خاصه اینکه کسانی از تئوریسینهای اصلاحطلب هم پیش از این حوادث تأکید کرده بودند که آدم گرسنه نمیتواند دنبال ماجراجویی خیابانی باشد.
روی دیگر این سخن آنست که سیاسی شدن سرزمینی، از هر دو حیث منفی یا مثبت آن بیانگر گسترش طبقه متوسط و افزایش درآمدهاست. (بحث انقلاب و خیزش، مقوله دیگریست و حاوی حضور اکثریت است نه اقلیت!)
دوم: رنانی در حالی مدعی بنبست بودگی، سیاهی اوضاع و نبود بارقههای امید است که هیچ سند و دلیلی بر مدعای او نیست.
خاصه اینکه شاخصهای اقتصادی کشور رو به بهبود هستند (مسئله مشکلات اقتصادی کرونا باید در کنار این بهبود تحلیل شود)، قوانین موضوعه کشور تماما از سوی مردم رعایت میشوند، میزان پساندازهای مردم در بانکها افزایش یافته، معضل امنیتی نداریم و در بحث سرمایه اجتماعی نظام هم شاهد رخدادهایی مثل تشییع میلیونی پیکر شهید سلیمانی هستیم.
بحث افقگشایی هم دو وجه دارد. وجه اول آن بهانههای سیاسی بود که چپها در حین و بین فتنه سال 88 و بعد از آن مطرح میکردند اما از آنجا که هیچ ابتنایی بر واقعیت نداشت، رفته رفته کمرنگ شد و نظام اسلامی هم با ثبات قدم خود به صاحبان این تئوری فهماند که واقعیت عصای موسی (ع)، سحر ریسمانهای فرعونی را خواهد بلعید.
وجه دوم نیز آنست که مردم باید بدانند اسم فریبنده "افقگشایی" چیزی غیر از همان اصلاحات ناممکن و برساختههای ذهنی جریان چپ برای ولایت فقیه، اسلامیت نظام، قطع رگ انقلابگری کشور و از این قبیل نیست.
در واقع آقای رنانی، برای یک مفهوم همیشگی، اسمی نو انتخاب کرده است.
سوم: نظام بدون ایدئولوژی ممکن نیست و مخاطبان محترم باید بدانند که بحث این آقایان "ایدئولوژی اسلامی" است.
این نخستین بار نیست که یکی از رجال اصلاحطلب به زعم خود از حیثی جدید؛ ایدئولوژی اسلامی نظام را به چالش میکشد.
قبل از رنانی، یک اصلاحطلب جامعهشناس هم به بهانه رخداد غیر متمدنانهای مثل "دختران خیابان انقلاب" خواستار کنار گذاشتن ایدئولوژی از سوی نظامی اسلامی شده بود. [4]
محمود سریعالقلم، از دیگر تئوریسینهای اصلاحات نیز در یکی از کتابهای خود به ایدئولوژی اسلامی میتازد و در مقابل ایدئولوژی ژاپنیها را عامل پیشرفت معرفی میکند!
رنانی و امثال او همچنین در حالی یک صورت مریخی از دموکراسی را به نمایش میگذارند و از مردم در مقابل ایدئولوژی اسلامی سخن میگویند که گویی نمیدانند این اسلام، این ولایت فقیه و این نظام حکومتی تماما خواست اکثریت مردم ایران بوده است که در سال 57 با انقلاب خونین خود آنرا روی کار آوردند و همچنان نیز با حمایت خود آنرا سر پا، مستحکم و رو به پیشرفت نگه داشتهاند.
اکنون هم اسباب ریشخند است که عدهای بیایند و اسلام و مردم را در مقابل یکدیگر قرار دهند.
جالب است که رنانی در تقلا برای طرح دموکراسی ناواقعی خود، از ذکر این حقیقت هم طفره میرود که اساسا حکومت بدون ایدئولوژی ممکن نیست و حتی لائیسم هم یک ایدئولوژی است.
پس میشود نتیجه گرفت که مسئله آقای رنانی اسلام است نه ایدئولوژی.
و چهارم: رنانی نفر چندم از لیست اصلاحطلبانی است که سرنوشت انقلاب یا کودتا و اغتشاش را با طعنه در مقابل نظام اسلامی مطرح میکنند.
قبل از او سعید حجاریان، محمدرضا خاتمی، علیرضا علویتبار، محمدرضا تاجیک و عباس عبدی هم این قبیل سخنان را در لسانهای مختلف مطرح کردهاند.
بله! انقلاب و کودتا حتما در فرجام یک حکومت ناکارآمد و فاسد قرار دارد.
اما نکته اینجاست که نظام اسلامی ایران به گواه همه اسناد و آمارهای موجود و بر خلاف القائات اصلاحطلبان؛ ناکارآمد نیست، شاخصهای اقتصادی و امنیتی خود را توسعه داده و در بحث فساد نیز از آنجا که هرگز تن به فساد نداده و با آن مبارزه کرده؛ پس کارنامهای روشن دارد.
کما اینکه در حکومت امیرالمؤمنین (ع) نیز فساد رخ میداد اما حکومت با آن برخورد میکرد.
***
بخش بعدی اظهارات رنانی در این مانیفست اعتراضی، انشاءا... در شماره بعدی وبلاگ مشرق، منتشر خواهد شد.
***
1_ http://www.armanmeli.ir/fa/print/main/287348
2_ mshrgh.ir/1068352
3_ https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1422440
4_ mshrgh.ir/1064515