بسیج نخبگان روسیه علیه دیکتاتوری پوتین
اقتصادنیوز: تغییر چهره جنگ در اوکراین، نه تنها کرملین را با چالشی نظامی و بینالمللی مواجه کرده، بلکه به نظر میرسد دردسرهایی را هم در داخل کشور برای او به وجود آورده است.
به گزارش اقتصادنیوز شکستهای اخیر ارتش کرملین و از دست دادن اراضی اشغالی قابل توجه در هفتههای اخیر، نخبگان سیاسی روسی را در توانایی و صلاحیت پوتین برای اداره اوضاع دچار تردید کرده است. تاتیانا استانوایا، پژوهشگر غیرمقیم در بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی با انتشار یادداشتی با عنوان «نظر نخبگان روسیه دربارهی پوتین چیست؟» در فارین پالیسی این موضوع را بررسی کرده است.
به وقت حسابکشی از پوتین
ضد حملههای موفق اوکراین به معنی این هستند که ولادیمیر پوتین برای اولین بار در 22 سال ریاست جمهوریاش باید به نخبگان سیاسی روسیه جواب پس بدهد، کسانی که بر سر تصمیمات استراتژیک او در جنگ اوکراین و نتیجه احتمالی جنگ با او مخالفاند.
پوتین با شروع جنگ بدون هیچگونه مشورت در داخل یا حتی خبر دادن به بعضی بازیگران کلیدی ریسک سیاسی بزرگی کرد. اگر جنگ به خوبی پیش میرفت این قمار موفق میبود و همه راضی بودند ولی حالا که اوکراین دارد حمله میکند و روسیه عقب نشینی، سوالها دربارهی تصمیمات پوتین از راه میرسند. حتی ترس از این وجود دارد که روسی جنگ را به یکباره ببازد. اگر پوتین موفق نشود نخبگان را راضی کند که هنوز رهبری قدرتمند است و میداند دارد کشور را به چه سمتی میبرد، شکها به او ممکن است تبدیل به ریسک سیاسی بزرگی برای پوتین بشود.
انکار استقلال یک کشور
با وجودی که به نظر قدرتمندترین و بلند پروازترین نخبگان سیاسی روسیه جنگ یک فاجعه است، اما تقریباً همهشان با قصد و نیت پوتین برای شروع جنگ همدلی دارند. فضای سیاسی حاکم همچنان ضدغربی و ضدلیبرال است و اوکراین را یک کشور کاملاً مستقل نمیبیند.
به نظر این عده غرب راه دیگری برای برگرداندن روسیه به شکوه تاریخیای که حق آنهاست نگذاشته، مگر اینکه با اقدامی فاجعهبار نظم جهانی را به هم بزنند و نظم عادلانه جدیدی ایجاد کنند. این دیدگاه به بیان سادهتر میگوید که جنگ شاید ناگوار باشد ولی موجه و قابل درک است.
کابوس ژئوپولتیکی
به این دلیل بود که در ماههای اول جنگ همه نخبگان سیاسی - حتی لیبرالهایشان که از اقدامات پوتین هراس داشتند - دور پوتین جمع بودند و از او پشتیبانی میکردند. بسیاری تقصیر این کابوس ژئوپولتیکی را به گردن غرب میانداختند، نه پوتین.
اوایل جنگ در ماه آوریل همه امیدوار بودند که جنگ به سرعت تمام شود - چه با پیروزی تمام عیار روسیه و یا با سقوط دولت اوکراین و یا تحمیل قرارداد صلح. تنها شکی که وجود داشت درباره هزینه و طول مدت جنگ بود. با اتمام بهار این عقیده رواج یافت که جنگ میتواند سالها طول بکشد، روسیه نمیتواند ببازد تنها به این دلیل که اوکراین نمیتواند ببرد.
خیلی چیزها در سپتامبر تغییر کرد. اوکراین شروع به ضدحمله کرد، اولین حملههایشان از شروع جنگ و در آنها موفق بود. این موضوع شک و ترس را بین نخبگان روسیه انداخت مثلاً این که نکند روسیه شکست بخورد! مهمتر اینکه این شکها دربارهی توان نظامی روسیه نبود بلکه به پوتین و توانایی او برای کنترل موقعیت تمرکز داشت.
پرسشهایی بیپاسخ
همزمان با انباشته شدن نگرانیها، سوالات بیشتری بدون پاسخ میماندند: آیا روسیه مناطق تصرف شده را به خاک خود ضمیمه میکند؟ آیا در این مناطق رفراندوم برگزار میشود و اگر میشود چه زمانی؟ کدام مناطق اوکراین جزء روسیه میشوند و آیا توانایی حفظ این مناطق را دارند؟ آیا روسیه همه ارتش خود را حرکت خواهد داد؟
این سوالات تا به امروز بیپاسخ بودهاند. تنها چیزی که پوتین گفته این بوده که: «همه چیز طبق برنامه پیش میرود و روسیه به تمام اهداف "عملیات ویژه نظامی" خود خواهد رسید.» ظاهراً اینها تنها پاسخهایی بودهاند که نخبگان سیاسی شایستگی شنیدن آن را داشتهاند.
ریشههای تضعیف رهبری پوتین
مهمترین دلایل تضعیف رهبری پوتین عدم تمایل او به بیان تصمیماتش و ارائه برنامه عملی یا حتی اشاره به ترسها و نگرانیهاست. ایمان داشتن به یک رهبر سیاسی که ثابت کرده توانایی ایستادگی در برابر چالشهای ژئوپولتیکی را دارد یک چیز است و وابسته بودن به رهبری که با وجود شکست لجوجانه به هیچ سوالی پاسخ نمیدهد چیز دیگر. پوتین این جنگ را تنها شروع کرده و به تنهایی آن را ادامه میدهد و برای نخبگان سیاسی چارهای نگذاشته مگر اینکه کورکورانه از او پیروی کنند.
در طول ماه سپتامبر سوال «چگونه جنگ را میبریم» به سوال «چگونه جنگ را نبازیم» تغییر کردهاست. مشکل این است که نقشه پوتین برای فرسوده کردن نظامی اوکراین و اشغال آهسته آهستهی خاک آن تا زمانی که تسلیم شوند پس از حملات اوکراینیها دیگر عملی به نظر نمیرسد.
پوتین تنها دو بار دربارهی ضدحملههای اوکراین اظهارنظر کردهاست. در ماه جولای گفت: «بگذارید امتحان کنند. همه باید بدانند که ما هنوز اصلاً کاری را شروع نکردهایم» و هفته پیش در صحبتهایش از عبارات «پاسخ خویشتندارانه» روسیه به «حملات تروریستی» اوکراین استفاده کرده است. هیچکدام از اینها به این اشاره نمیکنند که روسیه چگونه قرار نیست جنگ را نبازد. برخی حدس میزنند که روسیه ممکن است فقط دو گزینه داشته باشد: تهدید حمله اتمی به غرب یا اوکراین و یا بسیج نظامی عمومی کشوردرحالی که دومی هنوز به شدت غیر محتمل است، اولی میتواند به معنی فاجعهای جهانی باشد - پوتین از روز گذشته فرمان بسیج محدود را اعلام کرد و باعث اعتراضات گسترده در سراسر کشور شده است.
دودستگی در جبهه داخلی
شکستهای نظامی و شک و ترس روزافزون از خطر شکست در جنگ باعث دو دستگی داخلی نیز شدهاند. رابطه چالشبرانگیز فعلی بین دو دستهاست که یکی میگوید «بگذارید پوتین هرکاری لازم است انجام دهد» و و دیگری میگوید «کرملین نمیتواند واکنش مناسب نشان دهد و باید کاری کنیم». گروه اول تکنوکراتها و مقامات ارشد دولتی، کابینه و بانک مرکزی هستند. همه آنها سعی میکنند موضع به اصطلاح صلحآمیز خود را حفظ کنند و میدان جنگ را دورادور دنبال کنند چراکه نمیتوانند تاثیری بر اوضاع بگذارند. برخی نیز مثل رئیس دفتر ریاست جمهوری - سرگی کیرلینکو - دنبال سهمجویی سیاسی اند.
گروه دوم که به مراتب بیشتر و پر سر و صداتر هستند ممکن است از سر استیصال دست به اقدامی بزنند از جمله گروههای نظامی مثل نیروهای مسلح، سرویسهای امنیتی، گارد ملی، نیروهای رهبر چچن - رمضان قدیروف - و سربازان مزدور یوگنی پریگوژین - میلیاردر روسی - و همچنین گروههای اپزوسیون درون سیستمی نظیرکمونیستها، لیبرال دموکراتها و حزب «یک روسیه عادلانه». همه اینها یا دارند به پوتین التماس میکنند که یک ضربه مهلک به ارتش اوکراین بزند یا آماده میشوند تا به اراده خود عمل کنند مثل رهبر چچن که دستور بسیج محلی داده یا پریگوژین میلیاردر که در حال استخدام سرباز از میان زندانی هاست. این دسته از طبقه حاکم مشتاقاند برنامهی سیاسی خود را عملی کنند تا خلاءای پوتین در مسئله جنگ را پر کنند.
همزمان با پسرفت در روند جنگ فریاد فعالان طرفدار جنگ را بر آورده است. زمانی که روسیه کنترل بخش بزرگی از خارکیف را از دست داد فضای مجازی پر شد از نالههای غم و اندوه که «روسیه دارد شکست میخورد» و «پوتین کجاست»؛ البته درکنار درخواست برای محاکمهی وزیر دفاع و فرماندهان به جرم توطئه. این گروه صدای کمی دارد و در حالت عادی مردم توجه زیادی به آن ندارند ولی از آنجا که هراس به سرعت پخش میشود میتواند به سرعت نخبگان سیاسی را از خبرهای بد میدان باخبر کند
از رهبری بیدردسر به رهبری نابودگر؛ ستارهای رو به افول
برای 21 سال پوتین برای طبقه حاکم رهبر بیدردسری بودهاست. محبوبیت او ثبات سیاسی را تضمین میکرد و مقاومتش نسبت به اصلاح موقعیت آنها را برایشان حفظ میکرد. حالا اما او تبدیل به یک نابودگر شده، رهبری که کشورش را به سمت آیندهای نامعلوم میبرد.
البته اشتباه نکنید، این تمایلات ضدپوتین نیست که زیاد شده، بلکه خواسته سیاسی فعلی یک رهبر قاطع، جسور، مطلع و کارآمد است و حالا برای این دو ویژگی آخر پوتین تردید وجود دارد. آنها رهبری میخواهند که بتواند راهنمایی کند، با چالشها روبرو شود، اگر نیاز باشد کشور را بسیج کند و وعده آیندهای بهتر را بدهد، به عبارت دیگر الیت سیاسی پوتین قدیمی را میخواهند ولی شک دارند که آیا او هنوز وجود دارد یا خیر. هنوز از ترس سازمانهای امنیتی، قدرت تام پوتین و همچنین از آنجا که جایگزینی برای او نیست خطر تحرکات ضدپوتین کم است. ولی ترس و اضطراب از خطر شکست جنگ میتواند باعث شود که افراد طبقه حاکم مستقلتر و جسورانه تر با رغبای خود درگیر شوند. ستاره سیاسی درحال افول پوتین بزرگترین خطر برای بقای رژیم است، بسیار خطرناکتر از هر حزب مخالف یا تظاهرات عمومی.
همچنین بخوانید