سه‌شنبه 6 آذر 1403

«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود!

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود!

گروه جامعه خبرگزاری فارس - مریم شریفی؛ اولین بار در اتاق کوچکی در یک ساختمان قدیمی در انتهای یک کوچه بن‌بست در محدوده میدان انقلاب دیدمش. چند سالی بود به همراه گروه پرشماری از همرزمان سابقش، خانه‌ای بنا کرده بودند به نام گروه مردم‌نهاد «هوانوردان و دوستداران آسمان آبی» یا همان «کانون خلبانان». تصور کن! مردان تیزپروازی که تمام آسمان پهناور ایران، قلمرو افتخار‌آفرینی‌شان بود و هرکدام با چند هزار پرواز جنگی، کابوس دشمن بعثی در 8سال دفاع مقدس بودند، زیر سقف کوتاه اتاقی محقر دور هم جمع شده بودند اما لبخند از لبشان دور نمی‌شد چون اعتقادی به بازنشستگی نداشتند و همچنان دلشان برای این آب و خاک و مردمانش و خدمت بی‌منت به آن‌ها می‌تپید. و کاپیتان «محمود ضرابی»، به عنوان دبیر کانون خلبانان، ستون خیمه آن خانه کوچک اما باصفا بود.

کاپیتان ضرابی با سابقه 4800ساعت پرواز جنگی، در تمام سال‌های فعالیت کانون خلبانان در 16سال گذشته، قلب تپنده آن جمع پرشور بود و با‌ایده‌های خلاقانه‌اش، همیشه برای ارائه خدمات اجتماعی به مردم و نشاندن لبخند روی لبشان، پیشقدم بود. در این راه، از هیچ کاری هم ابا نداشت و از پاک کردن شیشه ماشین همشهریان تا جارو کردن خیابان‌های شهر، به هیچ کار عام‌المنفعه‌ای، نه نمی‌گفت. شاه‌بیت غزل حرف‌هایش هم، یک کلام بود: «ما خلبانان بازنشسته، از ارائه خدمات اجتماعی به مردم، لذت می‌بریم. ما که در نیروی هوایی برای دفاع از وطن، 290 شهید، 184 جاویدالأثر و 57 اسیر دادیم، چطور ممکن است از جارو کردن خیابان‌های وطن برای رفاه حال مردم ناراحت شویم؟ ما برای اینکه ایران، ایران شود، حاضریم هر کاری انجام دهیم. ما شیفته میز و مقام نیستیم، عاشق ایران هستیم.»

مراسم تشییع پیکر مرحوم سرهنگ خلبان جانباز «محمود ضرابی» در ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران

حالا دو روز است ماموریت سرهنگ «محمود ضرابی»، خلبان پیشکسوت و جانباز دفاع مقدس به پایان رسیده و او با کوله‌باری سنگین از خدمت عاشقانه به میهن و مردم، به یاران شهیدش ملحق شده و به آرامش رسیده. اگر مشتاق شده‌اید آن عقاب تیزپرواز و خادم خستگی‌ناپذیر را بیشتر بشناسید، با ما در بازخوانی خاطرات شیرینش همراه باشید...

مرحوم سرهنگ خلبان جانباز «محمود ضرابی» در دوران جوانی

وقتی عقاب‌های آسمان ایران، خانه‌دار شدند 4800 ساعت پرواز جنگی در کارنامه داشت و پای رو کردن افتخارات که می‌رسید، رفقایش حواله‌مان می‌دادند به روز‌های جنگ تحمیلی و در وصفش می‌گفتند: «از دریای خزر تا خلیج‌فارس را در 32 دقیقه پرواز می‌کرد»... با این حال، خوش‌رنگ‌ترین مدالی که همیشه به گردن داشت، از جنس تواضع بود. با همان روحیه هم، برای دور هم جمع کردن همرزمان قدیمی، پیشقدم شد.

صحبت از کانون خلبانان که به میان می‌آمد، چشم‌هایش برق میزد. آن محفل صمیمی که در صفر تا صد شکل‌گیری‌اش نقش داشت، برایش عزیز بود؛ مثل فرزند. از فلسفه ایجاد این گروه مردم‌نهاد که می‌پرسیدی، دوباره انگار می‌شد همان سرباز تازه‌نفس روز‌های مقاومت و می‌گفت: «برای ما یک اصل و یک دغدغه وجود دارد؛ اینکه هرکجا نظام مقدس جمهوری اسلامی نیاز داشته باشد، از مرز‌های ایران در زمین و هوا و دریا دفاع کنیم. برای یک سربازِ خلبان مثل من، تا وقتی که امکانش وجود دارد، پرواز می‌کنم. بعد از آن در دوران بازنشستگی هم برای خدمت در هر زمینه‌ای، آماده هستم. از طرف دیگر، بعد از پایان جنگ احساس کردیم قهرمانان نیروی هوایی اعم از خلبانان هلی‌کوپتر و شکاری و نیرو‌های ترابری، برای اجتماعات خود به منظور مرور خاطرات غرورآفرین دوران دفاع مقدس و اجرای برنامه‌های روحیه‌بخش خانوادگی و... به یک محفل رسمی نیاز دارند.

کاپیتان ضرابی (نفر اول از سمت چپ) در کنار همرزمان سابق در کانون خلبانان

اینطور بود که در ابتدای دهه80‌ایده تشکیل یک کانون برای گردهمایی‌های قهرمانان نیروی هوایی و اجرای برنامه‌های اجتماعی در ذهنمان شکل گرفت. نهایتاً در سال 1385 موفق به ثبت تشکل مردم‌نهاد کانون خلبانان ایران با نام «هوانوردان، دوستداران آسمان آبی» شدیم و از ابتدای سال 1386 با مشارکت 1210 نفر از میان افرادی که از جمع سربازان دفاع مقدس باقی مانده بودند، شروع به کار کردیم.» صحبت‌های کاپیتان ضرابی که به اینجا می رسید، مکث می‌کرد و با لبخند غرورانگیزی ادامه می‌داد: «همین‌قدر برایتان بگویم که از میان افرادی که در این سال‌ها عضو این کانون بوده‌اند، 5 نفر سابقه فرماندهی نیروی هوایی را در کارنامه دارند و حدود 50 نفر هم، در 8 سال دفاع مقدس در سمت ریاست معاونت‌های مختلف این نیرو خدمت کرده‌اند.»

گروهی از قهرمانان نیروی هوایی در پایگاه هوایی شیراز (آبان 1359)/ خلبان پیشکسوت محمود ضرابی، ایستاده، نفر هفتم از سمت راست

از بازنشستگی نگویید! ما باز‌های نشسته‌ایم «ما اعضای کانون خلبانان می‌دانیم اگر توانستیم دوره‌های عالی را در خارج از کشور بگذرانیم، با هزینه‌های ملت بزرگوار ایران بود. بنابراین همیشه خود را موظف به خدمت به آن‌ها می‌دانیم. ما معتقدیم در ادای تکلیف، بازنشستگی معنایی ندارد. ما باز‌های نشسته‌ای هستیم که با همین نگاه در این کانون دور هم جمع شده و تلاش می‌کنیم از هر طریق که می‌توانیم به وطن و هم‌وطنانمان خدمت کنیم...»

عکس یادگاری قهرمانان دیروز نیروی هوایی در یکی از گردهمایی های کانون خلبانان / کاپیتان ضرابی، اولین ردیف ایستاده، نفر اول از سمت چپ

این، اساسنامه نانوشته اما عاشقانه‌ای است که اعضای کانون خلبانان برای فعالیت در این تشکل، با دل‌هایشان به آن آری گفته‌اند. بر همین اساس هم، مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی را در روز‌های صلح و آرامش این آب و خاک، بر خود واجب کرده‌اند و می‌گویند: «ما در کانون برای فعالیت‌هایمان، هیچ محدودیتی قائل نشده‌ایم جز اینکه متعهد هستیم در هیچ‌گونه فعالیتی که بوی سیاست بدهد، وارد نشویم. تمام هدف ما این است که مثمر ثمر باشیم. همین که بتوانیم با کار‌های هرچند کوچکی که انجام می‌دهیم، دل یک یا چند نفر را شاد و حالشان را خوب کنیم، برایمان از همه‌چیز باارزش‌تر است.»

کاپیتان ضرابی در برنامه روز داوطلبی با عنوان «سلام راننده مهربان»

راننده مهربان! می‌دانی شهر با لبخندت زیباتر می‌شود؟ کنجکاو بودم بپرسم و بدانم این تشکل خاص با اعضای قهرمان و پرأفتخارش، تا آن روز چه نقشی از خود در جامعه به جا گذاشته که کاپیتان ضرابی با خاطرات قندپهلویش از خدمت رسانی بی‌ادعا به مردم، پیش‌دستی کرد و گفت: «انجام فعالیت‌های اجتماعی، از اهداف اصلی کانون خلبانان است. تا امروز بیش از 200مورد فعالیت در کارنامه کانون ما ثبت شده است و همچنان هم برای انجام فعالیت‌های اجتماعی با مشارکت نهاد‌های مختلف، آمادگی داریم. بر همین اساس وقتی چند سال قبل از طرف شهرداری تماس گرفتند و گفتند: می‌خواهیم برای روز جهانی داوطلبی با همکاری شما یک فعالیت اجتماعی مفید و عام‌المنفعه انجام دهیم، نه تنها استقبال کردم بلکه گفتم: من یک طرح جذاب برایتان دارم؛ طرحی به نام «سلام راننده مهربان».

می‌دانید، من معتقدم لبخند، به زندگی ما، زیبایی می‌بخشد. به مسؤولان شهرداری گفتم: بیایید یک سلام به رانندگان شهرمان کنیم و بگوییم: راننده «مهربان»! زندگی با لبخند زیباتر است. و توضیح دادم: این «مهربان»، در خودش حرف‌های زیادی دارد؛ «م» یعنی: مراعات عابرین را بنمایید. «ه»: همیشه بین خطوط رانندگی کنید. «ر»: رمز سلامتی در عصبانی نشدن است. «ب»: بوق نزنید. «ا»: آشغال از خودرو بیرون نریزید. و «ن»: نظم، نشانه‌ایمان است. اهالی شهرداری که از ایده من استقبال کردند، یک روز با هدف کمک به اصلاح شیوه رانندگی و کاهش تصادفات در شهر، سر یکی از چهارراه‌های پرتردد شهر حاضر شدیم و با اهدای کارت‌های ویژه‌ای که همین پیام مهربانی رویش درج شده بود، به رانندگان شهر سلام کردیم و گفتیم: یک راننده مهربان می‌تواند با لبخند و بدون بوق و بدون حادثه، رانندگی کند.»

تمیز کردن شیشه ماشین‌ها که هیچ، برای حال خوب مردم ایران، جارو به دست می‌گیریم در سکوت به قهرمانان بی‌ادعایی که دیروز با جا‌به‌جا کردن تمام رکورد‌های ثبت شده توسط خلبانان دنیا، تحلیلگران کارکشته مراکز پیشرفته نظامی بین‌المللی را انگشت به دهان گذاشته بودند، نگاه می‌کردم. فهرست عملیات‌های غرورآفرین آن‌ها را در دوران دفاع مقدس مرور می‌کردم و از خودم می‌پرسیدم چه نسبتی است میان آن عقاب‌های بلندپرواز و این خادمان بی‌ادعا که خلبان پیشکسوت محمود ضرابی با یک غافلگیری دیگر، ساخته‌های ذهنی‌ام را به هم ریخت. دبیر همیشه خندان کانون خلبانان برگشت به همان برنامه چند سال قبل وسط چهارراه و گفت: «آن روز به اهدای آن کارت‌های مهربانی به رانندگان بسنده نکردیم. به مسؤولان شهرداری پیشنهاد کردم دستمال‌هایی به ما بدهند تا با لبخند، شیشه خودروی همشهریان را پاک کنیم و به هرکدام هم یک شاخه گل و یک شکلات بدهیم تا پیام ما بیشتر در خاطرشان بماند...!»

کاپیتان ضرابی و دیگر قهرمانان نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس

نه! دیگر حساب اینجای داستان را نکرده بودم. حرف کاپیتان را قطع کردم و با همان حیرت تمام‌نشدنی پرسیدم: شما با چند هزار ساعت پرواز جنگی، شیشه خودرو مردم را پاک کردید؟! فقط برای اینکه حالشان خوب شود؟! این برای عقاب‌های تیزپرواز این سرزمین، کسر شأن نیست؟ کاپیتان در جواب سؤالم خندید و پرده دیگری از پهلوانی‌های قهرمانان نیروی هوایی را به رخم کشید و گفت: «پاک کردن شیشه خودرو‌ها که سهل است، ما حتی برای جارو کردن خیابان‌های شهر هم اعلام آمادگی کردیم...!»

مشارکت کاپیتان ضرابی و اعضای کانون خلبانان در برنامه روز داوطلبی در قالب کمک به پاکبانان و جارو کردن خیابان های شهر

290شهید خلبان، شهاد‌ت می‌دهند ما عاشق ایران هستیم سرهنگ خلبان محمود ضرابی که در 8سال جنگ تحمیلی در ده‌ها عملیات از جمله اولین پاسخ برق‌آسا به دشمن بعثی در عملیات انتقام و کمان 99 و عملیات‌های مروارید، فتح‌المبین، بیت‌المقدس و طریق‌القدس حضور داشت و خوش درخشید و در سال های پس از دفاع مقدس همیشه با افتخار خود را با عنوان «کهنه سربازی در کسوت پرواز» معرفی می‌کرد، آن روز در قامت یک سرباز ساده و بی‌ادعا، روایتگر یک تجربه فراموش‌نشدنی شد و گفت: «یک‌بار در قالب برنامه روز داوطلبی، لباس خدمتگزاری پاکبان‌های عزیز را بر تن کردیم و از میدان انقلاب تا چهارراه لشکر را جارو کردیم. می‌دانید چه هدفی از این کار داشتیم. می‌خواستیم به مردم بگوییم: ما همیشه سرباز وطن و در خدمت مردم هستیم. همانطور که در ایام دفاع مقدس آسمان وطن را از لوث وجود دشمنان بعثی پاک کردیم، امروز خیابان‌های شهرمان را هم جارو و زیر پای شما مردم را از زباله پاک می‌کنیم.»

حضور کاپیتان ضرابی در یکی از مدارس پسرانه برای روایت حماسه قهرمانان نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس

کلمات پا پس کشیده بودند در مقابل آنهمه فروتنی بزرگوارانه. اینطور بود که کاپیتان، سؤالم را نپرسیده، از نگاهم خواند و در پاسخش، با حسی حسرت‌بر‌انگیز گفت: «ما از این کار‌ها لذت می‌بریم. اصلاً چرا نباید خوشحال باشیم؟ ما که در نیروی هوایی برای دفاع از وطن، 290 شهید، 184 جاویدالأثر و 57 اسیر دادیم، چطور ممکن است از جاروکردن خیابان‌های وطن برای رفاه حال مردم ناراحت شویم؟ ما برای اینکه ایران، ایران شود، حاضریم هر کاری انجام دهیم. ما شیفته میز و مقام نیستیم، عاشق ایران هستیم.»

حضور مرحوم سرهنگ خلبان ضرابی و اعضای کانون خلبانان در برنامه پاکسازی یکی از بوستان های پایتخت

وقتی تحصیلکردگان بهترین دانشگاه‌های هوایی جهان، داوطلب پاکسازی بوستان‌ها شدند آن روز در آن دیدار صمیمانه در دفتر کانون خلبانان، کاپیتان ضرابی و همرزمانش از آمادگی‌شان برای خدمت متواضعانه به مردم کوچه و خیابان گفتند اما... اما تا آن روز که در برنامه پاکسازی یکی از بوستان‌های جنوب شهر پایتخت با آن‌ها همراه شدم و احترام و ارادتشان را نسبت به همشهریان و دغدغه‌مندی‌شان نسبت به شهر و محیط زیست را دیدم، باور نکرده بودم انگار. واکنش نوجوانان و جوانان شرکت‌کننده در آن برنامه هم، از جنس همین حیرت و ناباوری توام با احترام بود. وقتی فهمیدند مردان موسپیدی که همراه آن‌ها مشغول پاکسازی بوستان هستند، تحصیلکرده بهترین دانشگاه‌های هوایی جهان و دارای سابقه 8 سال حضور در عملیات‌های دفاع مقدس و چند هزار ساعت پرواز جنگی هستند،، ناباورانه به هم نگاهم می‌کردند. از آن میان، جوان 21 ساله‌ای گفت: «تجربه امروز برایم جالب و البته باورنکردنی است. این حرکت نشان می‌دهد برای این خلبانان فرقی ندارد کجا خدمت کنند و فقط دغدغه‌شان این است که همیشه همراه مردم باشند. به نظر من درست است که آن‌ها خم می‌شوند و زباله‌ها را از روی زمین جمع می‌کنند اما همیشه سرشان بالاست. این قهرمانان از این نظر برای همه ما نوجوانان و جوانان، الگو هستند.»

اما یادگاری که کاپیتان ضرابی آن روز در ذهن و دل من و برخی ناظران آن برنامه به جا گذاشت، از جنسی دیگر بود. در بخش پایانی برنامه که مسؤولان داشتند از قول و قرارشان برای دادن جایزه به بچه‌ها به‌دلیل مشارکت در جمع کردن زباله می‌گفتند، کاپیتان بی‌سروصدا به طرف پسربچه ریزنقشی در انتهای جمعیت رفت و تمام زباله‌هایی که جمع کرده بود را در کیسه تقریباً خالی او ریخت و با لبخند شیرین پسرک، پاداشش را همان‌جا فی‌المجلس گرفت...

مرحوم سرهنگ خلبان جانبار «محمود ضرابی» در دوران دفاع مقدس

کاپیتان به جوانان مژده داد: «منتظر روز‌های خوب باشید» «امید و حرکت»، مهم‌ترین توصیه مرحوم سرهنگ خلبان محمود ضرابی خطاب به مردم ایران به‌ویژه جوانان، و «شادی و سرافرازی»، بزرگترین آرزویش برای آن‌ها بود. حالا که هواپیمای کاپیتان بعد از عمری مجاهدت بی‌منت، به سلامت در جوار یاران شهیدش به زمین نشسته، فرصت مغتنمی است برای مرور آخرین پیامش خطاب به جوانان ایران‌زمین. وقتی از او درباره روزگار تحریم و فشار حداکثری پرسیدم، با همان لبخند همیشگی، نگاهش را به آسمان محبوبش دوخت و گفت: «ما برای گذر از بحران امروز، به 2 بال نیاز داریم؛ بال‌ایمان و بال وحدت. اگر با این 2 بال پرواز کنیم، از تمام بحران‌ها خواهیم گذشت. ما از طوفان گذشتیم، این که یک نسیم زودگذر است و نمی‌تواند مانعی بر سر راه ما باشد و حتماً سرافرازانه آن را پشت‌سر خواهیم گذاشت. من به همه به‌ویژه جوانان می‌گویم: مطمئن باشید دشمنان و تحریم‌کنندگان ایران می‌میرند و می‌روند و این شما جوانان ایران‌زمین هستید که باز هم سرافرازانه پرچم را به اهتزاز درمی‌آورید.»

پایان پیام /

شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید کاپیتان محمود ضرابی خلبان بازنشسته نیروی هوایی عملیات کمان99 کانون خلبانان تشکل مردم نهاد هوانوردان دوستداران آسمان آبی این خبر توسط افراد زیر ویرایش شده است
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 2
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 3
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 4
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 5
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 6
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 7
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 8
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 9
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 10
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 11
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 12
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 13
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 14
«از دریای خزر تا خلیج‌فارس در 32 دقیقه»؛ آن مرد با 4800ساعت پرواز جنگی، داوطلب جاروکردن خیابان‌های شهر بود! 15