بدون آزمایش، ظرفیتها و استعدادهای متعالی انسان شکوفا نمیشود
رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی گفت: اگر آزمایش نباشد، اساساً ظرفیتها و استعدادهای متعالی انسان شکوفا نمیشود و انسان در همان مراتب پایین انسانیت متوقف میشود و این، با هدف خلقت سازگاری ندارد.
رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی گفت: اگر آزمایش نباشد، اساساً ظرفیتها و استعدادهای متعالی انسان شکوفا نمیشود و انسان در همان مراتب پایین انسانیت متوقف میشود و این، با هدف خلقت سازگاری ندارد.
به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) چهارشنبه 12 مرداد در محل مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی برگزار شد.
مشروح متن سخنرانی غلامی در اینمراسم به اینترتیب بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
«وَلَنَبلُوَنَکُم بِشَیء مِنَ الخَوفِ وَالجُوعِ وَنَقص مِنَ الأَموَالِ وَالأَنفُسِ وَالثَمَرَاتِ وَبَشِرِ الصَابِرِینَ»
سلام عرض میکنم خدمت شما خواهران و برادران گرامی، همکاران ارجمند و ایام عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را خدمتتان تسلیت عرض میکنم. موضوع صحبت من در این مجلس، عاشورا؛ صحنه آزمایش بزرگ الهی است.
واقعیت این است که جهان، صحنه آزمایشهای الهی است و ما در طول زندگی خودمان در این دنیا، هر لحظه در معرض آزمایش الهی هستیم. بعضی آزمایشها کوچک و آسان است و بعضی بزرگ و سخت.
نکته مهم این است که اتفاقاً این آزمایشها برای ایمان آورندگان بیشتر است. قرآن مجید در سوره عنکبوت آیه 2 میفرماید: «َحَسِبَ النَاسُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَا وَهُم لَا یُفتَنُونَ» یعنی آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها میشوند و آزمایش نخواهند شد؟!
در حقیقت، این عالم معنا و هدفی دارد و بیهدف و برای بازی خلق نشده است. قرآن مجید در سوره مؤمنون آیه 115 میفرماید: «أَفَحَسِبتُم أَنَمَا خَلَقنَاکُم عَبَثاً وَأَنَکُم اِلَینَا لاَ تُرجَعُونَ» یعنی آیا گمان بردهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما بازگشت نخواهید کرد؟!
بازگشت به خداوند متعال حتمی است. قرآن مجید در سوره انشقاق آیه 6 میفرماید: «یَا أَیُهَا الاِنسَانُ اِنَکَ کَادِح اِلَی رَبِکَ کَدحًا فَمُلَاقِیهِ» یعنی ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد!
در واقع، این ملاقات حتمی است کما اینکه قرآن کریم میفرماید: «انا لله و انا الیه راجعون» و مطابق آیه 6 سوره انشقاق، توأم با تلاش و رنج هم خواهد بود، اما ملاقات پرودگار یا همان رجوع به پرودگار، دو گونه است: عدهای از انسانها که در این دنیا، در آزمایشهای الهی موفق میشوند و نیکو زندگی میکنند و نیکو از دنیا میروند، با صفات جمالیه پرورگار ملاقات میکنند و وارد بهشت میشوند؛ و متقابلاً عدهای دیگر که در این دنیا در آزمایشهای الهی مردود میشوند، و در این عالم، نه نیکو زندگی میکنند و نه نیکو وفات میکنند، با صفات جلالیه خداوند ملاقات خواهند کرد و از بهشت محروم میشوند.
مهم این است که بدانیم، آزمایش، یکی از سنتهای تعالی بخش الهی است. یعنی این آزمایش است که فرصت رشد و کمال را برای آدمی فراهم میکند. اگر آزمایش نباشد، اساساً ظرفیتها و استعدادهای متعالی انسان شکوفا نمیشود و انسان در همان مراتب پایین انسانیت متوقف میشود و این، با هدف خلقت سازگاری ندارد.
امام علی (ع) در خطبه 226 نهج البلاغه در توصیف دنیا میفرمایند: «دَار بِالبَلَاءِ مَحفُوفَه» یعنی دنیا، سرایی است که در لابه لای بلاها و مشکلات پیچیده شده است.
یک معنای بلاء، همان آزمون است. یک معنای مصیبت یا اصابت هم همین آزمون است؛ البته همه اصابتها، شر نیست، گاهی انسانها با نعمتهای رنگارنگ الهی مورد آزمایش قرار میگیرد که آنهم بحث خودش را میطلبد. قرآن مجید میفرماید: «وَبَشِرِ الصَابرِینَ الَذینَ اِذَا أَصَابَتهُم مُصِیبَه قَالُوا اِنَا لِلَهِ وَ اِنَا اِلَیهِ رَاجِعُونَ» صابرین که خداوند به آنها بشارت داده است، کسانی هستند که در زمان مواجهه با مصیبت که یک آزمون الهی است، فکر و حرفشان این است که ما از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم.
باز قرآن مجید در سوره بقره آیه 155 میفرماید: «وَلَنَبلُوَنَکُم بِشَیء مِنَ الخَوفِ وَالجُوعِ وَنَقص مِنَ الأَموَالِ وَالأَنفُسِ وَالثَمَرَاتِ وَبَشِرِ الصَابِرِینَ» یعنی قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان!
در اینجا منظور قرآن مجید از استقامت کنندگان طبعاً کسانی است که در این آزمایشها، سربلند بیرون می آیند. یعنی انتخابهایشان در این ابتلائات و آزمونها، انتخابهای درست است و لذا سر از جبهه باطل و سر از جبهه کفر در نمیآورند.
البته روشن است که همه امتحانات از جنس مادی نیست. اتفاقاً امتحانات بزرگ، سخت، پیچیده و سرنوشت ساز، عمدتاً از جنس معنوی است. مثلاً اینکه انسان بتواند امام زمان خود را بشناسد و مصداق «مَن ماتَ وَ لَم یَعرِف امامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَه» نشود؛ یا مثلاً انسان در مواجهه با نشانههای روشن از جبهه حق و جبهه باطل، جبهه حق را انتخاب کند یا مثلاً در فتنهها حق را گم نکند و غیره.
خُب، حالا عرض من بعد از این مقدمه نسبتاً طولانی، این است که واقعه عاشورا یک آزمون بزرگ الهی بود. به بیان دیگر، این واقعه، بیش از همه، برای مدعیان مسلمانی، برای شیعیان و به ویژه برای یاران امام حسین (ع) یک آزمون عظیم و سخت الهی بود و البته عده کمی از این آزمایش سربلند بیرون آمدند اما همین سربلندی این عده کم، نه تنها موجب حفظ اسلام شد، بلکه موجب حفظ انسانیت شد.
در واقعه عاشورا، عدهای فریب دنیا را خوردند و امام راستین خود و فرزند رسول خدا (ص) را رها کردند و به سپاه باطل یعنی سپاه یزید پیوستند و جهنم را انتخاب کردند و در نقطه مقابل، عدهای تحت هر شرایطی دست امام زمان خود و فرزند پیامبر اکرم (ص) را رها نکردند و به سعادت ابدی رسیدند.
یکی از این شخصیتهای سعادتمند، زهیر ابن قین است که با آنکه یک تاجر عثمانی مذهب بود، سر بزنگاه حق و باطل را از یکدیگر تشخیص داد و حسینی شد. زهیر کسی است که شب عاشورا که امام فرمودند من بیعت شما را از خودم برداشتم، آنها با من کار دارند نه با شما، در این تاریکی شب خجالت نکشید و دست زن و بچه من را بگیرد و از این جا به سرعت دور شوید، محضر امام حسین (ع) عرض میکند: سوگند به خداوند، همانا دوست دارم که در راه شما کشته شوم، سپس زنده گردم، و هزار باز زنده و کشته شوم تا گزندی به شما خاندان عصمت و طهارت (ع) نرسد.
حر بن یزید ریاحی، یک شخصیت دیگر است که با آنکه فرمانده برجسته لشگر عبیدالله ابن زیاد است اما سر بزنگاه عقلش بیدار میشود، دست به یک انتخاب تاریخی و سرنوشت ساز میزند و خود را از جبهه باطل و از جهنم حتمی نجات میدهد.
و تک تک یاران امام حسین (ع) اینگونه هستند. در نقطه مقابل، عمر ابن سعد را داریم که هرقدر با خودش کلنجار میرود نهایتاً نمیتواند در انتخاب خود، مُلک ری را رها کند و حاضر میشود سردسته جانیان عاشورا شود؛ خیلی از اصحاب یزید اینگونه بودند یعنی تصور نکنید که اینهایی که برای لشگر یزید شمشیر زدند، همه جزو اراذل و اوباش بودند؛ خیر، بعضی از اینها آدمهای بزرگی بودند که یک زمانی برای اسلام کارهای بزرگی کرده بودند اما سر بزنگاه در آزمون الهی مردود شدند و خودشان را از سعادت الهی محروم کردند.
البته من باید در اینجا یک نکته کلیدی خدمتتان عرض کنم که رمز موفقیت در این امتحانات الهی، سلامت و قدرت عقل و اراده است. انسان یک موجود مجبور نیست. انسان یک موجود مختار و آزاد است. با عقل و شعور خود میتواند مسیر حق را از مسیر باطل تمییز دهد؛ اما واقعیت این است که عقل و اراده انسان در اثر کثرت گناه از کار میافتد. در اثر لقمه حرام از کار میافتد. در اثر بازی و سرگرمی و تداوم غفلت از کار میافتد و لذا در زمانی که باید تصمیم درست بگیرد، سلامت و قدرت ندارد. لذا قرآن مجید میفرماید: «هُوَ الَذِی خَلَقَکُم فَمِنکُم کَافِر وَمِنکُم مُؤمِن».
و دوستان عزیز! ما هم باید مراقب خودمان باشیم. ما استثنا نیستیم. ما هم ممکن است در یک موقعیت شبیه موقعیت عاشورا قرار بگیریم و انتخاب ما خدای ناکرده امام حسین (ع) نباشد. این روزها و شبها اتفاقاً فرصت فکر کردن است. فرصت خودارزیابی است. ببینیم چه وضعی داریم؟ گرایش قلب ما به چه سمت است؟ اگر در موقعیت انتخاب راه قرار بگیریم، کدام راه را انتخاب میکنیم؟ دنیای فانی و من تبع آنرا را انتخاب میکنیم یا آخرت و حیات اصیل و جاویدان را؟
و نکته کانون در اینجا این است که بدانیم جریان عاشورا، یک جریان صرفاً تاریخی نیست که بگوییم تمام شد و رفت! بلکه یک جریان زنده است که همواره پیش روی ماست. «کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا» یک واقعیت عقلانی است. اینکه بعضی گفتند شعار زیدیه است و به ما به ارث رسیده است، یک حرف سخیف است. ما چه کار به شعار زیدیه داریم؟ کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا یک شعار منطقی است و برای همین هم در میان شیعیان اثنی عشری جا افتاده است. جریان مبارزه حق و باطل و جریان تقابل ظلم و عدل همیشه پیش روی ماست و ما هم مانند مسلمانان سال 61 هجری قمری در معرض آزمونهای بزرگ و تاریخ ساز هستیم. اتفاقاً یکی از فلسفههای این عزاداریها و این مجالس، این است که حواسمان را جمع کنیم. از واقعه عاشورا عبرت بگیریم. به خودمان بیاییم. مرز حق و باطل را برای خودمان مستمراً بازشناسی کنیم. فکر نکنیم که تافته جدا بافته هستیم. ما، هم میتوانیم عمر ابن سعد و شمر باشیم و هم زهیر ابن قین و حبیب ابن مظاهر باشیم.
من در پایان عراضم یک مطلب عرض میکنم و ذکر مصیبت کنم.
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: مَن أَرَادَ اللَهُ بِهِ الخَیرَ قَذَفَ فِی قَلبِهِ حُبَ الحُسَینِ ع وَ حُبَ زِیَارَتِهِ وَ مَن أَرَادَ اللَهُ بِهِ السُوءَ قَذَفَ فِی قَلبِهِ بُغضَ الحُسَینِ وَ بُغضَ زِیَارَتِهِ. هر کس که خدا خیر خواه او باشد، محبت امام حسین علیه السلام و شوق زیارتش را در دل او میاندازد، و هر کس که خدا بدخواه او باشد، کینه و بغض زیارت امام حسین علیه السلام را در دل او می نهد.
اینکه در ماه محرم بی قرار میشوید، لباس مشکی میپوشید، پرچم عزا بالای در خانه خودتان می زنید، مجالس روضه برگزار میکنید یا در مجالس روضه شرکت میکنید و برای امام حسین (ع) اشک میریزید، بدانید که خداوند شما را دوست داشته است. محبوب خدای تعالی هستید و الا هر کسی توفیق پیدا نمیکند این حال وهوا را داشته باشد. امام حسین همه زندگی خودش را برای خدا و در جهت اطاعت امر خدا خالصانه فدا کرد و محبوب ویژه حضرت اله شد و لذا محبین امام حسین (ع) محبین پروردگار عالم هم هستند. لذا قدر خودتان را بدانید و از این فرصت برای رشد معنوی خودتان بهره ببرید. حتی از منظر عرفانی، مرحوم استاد دولابی (رضوان الله تعالی علیه) میفرمایند: محبت و عزاداری برای امام حسین (ع) انسان را زود به مقصد میرساند. همه اهل بیت، کشتی نجاتاند، ولی کشتی امام حسین (ع) سریعتر است. مرحوم استاد دولابی در ادامه میگویند: هنگام عزاداری، انسان درِ دلش را باز میکند و امام حسین (ع) داخل دل انسان میشوند.
امشب طبق سنت رایج، شب قاسم ابن الحسن (س) است. همانطور که اشاره کردم، شب عاشورا امام اصحاب را جمع کردند و فرمودند میتوانید بروید. من بیعتم را از شما برداشتم. اولین کسی که شب عاشورا محضر اباعبدالله (ع) اظهار وفاداری کرد، حضرت ابالفضل العباس (ع) بود. گفتم ما برویم؟ برویم که بعد از تو چه کنیم؟ زندگی بعد از تو چه معنایی دارد؟ بعد یکی یکی اصحاب بلند شدند و یکی گفت اگر هفت بار در راه تو بمیرم و زنده بشوم دست از تو بر نمیدارم بعد اشاره کردم که زهیر گفت اگر هزار بار هم کشته شوم و زنده بشوم دست از شما خاندان بر نمیدارم. اصحاب که حرفشان تمام شد، ابا عبدالله (ع) روی کرد به همه و فرمود فردا همه شما شهید خواهید شد و بعد هم در روایت هست که موقعیت همه آنها را در بهشت مشهودشان کرد. خب، در بین این اصحاب که اکثراً سن و سال دار هستند، یک نوجوانی نشسته به نام قاسم ابن الحسن (س) فرزند امام حسن مجتبی (ع) که در تاریخ نقل شده هنوز به سن تکلیف هم نرسیده است. رو می کنه به امام عرض میکند عمو جان، من هم از این شهدا هستم؟ اما در پاسخ میفرماید: کیف الموت عندک؟ یعنی مرگ در راه خدا در منظر تو چگونه است؟ عرض کرد عمو جان! مرگ در راه خدا برای من احلی من العسل یعنی از عسل شیرینتر است و البته در روز عاشورا قاسم به میدان آمد و شیرینتر از عسل بودن مرگ در راه خدا را به همه نشان داد.
و سیعلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون»