آیا فرهنگ دینی مانع شادی ایرانیان است؟
فرهنگ دینی اولا امری سیال است، ثانیا متأثر از علل جغرافیایی و سیاسی و اقتصادی و... است؛ بنابراین لزوما آینه تمامنمای "ضروریات دین" نیست.
عصر ایران؛ هومان دوراندیش - «نظریهای در باب دین و شادی» کتابی از حسن محدثی و الهام قربانی است با عنوان فرعی «دین تاریخی و مهار دوگانه شادی». ناشر کتاب هم انتشارات نقد فرهنگ است.
کتاب در چهار فصل نوشته شده و فصل آخر در حکم نتیجهگیری است. این کتاب در واقع متشکل از دو تحقیق نسبتاً جامع (فصلهای اول و دوم) و یک مقاله مطبوعاتی (فصل سوم) و جمعبندی نهایی است.
محدثی در این کتاب میکوشد اولاً ریشههای دینی و مذهبی ممنوعیت یا مکروه بودن شادی در فرهنگ جامعه ایران را نشان دهد، ثانیاً موانع شادی در جامعه ایران در دوران پس از انقلاب را بررسی میکند.
وی در بحث از علل تاریخ و اجتماعی اندوهناکی ایرانیان، به این نکته اشاره میکند که «ایران سرزمین فاجعه - اعم از فاجعه اجتماعی و فاجعه طبیعی - بوده است و جامعهشناسی فاجعه و جامعهشناسی بحران اگر نه به همه، دست کم به بسیاری از پرسشهای ما درباره تاریخ ایران میتواند پاسخ گوید.»
محدثی درباره محدوده شادی جمعی ایرانیان در قرون گذشته مینویسد:
«در قرون گذشته شادی جمعی در ایران بر حسب میراث فرهنگی ایرانی بیشتر محدود به خانوادهها و جمعهای خویشاوندی بود... در جشنهای پاییزی و بهاری، مردمان و اقوام مختلف ایرانی مجالی برای شادمانی جمعی پیدا میکردند. در فصل پاییز، به خاطر فراوانی نعمت حاصل از برداشت محصول، توده مردم دستی گشادهتر داشتند و جشنهای متعددی برگزار میکردند و اغلب مراسم عروسی در روستاهای کشور... در این فصل برگزار میشد... با این همه، کثرت فجایع طبیعی و اجتماعی در ایران و همدستی استبداد با این سلسله فجایع، شادمانی مردم را از آنان میستاند.»
محدثی درباره علل غیردینی ناشادی در ایران چهل سال اخیر، مینویسد: «آشفتگیهای سالهای آغازین بعد از انقلاب و انواع برخوردهای ناشی از آن و مهاجرت گسترده با پسزمینه سیاسی در دهه نخست پس از انقلاب، جنگ هشتساله ایران و عراق، دورههای طولانی تحریمها در چند دهه اخیر، فراگیری یأس پس از جنبشهای تحولخواه اجتماعی و سیاسی و مهاجرتهای بعد از آن... همگی در از بین بردن فرصتهای شادمانی مردم نقش داشتهاند.»
وی در ادامه به نتایج تحقیقات جهانی درباره میزان شادی در بین ملل جهان اشاره میکند و اگرچه این تحقیقات را عاری از خلل و بری از نقد نمیداند، اما این انگاره را هم رد میکند که این تحقیقات محصول توطئه دشمنان علیه حکومت و مردم ایران است؛ چرا که در همه این تحقیقات، اولاً ملل کشورهای شمال اروپا از بیشترین میزان شادی برخوردارند، ثانیاً مردم کشورهای خاصی جزو ناشادترین مردمان دنیا شناخته شدهاند، ثالثاً میزان شادی در ایران پایین دانسته شده است.
بنابراین وقتی همه بر نقصانی در جامعه ما اتفاق نظر دارند، بعید است که این جامعه به هیچ وجه گرفتار آن نقصان نباشد و روایان این کاستی، یکسره دچار ناراستی باشند.
محدثی ریشههای ناشادمانی در ایران معاصر را چنین برمیشمارد: آسیبهای انقلاب و جنگ، نظارت فراگیر بر زندگی مردم، وضعیت رفاهی نامطلوب، عدم تحقق شرایط برای مشارکت سیاسی فراگیر، عمومی کردن عزاداری و وسعت بخشیدن به آن، فرهنگ رایج به ظاهر دینی.
بحث اصلی کتاب درباره همین عامل آخر یعنی "فرهنگ به ظاهر دینی" است. محدثی در سراسر کتابش قید "به ظاهر" را قبل از واژه "دینی" نشانده است تا اولاً گرفتار سانسور نشود، ثانیاً با توجه به قطعی نبودن احادیث وارده در نفی شادمانی، در حق دین جفا نکرده باشد.
وی پس از نگاهی روانشناسانه و جامعهشناسانه به شادی و حزن، وارد بحث اصلی خودش میشود و مفهوم "خویگان ضد شادمانی" را مطرح میکند و در تعریف این مفهوم مینویسد: «خویگان ضد شادمانی؛ شکلگیری، رسوب و رسوخ مجموعهای همبسته از باورها، تصورات، ارزشها، منشها و الگوهای رفتاری در فرد است که منجر به سرکوب آگاهانه و ناخودآگاهانه خنده و شادمانی و ترجیح حزن بر سرور و نیز انتقال فرهنگی و عمومیساختن آن میشود.»
محدثی میگوید توصیههای ضد خنده توسط برخی از مبلغان دینی به مردم منتقل شده است و مجموعاً فرهنگ دینی رایج در جامعه ما را ضد شادمانی کرده است.
وی سپس انبوهی از احادیث نافی خنده و قهقهه را ردیف میکند؛ احادیثی که فقط لبخندزدن را برای انسان مومن مجاز میشمرند. مثلاً از امام ششم شیعیان نقل شده است: خنده مومن، لبخند است. و یا پیامبر فرموده است: خنده زیاد، ایمان را محو میکند.
و یا در حدیث معراج آمده است: در شگفتم از بندهای که نمیداند من از او خشنودم یا ناخشنود و با این حال میخندد.
و یا پیامبر اسلام در انذار به ابوذر فرمود: آدمی {گاه} در جمعی برای خنداندن آنان سخنی میگوید و به سبب آن به فاصله آسمان تا زمین در دوزخ فرو میرود. و یا از امام چهارم شیعیان نقل شده است: هر که یک خنده زند، مقداری علم از سرش بپرد.
محدثی البته در صحت سند و اعتبار راویان و قوت و ضعف دلالت این احادیث تردید دارد اما میپذیرد که این قبیل احادیث هم بخشی از میراث دینی ماست. اینکه چقدر از این میراث بهراستی دینی است، سوالی است که موضوع بحث محدثی نیست. ولی واقعیت این است که تردید محدثی در پذیرش این احادیث ضد خنده، چندان روا نیست. شاید باید به این سوال هم فکر کرد که چرا این همه حدیث در ضرورت خندیدن و خنداندن وجود ندارد؟
در واقع تردید محدثی در پذیرش انبوه احادیث نافی خنده، محصول رویکردی گزینشی به میراث دینی است. مبنای این گزینش هم چیزی نیست جز ارزشهای جهان مدرن. اینکه این "گزینش" چقدر "دینی" است، محل بحث است ولی در اینکه این گزینش "عقلانی" و "مفید" است، تردید نمیتوان کرد.
شادمانی و شادباشی جزو ارزشهای قطعی جهان جدید است و این مشکل بنیادی روشنفکران دینی است که در موارد تعارض فرهنگ دینی با ارزشهای مدرن، باید بخشی از فرهنگ دینی را به گونهای کنار بگذارند که دینداران پذیرای این جراحی و تبدل فرهنگی باشند.
البته روشنفکر دینی میتواند بگوید که فرهنگ دینی، فرهنگ شکلگرفته در "محیط دینی" است و آنچه که در محیط و جامعه دینی شکل میگیرد، اولا تماما دینی نیست، ثانیا ثابت و منجمد نیست. فرهنگ دینی در محیطهای دینیِ شرق و غرب تمدن اسلامی، تفاوتهای قابل توجهی داشته است.
به دیگر سخن، فرهنگ دینی اولا امری سیال است، ثانیا متأثر از علل جغرافیایی و سیاسی و اقتصادی و... است؛ بنابراین لزوما آینه تمامنمای "ضروریات دین" نیست.
چنین حکمی درباره فرهنگ مذهبی هم صادق است. اگر در سال 61 هجری واقعه کربلا رخ نداده بود و کلا اگر ائمه شیعه به قدرت رسیده و حکومت کرده بودند، عزاداری و اندوه در فرهنگ شیعی این قدر پررنگ نمیشد؛ چراکه در این صورت دلیلی برای عزاداری وجود نداشت.
این نکته را محدثی در ادامه به این صورت بیان میکند که همه اجتماعات رنگ و بوی تاریخ خود را دارند و «اجتماع شیعی میراثیگرانبار از حافظه رنج و حافظه خطرناک را حمل میکند.»
حسن محدثی
مراد وی از حافظه رنج و حافظه خطرناک، حکایات مربوط به مصائب و مبارزات بزرگان و قهرمانان شیعه است. محدثی معتقد است این دو حافظه «میراثی برای شیعیان فراهم ساخته است که با همه غنایی که دارد، اندوهناکی نیز به بار آورده است.»
وی البته میافزاید که حافظه رنج اختصاصی به اجتماع شیعی ندارد و همه اقوامی که تاریخ خونباری را تجربه کردهاند، واجد چنین حافظهای هستند. مثلاً آواهای سوزناک در میان مردم لر، از تاریخ پرمصیبت آنان نشأت میگیرد.
وی در فصل سوم کتابش به این نکته میپردازد که متولیان دین و کارگزاران حکومت دینی در ایران، شادی را در شعار تایید میکنند اما در عمل با شادی مردم مخالفت میکنند.
محدثی این نقد را متوجه "اسلام موجود" میداند نه "اسلام حقیقی". او میپذیرد که در میراث اسلامی ما، گزارههایی هم به سود شادی وجود دارد ولی سؤالش این است که متولیان دین کدام بخش میراث دینی را به جامعه عرضه میکنند و چقدر بر وفق این گزارههای موید شادی عمل میکنند؟
وی مینویسد:
«شادی و رفتار شادمانه محملی میخواهد. مجالس و محافلی که جمعی از افراد را گرد هم میآورد، محملی برای شادی فراهم میآورد. محمل شادی با فعالیتهایی محقق میشود. انجام فعالیتهایی که بتواند جمعی را شادمان سازد نیز نیازمند ابزارهایی است... تحقیقات ما نشان میدهد که بسیاری از روحانیان با گردهماییهای شادمانه و جشنها و میهمانیهای شادمانه مخالفاند و آنها را موقعیتهایی گناهآفرین تلقی میکنند.»
محدثی در فصل آخر به لزوم اصلاح دینی در مورد آموزههای دینیِ ضد شادی و تجدید نظر در سیاستگذاری در این زمینه میپردازد. وی معتقد است «متون دینی ما درباره شادی دوصدایی است.» یعنی شادمانی و شادباشی در متون دینی ما گاهی نفی شده است و گاهی تایید.
جان کلام محدثی در مقام تجویز راه حلی در قبال معضل شادی در جامعه دینی ایران، در این جملات به چشم میخورد:
«سخن اصلی ما این نیست که متون دینی به کلی عاری از آموزههای موید شادی و رفتار شادمانه است، بلکه نقد ما معطوف به این است که دین واقعاً موجود، ضد شادمانی و رفتارهای شادمانه است و این نسبتی دارد با آن بخشی از متون دینی که بینش ضد شادی... را بیان و عرضه میکنند... کارگزاران دینی... به جای آنکه... متون دینی را از این آموزه های مضر و مخرب بپالایند... و بر آموزههای موید زندگی و رفتار شادمانه تاکید نمایند، برعکس عمل کردهاند و آموزههای ضد شادی مندرج در متون دینی را... به عنوان آموزههای دینی ارزشمند به مردم منتقل ساختهاند.»
محدثی در اینجا میان "متون دینی" و "آموزههای دینی" تفکیکی قائل میشود و منظورش این است که نمیتوان تمام آنچه را که در متون دینی آمده، مصداق آموزههای دینی قلمداد کرد. این همان تفکیک اساسی مطلوب همه روشنفکران دینی است.
البته علمای سنتی هم قبول دارند که دست تحریف در متون دینی باز بوده و نمیتوان کلیه گزارههای متون دینی را مصداق آموزهها و تعلیمات دینی راستین دانست. تفاوت علمای سنتی و روشنفکران دینی در این است که آنچه از نظر علما باید از متون دینی حذف شود، حجمش به مراتب کمتر از حذفیات مد نظر روشنفکران دینی است.
در واقع علمای دینی معتقدند حجم حذفیات مطلوب روشنفکران دینی از متون دینی چنان وسیع است که تقریباً چیزی از دین باقی نمیگذارد. اما اینکه این رأی تا چه حد درست است، داوریاش با داوری است که - به قول شاملو - ذاتش درایت و انصاف است، هیأتش زمان. یعنی قضاوت درباره پیامد و نتیجه غربالگریِ دینیِ روشنفکران دینی را باید به تاریخ سپرد. آنها، باز به قول شاملو، انسان را رعایت میکنند ولی شاید در آینده معلوم شود دین را رعایت نکردهاند.
در پایان بد نیست بخشی از نوشته آیتالله سروش محلاتی را، که محدثی در فصل آخر کتابش آورده، به عنوان شاهدی بر تایید شادی در دین (و تکصدایی نبودن دین در زمینه شادی) نقل کنیم:
«روایتی دیگر از امام صادق (ع) آمده است که هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه اهل مزاح و شوخی است؛ یعنی این لازمه مومن بودن است و اگر غیر از این بود، شخص مؤمن نیست... روایتی دیگر از امام هفتم (ع) وجود دارد که حضرت یحیی (ع) بسیار اهل گریه بود و نمیخندید و برعکس وی، حضرت عیسی (ع) هم میخندید و هم گریه میکرد. امام فرمودند روش عیسی بن مریم بهتر از حضرت یحیی بود.»
کانال عصر ایران در تلگرام تماشاخانه