سه‌شنبه 6 آذر 1403

بدون شرپا، باربر و اکسیژن بر فراز ارتفاع 8600 متری

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
بدون شرپا، باربر و اکسیژن بر فراز ارتفاع 8600 متری

ایمان احمدپور تاریخ‌سازی کرده و بدون شرپا، باربر و اکسیژن مصنوعی قله k2 را فتح کرده است. کار ارزشمند دیگر او نصب پرچم افغانستان بر فراز k2 به یاد «علی‌اکبر سخی» کوهنورد افغانستانی است.

ایمان احمدپور تاریخ‌سازی کرده و بدون شرپا، باربر و اکسیژن مصنوعی قله k2 را فتح کرده است. کار ارزشمند دیگر او نصب پرچم افغانستان بر فراز k2 به یاد «علی‌اکبر سخی» کوهنورد افغانستانی است.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: ایمان احمدپور کوهنورد ایرانی در روزهای اخیر دست به کاری بزرگ زده و آن هم صعود به «قله k2 پاکستان» بدون همراهی شرپا و باربر و کپسول اکسیژن است. خود او با فروتنی می‌گوید کار عجیبی نکرده که هیچکدام از اینها را به همراه نداشته، اما کسانی که کمی با کوهنوردی آشنا باشند می‌دانند صعود کردن به قله‌ای به سرسختی و پیچیدگی k2 بدون اینکه کسی ده‌ها کیلو بارت را به دوش داشته باشد، شرپایی که هم مسیر را به تو نشان بدهد و هم صعود را برای تو راحت‌تر کند و هم در امور مختلف یاری‌ات کند و نیز بدون داشتن کپسول اکسیژنی که تو را بی نیاز از هم‌هوایی کند، چه کار فوق‌العاده سختی است. احمدپور همچنین از آخرین کسانی است که با مرحوم «علی‌اکبر سخی» کوهنورد افغانستانی در k2 همراه بوده و پس از اطلاع از فوت او، پیکرش را با طناب در محل مناسبی قرار می‌دهد تا از سقوط جلوگیری کند. او به همین اکتفا نکرده و به یاد مرحوم سخی و مردم افغانستان پرچم کشور افغانستان را با خود به نوک k2 می‌برد و آن را در بالاترین نقطه این قله نصب می‌کند.

آقای احمدپور، برای سوال نخست دوست دارم بدانم چه شد که تصمیم گرفتید بدون کپسول اکسیژن این صعود را ثبت کنید؟

من از شما می‌پرسم چرا باید در کوهنوردی از اکسیژن استفاده کنیم؟

من خیلی از چند و چون کوهنوردی اطلاع ندارم اما اینطور که فهمیدم خیلی از کوهنوردان به قله‌هایی مثل اورست هم بدون اکسیژن صعود نمی‌کنند، چه برسد به قله k2.

دقیقاً. هشتاد تا نود درصد از کوهنوردان این کار را می‌کنند. همین امسال 120 نفر صعودکننده به k2 داشتیم که حدود 100 نفرشان از اکسیژن استفاده می‌کردند. دلیلش هم این است که راحت‌تر است و شما نیاز ندارید که هم‌هوایی بکنید. من مسیر بیس‌کمپ k2 تا کمپ 4 را نزدیک به سه تا چهار بار صعود کردم تا بدنم هم‌هوا شود، عادت بکند و با این منطقه هم‌خوان شود. باید چندبار بالا می‌رفتم و پایین می‌آمدم تا بتوانم بدون اکسیژن صعود کنم. این کار را با داشتن کپسول اکسیژن یکبار انجام می‌دهند. یعنی فقط به بیس‌کمپ k2 می‌آیند و یکبار این مسیر را بالا می‌روند و برمی‌گردند. به همین دلیل است که در حقیقت من قله k2 را سه بار صعود کردم. یعنی سه بار تا کمپ چهار رفته‌ام و برگشته‌ام تا توانسته‌ام هم‌هوایی کنم. این مسیر هم سخت است، هم کوله‌کشی دارد، هم باید همه مسیر را چادر بزنی و غذا ببری و گاز ببری و تجهیزات. بعضی‌ها بودند که در همین مسیر سقوط کردند و جان‌شان را از دست دادند، چرا که واقعاً مسیر دشواری است. برای همین کوهنوردهای کم تجربه‌تر یا کسانی که به خودشان زیاد سخت نمی‌گیرند، با اکسیژن این کار را انجام می‌دهند. من تصمیم گرفتم بدون اکسیژن انجام بدهم که به آن «صعود پاک» می‌گویند.

از بس کار شما جالب و چالش‌برانگیز بوده که من اصلاً یادم رفت از شما بخواهم خودتان را معرفی کنید و بگویید از چه زمانی کوهنوردی می‌کنید. من شنیدم مربی تیم ملی کوهنوردی هستید، درست است؟

مربی تیم ملی که نیستم ولی به تیم کمک می‌کنم. من «ایمان احمدپور» بچه اصفهان هستم و از کودکی و حدود سال 1372 کوهنوردی می‌کنم. درواقع من در یک خانواده کوهنورد به دنیا آ «دم؛ چون پدرم کوهنورد بودند و الآن رئیس هیأت کوهنوردی شهرستان مبارکه هستند، مادرم نایب رئیس هیأت کوهنوردی است و خواهرم دبیر هیأت کوهنوردی شهرستان مبارکه.. اولین صعودهای ارزشمندی که انجام دادم در بیرون از ایران نزدیک 15 تا 20 سال پیش بود که یک قله 7 هزاری را در قالب «اصفهان پایتخت فرهنگی جهان اسلام» صعود کردم. به ترتیب صعودها شروع شد و کار کردیم. تا به امروز که توفیق داشتم بتوانم قله k2 را صعود کنم. در بحث آموزشی هم باید بگویم من مربی فدراسیون کوهنوردی هستم ولی به علت مشغله‌های شخصی و سختی کار نزدیک به سه چهار سالی است که تدریس را کنار گذاشته‌ام اما همچنان خدمت دوستان هستم و هر جایی که در بحث امداد و نجات یا آموزش نیاز باشد در خدمت هستم.

از قله‌های هشت هزارتایی چندتا را صعود کرده‌اید؟

سال 88 برای یکی از قله‌ها تلاش کردم که متأسفانه آقای «مهدی اعتمادی‌فر» در منطقه حادثه دیدند و کشته شدند. به همین خاطر صعود ما به یک قله هشت هزاری دیگر انتقال پیدا کرد. از آن به بعد من دیگر 8 هزاری نرفتم. البته من علاقه‌ای به صعودهای هشت هزاری نداشتم. من بیشتر علاقه‌مند به کار فنی هستم. برای همین قله k2 را انتخاب کردم که هم قله بلندی است و هم قله بسیار فنی و سختی.

خوبی کوهنوردی این است که می‌توان بر اساس علاقه و توانایی جسمی و روحی برنامه‌های مختلف و متنوعی برای صعود چید.

بله. کوهنوردی رشته‌های مختلفی دارد که در رشته‌های کوهپیمایی، طبیعت گردی، کوهنوردی، سنگ‌نوردی، یخ‌نوردی، صعودهای ترکیبی، صعودهای بلند و... تقسیم‌بندی می‌شود. بعضی‌ها به کار طبیعت‌گردی علاقه‌مند هستند؛ یعنی یک جنگلی را انتخاب می‌کنند که کار سختی هم نیست. ایرادی هم به آنها وارد نیست؛ چون علاقه‌مند به این رشته هستند. بعضی‌ها کار صخره‌نوردی می‌کنند. طرف سنگ‌نورد است و دلش می‌خواهد از دیوارها بالا برود، ولی سنگ‌نوردی معمولاً پیاده‌روی و کوله‌کشی ندارد. ترکیبی از همه اینها، یعنی کوهپیمایی و کوهنوردی و سنگ‌نوردی و یخ‌نوردی و بعد صعود ترکیبی، می‌شود هیمالیانوردی. مثل همین برنامه صعود به k2 که ترکیبی از همه اینهاست. در برنامه‌ای مثل قله k2 شما سه چهار روز اول کوهپیمایی می‌کنی و در درخت و بیشه‌زار و جنگل حرکت می‌کنی، سه چهار روز بعدش در کوهستان کوهنوردی می‌کنی، بعد می‌رسی به بیس‌کمپ و شروع می‌کنی به یخ‌نوردی. بعد از یخ‌نوردی کار ترکیبی شروع می‌شود؛ یعنی هم یخ‌نوردی، هم کار فنی، هم کار با طناب، هم سنگ‌نوردی و غیره. حالا باید بدانید که بعضی از قله‌های هشت هزار متری این چیزها را ندارد. مثلاً شما اگر بخواهی قله «اورست» یا قله «لوتسه» را بروی، اینها یپاده‌روی دارد ولی آن قسمت فنی و درگیری با طناب و یخ‌نوردی و عبور از دیواره‌های فنی و سخت را ندارد. مسیرها ساده‌تر است ولی چون به هرحال ارتفاعش خیلی زیاد است باید پروسه هم‌هوایی را انجام بدهی. با اینهمه کار ترکیبی را ندارد و نسبتاً ساده‌تر است. این قله‌ها با k2 قابل مقایسه نیستند، مثلاً ما در قله k2 هیچ شیبی کمتر از 45 درجه نداریم. همه شیب‌هایی که از بیس‌کمپ داریم، از 45 درجه هست تا 90 درجه.

حرکت کردن در این شیب و با آن ویژگی‌های فنی، آن هم بدون هیچ همراهی، واقعاً کار سختی است.

بله. طوری نیست که شما بتوانی حتی قدم برداری. تقریباً غیر از داخل چادر شما نمی‌توانی هیچ جای دیگری بدون حمایت حرکت کنی. از بیس‌کمپ که حرکت می‌کنی، حتی برای دستشویی رفتنِ بیرون از چادر هم باید با حمایت بروی. یعنی هیچ جایی برای قدم زدن وجود ندارد. همه‌اش درگیر و از شیب‌های خیلی تند آویزان هستیم.

چه شد که این ریسک را پذیرفتید؟ بدون اکسیژن و شرپا و باربر! درواقع برخلاف اکثر کسانی که k2 را صعود می‌کنند.

یک نکته‌ای را بگویم. من اکثر برنامه‌هایی که می‌روم را با یک شعار و منطق شروع می‌کنم؛ آن هم اینکه هدف قله نیست، هدف جرأت کردن است. هرچقدر که من تلاش می‌کنم برای سنجیدن خودم و توانایی خودم است. یعنی من دارم تلاش می‌کنم با یک کار ترکیبی یک چالش برای خودم ایجاد کنم. بنابراین مهم نیست که قطعاً به قله می‌رسم یا نه، مهم این است که من جرأت بکنم چنین کاری را انجام بدهم. آن هم قله k2 را که چهار پنج قسمت وحشتناک دارد. این قله یک دودکش در ارتفاع 6 هزار و 700 متر دارد که 35 متر دیواره عمودی است. همچنین دو تا دیواره 40 متری در ارتفاع 7 هزار متری دارد. صعود در ارتفاع 7 هزار متری آن هم بدون اکسیژن مصنوعی، آن هم با داشتن کوله سنگین، که من بدون استفاده از کمک شرپا و باربر این مسیر را صعود کردم، واقعاً کار سختی است. حالا خوب است من بگویم چرا بدون شرپا و باربر صعود می‌کنم.

بله. هم بگویید چرا این تصمیم را گرفتید، در صورتی که می‌توانستید مثل خیلی‌ها با این امکانات و خدمات صعود کنید. و هم بگویید چه سختی‌ها و چالش‌هایی را با این تصمیم به جان خریدید.

خب صعود به k2 کار سنگینی است و من به شخصه تنها این هدف را ندارم که به قله برسم. هدف این است که من خودم را به چالش بکشم در چنین دیواره‌ای. شاید بعضی‌ها این را نپسندند اما این طرز فکر من است. من دوست دارم خودم را به چالش بکشم. 8 هزار متر راه رفتن هم سخت است چه برسد به صعود! مثلاً خود من دو شب در ارتفاع 8 هزار متر خوابیدم. یک بار صعود کردم، بعد دوباره کمی پایین آمدم و در ارتفاع 8 هزار متر خوابیدم تا ببینم سیستم بدنی‌ام چگونه است و چه چالشی برای من ایجاد می‌کند. نکته‌ای که می‌خواهم درباره استفاده از شرپا و باربر بگویم این است که من از بعضی دوستانی که کوهنوردی می‌کنند گله‌مند هستم. اینکه یک فردی برایشان چادر بزند، یک فردی برایشان آب بیاورد و چای درست کند و غذا آماده کند، این را برایشان ببرد، آن را ببرد، و در تمام کارهای شخصی کمک‌شان کند، این جز قانون کوهنوردی نیست ولی یواش یواش دارد فرهنگ عوض می‌شود. من خودم طرز فکرم این است که اگر کسی می‌خواهد به ارتفاع برود باید کوله‌اش را خودش ببرد، غذایش را خودش ببرد، گازش را خودش ببرد. ورزش ما مثل المپیک نیست که یک ثانیه دیر و زود باعث شود که تو قهرمان شوی یا شکست بخوری. در کوهنوردی هرکسی باید میزان توانایی بدنش را بداند و در راستای میزان توانایی خودش فعالیت بکند. یعنی من بدانم که چقدر توان دارم، چقدر بار می‌توانم ببرم، گاز و آب و غذا را می‌توانم ببرم یا نه، و اگر در حد صعود قله k2 هستم وسایلم را جمع بکنم و توی کوله پشتی‌ام بگذارم و بروم صعود کنم و برگردم.

و اگر برایش آماده نیستم یک سال تمرین کنم تا این آمادگی را به دست بیاورم. خود شما چقدر برای این چالش تمرین کردید؟

بله. باید تمرین بکنی. ما به جای اینکه بدن‌مان را آماده‌تر کنیم، قانون را عوض می‌کنیم. مثل این است که شما فوتبالیست باشی و به جای اینکه توانایی بدنی‌ات را بالا ببری، سرعت بازی را کم کنی، توپ را کوچک‌تر کنی و دروازه را بزرگ‌تر کنی! یک نفر بگوید چون زمین فوتبال طولانی است از این به بعد ندوییم، از این به بعد راه برویم! اینها تغییر قوانین ورزش است. ما به جای اینکه توان خودمان را بالا ببریم، سه نفر کمکی می‌گیریم تا برایمان بار بیاورند. خب این از نظر من اشتباه است. البته تمام کسانی که با باربر صعود یا همراه با اکسیژن و شرپا صعود می‌کنند برای من قابل احترام هستند، اما باید نظر شخصی خودم را هم بگویم.

یک سوال بدون تعارف. نمی‌ترسیدید؟ دیگران هنگام صعود یکی دو نفر را همراه خودشان دارند و اگر حادثه‌ای پیش بیاید کنارش هستند. شما تنهایی قله را صعود کردید، آن هم بدون امکاناتی که معمول است. دوست دارم بیشتر درباره این تجربه بگویید.

آره. من اکثر مواقع متأسفانه تنها بودم. البته خودم هم سعی می‌کردم که تنها باشم. چون قله k2 قله‌ای صخره‌ای است و یکی از خطراتی که خیلی اتفاق می‌افتد سقوط سنگ از بالا است. کسانی که صعود می‌کنند، نه اینکه مخصوصاً این کار را بکنند، ولی سنگ از زیر پاهایشان در می‌رود. شیب خیلی زیاد است و سنگ‌های زیادی سقوط می‌کند. این کلمه «راک راک» همیشه توی دره‌ها و کوهستان به گوش می‌رسد که یعنی مواظب باشیم. ما مدام باید به بالا نگاه کنیم تا سنگی روی سرمان نیفتد. اتفاقاً یکبار سنگ به نفر پشت سر من خورد. یعنی با اختلاف یک متر از بالای سر من رد شد و به کوله ایشان خورد و این کوهنورد کوله پشتی‌اش را به خاطر صدمه‌ای که خورد از دست داد. به همین خاطر من سعی می‌کردم تنها بروم تا از خطر ریزش سنگ‌ها در امان باشم. قسمت‌هایی که شما می‌گوئید سخت است، دو قسمت است. یکی در ارتفاع 6 هزار 700 متر تا 7 هزار و 300 متر است که یک دیواره صخره‌ای دشوار است که اکثر جاها نردبان هلیکوپتری گذاشته‌اند. یعنی اینقدر دشوار است که شما باید تقریباً عمودی صعود بکنید. همچنین در نظر داشته باشید که در ارتفاع 7 هزار متری دارید صعود می‌کنید که دمای هوا حداقل منفی 20 درجه است. در آن شرایط، صخره‌نوردی و سنگ نوردی با دستکش و کفش سه پوش و تجهیزات مختلف، خیلی سخت است. چون کفش و لباس‌های شما خیلی بزرگ و ضخیم است. دستت هم قطعاً باید دستکش داشته باشید. در شرایطی که بین 20 تا 25 کیلو وزن کوله پشتی من بود و هربار که بالا می‌رفتم باید آن را حمل می‌کردم، صعود واقعاً مشکل بود. توی کوله‌پشتی من یک چادر بود، چند تا گاز بود، غذا بود و تمام تجهیزات فنی. کلاه ایمنی و طناب و اینجور چیزها هم بهت آویزان است. یعنی شما غیر از کوله‌پشتی و لباس‌ها، باید هفت هشت کیلو تجهیزات را هم حمل کنی و آنها را بالا بکشی. توی این شرایط در ارتفاع 7 هزار متر شما پس از هر حرکتی که می‌زنی، باید چند دقیقه‌ای صبر کنی تا نفست برگردد و بتوانی دوباره تحرک داشته باشی. این عدم تحرک باعث می‌شود که سردت هم بشود. چون شما فعالیتی نمی‌کنی که بدنت را گرم بکند. در طول یک ساعت تنها 50 متر صعود کرده‌ای. 50 متر فعالیتی نیست که بدنت را گرم کند. حالا ارتفاع و پرت شدن سنگ و دیگر خطرات را هم حساب کنید. متأسفانه در طول مسیر تعدادی جنازه هم ریخته که بعضی وقت‌ها آنها را هم می‌بینی که ممکن است توی روحیه‌ات هم خیلی تأثیر بگذارد.

واقعاً شما در طول مسیر جنازه می‌بینید؟! خیلی صحنه سوررئالی است!

بله. یکی از جنازه‌هایی که دیدم پیکر دوست عزیزم آقای «علی‌اکبر سخی» کوهنورد افغانستانی بود که با هم بودیم و توی بیس‌کمپ با هم صحبت کرده بودیم. ایشان هم شرپا نداشت ولی اکسیژن را داشت. با هم تا کمپ 3 صعود کردیم و برگشتیم. بعد من رفتم کمپ چهار و آنجا از یکی از شرپاها شنیدم که دوستت بین کمپ دو و سه حادثه دیده. می‌خواستم برگردم که گفت نرو، چون هوا داشت تاریک می‌شد. من را نگه داشت و گفت ایشان فوت کرده. فردا که به پایین برگشتم، دیدم ایشان متأسفانه در ارتفاع 7 و 500 از دست رفته است.

مشکل ایشان چی بود؟ به چه دلیل مشکل مغزی پیدا کردند؟

گاهی در کوهنوردی میزان اکسیژنی که بدن دریافت می‌کند کمتر از حدی است که قبلاً دریافت می‌کرده. مثلاً چهل سال است که این میزان اکسیژن دریافت کرده، حالا شما به منطقه‌ای رفته‌ای و داری بیش از حد فعالیت می‌کنی و اکسیژن کمتری به مغزت می‌رسانی. این باعث می‌شود که مغز باد بکند، فشار داخل کاسه سر بیش از حد شود و باعث بشود که مویرگ‌های داخل مغز پاره شود. شما در یک حالتی قرار می‌گیری که نمی‌توانی فعالیت کنی و مغز فرمان اشتباه صادر می‌کند. آهسته آهسته به کما می‌روی و جانت را از دست می‌دهی. این پروسه بین دو سه ساعت طول می‌کشد.

خیلی وحشتناک است. تقریباً هیچکس نمی‌تواند اطمینان داشته باشد که آیا بدن‌ش مناسب این صعود هست یا نه.

ما داریم با احتمال 99 درصد در کنار مرگ حرکت می‌کنیم. ما نزدیک آتش هستیم و هر لحظه ممکن است دست‌مان برود روی آتش. ولی همان که پیشتر گفتم؛ هدف جرأت کردن است. تعداد خیلی کمی قله‌های سخت مثل k2 را بدون شرپا و باربر و اکسیژن صعود می‌کنند؛ تا امروز زیر 500 نفر k2 را صعود کرده‌اند. در حالی که قله‌ای فقط همین امسال حدود 11 هزار نفر قله اورست را صعود کرده‌اند. ببینید چقدر تفاوت دارد.

یعنی کل کسانی که تا امسال k2 را صعود کرده‌اند حدود 500 نفر هستند؟ با شرپا و بدون شرپا؟

بله. قله k2 خیلی کشته داده. ضمن اینکه قله k2 واقعاً وحشت‌آور است. یعنی یک قله دودکش‌طور خیلی تند است که وقتی پای آن می‌رسی و سرت را بلند می‌کنی خوف می‌کنی. آن ضرب‌المثلی که می‌گوید کلاه آدم از سر می‌افتد، دقیقاً k2 است. وقتی k2 را از بیس‌کمپ نگاه می‌کنی کلاهت می‌افتد. ضمن اینکه ریزش سنگ و بهمن هم هست. شبانه‌روز شما صدای غرش بهمن‌ها را می‌شنوی و وحشت می‌کنی. در k2 محلی هست که محل یادبود کسانی است که در k2 جان داده‌اند؛ می‌روی و شاید صدها پلاک را می‌بینی که مال کشته شدگان k2 است. k2 قله رعب‌انگیز و خیلی مغروری است. من دو ماه در منطقه بودم و می‌دیدم که هرچند روز یکبار، تنها دو سه روز هوا خوب می‌شد و دوباره به هم می‌ریخت. این قله خیلی مغروری است و به این سادگی نمی‌توان آن را صعود کرد. خدا به ما کمک کرد و دعای خیر مردم بود که من توانستم صعود کنم. متأسفانه خیلی‌ها در بین مسیر مرده‌اند. در مسیرجنازه‌هایی می‌بینی که همینطور افتاده‌اند و مال سال‌های گذشته هستند. مثلاً سه تا جنازه نزدیک قله هست که در آخرین لحظات از پا افتاده‌اند. یک نفرشان مال کشور شیلی و متعلق به سال گذشته است.

یعنی جنازه‌ها از سال پیش همانجا مانده‌اند؟ این طبیعی است که جنازه‌ها همانجا بماند؟

بله. از سال پیش همانجا مانده و از کنارش رد می‌شوی. پیکر سالم سالم است، مثل اینکه انگار خوابیده. یخ زده و انگار طرف خوابیده است. مثلاً داخل فریز است. چون هوای آنجا همیشه منفی 20 درجه است و جنازه را سالم نگه می‌دارد.

من با شنیدن این سختی‌ها و صحنه‌های وحشت‌آور باز دوست دارم بپرسم با این شرایط چرا رفتید؟!

فکر کنم یک کم دیگر صحبت کنیم به عقلانیت ما شک می‌کنید!

آدم باید یک جنونی داشته باشد تا این کار را بکند.

بله. کار سختی است و از لحاظ روحی روانی خیلی مشکل است. من نزدیک شش ماه روی روح و روان خودم کار کردم تا بتوانم تنهایی این کار را انجام بدهم. فیلم‌هایی گرفتم که نمی‌دانم منتشرشان کنم یا نه. شب توی چادر بلند می‌شدم و داد می‌زدم که «بس است دیگر! چرا این باد ول نمی‌کند؟». دما بیست سی درجه زیر صفر، باد وحشتناک؛ و من با خودم می‌گفتم در ارتفاع 7 هزار متر و تنها توی چادر چیکار دارم می‌کنم؟ این چه کاری بود که من کردم؟

دوست دارم کمی هم درباره علی اکبر سخی صحبت کنیم. شما یک کار ارزشمند کردید و هم پیکر او را در آن ارتفاع و شرایط جوی خطرناک با طناب فیکس کردید تا سقوط نکند، و هم مأموریت او را تکمیل کردید و با پرچم افغانستان به k2 صعود کردید و آن را در رأس قله نصب کردید. درباره آقای سخی صحبت می‌کنید؟

علی‌اکبر سخی از کوهنوردان بسیار خوب کشور افغانستان بود. من چندسالی بود که با ایشان رفیق بودم. به محض اینکه رسیدم بیس‌کمپ پرچم ایران را روی چادرم نصب کردم و توی بیس‌کمپ می‌چرخیدم. آنجا دید چادری هست که پرچم افغانستان روی آن نصب شده است. از مسئول کمپ سوال کردم و فهمیدم آقای سخی اینجاست. خلاصه همدیگر را پیدا کردیم و صحبت کردیم. ایشان قبلاً من را دعوت کرده بود که یکی از قله‌های افغانستان را سال آینده با هم برویم که متأسفانه ایشان از دست رفت. من هم ایشان را دعوت کرده بودم برای قله دماوند. با هم صحبت کردیم. ایشان کپسول اکسیژن داشت ولی شرپا و باربر نداشت. من نه اکسیژن داشتم و نه شرپا و باربر. با هم برنامه‌ریزی کردیم که در آینده چکار کنیم. متأسفانه در کمپ 3 آن اتفاق برای ایشان افتاد. من به محض اینکه برگشتم پایین به یادبود ایشان و مردم افغانستان، پرچم افغانستان را از روی وسایلش برداشتم و در قله با پرچم افغانستان عکس و فیلم گرفتم. همچنین در محلی که به یاد کشته‌شدگان k2 است و به یاد آنها پلاک‌هایی نصب می‌کنند، پرچم افغانستان را نصب کردم و به یاد ایشان دعا کردم و عکس و فیلم گرفتم. سعی کردم یاد علی‌اکبر را زنده نگه دارم. پیکرش را هم در بین کمپ 2 و 3 در ارتفاع 7 هزار و خورده‌ای با طناب فیکس کردم تا سقوط نکند. بعید می‌دانم شرایطی پیش بیاید که بتوانیم بدن ایشان را انتقال بدهیم. چون آن منطقه منطقه خیلی خطرناکی است. یعنی انتقال پیکر بعید است که انجام بشود. علی‌اکبر پسر خیلی قوی بود. واقعاً یادش گرامی. انشاالله در کوهنوردی‌های دیگر شاهد این اتفاقات نباشیم.

به k2 برگردیم. ممکن است کسی با خواندن این گفتگو تصمیم بگیرد کاری شبیه به کار شما انجام بدهد. این کار چقدر منطقی است؟ یا بهتر بگویم، چقدر نیاز به تمرین و آمادگی دارد؟

یک نکته‌ای را بگویم. اولین صعودهایی که من در منطقه هیمالیا انجام دادم نزدیک 20 سالم بود، ولی الآن است که به این نتیجه رسیدم می‌توانم k2 را صعود کنم؛ الآن که 40 سالم است. ریسک کردن خیلی مهم است؛ شما در کوهنوردی باید ریسک بکنی ولی ریسکی که نتیجه داشته باشد، نه اینکه من همینطوری بگویم بروم ریسک کنم! من خیلی آموزش دیدم و خیلی کارها کردم تا تجربه این کار را کسب کردم. شما نمی‌توانی به کسی که گواهینامه رانندگی گرفته، رانندگی هم بلد است، هجده سال هم دارد، ماشین را بدهی و بگویی از تهران به مشهد یا بندرعباس برو. باید تجربه داشته باشد. توی مسیر حادثه است، لاستیک می‌ترکد، طوفان می‌آید، ماشین خراب می‌شود. آن راننده پخته هم درباره کلاج و دنده و... اطلاعاتش مثل شماست، ولی آن پختگی و تجربه‌ای که دارد به او کمک می‌کند. من در ارتفاع 8 هزار دیدم سرعت باد به بیست کیلومتر رسیده است. یک تیم هفتاد نفره می‌خواستند به قله بروند، ولی من گفتم که برمی‌گردم. گفتم من بدون اکسیژن هستم، سرعت باد بیست کیلومتر است و ممکن است سرمازده شوم، ممکن است از بین بروم. باید سرعت باد کمتر از 20 باشد تا من بتوانم بروم. برگشتم پایین، آن تیم رفت و موفقیت‌آمیز صعود کرد و برگشت، بعدش من رفتم. اگر آدم بی‌تجربه‌ای بودم، و احساساتی می‌شدیم و می‌گفتم نکند من صعودم را از دست بدهم، ممکن بود برایم حادثه‌ای پیش بیاید. خب فرصت صعودت را از دست بدهی! اتفاقی نمی‌افتد. کوه همینجاست. می‌توانی دو سال بعد صعود کنی. اگر احساساتی شده بودم و رفته بودم، در کمترین حالت انگشتانم را از دست می‌دادم و در بدترین حالت همانجا می‌ماندم و می‌مردم. منظور اینکه باید آموزش ببینیم و تجربه ببینیم و خیلی قله‌ها را برویم. شاید من یک سوم عمرم را در چادر و کیسه خواب سپری کرده باشم، ولی با این حال در شرایط بحرانی و در ارتفاع 7 هزار متر، باز هم گیر میذکردم و می‌گفتم خدایا این چه کاری بود که من کردم؟ یک نفر هم نیست که با او حرف بزنم! اگر هم کسی باشد فارسی بلد نیست. یعنی شرایط اینطوری است. البته من کسی را نمی‌ترسانم. صهود بدون شرپا و باربر و اکسیژن قطعاً قابل اجراست. من خودم اجرا کرده‌ام، ولی منظورم این است که شما نباید حادثه بدهی. نباید به سادگی بدنت از بین برود. بدن انسان همانقدر که ضعیف است و به سادگی از بین می‌رود، همانقدر هم قوی است که شما می‌توانید پرورشش بدهید و کارهای عجیب و غریب بکنید.

امسال چندنفر به k2 صعود کردند؟

فکر می‌کنم امسال صعودهای خوبی انجام شد و بالای 100 نفر صعود کردند. یعنی بی سابقه بود این تعداد. البته از نظر من تنها بیست سی نفر به k2 صعود کردند. منظورم صعودهای پاک و واقعی است. از این بیست نفر، یک نفر اهل پرو بود، من از ایران بودم، دو نفر از آلمان بودند، سه نفر از لهستان بودند، دو نفر از استرالیا بودند که یک نفرشان کشته شد، سه نفر از کانادا بودند که یک نفرشان کشته شد، دو سه نفر از ایتالیا بودند، دو نفر هم از آمریکا.

شما اولین ایرانی بودید که بدون شرپا و باربر و اکسیژن به k2 صعود کردید؟

دوستانی مثل «حسین بهمن‌یار» بوده‌اند که بدون اکسیژن صعود کرده‌اند، ولی همراه با شرپا یا باربر. البته من هم کار شاقی نکردم. من فقط چادر و کوله خودم را بردم بالا! اما صعود تنهایی ریسک‌های زیادی دارد. ریسک خیلی بزرگش این است که ممکن است تجهیزاتت از دست برود. من چادرم در کمپ یک پاره شد و دیگر چادر نداشتم. شما اگر با تیم‌های گروهی بروی، ده تا چادر زده‌اید. اگر یک چادر از دست برود، می‌توانی در چادرهای دیگر بخوابی. ولی من کلاً سه تا چادر از ایران برده بودم. یکبار سنگ از بالا آمد و چادر من را پاره کرد، و من مجبور شدم که بروم و در چادر پایین بخوابم. بعد آمدم با چسب و پایه خمیردندان و مسواک پارگی چادر را درست کردم و اینطوری طی کردم. غرض اینکه یکی از ترس‌ها در صعود تنهایی از دست رفتن امکانات است. یا اینکه باید همیشه با گاز مدارا کنی. من دو تا کپسول گاز داشتم و باید همه کارهایم را با همین دو تا کپسول انجام می‌دادم. اگر تمام می‌شد از سرما یخ می‌زدم. در حالی که تیم‌های گروهی خیالشان آسوده است.

به عنوان سوال آخر، دوست دارم بدانم چقدر خرج صعود شما بود؟

ما یکسری هزینه‌های جانبی داریم و یک هزینه اصلی. هزینه اصلی این است که شما باید یک بلیط از ایران بگیرید برای اسلام‌آباد. بعد هم هزینه هتل اسلام‌آباد را داری. همچنین هزینه ماشین از اسلام‌آباد به نزدیکی k2. اینها هزینه‌هایی است که برای همه هست. مجموع این مخارج نزدیک 100 میلیون می‌شود که برای همه است. یکسری خدماتی هم اینجا به شما ارائه می‌کنند که 5 هزار دلار شروع می‌شود تا 50 هزار دلار. هزینه من 5 هزار دلار شده است! وقتی شما 50 هزار دلار هزینه کنی، همه‌جور امکاناتی به تو می‌دهند. یکی فقط یک اکسیژن دارد مثلاً می‌شود 30 هزار دلار، یک نفر شرپا دارد، می‌شود فلان مقدار. ولی من فقط هزینه مجوزم بود و پول هتلم در اسلام‌آباد و همین چیزها. توی بیس‌کمپ هم یک چادر و دستشویی داشتم به اضافه یک چادر آشپزخانه و چادر خواب. اینها همه خدماتی است که من داشتم. انگار من را رسانه‌اند پای کوه و گفته‌اند این کوه! خودت می‌دانی. هروقت می‌خواهی برو صعود کن و هروقت دوست داشتی بیا پایین! می‌خواهی امروز برو، می‌خواهی فردا، اگر هم دوست داری کلاً همینجا بخواب! درواقع من خدماتی نداشتم و خیلی کم‌خرج صعود کردم.

بدون شرپا، باربر و اکسیژن بر فراز ارتفاع 8600 متری 2