آیا بانکها هم میتوانند وارد عرصه فرهنگی شوند؟
افلاطون، فیلسوف شهیر یونانی و شاگرد ایرانی او، ابونصر فارابی، در زمینهی بررسی جامعهی انسانی و شرایط مطلوب و آرمانی مدیریت آن به کرات از قیاس جامعه با بدن انسان در آثار خود استفاده کردند.
به گزارش مشرق؛ اگر سرمایه را «خون» در گردش یک جامعه بدانیم که حیات و سرزندگی و دوام جامعه وابسته به آن است، بانکها و موسسات مالی را می توان به مثابه سیستم گردش خون یک کشور در نظر گرفت.
درست است که مهمترین و برجستهترین فعالیت مطلوب و مورد تقاضا از یک سیستم بانکی، هدایت نقدینگی کشور به سمت تولید و ایجاد زیرساختهای توسعهای برای یک کشور است، اما در این میان، یک «اما» ی بزرگ وجود دارد.
وقتی سخن از «تولید» و «زیرساخت» می شود، ناخواسته و ناخودآگاه اذهان عامه مردم و حتی خواص جامعه به سمت سد، پل، نیروگاه، راهآهن و... می رود. شکی نیست که همه اینها از لوازم و مبانی توسعهی ملی هستند و باز تردیدی نیست سیستمهای بانکی می توانند و باید در صف اول تامین مالی این پروژههای سختافزاری توسعه باشند. «اما» همه نکته اینجاست که، همانگونه که وجود انسانی هم متشکل از رگ و پی و اعصاب و استخوان و اندام است و هم از ذهن و روح، همانگونه که یک سیستم رایانهای به همان اندازه که مبتنی بر سختافزار است، برای عملکرد محتاج «نرم افزار» است، توسعه و پیشرفت و رشد جامعه انسانی علاوه بر وجوه سختافزاری، متکی به فکر و ایده و ذهنیت پیشرفت و رشد است.
چه بسا که، از منظر بسیاری از جامعهشناسان و دانشوران علوم اجتماعی، اگر سختافزار توسعه شرط لازم برای شکلگیری یک جامعهی آباد و رشدیافته و دارای سطح قابلقبولی از رفاه است، نرمافزار شرط لازم و «کافی» است. به معنای دیگر، چه بسا جوامعی که با درآمدهای خدادادی و خامفروشی، سختافزارهای توسعهای را با برونسپاری به کشورهای توسعهیافته وارد کشور خود می کنند، اما از نظر ذهنیت و روح مردمان، در دوران ماقبل مدرن به سر می برند. اما اگر روح و ذهنیت «پیشرفت» در یک جامعه نهادینه شود، آنگاه به صورت خودکار جهت و تمرکز و ارادهی جامعه به سمت آبادانی و پیشرفت و توسعه سامان می یابد. اینجاست که نقش «فرهنگ و هنر» به عنوان یک مولفهی حیاتی در پرورش روحی و معنوی مردم، رخنمایی و جلوهگری می کند.
همین که بانکها و موسسات مالی، در سالهای اخیر، جدای از سرمایهگذاری در پروژههای عمرانی کشور، ذیل سرفصل «مسوولیت اجتماعی شرکتی»، وارد حوزهی توانرسانی به گروههای نیازمند و آسیبدیدهی اجتماع و حفاظت از زیست بوم و امثال اینها شدهاند، یک گام مثبت است، اما این گام مثبت، دارای یک حلقهی مفقوده است. این حلقهی مفقوده را شاید بتوان «مسوولیت فرهنگی شرکتی» نامید. به عبارت دیگر، در زمانهای که به دلیل شرایط اقتصادی کشور و تنگناهای شدید مالی، هزینههای تولید محصولات فرهنگی و هنری به صورت تصاعدی افزایش یافته است، بیش از پیش نیاز به ورود منابع تامین مالی پایدارتر و قابلاتکاتر برای تولید محصولات فرهنگی و هنری، به عنوان بخشی حیاتی از نرمافزارهای ذهنی و روحی جامعه، احساس می شود. بانکها و موسسات مالی می بایست در کنار بخش دولتی، بازار و تجارت و بخش صنعت، یکی از محورهای اقتصاد فرهنگ و هنر ملی را شکل دهند.
باز اگر دوباره به سراغ همان تمثیل افلاطونی قیاس جامعه و پیکرهی انسانی بازگردیم، می توان چنین قیاس کرد که به همان اندازه که رگ و پی و استخوان بدن نیاز به خونرسانی دارد، مغز و اعصاب بدن (به عنوان مرکز فرماندهی بدن) به طریق اولی و بسی بیشتر محتاج این خونرسانی است. بنا بر این، به همان اندازه که مشارکت یا پشتیبانی از طرح توسعهی پتروشیمی، فاز چندم نیروگاه سیکل ترکیبی یا طرحهای انرژیهای تجدیدپذیر و.... با سپردههای بانکی لازم و ضروری است، مشارکت در توسعهی اقتصاد فرهنگ و هنر و کمک به ایجاد زیرساختها و ساز و کارهای تراز و حرفهای نیز لازم، ضروری و حیاتی است.
در یک کلام، یکی از آن مولفههایی که سرمایههای بانکی را از «کنز» شدن حفظ می کند و بانک را از افتادن در تلهی غیرشرعی و غیرخلاقی و ضداقتصادی «بنگاهداری»، دور نگه می دارد، پرداخت همین «زکات فرهنگی» است، یعنی مشارکت بانکها در خلق آثار فاخر هنری و فرهنگی که واجد ارزشهای ملی، اخلاقی و معنوی این کشور باشند. هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی، هنر را عالیترین صورت تجلی روح یک قوم می داند. از منظر هگل، هر چه روح یک قوم متعالیتر و والاتر باشد، تجلیات هنری آن قوم {جامعه}، فاخرتر و چشمگیرتر و ماندگارتر است. از قضاء، همین هگل ایرانیان را هم موسس اولین «دولت ملی» در تاریخ می داند و هم واضع نخستین «دین روحانی» در تاریخ بشر. سابقهی تمدنی و فرهنگی ایران، به عنوان یکی از قدیمیترین جوامع بشری، بر هیچ دانشور و فرهیختهای در هیچ کجای دنیا پوشیده نیست، اما آیا خروجیهای فرهنگی ایران کنونی، متناسب و همشان این عقبهی بلند هست؟ قطعا خیر!
این که چگونه «رُخ» فرهنگی - ملی ایران در نزد خود ایرانیان و نزد «دیگران»، همانقدر متعالی و درجه اول می شود که باید باشد (و هزاران سال سابقهی تمدنی آن را ایجاب می کند)، تنها با یک نوع «رستاخیز» امکانپذیر است که گرچه فرهنگی و معنوی و هنری است، زیرساخت آن «اقتصادی» است. این رستاخیز را سالها قبل ترکیه و کرهجنوبی با تجاریسازی تولیدات هنری خود رقم زدند. ما هم می توانیم، چرا که از غنای تمدنی و تنوع فرهنگی افزونتری از هر دوی این کشورها برخورداریم، لیکن برای چنین تحولی، نیاز به یک زیرساخت اقتصادی درست و قوی است که بانکها و موسسات مالی کشور می توانند نقشی محوری در ان ایفاء کنند. از قضاء، این توصیه و تاکید رهبر فرزانهی انقلاب نیز بوده و هست. رهبری در بیانات خود در زمینهی هنر بر رساتر بودن، دقیق تر بودن، نافذ تربودن زبان هنر در فهم معنا تاکید داشتند و فرمودند: "هر پیامی، هر انقلابی، هر دعوتی، هر تمدنی، هر فرهنگی تا در قالب هنر ریخته نشود شانس گسترش و نفوذ ندارد."
طبق فرمایشات مقام معظم رهبری در باب هنر در شیوه انتقال پیام به «روش» هنر باید دقت و توجه شود چرا که کار با اهمیتی است لذا اگر هر تمدنی با شیوه هنری کار خود را ترویج نکند، ماندگار نخواهد بود. ایشان حتی بر درنظر گرفتن ملاحظات تولید اثر هنری و فرهنگی برای بازارهای فرامرزی نیز با نکتهسنجی تاکید داشتهاند. حضرت آیتالله خامنهای توجه به لسان قوم را در فعالیتهای فرهنگی - تبلیغاتی از جمله این اقتضائات برشمردند و گفتند: زبان ارتباط گرفتن با یک جوان و نوجوان با زبان حرف زدن با یک غافل جاهل یا معاند فرق میکند همچنانکه باید زبان و لسان صحبت و تبلیغ در کشورهای دیگر با کار فرهنگی - تبلیغی در داخل از جمله در مجموعههای انقلابی تفاوت داشته باشد. رهبر انقلاب اسلامی بازار فکر و محصولات نو در داخل و خارج را پررونق خواندند و گفتند: با تولید فکر نو، فرآوری آنها و تبدیلشان به محصولات فاخرِ دارای بسته بندی خوب، در این بازار پرمشتری فعال شوید.
باید این نکته را مطمح نظر قرار دارد که یک سیستم بانکی، به واسطهی برخورداری از منابع مالی قوی، تسلط بر حوزهی مالی و مدیریت پول و سرمایهگذاری، انتظاری فراتر از سرمایهگذاری یا مشارکت مالی یا حمایت مالی این یا آن پروژه فرهنگی و هنری ایجاد می کند. در واقع بانک می تواند با ورود برنامهریزیشده، نظاممند و دارای چشماندازهای میانمدت و بلندمدت، حتی سطوح و معیارهای حرفهای تولید در حوزهی فرهنگ و هنر را در کشور ارتقاء دهند. این، بلاتردید، یک سرمایهگذاری «دو سر برد» خواهد بود، چرا که از یک سو با ورود منابع مالی، بخش زیادی از مشکلات معیشتی و صنفی اهالی فرهنگ و هنر مرتفع می گردد؛ ثانیا کارهایی حرفهایتر و به لحاظ فنی باکیفیتتر روانهی بازار می گردد؛ ثالثا، با یک برنامهریزی دقیق و درست برای رسیدن به بازارهای مصرف تولیدات هنری ایرانی در کشورهای منطقه و حتی بازارهایی چون چین و هند و روسیه، چندین برابر سرمایهی خرجشده به صورت ارزی به کشور بازخواهد گشت. تجربیات چشمگیر و درخشان کرهجنوبی، ترکیه و هند در زمینه بازاریابی بینالمللی محصولات فرهنگی خود به خوبی روشنی و همواری این مسیر را نشان می دهد.
در همین زمینه، اخباری به گوش میرسد که مجموعهی بانک گردشگری قصد دارد از طریق راه اندازی پلتفرمی که احتمالا نام آن «شیدا» خواهد بود، به عرصه شبکه نمایش خانگی وارد شود. قطعا ورود پررنگتر و متمرکزتر بانک گردشگری به حوزه تولیدات هنری، جنب و جوشی در موسسات مالی دیگر کشور نیز به راه خواهد انداخت و دستاوردهای شکلگیری یک «رقابت حرفهای» قطعا در وهله نخست در خدمت ارتقای اقتصاد فرهنگ و هنر کشور خواهد بود.