یک‌شنبه 27 آبان 1403

ائتلاف چین و روسیه علیه نظم جهانی لیبرال!

وب‌گاه اقتصاد نیوز مشاهده در مرجع
ائتلاف چین و روسیه علیه نظم جهانی لیبرال!

اقتصادنیوز: جهان در عصر گذار، و نظم جهانی در حال تغییر است؛ ایالات متحده به دلایل درونی و بیرونی عطای رهبری نظام بین‌المللی و پلیس جهان را به لقای نارضایتی‌های داخلی ناشی از هزینه‌های آن بخشیده و سودای دموکراتیزاسیون خاورمیانه را شتابان رها کرده است.

به گزارش اقتصادنیوز هژمونی آمریکا اکنون نه تنها زیر ضرب حملات دشمنان و رقباست، بلکه در میان دوستان نیز - از اتحاد بیناآتلانتیک تا شرکای خاورمیانه‌ای - درباره اعتماد و اطمینان به حمایت عملی «عمو سام» تردیدهای جدی وجود دارد.

اکوایران در این باره نوشت: تهاجم پیش‌بینی شده روسیه به اوکراین، آغاز این تغییرات نیست، بلکه نقطه عطفی در یک مسیر تدریجی است که نطفه آن احتمالاً در اوایل قرن جاری منعقد شد و در دامان نظم بین‌المللی آمریکایی رشد و نمُو کرد، درست در زمانی که آمریکا سرخوش از پیروزی در جنگ سرد، در خواب غفلت «پایان تاریخ» به سر می‌بُرد. اما برخلاف انتظارات خوشبینانه لیبرال‌های غربی، دشمنان در‌هم‌شکسته، تضعیف، تسلیم و تحقیرشده، نه تنها در نظم لیبرالی غرب‌محور - آنطور که وعده‌اش را داده بودند - حل نشدند، بلکه پس از بهره‌برداری از مزایای همراهی با نظم جهانی، به محض بازیابی قدرت و بهبود موقعیت، علیه نظامی که بر محور غرب می‌چرخد، دست به شورش زدند.

فارغ از آنچه در پس این تهاجم رخ خواهد داد، قدر مسلم این است که جهان پس از جنگ اوکراین، مانند پیش از آن نخواهد شد و اوراسیا، قلب تپنده جهان، محور این چرخش است.

هال برندز، استاد ممتاز امور بین الملل در دانشکده مطالعات بین‌المللی پیشرفته جانز هاپکینز و عضو ارشد موسسه امریکن انترپرایز، در مطللبی برای نشریه فارن افرز با عنوان «کابوس اوراسیایی؛ همگرایی چین - روسیه و آینده نظم آمریکایی» نسبت به ائتلاف اقتدارگرایانه چین و روسیه برای تغییر نظم بین‌المللی آمریکامحور از طریق بسط نفوذ خود در قلب استراتژیک جهان، یعنی اوراسیا، هشدار داده است.

ائتلاف اقتدارگرایان علیه وضعیت موجود

هال برندز در این مقاله آورده است: بزرگترین مشکل استراتژیک ایالات متحده، همگرایی دو رقیب اصلی خود، چین و روسیه است - کشورهایی که همیشه یکدیگر را دوست ندارند یا به یکدیگر اعتماد ندارند، اما با این وجود از حملات همزمان خود به نظم بین‌المللی موجود، منافع زیادی به دست می‌آورند. و در حالی که مسکو و پکن بر سر موازنه قوا در هر دو انتهای اوراسیا به رقابت می پردازند، آنها به شیوه های شومی به هم نزدیک می شوند.

چین از محکوم کردن تهاجم وقیحانه روسیه به اوکراین خودداری کرده است. در عوض، در روز حمله روسیه، ایالات متحده و متحدانش را متهم به "افروختن آتش" کرد. عدم محکومیت چین بخشی از الگوی گسترده‌تر همگرایی چین و روسیه است، زیرا هم پکن و هم مسکو از روش‌های قدیمی و جدید برای برهم زدن وضعیت موجود جهانی استفاده می‌کنند.

در ژانویه 2022، چین علناً از مداخله روسیه در قزاقستان برای خنثی کردن یک "انقلاب رنگی" در حیاط خلوت مشترک دو کشور حمایت کرد. در اوایل فوریه، ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه و شی جین پینگ، رئیس‌جمهور چین، بیانیه‌ای مشترک طولانی صادر کردند که در آن باحمایت از تلاش‌های یکدیگر برای دور نگه‌داشتن نفوذ ایالات متحده در کشور نزدیکشان، حمله به اتحادهای ایالات متحده به‌عنوان یادگارهای جنگ سرد، و دفاع از مدل‌های حکومت خودکامه خود، اعلام کردند که دوستی چین و روسیه "محدودیتی ندارد".

همه اینها به دنبال پیشرفت های قابل توجه و پایدار در همکاری‌های نظامی، اقتصادی، دیپلماتیک و فناوری است. انتظارات بیشتری در آینده داشته باشید: درحالیکه حمله روسیه به اوکراین باعث متبلور شدن تنش ها بین پوتین و غرب می شود، این امر همچنین بر نیاز او به حمایت پکن تاکید می‌کند.

همگرایی چین و روسیه با بزرگ‌نمایی مشکل دو جبهه‌ای واشنگتن، به هر دو قدرت فضای بیشتری برای مانور می‌دهد: ایالات متحده اکنون با رقبایی با رویکرد تهاجمی فزاینده در دو جبهه مجزا - اروپای شرقی و اقیانوس آرام غربی - که هزاران مایل از هم فاصله دارند، مواجه است.

همکاری چین و روسیه، اگرچه پرتنش و مبهم است، اما این چشم انداز را ایجاد می کند که دو رقابت آمریکا با قدرت‌های بزرگ می توانند در یک رقابت واحد علیه یک محور استبدادی ادغام شوند. حتی به جز آن، وضعیت کنونی کابوس بزرگ ژئوپلیتیکی دوران مدرن را زنده کرده است: یک قدرت یا ائتلاف اقتدارگرا که برای تسلط بر اوراسیا، تئاتر استراتژیک مرکزی جهان تلاش می‌کند.

این کابوس به نوشته‌های هالفورد مکیندر جغرافی‌دان سیاسی بازمی‌گردد، که در سال 1904 هشدار داد که دوران آینده، مبارزاتی پرمخاطره برای حکومت بر اوراسیا و اقیانوس‌های اطراف آن خواهد بود. این پیشگویی در دو جنگ داغ فاجعه بار و یک جنگ سرد جهانی که پس از آن به وقوع پیوست انجام شد. دیدگاه مکیندر به تازگی در قرن بیست و یکم بار دیگر مرتبط شده است: رقبای ایالات متحده با روش‌های قدیمی و نوین در حال تلاش برای ایجاد یک نظم جهانی اساساً بازنگری‌شده، با اوراسیایی خودکامه در هسته آن هستند.

قلب جهان

بسیاری مکیندر را پدر ژئوپلیتیک می‌دانند. وی در نظریه معروف جغرافیای سیاسی «هارتلند» خود (و همچنین انتشارات بعدی) استدلال کرد که سه انقلاب، اوراسیا را در مرکز امور جهانی قرار می‌دهند. اول، استعمار آفریقا و بسیاری از آسیا، امری که به این معنی بود که احتمالات برای توسعه آسان امپراتوری در حال محو شدن است و پیش‌بینی می‌کرد که جنگ‌های شدیدتر بین قدرت‌های بزرگ در اوراسیا، هسته ژئوپلیتیکی جهان، وجود داشته باشد. دوم، تکثیر راه‌آهن، امکان پخش قدرت در سرزمین‌های وسیع و ایجاد فرصت‌های جدید برای تسخیر خشکی اوراسیا را فراهم می‌کرد. سوم، کشورهای غیرلیبرال از اقتصادهایی که به سرعت در حال صنعتی شدن بودند، برای سرکوب وحشتناک در داخل و توسعه چشمگیر در خارج از کشور استفاده می کردند. اگر چنین دولت هایی می توانستند بر اوراسیا تسلط پیدا کنند، برتری جهانی در دسترس آنها بود.

مکیندر اشاره کرد که اوراسیا بیشتر جمعیت و پتانسیل صنعتی جهان را کنترل می کند. قدرت یا ائتلافی که کنترل منابع اوراسیا را به دست می آورد، می‌تواند نیروی دریایی بی‌رقیب بسازد و امپراتوری خود را در سراسر دریاها گسترش دهد. بنابراین، درام‌های ژئوپلیتیکی آینده در این سرزمین حیاتی و در اطراف آن پخش خواهند شد. پیشنهادهای مستبدانه برای توسعه، باعث درگیری با ائتلاف‌هایی می‌شود که قدرت‌های فراساحلی - بریتانیا و بعداً ایالات متحده - را به متحدانی در خشکی متصل می‌کنند که وجودشان توسط یک هژمون اوراسیا به خطر می‌افتد.

مکیندر اشتباهات زیادی داشت: چالش‌های بزرگ تعادل اوراسیا در ابتدا آنطور که او انتظار داشت از روسیه نبود، بلکه از آلمان و ژاپن بود. این امر باعث شد تا نیکلاس اسپایکمن، استراتژیست، استدلال کند که تئاترهای مهم این ابرقاره، «مناطق حاشیه‌ای (مرزی)» اروپا و آسیای شرقی آن هستند تا در «قلب» آن، روسیه. اما مکیندر الگوی اصلی را به درستی دریافت. سه رویارویی بزرگ قرن بیستم - جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد - نزاع‌هایی بودند که بین دولت‌های خودکامه‌ای که به دنبال تسلط بر بخش‌های عظیم اوراسیا و اقیانوس‌های مجاور آن بودند، و اتحادهای آبی - خاکی که توسط لندن و سپس واشنگتن که به دنبال مهار آنها بود، لنگر انداخته بودند.

خطوط این رقابت‌ها در طول زمان تغییر کرد. آلمان و ژاپن غالباً با بهره‌برداری از فن‌آوری‌های جدید - تانک‌ها و نیروی هوایی تاکتیکی، زیردریایی‌ها و ناوهای هواپیمابر - برای ارائه قدرت در مقیاسی بی‌سابقه، فتح کامل را دنبال کردند. در طول جنگ سرد، بن بست هسته ای باعث شد که اتحاد جماهیر شوروی بیشتر بر ارعاب نظامی، براندازی سیاسی و نیروهای نیابتی تکیه کند. با این حال، مخاطرات یکسان باقی ماند: سیاستگذاران ایالات متحده، از وودرو ویلسون گرفته تا جورج کنان، درک کردند که اوراسیای متخاصم و خودکامه اساساً جهان را تغییر خواهد داد. و بعد از یک مهلت کوتاه پس از جنگ سرد، ایالات متحده امروز با نسخه جدیدی از کابوس قدیمی روبرو می‌شود.

بازی‌های هژمونیک

مشارکت کنونی چین و روسیه به طور طبیعی باعث مقایسه با اتحاد چین و شوروی در طول جنگ سرد می شود. اما یک قیاس بهتر ممکن است آلمان و ژاپن قبل از جنگ جهانی دوم باشد. اگرچه توکیو و برلین به طور رسمی متحد تلقی می‌شدند، اما شرکای دوسوگرا و بی‌اعتماد با دیدگاه‌های بلندمدت اساسا متفاوت بودند. با این وجود، هر کدام متعهد به سرنگونی نظم موجود بودند و هر یک از هرج‌و‌مرج ایجاد شده ناشی از پیشروی‌های دیگری سود می‌بردند. در حال حاضر، نه چین و نه روسیه هیچ‌یک درگیر یک تهاجم در مقیاس جنگ جهانی دوم نشده‌اند. اما هر دو کشور اساساً از نظم بین‌الملل تحت رهبری ایالات متحده خشمگین هستند زیرا نفوذ آمریکا مسیر آنها را برای سلطه در امور جهانی مسدود می‌کند و اصول لیبرالی مندرج در نظام بین‌الملل با نظم‌های غیرلیبرالی که رهبران آنها در داخل ساخته‌اند در تضاد است. چین و روسیه ممکن است برنامه‌های متفاوتی را دنبال کنند، اما با هم چالشی جامع برای تعادل ژئوپلیتیکی در اوراسیا و فراتر از آن ایجاد می کنند. توانایی‌های چین بیشتر از روسیه است که تلاش‌های این کشور را جسورانه‌تر می‌کند. به منظور تحکیم حوزه نفوذ چین که بخش بزرگی از غرب اقیانوس آرام را در بر می‌گیرد، پکن قصد دارد قدرت ایالات متحده را از آسیای دریایی حذف کند. چین بطور همزمان از طریق سرمایه‌گذاری و برنامه‌های زیرساختی به اوراسیا می رسد، از جمله با طرح کمربند و جاده و جاده ابریشم دیجیتال، که نفوذ اقتصادی، سیاسی و نظامی پکن را به آسیای جنوب شرقی، آسیای مرکزی و مناطق دورتر منتقل می کند. به طور خلاصه، پکن به دنبال هژمونی ترکیبی در خشکی و دریا است. گامبیت چین با تلاش‌های روسیه برای تجدید نظر در وضعیت موجود همپوشانی پیدا می‌کند. سال‌هاست که پوتین برای احیای اولویت‌های روسیه از آسیای مرکزی تا اروپای شرقی رقابت می‌کند. به نظر می رسد پوتین اروپایی را تصور می‌کند که در آن ناتو عملاً به مرزهای جنگ سرد خود بازگردانده شده و روابط آن با واشنگتن به شدت تضعیف شده است. از آنجایی که روسیه قدرت خود را نسبت به اوایل دوران پس از جنگ سرد بازیافته است، مسکو قدرت خود را در آرتیک، آتلانتیک شمالی، خاورمیانه و دیگر جبهه‌های پیرامون نشان داده است. مسکو هیچ امیدی به ایجاد نظم جهانی روسیه - محور ندارد، اما می تواند سیستم موجود را از یک جناح تضعیف کند، در حالی‌که چین از جناح دیگر به آن یورش می‌برد.

همانطور که در طول قرن گذشته رقم خورد، تلاش ها برای گسترش اوراسیا منعکس کننده ماهیت در حال تغییر قدرت جهانی است. افزایش بی سابقه نیروی دریایی پکن، تهاجم زنجیره ای مسکو به همسایگان نافرمان، و تلاش های هر دو کشور برای برهم زدن اساسی توازن نظامی در مناطق کلیدی مانند اروپای شرقی و شرق آسیا نشان می دهد که قدرت سخت از مد نیفتاده است. و هر دو کشور همچنین از روش‌های جدیدتری برای تضعیف رقبای خود و گسترش نفوذ خود استفاده می‌کنند: حملات سایبری روسیه و کمپین‌های اطلاعات غلط دیجیتال همتای پروژه‌های زیرساختی چین، تلاش‌ها برای کنترل شبکه‌های 5G جهان، و سایر اقدامات غیرنظامی است که نفوذ جهانی آن را گسترش می‌دهد.

همچنین بخوانید
ائتلاف چین و روسیه علیه نظم جهانی لیبرال! 2