بوداییهای اهل بیتی دستپرورده مادرشهید ژاپنی / برخورد تلخ خانواده کونیکو یامامورا با او
خبرگزاری فارس گروه حماسه و مقاومت زهرا بختیاری: در مورد خانم سبا بابایی که صحبت میشود هر کسی سعی میکند از ظن خود، شخصیت او را تعریف کند. یکی از مادریهایش میگوید، دیگری از نظمش در کار، یکی از خانهداری او میگوید و دیگری از سیر و سلوک عارفانهاش. اما در کلام همه نکتهای واحد به چشم میخورد؛ خانم بابایی بیشتر یک «انسان باورمند و الگویی برای ملل مختلف» بود!
این بار، همصحبت محمد علی متولیان، استاد دانشگاه و مؤسس نمایندگی دانشگاه بین المللی المصطفی در توکیو و رئیس امور نخبگان این دانشگاه هستیم تا او به عنوان یک دوست 15 ساله ما را با خانم بابایی آنگونه آشنا کند که خودش شناخته:
روایت اولین آشنایی
آشناییام با حاجیه خانم بابایی برمیگردد به 15 سال پیش؛ هنگامی که به امکان سنجی تأسیس نمایندگی المصطفی در ژاپن مشغول شدم، برای اولین بار با حاجیه خانم یامامورا آشنا شدم؛ اندیشمندی دردمند برای کریدور علمی و فرهنگی میان ایران و ژاپن! هر فردی در هر سنی و هر سمتی از هر کشوری با حاجیه خانم یامامورا مرتبط می شد چه دیپلمات، چه استاد دانشگاه، چه دانشجو، چه قهرمان ورزشی، چه جانباز و قهرمان میدان های مبارزه، چه جوان و نوجوان همگی او را «مادر معنوی» حس می کردند.
مادر معنوی همه
حاجیه خانم بابایی را اولین بار در منزلشان واقع در محله نیروی هوایی تهران دیده بودم. خانهای باصفا و با چیدمانی تمیز و منظم. همانجا بود که رابطه مادر و فرزندی بین ما برقرار شد. به نوعی قرار ما این بود که او برای ما مادری کند و من هم جای آقا محمد که نه، اما جای پسرشان باشم.
زمان آشنایی ما حاج خانم حدوداً 67 ساله بود و حالا که تقریبا 40 روز از فوتشان میگذرد، 84 سالگی را پشت سر میگذاشتند. حاجیه خانم بابایی روحیه قویای داشتند؛ هم در ایمانشان و هم در ارتباط با انسانها. از نوزاد بگیرید تا فردی که هم سن و سال خودش بود، همه در برخورد با این خانم، مخاطب کرامت و مهربانی او قرار میگرفتند.
یادم هست زمانی که پسرم مهدی در بیمارستان توکیو متولد شد، حاجیه خانم بابایی به دیدن او و همسرم رفت تا اگر کاری از دستش برمیآید، انجام دهد. برای او فرق نمیکرد به دیدن چه کسی میرود، فردی که قرار بود با او ملاقات کند، از دیپلمات و مهندس و طراح و اهل قلم بگیرید تا دوستان قدیمیاش، مورد مهر و عطوفت و دلسوزی این مادر واقع میشد. گاهی برای نشان دادن محبتش عروسکهای اوریگامی را درست میکرد و به دوستانش هدیه میداد.
حاجیه خانم یامامورا و شام خداحافظی در رستوران سنتی فرودگاه ناریتا
شما به چه کسی تعظیم میکنید؟
در موضوع ازدواج و آشنایی با حاج آقای بابایی هم همین روحیه حریت و آزادگی او سبب نزدیکی آن دو عارف به هم شد. خانم سبا یک دختر بیست و چند ساله وقتی با صحنه نماز خواندن آقای بابایی مواجه میشود برایش مسأله پیش میآید و آن را صراحتاً میپرسد.
آقای بابایی جوان در کلاس زبان انگلیسی دستیار استاد بود؛ آن هم پیش از انقلاب اسلامی و در کشوری مثل ژاپن، موقع نماز اول وقت گوشهای از کلاس سجاده خود را پهن کرده و شروع به عبادت میکند. خانم یامامورا با دیدن این صحنه جلو میرود و میپرسد: ما فقط مقابل امپراتور تعظیم میکردیم که شکست خورد! شما برای چه کسی تعظیم میکنید؟ این سوال انتقادی سبب انقلاب فکری و حضور در انقلاب مردم ایران شد.
سمت راست تصویر: خانم و حاج آقا بابایی (مادر و پدر شهید محمد بابایی) در کنار دوستانشان در ژاپن
دعوای علمی با طعم سوشی!
خانم بابایی در ارتباط با دیگران مصداق این حدیث بود: «بهترین دوست من کسی است که عیوب مرا بگوید». او در عین حال اصلا در رابطه اش سرسنگین نمیشد. او زمانی که منزل ما بود بعد از دعواهای علمیمان بلند میشدند و برای ما قورمه سبزی یا غذاهای ژاپنی مثل سوشی تهیه می کردند.
سوشی دستپخت حاجیه خانم بابایی
دوری از خانواده بهای سنگین حق طلبی
استحکام و گرمای خانواده شرقی در ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم به شدت افول کرد و آنچه ایرانیها در سریال اوشین دیده بودند، که یک خانواده گرم و محکم را نشان میداد، دیگر چنین چیزی وجود ندارد؛ اما خانم سبا، انسانی به شدت بامحبت و خانوادهدوست بود و با پدر و مادر رابطه عاطفی داشت. دوری از آنها هم برایش سخت بود با این حال به خاطر حق طلبیاش حاضر بود هر بهایی را بدهد.
بعدها در ایران فرزند خود محمد را نیز راهی مسیر حق طلبی کرد و فرزندش در دفاع مقدس به شهادت رسید. خانم بابایی با آنکه به نوه های خود به شدت علاقه داشت، اما هر زمانی که اعتلای کلمه حق ضرورت داشت دل از نوه ها و خانمان می کند و رهسپار شهرها ی مختلف ایران و کشورهای مختلف جهان می شد؛ از جمله آنکه بارها با دانشجویان همراه کاروان راهیان نور شد.
عهدی که به هیچ وجه نشکست
خانم یامامورا از جوانی در سیر و سلوک عارفانه قدم گذاشت و در این مسیر دست در دست استادی داشت که همسر او نیز بود. آقای بابایی یک تاجر موفق بود، اما به تمام معنا یک عارف و سالک هم بود. عرفان عملی بیآنکه در حوزه عرفان نظری درس خوانده باشد. اتفاقاً تاریخ ما بزرگانی در عرفان عملی مانند شیخ رجبعلی خیاط دارد که فارغ التحصیل حوزه و دانشگاه نبوده اند؛ همان روحیهای را که در جوانی باعث شد او سر کلاس زبان انگلیسی در کشور بیگانه سجاده پهن کرده و نماز اول وقت بخواند، تا پایان عمر حفظ کرد و زمانی که در سالهای پایانی عمر، وقتی زنگ خانه را میزنند و میگویند شخصیت مهمی میخواهد مهمان خانه شما شود، میگوید: هر کسی هست قدمش روی چشم، اما الان وقت نماز است و من با شخص اول عالم وجود در مسجد قرار صحبت دارم. می روم و برمی گردم!
او حتی منزلش در خیابان نیروی هوایی را نزدیک مسجدی انتخاب کرده بود که پررونق باشد. آقای بابایی تا زمانی که سر پا بود، صبحها جلوی همان مسجد اذان میگفت. خانم یامامورا از دست حاج آقا بابایی او طعم محبت الله را چشید، پس حاجیه خانم یامامورا نیز تا پایان عمر با خداوند معامله می کرد. انشاءالله آرزوی او در ساخت مسجد شمس الشموس در ژاپن برآورده شود.
حضرت آیت الله خامنهای در زمان ریاست جمهوری در منزل حاج آقا بابایی
رفتاری از طرف خانواده سبا یامامورا که برایش گران تمام شد
زمان عقد وقتی دولت ژاپن میگوید امکان دو تابعیتی نیست و باید تابعیت ایرانی یا ژاپنی داشته باشی، او تابعیت ایرانی را انتخاب میکند. یامامورا در شناسنامه و پاسپورت، یک ایرانی است و جالب است به شما بگویم وقتی ما میخواستیم او را به عنوان استاد به نمایندگی دانشگاه المصطفی توکیو دعوت کنیم، باید ویزای ژاپن میگرفت تا بتواند بیاید. دولت ژاپن هم کلا به ایرانیها سخت ویزا میدهد؛ از جمله به او که یک ایرانی محسوب میشد. ما برای آمدن او باید تضمین میدادیم که او استاد علمی است. دولت ژاپن در آن برهه گفت: اگر اقوام ژاپنی او دعوت نامه بدهند و او را گارانتی کنند، مشکلی نیست، اما خانواده ژاپنی گفتند: او ژاپنی نیست و ما هم حاضر به این کار نیستیم. این موضوع برای حاجیه خانم بابایی بسیار سخت بود، اما به شیرینی پذیرفت و میگفت این بهای راهی است که انتخاب کردهام. به هر حال او آمد به منزل ما و کار ما را در ژاپن متبرک کرد. با آمدنش برکات معنوی و علمی برای ما از زمین و آسمان میریخت!
بوداییهایی که عاشق اهل بیت هستند
در مدتی که حاجیه خانم بابایی توکیو بودند یا زمانی که همراه دانشجویان ژاپنی در قم و تهران بودند به علت رفتار و تعامل انسانی با جوانان، ناخواسته زمینه تشرف برخی فراهم می آمد. خیلیها هم اگر چه مشرف نشدند، اما محب اهل بیت هستند: «بوداییهایی اهل بیتی!»
حاجیه خانم و آقای بابایی مصداق این آیه کریمه قرآن بودند که: «لَوِ استَقاموا عَلَی الطَریقَهِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقًا: کسانی که در مسیر ما مقاومت به خرج میدهند، ما به آنها آب گوارا مینوشانیم». حاجیه خانم بابایی برای هر کسی که با او ارتباط داشت پربرکت بود. گرچه حاجیه خانم مورد احترام دولت ها و سیاسیون بود اما برکت وجودش به این خاطر نبود، بلکه به خاطر استقامت او در مسیر حق بود و از هیچکس در این مسیر ترس نداشت. همین حریت و دلسوز بودن او در بیان نقطه نظراتش برکت داشت.
نقدهای حاجیه خانم بابایی مثل قهوه بود؛ تلخ و دلچسب!
نکته دیگری که میشود در خصوص شخصیت این بانوی مسلمان بیان کرد، این بود که هنگام مباحث علمی ذرهای اغماض و مماشات در کلام او نمیدیدید. هنگامی که حجت الاسلام و المسلمین تاتسوئیچی ساوادا تنها دانشمند معمم ژاپنی که مدتی شاگرد حاجیه خانم بابایی هم بود قرآن را به زبان ژاپنی ترجمه کرد وقتی حاجیه خانم بابایی ترجمه را خواندند چند نکته را تذکر دادند؛ این تذکرات برای تیم ما دلنشین بود.
حاجیه خانم در مباحث علمی حریت داشته و آزاده بودند یعنی اینکه «حالا ببینیم به کسی برنخورد» در کار او نبود؛ استدلال میکرد و ذرهای کوتاه نمیآمد. اما همه این موارد موجب نمی شد با کسی قهر یا قطع رابطه کند. متأسفانه در فضای علمی داخل ایران گاهی از این مشکلها داریم. یعنی یا رفیقیم یا بحث علمی میکنیم، هر دو موضوع با هم جمع نمیشود.
حاجیه خانم بابایی چند ماه که در ژاپن مهمان خانه ما بود، هنگام بحث علمی کوچکترین ملاحظهای را که مثلا الان اینجا مهمان هستم، نداشتند و اگر تذکری علمی در جلسات کاری بود با صراحت بیان میکردند. این موضوع برای من بسیار شیرین بود. نقدهای او مثل قهوه تلخ بود. گاهی شما قهوه میخورید که علی رغم تلخی برای شما دلچسب هم هست. نکات علمی و انتقادات حاجیه خانم بابایی مثل قهوه تلخ به انسان میچسبید.
انتقاد در عین انصاف و ادب
آیت الله بهجت همیشه میگفت: رابطه خود را با خدا درست کنید. حاجیه خانم بابایی این کار را کرده بود که خدا محبوبش کرد تا جایی که شخص اول جهان اسلام، حضرت آقا برای کتابی که در مورد او نوشته شده محبت فرموده و تقریظ مینویسند. این عزت را خدا میدهد.
وقتی متنی را میدادیم حاجیه خانم بابایی ترجمه کند در عین اینکه منصف بود و محترمانه برخورد میکرد در هیچ کجا برای اصلاحش اغماض نمیکرد. او عملکرد نهادهای مختلف ایرانی و ژاپنی را به خوبی نقد میکرد و به این موضوع فکر نمیکرد که ممکن است بعد از این حرف من، فلان نهاد بینالمللی یا آن سفیر مرا دیگر تحویل نگیرد. حاجیه خانم بابایی عارفی بود که استاد عرفان عملیاش همسرش بود. این موضوع مهمی است که در گفتوگوها مغفول مانده. خانم بابایی مسیری را طی کرده بود که راه سلوکش را همسرش به او نشان داده بود.
نمیتوانیم در رابطه با شخصیت او صحبت کنیم، اما نگوییم کدام سالک و عارف راه را به او نشان داده. همانطور که خانم یامامورا چه در ژاپن و چه در ایران، چه در جمع و چه در خلوت همیشه به یاد این استاد بزرگ بود و از او یاد میکرد.
لالاییهایی که قند در دل آدم آب میکرد
وقتی میخواهم خاطرهای از حاجیه خانم بابایی تعریف کنم، هزاران فکر و خاطره به ذهنم میآید. پسرم به دنیا آمده بود و به خانه آمدیم. خب همسرم از مادر و خانوادهاش دور بود و وقتی میخواست نماز بخواند و یا غذا درست کند خانم بابایی مهدی را بغل میگرفت. شاید خیلیها این کار را بکنند اما او طوری مادری میکرد و آنقدر دلنشین برای مهدی لالایی میخواند که قند در دل ما هم آب میشد. صداقت حاج خانم حتی با یک نوزاد، کاملا محسوس بود.
خلاقیت با طعم اوریگامی!
حاجیه خانم بابایی همیشه درون خانه و گلخانه خود و بیرون از خلاق بود: عشق به ساخت و آموزش اوریگامی در طول 80 سال، عشق به خوشنویسی ژاپنی با قلم مو و ایرانی با قلم نی، نقاشی و نگارگری؛ تأسیس مرکز ترجمه مطبوعات ژاپنی در وزارت ارشاد، تأسیس مدرسه شهید محمد بابایی در یزد، مشارکت در تأسیس گروه ژاپنی دانشگاه تهران و تدریس در آن، مشارکت در تأسیس موزه صلح به عشق خدمت به جانبازان شیمایی، مشارکت در تأسیس نمایندگی المصطفی در ژاپن و... در تمام مراکزی که خانم بابایی تأسیس کرد طعم اوریگامی جاری بود، هنر خلاقانه و خلاقیت آفرین!
هنری که حاجیه خانم بابایی سعی داشت گسترش دهد
یکی از خصوصیات بارز حاجیه خانم بابایی «نظم در کار» بود. خیلی از افراد وقتی میبینند فشاری رویشان نیست نظم را کنار میگذارند. شاید خیلیها به خاطر ترس از رئیس، سازمان یا هر چیزی نظم کاری دارند، اما حاجیه خانم این گونه نبود. حتی وقتی تعهدی به کسی نداشت، آدم منظمی بود. هم در نظم زمانی و هم در چینش منزل، که برای من بسیار جذاب بود. یکی از دلایلی که دوست داشتند تا فرهنگ و هنر اوریگامی را به جوانان یاد بدهند در این بود که اوریگامی قدرت دقت، نظم و فرایندنگاری در عین خلاقیت را بالا میبرد، «فرایندنگاری توأم با خلاقیت» چیزی است که در ادارات، زندگی اجتماعی و در زندگی فردی ما مغفول است. او خیلی تلاش کرد اوریگامی را منتشر کند زیرا میگفت این هنر دارای اثر تربیتی بر جامعه است.
انتهای پیام /