از شریعتی تا انقلاب
مردم در نظام های اعتراضی برآمده در سال های قبل از انقلاب تحت تاثیر اندیشه و ادبیات «شاندل» بودند.
گفتمان او جامعه را به رهایی، فکر کردن و اندیشه ورزی دعوت می کرد. اندیشه برای زنده بودن، دستیابی به حقیقت و معنای زندگی و نیز نفی بت های ذهنی را همانند یک معلم به دانش آموزان خود می آموخت. او می دانست نتیجه ی فهماندن مردم، سرمایه ی نهفته یک دگرگونی در جامعه بدون طبقه خواهد بود. او به عمده جوانانی که تنها هویت جسمی در دوران اختناق طاغوت داشتند، جرات شنا کردن در جهت مخالف رودخانه را توصیه می کرد. با بالابردن اندیشه در بین جوانان و دانشجویان و اقشار تاثیر گذار جامعه، گناه همگانی نیاندیشیدن را در سال های قبل از انقلاب کم رنگ تر کرده بود. شاید ناآشنایی با زبان دل شاندل سبب شده بود تا او روزهایی از پروردگار خود طلب خاموشی کند.
شاندل یا شمع یا همان استاد دکتر علی شریعتی رسم پرواز و رها شدن را به اندیشه ی مخاطبین خود می آموخت تا نگرشی نوین به تاریخ و جامعه شناسی اسلام عرضه کرده باشد. او بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی قلمداد می کرد. شریعتی با این نگرش کسانی که خود را سایه و جانشین خدا بر روی زمین می دانستند را خود فروختگانی که هویت شان را به ازای مباحثی فانی واگذاشتهاند نام می برد و از آنان بعنوان دیکتاتور یاد می کرد و دیکتاتوری و استبداد را همانند شرک می دانست و معتقد بود اسارت پذیری و خرافه و تقلید توسط مردم در مخالفت با شعار اسلام است. ایشان بعنوان یکی از تاثیرگذارترین افراد در جریان انقلاب معتقد بود دموکراسی با رای اکثریت، کاملترین و قابل قبول ترین حکومت بر بشر بوده و اعتراض؛ یادآور روحیه عصیانگری و ظلم ستیزی و انقلابی یک شیعه ملتزم و واقعی است.
اندیشه ورزی شریعتی در اسلام او اسلام را دین اندیشه ورزی و آگاهسازی معرفی کرد و مفهوم عدالت در اسلام و ایدئولوژی اسلام حقیقی را با این جمله توصیف می کرد: " نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای این هستم که تو به این حق برسی." و اسلام رادیکال و غیر واقعی را اینچنین شرح می داد: "تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را به تو می دهیم و آن حرفی را که ما می زنیم فقط بگو". شریعتی اسلام را بدون تعصب و با قیود واقعی و همانطور که نیازمند جوانان آن دوران بود ارائه می داد، همانا که پیامبر در 23 سال رسالتش تمامی احکام را در همان اول مطرح نکرد. او در حضور مردم، خط فکری و آگاهی را به اذهان انقلابی می داد تا تعصبات را از اعتقاداتشان نفی کنند و از بلندای کوه سکوت به قلب شهرها سرازیر شوند.
یکی از معروف ترین دعوت های دکتر شریعتی به اندیشه ورزی در اسلام و اندیشه در زمان طاغوت پهلوی به این جمله ختم می شود: "در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد"
به عقیده دکتر شریعتی مذهب یک نوع آگاهی عاشقانه است یا عشق آگاهانه، شعور و شناختی که شور و ایمان برانگیزد و در آن عقل و احساس از یکدیگر جدایی ناپذیرند. دیدگاه های متفاوت او از پذیرش استبداد در جریانات قبل از انقلاب، مستمعین زیادی را بر پای سخنرانی هایش می نشاند. شریعتی در دوران مستبد و خفته ی پهلوی می گفت: "پذیرش استبداد شرک است اگر سرنوشت خود را بدست کسی بسپاریم یا در دست کسی بیندازیم شرک آوردهایم؛ اگر آزادی خویش را به کسی فروختیم یا کسی را صاحب خود پنداشتیم یا ادعای کسی را که خود را صاحب ما میشمارد پذیرفتیم، مشرکیم."
برچسب های التقاطی یا منهایی بخاطر اصطلاح «عالم اسلامی» شریعتی در کتاب " امت و امامت" نظریه ی پیشوایی را مطرح می سازد و از طرفی رهبری و امامت را در جوامع عقب مانده جهت دستیابی به سطح مطلوب قابل قبول میخواند. بر عقیده ی او رهبر متعهد است که در مستقیمترین راهها، با بیشترین سرعت و صحیحترین حرکت، جامعه را بسوی تکامل رهبری کند، حتی اگر این تکامل به قیمت رنج افراد باشد، البته رنجی که اکثریت، آگاهانه پذیرفتهاند.
شریعتی در کتاب «شیعه یک حزب تمام» از استراتژی های سیاسی ائمه سخن می گوید و حتی برای دعای امام سجاد شأن استراتژیک قائل می شود و از آن برای رهایی دعوتی می سازد.
با در نظر گرفتن محورهای کتب فوق و نظریه های نزدیک به روحانیون، اما تعابیر دکتر شریعتی در خصوص عالم دینی و نیز تغییرات محوری اسلام همراه با ظهور سلطنت صفوی، موجب شده بود تا برخی او را منهای روحانیت می دانستند. او در حوزه عالم دینی معتقد بود؛ اساسا اصطلاح «روحانیت» را یک اصطلاح اسلامی و شیعی نمیدانم و معتقدم این اصطلاح اخیرا از مسیحیت گرفته شده و در متون اسلامی ما چنین کلمهای بدین معنی نیامدهاست، بلکه در اسلام به جای روحانی و جسمانی، ما عالم داریم و متعلم و بنابراین باید به جای روحانی گفت: "عالم اسلامی "
شاید میراث اندیشه شریعتی بدلیل برخی تفاسیر از انقلاب درونی وجودی و فکری او، در سالهای پس از انقلاب تصفیه و حتی کنار گذاشته شد. اما باید پذیرفت اباطیلی که آن زمان به نوشته ها و سخنرانی های شریعتی نسبت داده می شد، انقلابیونی به جامعه تحویل داد که هر یک دارای ایدئولوژی بر پایه سرنگونی طاغوت داشتند.
امام خمینی (ره) همیشه در خصوص نفی و یا موضع گیری در برابر دکتر شریعتی سکوت کردند و در این زمینه درایت داشتند تا گسستگی در صفوف انقلابیون رخ ندهد. امام خمینی (ره) گفتمان شریعتی را برای جناح های چپ و لائیک بازتولید کردند و با موضع گیری نکردن در برابر شریعتی و حسینیه ارشاد و نیز نقد روحانیت سنتی باعث شدند تا جوان های طرفدار شریعتی را هم جذب انقلاب کنند.
گفتمان شریعتی در انقلاب ایران در تمام نظم و یا بی نظمی گروه های مختلف در دوران قبل از انقلاب 57 که هر حزبی مسلح شده بود و سهم خواهی از انقلاب پیش رو می کرد، اندیشه شریعتی توانست هزاران جوان را بسیج کند و از خواسته ها، شعارها و مطالبات آن زمان گفتمانی بوجود بیاورد. شریعتی حلقه ی درخشانی در زنجیره ی انقلاب ایران بود که خطوط و مرزها را توانست روشن کند و تغییر رژیم و آینده ی انقلاب ایران را از دل دموکراسی، عدالت اجتماعی و رشد توسعه عمومی تبیین کند. انتشار و توزیع آثار او در بین مردم، رعیت را در زمان طاغوت به شهروند تبدیل کرد. دکتر شریعتی زنجیره ی تحولات ایران را به یک جنبش تبدیل می کند و آن جنبش در حال حاضر با عنوان " نواندیشی دینی" یاد می شود. در تحولات تاریخی و دوران قبل از انقلاب به نوعی شریعتی در میانه ایستاد، از طبقات جامعه عضو گیری کرد و توانست نوعی پاکسازی و غربال اندیشه را در اجتماع بوجود آورد.
از این رو پراکندگی در دل طرفداران شریعتی را می توان در دوران انقلاب و پس از آن دید. شاید علت آن از دید برخی نداشتن استراتژی و درگیری در یک دوگانگی است. شریعتی خود معتقد بود: انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است. او از طرفی به تغییر دعوت می کرد و از سوی دیگر مدارا کردن را گزینه ی بهتر می یافت و به گونه ای درگیر یک نقش مضاعف دوگانه بود. شاید به گفته ی برخی تفاوت های عمده ای میان تعاریف و نگرش های او از یک انقلاب تمام عیار و یک انقلاب آگاهی بخش باشد، نه مطلق منفی و نه مطلق مثبت. ملکیان در خصوص دوگانه گویی و یا به تعبیری جانب داری از دو اندیشمند توسط شریعتی با این مضمون می گوید: " اگر که من از دو اندیشمند و متفکر با دو نگرش متفاوت یاد کردم، بدانید که لااقل دانش من از یکی از آن دو شخصیت متفکر ناقص است که توانستهاند در خیالخانه ذهن من کنار هم بنشینند".
شاندل معلم اندیشه انقلاب شریعتی را برخی معلم آگاهی می دانند و برخی دیگر معلم امید. او هم موافق تغییر است و هم انقلاباتی که زودرس هستند را محکوم می کند. عده ای معتقدند شریعتی با آگاهی و نگاهی که به تجربیات انقلابات و جامعه ایران داشت، اگر در آستانه انقلاب می بود مخالفت می کرد. فرزند او در این باره می گوید: شریعتی در اقلیت قرار می گرفت اما در برابر واقعیت قرار نمی گرفت و مخالفت نمی کرد.
شاید بهترین تعبیر برای شاندل تعریفی باشد که او در زمان حیاتش به آدم هایی که نیستند ولی هستند نسبت داد: " شگفتانگیزترین آدمها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد."
به یاد شاندل آزاد اندیش مبارز؛ دکتر علی شریعتی متخلص به شمع و معلم انقلاب که هر چه به انسان بودن نزدیک می شد، بیشتر احساس تنهایی می کرد.
* مولف کتاب اندیشه ورزی رنگین تر از یک انقلاب / 1396/ ناشر: مولف
کد خبر 1401239