امام صادق (ع) و حفظ آرمان اساسی تشیع
امام صادق علیه السلام آرمان اساسی شیعه را از هر نوع تحریف و انحراف بازداشت و اعتقادات امامت شیعیان را محکمتر نمود و برخی از بزرگان شیعه برای این که از صحت اعتقاد خود اطمینان حاصل کنند، دین و اعتقادات خود را به امام علیه السلام عرضه می کردند.
به گکزارش «تابناک»؛ پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) مفهوم حقانیت امام در خاندان پیامبر از نسل امام حسین مطرح شد و وظیفه امامت به هدایت روحانی و مذهبی جامعه منحصر گردید و این امر به وسیله امام زین العابدین و امام باقر (علیه السلام) تبیین شد ولی در زمان امام صادق (علیه السلام) گروهی از سادات حسنی که دست به قیام زدند، امامت را در انحصار اعقاب امام حسین (ع) ندانسته و به نسل امام حسن (علیه السلام) نیز تعمیم دادند و بدین وسیله اصول اساس امامت را که عبارت بود از «نص» و «علم» و «عصمت» انکار نمودند
به اعتقاد شیعه «امامت» مانند نبوت» یک نوع منصب الهی است، همان طوری که خدا هر که را بخواهد برای منصب نبوت انتخاب می کند، همچنان خدا هرکس را بخواهد برای منصب امامت برمی گزیند، او تمامی وظایفی را که پیغمبر به عهده دارد به عهده خواهد داشت با این تفاوت که به امام وحی نمی شود و لازمه داشتن این منصب، عصمت است و امام باید معصوم هم باشد و تنها دوازده نفر از اهل بیت پیغمبر دارای مقام امامت بوده اند و اخبار زیادی راجع به این تعداد، از پیامبر اکرم از طرق شیعه و سنی نقل شده است که از جمله: فرمود: «لا یزال الدین قائما حتی تقوم الساعه و یکون علیهم اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش» [1](دین همیشه بر پا است تا قیام قیامت و برایشان دوازده خلیفه که همگی از قریش اند، فرمانرواست).
در مسند احمد بن حنبل آمده است که از عبدالله بن مسعود سئوال شد آیا پیغمبر به شما خبر داده است عدد خلفا بعد از خودش را؟ گفت: بلی، عدد نقباء بنی اسرائیل دوازده نفرند. [2] مفاد این اخبار که از طرق معتبر اهل تسنن است جز بر مذهب شیعه دوازده امامی تطبیق نمی شود و اخبار زیادی از طرق عامه که متضمن نص بر دوازده امام شیعه است، از طرق عامه روایت شده است. علاوه بر این کتابهائی که ذکر شد، سایر علمای اهل تسنن در کتابهای خود به طور پراکنده اخباری در این باره نقل کرده اند سلیمان بلخی در کتاب «ینابیع الموده» باب 77 / 444 را اختصاص به این موضوع داده و اخبار زیادی در این باب از شیخین و ترمذی، ابن داود، مسلم، سید علی همدانی و شعبی و........ نقل کرده است. از جمله می گوید: یحیی بن حسن فقیه در کتاب «عمده» از بیست طریق نقل نموده که «ان الخلفاء بعد النبی صلی الله علیه و آله و سلم اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش» مرحوم بحرانی در غایه المرام باب 12 را به این موضوع اختصاص داده و احادیثی که در این باره از اهل تسنن وارد شده در آن باب نقل کرده است.
در کتاب «کفایه الأثر فی النص علی الأئم الاثنی عشر» تألیف «علی بن محمد بن علی خزاز رازی یا قمی» روایات اصحاب پیغمبر در رابطه با تنصیص بر عدد و اسامی ائمه اثنی عشر یاد شده است این احادیث به ضمیمه تمامی احادیثی که در کتب شیعه از پیغمبر و سایر امامان اهل بیت در بیان عدد اسامی ائمه هدی (علیه السلام) آورده اند فوق حد تواتر است. الپته نه تنها راجع به تعداد دوازده گانه ائمه اطهار در روایات اهل سنت تصریح شده، بلکه اسامی فرد فرد آنها نیز ذکر شده است مؤلف کتاب «ینابیع المود» از فرائد السمطین» شیخ الاسلام حموینی از مجاهد از ابن عباس نقل می کند که مردی یهودی به نام «نعثل» مسائلی چند درباره توحید از پیامبراکرم (ص) پرسید، حضرت پاسخ دادند، نعثل قانع شد اسلام آورد، بعد عرض کرد یا رسول الله هر پیغمبری وصیی داشته، وصی شما کیست؟ حضرت فرمود: «ان وصیی علی بن ابیطالب و بعده سبطای الحسن و الحسین تتلوه تسعه ائمه من صلب الحسین»، نعثل عرض کرد یا محمد اسامی آنها را برای من بیان فرما. حضرت فرمود: «اذا مضی الحسین فابنه علی، فاذا مضی علی فابنه محمد، فاذا مضی محمد فابنه جعفر، فاذا مضی جعفر فابنه موسی، فاذا مضی موسی فابنه علی، فاذا مضی علی فابنه محمد، فاذا مضی محمد فابنه علی فابنه الحسن، فاذا مضی الحسن فابنه الحجه محمد المهدی فهؤلاء اثنی عشر......»
سپس نعثل طرز به شهادت رسیدن هر یک را سئوال کرد و حضرت جواب داد، آنگاه نعثل گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله و اشهد انهم الأوصیاء بعدک» بعد نعثل گفت: آنچه فرمودی در کتب انبیاء پیشین نیز دیده ام و در وصیت نامه حضرت موسی کاملا ثبت است آنگاه رسول اکرم (ص) فرمود: «طوبی لمن احبهم و اتبعهم و ویل لمن ابغضهم و خالفهم». (خوشا به حال کسی که آنها را دوست بدارد و متابعت نماید و وای به حال کسی که آنها را دشمن بدارد و مخالفت کند)
شیعه معتقد است چنانچه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دارای تمام علومی که مردم در امور دینی و دنیوی نیازمند به آنها بودند و وظیفه هدایت به سوی حق و حقیقت و اجراء عدالت کامل اجتماعی به وسیله حاکمیت مطلق خود از طرف خداوند برای او ثابت بود، علی (علیه السلام) و یازده نفر از فرزندانش هم تمام این منصبها را از طرف خداوند بر حسب نیابت از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم داشتند بر مردم واجب بود که در هر زمانی بر سر هریک از آنها که امام وقت بود گرد آیند و اطاعت او را برعهده گیرند تا امام هم آنها را به آنچه موجب سعادت نهائی آنها است، رهنمون شود.
بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) و کناره گیری امام سجاد از صحنه و شروع انقلابات خونین از طرف علویان تمایلاتی افراطی در آئین امامت به وجود آمد و در این جریان، وظیفه استراتژیکی امام صادق (علیه السلام) ایجاب می کرد تا ضمن حفظ آرمان اساسی تشیع در جذب افراد به ترکیب پدیدار شده، از تمایلات افراطی شیعیان نیز در داخل جلوگیری نماید در این تلاش امام صادق (علیه السلام) بیشترین تأکید خود را بر روی دو اصل اساسی نهاد: اصل اول نص و اصل دوم علم است، به این معنی: امامت موهبت الهی است که به شخص برگزیده ای از خاندان پیامبر اعطا می شود و هر امام قبل از رحتلش طبق دستور خداوند، امامت خود را با معرفی و تعیین صریح و روشن (نص) به امام بعدی منتقل می کند و طبق نص صریح امامت از علی (علیه السلام) به حسن و از حسن (علیه السلام) به حسین (علیه السلام) تفویض شد و سپس به ترتیب در نسل پیاپی امام حسین (علیه السلام) ادامه یافت تا به امام جعفر صادق (علیه السلام) رسید و این حقیقت، امامت امام جعفر صادق (علیه السلام) را از مدعیان دیگری که ادعای امامت داشتند، متمایز می کند آنها آشکارا منکر تعیین و نص صریحی بودند که براساس آن علی (علیه السلام) به وسیله حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به امامت رسید و آنها تعیین امام بعدی را به وسیله امام قبلی با نص صریح نمی پذیرفتند بدین جهت امام صادق (علیه السلام) برای اثبات امامت خود و امامان دیگر تأکید زیادی به اصل نص در آئین امامت داشته است.
عمرو بن اشعث می گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «ا ترون الموصی منا یوصی الی من یرید؟ لا و الله و لکن عهد من الله و رسوله صلی الله علیه و آله و سلم لرجل فرجل حتی ینتهی الأمر الی صاحبه». شما گمان می کنید هرکس از ما امامان که وصیت می کند، به هرکس می خواهد وصیت می کند؟! نه به خدا، چنین نیست. بلکه امر امامت عهد و فرمانی است از جانب خدا و رسولش برای مردی پس از مردی (از ما خانواده) تا به صاحبش برسد (یعنی برسد به امام دوازدهم).
و در حدیث دیگری، ابو بصیر می گوید: در خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که نام اوصیاء را بردند و من هم اسماعیل را نام بردم حضرت فرمود: «لا و الله یا ابا محمد ما ذاک الینا و ما هو الا الی الله عز و جل ینزل واحدا بعد واحد». (نه به خدا، ای ابا محمد، تعیین امام به اختیار ما نیست، این کار تنها به دست خداست که دربارهء هریک پس از دیگری فرو می فرستد). البته اسماعیل فرزند ارشد امام صادق (علیه السلام) است که در حال حیات امام (علیه السلام) وفات یافت با وجود این، فرقه اسماعیلیه او را امام می دانند، در این مجلس ابو بصیر از اسماعیل به عنوان امام نام می برد که حضرت آن را رد می کند.
امام صادق (علیه السلام) درباره این که ائمه اطهار جز به عهد و فرمان خدا کاری انجام نمی دهند، به «معاذ بن کثیر» می فرماید: «ان الوصی نزلت من السماء علی محمد کتابا لم ینزل علی محمد صلی الله علیه و آله و سلم کتاب مختوم الا الوصی..». امر وصیت از آسمان در مکتوبی بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و مکتوب سر به مهر بر پیامبر اکرم نازل نشد مگر درباره وصیت، جبرئیل عرض کرد یا محمد صلی الله علیه و آله و سلم این وصیت تو است درباره امتت نزد اهل بیتت. رسول خدا فرمود: ای جبرئیل کدام اهل بیتم؟ گفت: برگزیده خدا از میان ایشان و ذریه او (علی و اولادش علیهم السلام) و این وصیت برای این است که علی علم نبوت را از تو به ارث ببرد، چنان که ابراهیم به ارث داد و میراث این علم برای علی (علیه السلام)، و ذریهء تو از نسل او است.
آنگاه امام صادق (علیه السلام) فرمود: آن مکتوب چند مهر داشت، علی (علیه السلام) مهر آنرا گشود و به آنچه در آن بود عمل کرد، سپس حسن (علیه السلام) مهر دوم را گشود و به آنچه در آن مأمور شده بود، عمل نمود چون حسن (علیه السلام) وفات کرد، حسین (علیه السلام) مهر سوم را گشود، دید در آن نوشته است: «جنگ کن و بکش و کشته می شوی و مردمی را برای شهادت همراه خود ببر، برای ایشان شهادتی جز همراه تو نیست» او هم عمل کرد و چون خواست در گذرد، پیش از آن مکتوب را به علی بن الحسین (علیه السلام) داد، او مهر چهارم را گشود و دید در آن نوشته است: سکوت کن و چون علم در پرده شده سر به زیر انداز» چون او خواست وفات کند، آن را به محمد بن علی داد، او مهر پنجم را گشود، دید در آن نوشته است: «کتاب خدای تعالی را تفسیر کن و پدرت را تصدیق نما (مثل او سکوت کن) و ارث امامت را به پسرت بده و امت را نیکو تربیت کن و به حق خدای عز و جل قیام نما، و در حال ترس و امنیت حق را بگو و جز از خدا مترس، او هم عمل کرد وسپس آن را به شخص بعد از خود داد.
معاذ گوید: من عرض کردم فدایت شوم، آن شخص شمائید؟ فرمود: ای معاذ! من از چیزی باک ندارم جز این که بروی و علیه من روایت کنی (یعنی آری منم اما این خبر را به مخالفین و دشمنان ما مگو) عرض کردم من از خدائی که این مقام را از پدرانت به تو رسانده است خواستارم که تا پیش از وفات شما مانند آن را به فرزندانت عطا کند فرمود: ای معاذ چنین کرده است، عرض کردم: او کیست؟ فرمود: این شخص خوابیده و با دست خود به عبد صالح (موسی بن جعفر) اشاره کرد که خوابیده بود.[3]
به همین مضمون روایات دیگری نیز از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است.[4] امام صادق (علیه السلام) در شرح موقعیت امام (علیه السلام) عبارات روشنی را بیان داشته است و اعلام کرده که: «الامام عهد من الله» [5] امامت میثاقی است بین خدا و انسان و شناسائی امام بر هر مؤمنی واجب است و هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همچون کافر مرده است: «من مات و لیس له امام مات میت الجاهلی» [6] امام حجت خدا بر روی زمین است و حجت خدا بر خلقش برپا نشود مگر به وجود امام [7] کلمات آنان کلام خداست و فرامین آنها فرامین خداست، آنها کاری را جز به فرمان خدا انجام نمی دهند [8] امامان هستند که خداوند مردم را به اطاعت از آنان فرمان داده است: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم».[9]
امام صادق (علیه السلام) می افزاید: «زمین در هیچ حالی از امام خالی نگردد برای آن که اگر مؤمنین چیزی (در اصول یا فروع دین) افزودند آنها را برگرداند و اگر چیزی کم کردند، برای آنها تکمیل نماید» [10] امامان جانشینان خداوند در روی زمین و درهای توجه به سوی او هستند.[11] امامان کسانی هستند که خداوند همه پلیدی ها را از آنان دور ساخته و آنان را پاک گردانیده است [12] امامان تنها راهنمایان دین هستند [13] و همچون ستارگان برای ساکنین آسمانها و برای حفظ و هدایت مردم زمین به امامت برگزیده شدهاند. امامان علامات و نشانه هائی هستند که خداوند در قرآن از آنها یاد فرموده است [14].
دومین اصلی که دربارهء امامت، امام ششم بر آن تأکید نموده، علم است این اصل بدان معنی است که هر امامی دارای مجموعه علوم لدنی است که قبل از رحلتش در آخرین دقیقه ای که از روح او باقی مانده است به امام بعد از خود انتقال می دهد [15] علم مخصوص امام شامل معانی ظاهری و باطنی قرآن است امام صادق (علیه السلام) فرمود: «نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله»: (راسخون در علم ما هستیم و ما تأویل قرآن را می دانیم).
در حدیث دیگری آمده است که:«نحن شجر النبو و بیت الرحم و مفاتیح الحکم و معدن العلم و موضع الرسال و مختلف الملائک و موضع سر الله و نحن ودیع الله فی عباده و نحن حرم الله الأکبر و نحن ذم الله و نحن عهد الله فمن وفی بعهدنا فقد وفی بعهد الله و من خف ذمه الله و عهده..»[16]. (ما درخت نبوت و بیت رحمت و کلید حکمت و کانون دانش و محل رسالت و آمد و شد فرشتگان و محل راز خدائیم، ما هستیم امانت خدا در میان بندگانش و ما هستیم حرم بزرگ خدا، ما هستیم امان خدا، ما هستیم پیمان خدا، هرکه به پیمان ما وفا کند به پیمان خدا وفا کرده و هرکه با ما پیمان شکنی کند، پیمان و عهد خدا را شکسته است).
مفضل بن عمر گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: سلیمان از داود ارث برد و محمد از سلیمان ارث برد و ما از محمد صلی الله علیه و آله و سلم ارث بردیم، علم تورات و انجیل و بیان آنچه در الواح (حضرت موسی) بود نزد ماست عرض کردم: علم کامل همین است؟ فرمود: این علم کامل نیست، علم کامل آن است که روزبه روز ساعت به ساعت پدید می آید».[17] شاید علمی که روزبه روز، ساعت به ساعت، برای امام پدید می آید همان الهاماتی است که از نظر مسائل روز و مقتضیات زمان از جانب خداوند متعال به قلب امام افاضه می شود تا از تمام مردم زمان خویش اعلم باشند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «و الله انی لاعلم کتاب الله من اوله الی آخره و کانه فی کفی فیه خبر السماء و خبر الأرض و خبر ما کان و خبر ما هو کائن قال الله عز و جل: «فیه تبیان کل شی».[18] به خدا که من کتاب خدا را از آغاز تا پایانش می دانم، چنانکه گوئی در کف دست من است در قرآن است خبر آسمان و زمین و خبر گذشته و خبر آینده، خدای عز و جل فرماید: «بیان هرچیز در آن است».
امام صادق (علیه السلام) با اعلان این حقیقت که علم و اسلحه پیامبر در اختیار اوست، ادعای نفس زکیه را که اظهار می داشت، شمشیر پیامبر در پیش اوست، انکار می کرد سعید سمان می گوید: نزد امام صادق (علیه السلام) بودم که دو مرد زیدی مذهب بر آن حضرت وارد شدند و گفتند: آیا در میان شما امامی که اطاعتش واجب باشد، هست؟ (مقصودشان اثبات امامت زید بن علی «علیه السلام» بود) فرمود: نه (امامی که مقصود شماست در میان ما نیست) آن دو نفر گفتند: افراد موثق به ما خبر دادند که شما به آن فتوی دهی و اعتراف کنی و عقیده داری و آن خبر دهندگان فلان و فلان هستند که نام می بریم و ایشان دارای تقوی و کوشش در عبادتند و دروغ نگویند امام صادق (علیه السلام) ناراحت شد و فرمود: من به آنها چنین دستوری نداده ام، چون آن دو نفر آثار ناراحتی در سیمای امام دیدند، بیرون رفتند. حضرت به من فرمود: این دو نفر را می شناسی؟ عرض کردم آری، اینها اهل بازار ما هستند و از طایفه زیدیه می باشند و عقیده دارند که شمشیر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد عبد الله بن حسن است امام فرمود: خدای لعنتشان کند، دروغ می گویند به خدا که عبد الله بن حسن آن را ندیده نه با یک چشم و نه با دو چشمش و پدرش هم آن را ندیده، جز این که ممکن است آن را نزد علی بن الحسین دیده باشد اگر راست می گویند چه علامتی در دسته آن است؟ و چه نشانه و اثری در لبه تیغ آن است؟ شمشیر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد من است همچنان که پرچم و جوشن و زره و خود پیغمبر نیز در اختیار من است، اگر راست می گویند در زره پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم چه علامتی است؟ و نیز پرچم پیروزی بخش پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پیش من است و همچنین الواح موسی و عصای او، انگشتر سلیمان بن داود نزد من است، طشتی که موسی قربانی را در آن انجام داد، نزد من است و اسمی که نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و چون (در جنگ) آن را میان مسلمانان و کفار می گذاشت، چوبه تیری از کفار به مسلمین نمی رسید، نزد من است و من آن را می دانم و همچنین آنچه را که فرشتگان (از اسلحه برای پیامبران سابق) آورده اند، نزد من است و داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوت است در بنی اسرائیل بر در هر خاندانی که تابوت پیدا می شد، نشانه اعطاء نبوت بود و سلاح به هرکس از ما خانواده رسد، امامت به او سپرده می شود پدرم زره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پوشید و دامنش اندکی به زمین کشیده می شد و به قد من هم همچنان بود، قائم ما کسی است که چون آن را به تن کند، کاملا به اندازه قامتش باشد انشاء الله.[19]
طبق احادیث موجود امام صادق برای اثبات حقانیت خود در مقابل مدعیان امامت به دو اصل «نص» و «علم» و داشتن طومارها و اسلحه های پیامبران استناد کرد و این امتیاز و شایستگی ارثی تنها به فرزندانی از فاطمه (علیها السلام) که امامت آنها از جانب خدا معین شده بود، محدود می گشت و بدین ترتیب آن حضرت دعاوی دیگر هاشمیان، اعم از علویان و یا عباسیان را مردود دانست. [صیانت از باورهای دینی]
خلاصه امام صادق (علیه السلام) آرمان اساسی شیعه را از هر نوع تحریف و انحراف بازداشت و اعتقادات امامت شیعیان را محکمتر نمود و برخی از بزرگان شیعه برای این که از صحت اعتقاد خود اطمینان حاصل کنند، دین و اعتقادات خود را به امام (علیه السلام) عرضه می کردند از جمله کسانی که اعتقاد خود را در حضور امام بیان داشته و مورد تأیید وی قرار گرفته، عمرو حریث است وی می گوید: گفتم فدایت شوم آیا اجازه می دهی دین و عقیده خود را به شما عرضه کنم؟ امام فرمود: بلی ای عمرو. گفتم: دین من این است که گواهی می دهم که هیچ معبودی به جز خداوند نیست و محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده او و فرستاده اوست. گواهی می دهم که روز قیامت بدون هیچ تردیدی فراخواهد رسید و بی گمان خداوند مردگان را از قبر برانگیزد و گواهی می دهم به وجوب نماز، پرداخت زکات، روزه ماه رمضان و انجام حج برای کسی که استطاعت دارد، گواهی می دهم به ولایت علی بن ابیطالب امیر المؤمنین پس از پیامبر خدا که درود خدا بر هردو باد و ولایت حسن و حسین، علی بن الحسین و محمد باقر (علیهم السلام) و پس از او بر ولایت شما شهادت می دهم که شما امامان من هستید با این اعتقاد زندگی می کنم و با این اعتقاد خواهم مرد و این دینی است که خدا را با آن عبادت می کنم.
همین که سخن عمرو به اینجا رسید، امام (علیه السلام) فرمود: «یا عمرو هذا و الله دینی و دین آبائی الذی تدین الله به فی السر و العلانیه فاتق الله و کف لسانک الا من خیر و لا تقل انی هدیت نفسی بل الله هداک». (ای عمرو! این (عقاید) دین من و دین پدران من است که خدا را در پنهان و آشکار پرستش کردند، از خدا بترس و زبان خود را از گفتن هرگونه سخن به جز آنچه نیک است، نگهدار و نگو من نفس خودم را هدایت کردم، بلکه خداوند ترا هدایت کرده است و این نعمتی است که خداوند به تو داده و شکر آن را بجا آور...[20].
کشی، عبارات مشابهی را از زکریا بن سابق و ابراهیم المخارقی و داود بن یوسف و خالد بن بجلی و حسین بن زباد عطاء و عیسی بن سری و... ثبت کرده است [21]. بدین ترتیب امام صادق (علیه السلام) به اعتقادات شیعیان، نظارت کامل داشت و جلو انحرافات آنان را می گرفت و از جمله کسانی که از اعتقادات شیعه امامیه منحرف شده بود و از برکت امام صادق (علیه السلام) از گمراهی نجات یافت سید اسماعیل حمیری شاعر معروف اهل بیت است او در ابتدا معتقد به امامت محمد بن حنفیه و از شیعیان کیسانیه بود.
مرحوم مفید می نویسد: سید اسماعیل حمیری پس از آنکه به برکت آن حضرت از مذهب کیسانیه دست کشید و سخن آن حضرت را در رد گفتار خود و دعوتش در اعتقاد به امامت ائمه دین شنید این اشعار را دربارهء او سرود:
1- یا راکبا نحو المدین حسر - عذافر یطوی بها کل سبسب
2- اذا ما هداک الله عاینت جعفرا - فقل لولی الله و ابن المهذب
3- الا یا ولی الله و ابن ولیه - اتوب الی الرحمن ثم تأوب
4- الیک من الذنب الذی کنت مطنبا - اجاهد فیه دائبا کل معرب
5- و ما کان قولی فی ابن خول دانیا - معاند منی لنسل المطیب
6- و لکن روینا عن وصی محمد (ص) - و لم یک فیما قال بالمتکذب
7- بان ولی الامر یفقد لا یری - سنین کفعل الخائف المترقب
8- فیقسم اموال الفقید کانما - تغیبه بین الصفیح المنصب
9- فان قلت لا فالحق قولک - و الذی تقول فختم غیر ما متعصب
10- و اشهد ربی ان قولک حج - علی الخلق طرا من مطیع و مذنب
11- بان ولی الامر و القائم الذی - تطلع نفسی نحوه و تطرب
12- له غیب لا بد ان سیغیبها - فصلی علیه الله من متغیب
13 - فیمکث حینا ثم یظهر امره - فیملأ عدلا کل شرق و مغرب
1- ای کسی که بر شتر سخت تندرو سوار گشته و به سوی مدینه روانی و به وسیله آن شتر راههای دور و دراز را درهم پیچی.
2- خدا ترا هدایت کند هرگاه جعفر بن محمد (علیه السلام) را دیدار کردی پس به آن ولی و آن پاکیزه زاده بگو:
3- آگاه باش ای ولی خدا و ای پسر ولی خدا، من به سوی خدای مهربان توبه می کنم و سپس بازگشت می کنم.
4- به سوی تو از گناهی که زمان درازی بدان رفتم، و همواره دربارهء آن، با هر مرد زبان آوری مبارزه کردم.
5- و گفتار من دربارهء پسر خوله (یعنی محمد حنفیه) دینی نبود که من بدان واسطه دشمنی بانژاد پاک و پاکیزه (شما) داشته باشم.
6- ولی از وصی پیامبر ما که در آنچه گفته است، دروغگو نیست روایت شده:
7- که ولی خدا مانند شخص ترسان و نگران سالها از دیدگان ناپدید شود.
8- و دارائی آن گمشده را قسمت کنند، چنانکه گویا از دنیا رفته و در میان سنگهای قبر پنهان شده.
9- پس اگر می گوئی چنین نیست پس گفتار تو حق است و آنچه تو می گوئی مسلم است بی آن که تعصبی در آن باشد.
10- پس خدا را گواه می گیرم که گفتار تو بر همهء مردمان از فرمانبر و از گنه کار حجت است.
11- به اینکه ولی امر و آن امام قائم که جان من به سوی او پرواز می کند و می رود.
12- وی را غیبتی است که به ناچار باید انجام شود، درود خدا بر آن امام دور از نظر باد.
13- روزگاری در پس پرده بماند آنگاه که آشکار شود و مشرق و مغرب را از عدل و داد پر کند.
مرحوم مفید، پس از نقل اشعار فوق می گوید:
و این شعر نشانه این است که سید حمیری از مذهب کیسانیه دشت کشیده و معتقد به امامت حضرت صادق (علیه السلام) شده و دعوت شیعه در روزگار امام صادق (علیه السلام) به امامت آن بزرگوار آشکار است و نشانه دیگری است که داستان غیبت امام زمان (علیه السلام) در آن زمان گوشزد مردم بوده و این غیبت خود یکی از نشانه های آن بزرگوار است و این گفتار همان است که شیعیان دوازده امامی بدان معتقدند [22].
آری امام صاق (علیه السلام) دارای عظمت و شخصیتی بود که توانست شیعیان را پیرامون خود جمع کند و اغلب آنان را در علم و معرفت و عقیده با یکدیگر همعقیده سازد و در یک صف قرار دهد بی آن که در معرض آزار و تبعید و قتل واقع شوند و بنیاد محکمی برای بنای نظام احکام و اصول عقاید شیعه ریخت و همین بقای مذهب شیعه را در تاریخ تضمین کرد.
پی نوشت ها
[1] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 278.
[2] کلینی، اصول کافی، ج ا، ص 277.
[3] کلینی، اصول کافی، ج ا، ص 279-280. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 279-284، باب ان الأئم علیهم السلام لم یفعلوا شیئا و لا یفعلون الا بعهد من الله..» علاوه بر روایت یاد شده سه روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است.
[4] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 277.
[5] همان مدرک ص 378.
[6] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 279.
[7] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 187.
[8] همان مدرک، ص 887.
[9] همان مدرک ص 179.
[10] همان مدرک 193.
[11] سوره احزاب، آیه 33.
[12] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 191.
[13] همان کتاب، ج 1، ص 207.
[14] همان کتاب ص 274.
[15] همان کتاب ص 213.
[16] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 221.
[17] همان کتاب، ج 1، ص 225.
[18] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 229.
[19] کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 233-232- رجال کشی، ص 8-427.
[20] کشی، رجال، ص 418.
[21] کشی، رجال، ص 419 به بعد.
[22] مفید، ارشاد، ص 266- ترجمه ارشاد، ج 2، ص 200-198.