امروز با حافظ: دوش میآمد و رخساره برافروخته بود

یار مفروش به دنیا...
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کُشی و شیوه شهرآشوبی جامهای بود که بر قامتِ او دوخته بود
جانِ عُشاق سپندِ رخِ خود میدانست و آتشِ چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه میگفت که زارَت بِکُشم میدیدم که نهانش نظری با منِ دلسوخته بود
کفرِ زلفش رَهِ دین میزد و آن سنگین دل در پِی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود؟
یار مَفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زَرِ ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود؟
تماشاخانهببینید | ساخت جاده در قلب جنگل هیرکانی و در زیستگاه پلنگ؛ احتمال خروج این محدوده از فهرست جهانی یونسکو
ببینید | خاکسپاری مجید عبدالباقی کنار برادرش حسین عبدالباقی (مالک متروپل)
فیلم های دیگر کانال عصر ایران در تلگرام

