باز هم بهانه های واهی؛ سارقان همدست به دام افتادند
چهار سارق که با همدیگر دوست بودند دست به سرقت از منازل شهروندان تهرانی زدند، این سارقان مشکلات مالی از جمله عقب افتادن قسط وام ازدواج را بهانه کارشان قرار دادند.
چهار سارق که با همدیگر دوست بودند دست به سرقت از منازل شهروندان تهرانی زدند، این سارقان مشکلات مالی از جمله عقب افتادن قسط وام ازدواج را بهانه کارشان قرار دادند.
خبرگزاری مهر، گروه جامعه: میگوید تو راهی دارد، خانمش باردار است و خجالت میکشد که با او صحبت کند؛ هدفش از سرقت فقط جور کردن مبلغ قسط وام ازدواجش بوده است، وقتی از او میپرسم که آیا جور کردن وام ازدواج بهانه سرقت میشود، خجالت زده سرش را پایین میاندازد و میگوید: «شاید فکر کنید چیز مهمی نیست اما از بس بانک به ضامنهایم زنگ زد آبرویی برایم نمانده بود، کار و کاسبی هم تعطیل بود و نمیتوانستم هزینه را جور کنم، با خودم فکر کردم از شهرستان به تهران می آیم یکی دوتا سرقت انجام میدهم و بدهیهایم را جور میکنم و بر میگردم.
هدفم این نبود که برای همیشه سارق بمانم، من تو راهی دارم، چند وقت دیگر پدر میشوم، نمیخواهم یک پدر سارق برای فرزندم باشم اما خب نشد...»
یکی دیگر از آن باند 4 نفره سرقت منزل که توسط مأموران پلیس آگاهی شناسایی و دستگیر شده بودند، حرفش را قطع میکند و اول میپرسد که صدا و تصویرشان پخش نمیشود و وقتی که به او اطمینان میدهم که صدا و تصویرشان محفوظ است، میگوید: «من دانشجو هستم، دانشجوی ارشد رشته شهرسازی در دانشگاه تهران اما کار ندارم، بیکار هستم، به هر دری زدم که بتوانم کاری برای خودم پیدا کنم اما نتوانستم، مجبور شدم سرقت کنم»
چهار نفری با همدیگر گِرد ایستاده بودند و فارغ از اینکه من خبرنگار هستم و آنها سارق مشغول درد دل شدند، یکی دیگر از آنها گفت بچهها حالا صبر کنید تا من برایش بگویم «خانم من با پدرم کار میکنم، 26 ساله هستم اما پدرم باید حقوقم را بدهد، پدرم نامردی میکند و یک ماه حقوق میدهد و چند ماه دیگر حقوق نمیدهد، وقتی دیدم رفقایم هم مشکل مالی دارند من هم شریک شدم و داوطلبانه برای سرقت اقدام کردم.»
از آنها میپرسم: «این درست است که برای حل کردن مشکل مالی خودتان بروید خانه کسی دیگر را خالی کنید؟» چهار نفری با هم فکر میکنند و فردی که ادعا میکند دانشجوی دانشگاه تهران است، به نمایندگی پاسخ میدهد: «نه واقعاً درست نیست، ولی خب ما چه کار کنیم؟ در کشور عدالت برقرار نیست، یکی خیلی پولدار دارد و یکی محتاج نان شبش است، ما فکر کردیم کسی که میتواند خانه بخرد یا اصلاً کرایه خانه را جور کند و اسباب و اثاثیه داشته باشد حتماً میتواند جایگزین چیزی که ما از او به سرقت برده ایم را هم جور کند.»
آن فردی که دامدار است و خرج پدر و مادرش را میدهد، میگوید: «ما میتوانستیم برویم در خیابان دزدی کنیم، اما نمیخواستیم زن و بچه مردم بترسند، نمیخواستیم ناله و نفرین پشت سرمان باشد، با خود گفتیم خانههایی که کسی در آنها را سوژه میکنیم که فقط سرقت کنیم، نه بخواهیم درگیر شویم و نه به کسی حمله کنیم.»
صحبتهایمان گُل گرفته است و آن سارقان دوست دارند درد دل کنند، از هرچیزی میگویند، از نبود عدالت اجتماعی تا بهانههای مختلف که با آن بهانهها بتوانند جُرمی که انجام داده اند را توجیه کنند؛ به آنها میگویم فکر میکنید چه حکمی در انتظارتان است، آنی که دانشجو است میگوید: «حبس؛ باید اموال را پس دهیم و حبسش را بکشیم»
از آنها میپرسم قمه هم با خود برای سرقت میبردند؟ همگی با هم میگویند: «نه به هیچ عنوان؛ ما دست خالی میرفتیم، اگر کسی میآمد فرار میکردیم وگرنه با هیچ کسی درگیر نمیشدیم.»
آن سارقان میگفتند که خانههایی را در شمال تهران سوژه میکردند و زنگ آنها را میزدند اگر کسی داخل منزل نبود و مطمئن میشدند که خانه خالی است از پنجره وارد خانه میشدند و اقدام به سرقت میکردند؛ به آنها گفتم: «از کجا متوجه می شدید که پول و طلاهای مردم در کجای خانه است؟» با لحنی که بعیدشان میآمد چنین سوالی کنم؛ گفتند: «میز آرایشی مهمترین قسمت هر خانه است، اغلب افراد پول و طلاهایشان را آنجا میگذارند؛ اگر آنجا نباشد حتماً داخل کمد رخت خواب است.»
فردی که مالباخته است به آگاهی آمده است؛ با اینکه در محیط آگاهی در امان است و سارقان در غل و زنجیر هستند اما باز هم جرأت نمیکند به نزدیکی آنها بیاید؛ به سراغ میروم تا با او گفت و گو کنم؛ میگوید: «مالم مهم هست اما مهمتر از آن ضرری است که به روحیه زن و بچه ام خورده است؛ در خانه خودمان امنیت نداشتیم! این بی وجدانها کاری کرده اند که فرزند من با اینکه سنش پایین نیست جرأت نمیکند تنها در خانه بماند؛ ضربه روحی یک سرقت از منزل صد برابر بالاتر از ضربه مالیاش است.»
از او در مورد اقداماتی که برای ایمنی منزلشان انجام داده بودند، سوال میکنم و میگوید: «ما فقط چند ساعت خانه نبودیم، حتی در آکاردئونی هم کشیده بودیم و قفل کتابی زده بودیم؛ اما اینها با دیلم قفل را شکسته بودند و وارد خانه شدند؛ جوری خانه را بهم ریخته بودند که انگار جنگ شده است. 10 روز است که لوازم ما را به سرقت بردند؛ درست که وسایلمان پیدا شد اما روح و روان زن و بچه ام نابود شده است.»
سارقان میگویند هیچ ابزاری برای سرقت با خود نمیبردند اما این مالباخته میگفت قفلهای در ورودی خانه شکسته است؛ جزئیات پرونده را از سرهنگ علی ولیپور گودرزی میپرسم؛ کارآگاه گودرزی میگوید: «این افراد کاملاً حرفهای به سرقت میرفتند و حتی برای محافظت از خود کلت کمری هم داشته داشتهاند»
از رئیس پلیس آگاهی میپرسم که آیا این افراد با شخصی هم درگیر شده اند که گفت: «با یکی دو نفر تن به تن درگیر شدند و فرار کردند، این 4 نفر یک باند بودند که خانههای شمال تهران و مرکز شهر را خالی میکردند.»
البته سرهنگ گودرزی از دستگیری 8 سارق که در قالب دو باند 4 نفره بودند خبر داد و جزئیاتی از شیوه سرقت آنها جمله پلاکهای دست ساز که بر روی خودروها میچسباندند تا از طریق دوربین مدار بسته قابل شناسایی نباشند را بیان کرد که میتوانید در فیلم زیر مشاهده کنید: