انتقاد تند از سخنان علمالهدی / آدمهایی که معطل یک چلوکباب در روز بودند به ثروتهای افسانهای دست یافتند و داستان از اینجا شروع شد
عصر ایران نوشت: این نوشته بیش از آن که به قصد نقد و تعریض سخن پرحاشیه اخیر آقای احمد علمالهدی تحریر شود یا از جنس انتقادات سیاسی باشد، بهانهای است تا به موارد دیگر که ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم با این موضوع دارد، اشاره شود.
گفتهاند: «الآن یک کارگر با یک سوم مزد روزانه میتواند برای ناهار حداقل یک چلوکباب بخورد. اما زمانی که در ایران دلار 7 تومان بود یک کارگر با یک سوم مزد فقط میتوانست نان و پنیر و انگور بخورد. اگر معیارتان شکم است این را هم بگویید!»
در نگاه خوشبینانه او میخواهد بگوید چگونه است که افزایش قیمت دلار از 7 تومان به 27 هزار تومان طی 43 سال را می بینید اما افزایش دستمزدها از 750 تومان در ماه به دو میلیون و 100 هزار تومان را نمیبینید؟
بله، در سال 57 حداقل دستمزد رسمی ماهانه 750 تومان بود و البته روال این است که کارگران روزمزد غیر استخدامی معمولا سه برابر دریافت میکنند. چون امنیت شغلی ندارند و تمام 30 روز آنان پر نمیشود. این قاعده همواره رعایت شده کما این که اگر حداقل دستمزد کنونی دو میلیون و 100 هزار تومان یا روزی 70هزار تومان باشد کارگر روزمزد غیر استخدامی به کمتر از روزی 200 هزار تومان رضایت نمیدهد.
پس اگر منظور این است که همانگونه که افزایش نرخ ارز را میبینید افزایش دستمزد را هم ببینید درست است. کما این که به یاد دارم روزی راننده تاکسی میگفت یادش به خیر پیکان 17 هزار تومان بود و در پایان مسیر وقتی 10 هزار تومان کرایه گرفت، گفتم روزی که پیکان 17 هزار تومان بود کرایه شما چقدر بود؟! او افزایش قیمت خودرو را دیده بود اما افزایش دریافتی خود را نه! روزگاری پول خردها را در جعبه هایی مثل صفحه تخته نرد میچیدند و حالا 10 هزار تومانی را دسته میکنند.این که دریافتی را بر اساس قدرت خرید بسنجیم نادرست نیست اما نکات دیگری هم قابل ذکر است:
1. در سال 57 دستمزد روزانه کارگر غیر استخدامی و مشخصا کارگر ساده ساختمانی 75 تومان بود و قیمت مرغ هم هر کیلو 10 تومان. یعنی با پول یک روز کار میتوانستند 7 کیلو مرغ بخرند. اکنون هم روزی 200 هزار تومان است و می توان مقایسه کرد چند کیلو مرغ میتوان با آن خرید. نکته مورد نظر اما این نیست. این است که کارگران اعم از استخدامی و غیر استخدامی معیار نبودند چون سطح رفاه آنان پایینتر بود. بلکه کارمند متوسط معیار بود و هست. حقوق ماهانه کارمند متوسط هم 4000 هزار تومان بود که بر اساس دلار 10 تومان (و نه 7 تومان) میشد 400 دلار. با این وصف بر پایه دلار کارمند متوسط امروز باید ماهانه 10 میلیون تومان دریافت کند. میکند؟
قیمت سکه تمام هم 420 تومان بود. اگر 400 تومان هم درنظر بگیریم کارمند متوسط میتوانست 10 سکه بخرد. اکنون میتواند؟ بله، بر اساس چلوکباب شاید بتوان نسبتی برقرار کرد اما سرانه مصرف گوشت قرمز چه؟ پایین نیامده است؟
با بنزین لیتری یک تومان تا شروع جنگ 4000 تومان معادل 4000 لیتر بنزین بود. سه سال بعد که بنزین 3 تومان شد هم حقوقها افزایش یافت و باز حقوق کارمندی معادل 4000 لیتر بنزین بود. اکنون آیا هست؟
بنزین البته کالای معیار نبود هنوز چون خودرو این قدر زیاد نبود. اما به یاد دارم یکی از بستگان آپارتمانی را در منطقه گیشا به قیمت ماهانه هزار تومان کرایه کرده بود. یعنی یک چهارم حقوق متوسط کارمند. اکنون آیا اجاره بها یک چهارم حقوق کارمند است یا از آن فراتر رفته و با تبدیل و رهن و حقوق همسر و درآمدهای دیگر جبران میشود یا نمی شود و سال به سال اگر ارثی یا پول درشتی به آنان نرسد به مناطق پایین تر میکوچند؟
2. بله، صرف اشاره به افزایش قیمت دلار و سکه درست نیست چرا که افزایش دستمزدها را هم باید در نظر گرفت اما دستمزد کارگران هیچگاه عادلانه نبوده و به همین خاطر اولین وزیر کاربعد انقلاب (مرحوم داریوش فروهر) حداقل دستمزد را در سال 1358 به 1700 تومان رساند و در سال های 59 تا 63 به رغم سه برابر شدن قیمت بنزین و کنترل تورم به لطف جیره بندی و کوپنی بودن کالاها در سطح 1900 تا 2000 تومان باقی ماند.
3. حداقل دستمزد چنان که از عنوان آن برمیآید کف دریافتی بوده و اکثر قریب به اتفاق کارگران گاه تا دو یا سه برابر آن را دریافت میکردهاند و این رقم را باید ملاک قرار داد. آن حداقل به قصد تضمین حداقلها و بحث بیمه و قانون کار است وگرنه حالا هم اگر برخی به حداقل دستمزد وزارت کار تن دادهاند به خاطر بیکاری است و فشار هزینهها و برای اینکه از این طبقه هم سقوط نکنند.
4. آیا انقلاب و فداکاری در جنگ و سندهای توسعه برای این بود که چنین مقایسهای صورت پذیرد؟ ضمن این که فراموش نکنیم دستمزد نقدی صرف یگانه دریافتی نبود. بسیاری از اقلام به صورت بن تحویل میشد یا یک قطعه زمین زندگی کارگر یا کارمند را زیر و رو میکرد و اگر به حداقل حقوق چه در اداره چه در کارخانه تن میداد به خاطر مزایای بعدی و مهمتر از همه تعاونی مسکن بود. اکنون اما به جز مدیران دولتی که به ظاهر کارمند و در واقع در طبقه ممتازه هستند و جماعتهای دیگر که همه میشناسند کارگر و کارمند چه در بخش دولتی چه خصوصی فقط پول دریافت میکنند. به جای آن بنها همچون پدیده رایج در اتحاد شوروی (کریملیزاسیون پاتیوک) یا «جیره از ما بهتران» در انواع خوراک و پوشاک و نوشاک به برخی تعلق میگیرد و این تبعیض هم آزارنده است؛ بسیار هم.
5. اگر قرار بر قیاس باشد ممکن است کسانی به این صرافت بیفتند و بگویند آیا سطح زندگی خود گوینده سخن مورد بحث هم مثل سال های 57 یا 58 است؟
6. اتفاق مهم و اثرگذار دیگر این است که حجم عظیمی از نقدینگی در این سالها تولید شده که چون امکان خرید با هر قیمت را به عدهای میدهد و طبقه نوکیسه ای تشکیل شده که عقدهها و حقارت و عطش طبقاتی خود را با مصرف گرایی افراطی و لاکچری لاکچری کردنهای مبتذل و مهوع، جبران میکند و در نتیجه به تقاضا در بازار دامن میزند بار گرانی آن را دیگران باید تحمل کنند و این هم رنجآور است.
7. اصلا نه قیمت چلوکباب که حاج آقا گفته و نه سکه و دلار بالا که به افزایش قیمت جهانی طلا و تحریم نفت و بانک نسبت داده شود. قیمت ملک چطور است؟ در سال 1365 برای اولین و آخرین بار قیمت ملک رو به کاهش گذاشت به گونهای که در بهترین نقطه یوسف آباد میشد آپارتمان را به قیمت متری 10 هزار تومان خرید. بله، 10 هزار تومان. حقوق متوسط ماهانه کارمند چقدر بود؟ همان 10هزار تومان.
حداقل حقوق وزارت کار البته 2160 تومان بود. یعنی یک متر در بهترین نقطه تهران معادل یک ماه حقوق کارمند و 5 برابر حداقل دستمزد کارگر. چند منطقه پایینتر با سه برابر حداقل دستمزد هم میشد. اکنون چه؟ میشود؟ پس ملاحظه میکنید که توازن به هم خورده و نارضایتی عمومی به خاطر همین است که مدعیان عدالت، جامعهای چنین نامتوازن ساختهاند و سرمایهداری بی رحم مناسبات خود را تحمیل کرده و مهم ترین آرزوی کثیری از معنویترین مردم دنیا پول است. چرا؟ چون کار ارزش خود را از دست داده. (در مورد خاص اجارهبها هیچ تناسبی با درآمد طبقه متوسط دیده نمیشود چون سرمایه کار میکند).
سود یک آپارتمان دو میلیارد تومانی که قیمت معمول این روزهای خانههای تهران است در بانک خصوصی 20 درصد یعنی 400 میلیون تومان در سال است که میشود ماهانه بیش از 30 میلیون تومان. یعنی چنانچه شخص خانه دومی هم خریده بود نیاز به این همه کار نبود. این توازن به هم خورده نه این که نان و انگور را با چلوکباب مقایسه کنیم!
8. در دهه 60 کاملا مشخص بود که نقدینگی فراوان نیست. خانهها بعضا نیمه ساخته بود و خودروها با لکه روی بدنه تردد میکردند که در فیلمهای آن دوره هم پیداست.
بانک خصوصییی هم نبود که مدام پول پمپاژ کند و چون پول زیاد در جریان نبود اگر صاحبخانه می خواست بیشتر مطالبه کند یا قیمت یک ملک بیش از حد تعیین میشد توان پرداخت نبود و همین تعادل ایجاد میکرد و از فشار میکاست. کار به جایی رسید که در سال 66 و برای جبران کاستیهای جنگ اعلام شد هر که مجموع داراییهای او بیش از 10 میلیون تومان باشد باید مالیات ویژهای بپردازد. این مصوبه البته هیچگاه اجرا نشد چون چند ماه بعد قطعنامه را بعد از یک سال مقاومت، پذیرفتیم و جنگ تمام شد.
بعد از آن پول بود که خلق میشد. اما کارگران و کارمندان کمترین سهم را داشتند. از آن پس آدمهایی که معطل یک چلوکباب در روز بودند به ثروتهای افسانهای دست یافتند و داستان از اینجا شروع شد.
9. درست 20 سال قبل در چنین روزهایی و برای اولین بار پس از انقلاب نرخ تورم به 11 درصد رسید. در سال 80 حداقل حقوق کارگر 56 هزار تومان و در سال 81 در حالی که تورم دو درصد بیشتر شده بود به 69 هزار تومان رسید. در حالی که دلار 850 تومان و سکه زیر 100 هزار تومان بود. یعنی 80 دلار در ماه. تازه این درباره کارگران بود. دریافتی کارمند متوسط تا 300 هزار تومان هم بود یعنی 300 دلار. حالا چه؟ 300 دلار است؟
البته نباید فراموش کنیم بخشی از قدرت خرید به خاطر یارانههای غیر مستقیم بود. در اردیبهشت سال 84 و پس از اعلام کاندیداتوری آقای هاشمی رفسنجانی خبرنگار روزنامه یو.اس. تودی به تهران آمد و در مصاحبهای از او پرسید: چگونه است که متوسط درآمد در ایران 300 دلار است اما زندگیها 600 دلاری است؟ آقای هاشمی پاسخ جالبی داد و گفت: پاسخ خود را در جایگاه بنزین یا قبض آب و برق و گاز و قیمت دارو پیدا کنید. چون به اینها یارانه های کلان تعلق می گیرد و گاه ارزش آنها برای خانوار تا 150 دلار در ماه است. بقیه هم به خاطر مالیات ها و عوارضی است که گرفته نمی شود.
اتفاقی که حالا افتاده و مردم را گرفتار کرده این است که هم آن 300 دلار کم شده و هم آن یارانه ها را برداشته اند و هم عوارض و مالیات بیشتر می گیرند و هم چون عده ای ثروت افسانه ای پیدا کرده و تقاضای خرید کالا و خدمات گران را دارند فشار آن به دیگران هم وارد می شود و شده ایم مثل مردمان محلی در مناطق توریستی که چوب آمادگی خرید گردشگران به قیمت بالاتر به خاطر درآمد بیشتر را می خورند در حالی که خودشان بضاعت و توانایی ندارند.
به جای همه آن افزایش هزینه ها و کم شدن قدرت خرید ماهانه 45 هزار تومان به ازای هر نفر می پردازند و به جای این که این رویه را اصلاح کنند و از هزینه سازمان های موازی بکاهند که تولیدی ندارند می خواهند سراغ چهار قلم کالای تولیدی یا وارداتی با ارز 4200 توماتی هم بروند و به جای آن چندر غاز یارانه بدهند!
قصد نوشتن مقاله اقتصادی را نداشتم اما این اشارات گریز ناپذیر بود تا بگوییم اصل تأکید بر قدرت خرید بر اساس در نظر گرفتن دستمزد درست است اگرچه نرخ تورم را هم باید لحاظ کرد اما چرا چلوکباب و نه سکه و دلار و قیمت خانه و اجاره بها؟
چرا کارگر روزمزد و نه کارمندان؟ چرا مقایسه کارگر امروز با کارگر دیروز و نه قیاس کار به دستان که وضعیتی کاملا متفاوت با سال های دهه 60 دارند و البته اگر نیست چرا برای برخی هست و برای کثیری نه و اگر هست چرا هملباس ایشان توصیه به نخوردن می کند حال آن که در ماه روزه هم سه وعده برقرار است: سحری و افطار و شام نه یک وعده!
10. نمیشود که موضوع جناب علمالهدی باشد و اشاراتی سیاسی نیاید و خواننده گمان برد به خاطر تأیید اصل حرف که تنها نباید افزایش نرخ را دید و افزایش دستمزد را هم باید دید از آن نکته خبری نیست.
آن هم این چراست که واقعا چرا هر گاه دولت برآمده از انتخاباتی به نسبت رقابتی و نزدیک تر به سلیقه اکثریت در کار است بر تنور مطالبات اقتصادی و معیشتی دمیده می شود تا فیل جماعت یاد هندوستان نکند و تا رقیب کنار زده می شود و خاطرشان آسوده می شود از اشارات مکرر به مشکلات اقتصادی در خطبهها خبری نیست و صحبت از یک وعده غذا و مقایسه هایی از این دست به میان میآید؟
بیشتر بخوانید:
*س_علم الهدی: کارگران قبل از انقلاب بیشتر از نان و پنیر نمی توانستند بخورند، الان می توانند چلوکباب بخورند_س* *س_حمله تند علم الهدی به رسانه ها: بازگوکنندگان حرفهای دشمن باید تعقیب قضایی شوند / اینها را در دنیا محاکمه صحرایی میکنند_س* *س_علمالهدی: وزارت ارشاد مانع اجرای حرام در هنر و سینما شود / از هنرمندان مطالبه شود برای نظام و انقلاب چه کرده اند؟_س*21231
کد خبر 1590372