چهارشنبه 7 آذر 1403

بوی بهشت کعبه به کتابفروشی‌ها رسید

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
بوی بهشت کعبه به کتابفروشی‌ها رسید

کتاب «کعبه بوی بهشت می‌دهد» نوشته اعظم‌السادات حسینی درباره زندگی اولین فرماندار زن استان گلستان توسط انتشارات روایت فتح منتشر شد.

کتاب «کعبه بوی بهشت می‌دهد» نوشته اعظم‌السادات حسینی درباره زندگی اولین فرماندار زن استان گلستان توسط انتشارات روایت فتح منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «کعبه بوی بهشت می‌دهد» زندگی‌نامه بانوی شهیده، مرجان نازقلیچی، اولین فرماندار زن استان گلستان به قلم اعظم السادات حسینی به‌تازگی توسط انتشارات روایت فتح منتشر و راهی بازار نشر شده است.

شهید «مرجان نازقلیچی» متولد 1353 و فارغ التحصیل کارشناسی در دو رشته علوم تربیتی و حقوق قضائی بود؛ بانویی که به فرهنگ ترکمن حساس بود و در همه مراسم‌ها با لباس سنتی خود حاضر می‌شد. بانویی چندبعدی که فعالیت‌هایش تنها متعلق به یک زمان و مکان نبود.

او سومین فرماندار زن کشور و اولین فرماندار زن استان گلستان بود. او که از سال 1390 به‌عنوان معینه بعثه مقام معظم رهبری هرساله در حج حضور می‌یافت، در دوم مهرماه سال 1394 و در فاجعه غم‌انگیز منا به شهادت رسید.

کتاب «کعبه بوی بهشت می دهد» در 5 فصل و توسط 5 راوی بیان شده است و در آن روایت و خاطرات یک مرد از همسر شهیده‌اش که اهل تسنن، عاشق وحدت مسلمانان و یک مدیر نمونه است را می‌خوانید.

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم:

«هر دفعه مکه می‌رفت، توی دلم یک جوری می‌شد، انگار می‌خواهد برود و برنگردد. اما این بار نمی دانم چرا نسبت به دفعه‌های قبل خیالم راحت تر بود. با این حال، این بار هم خیلی بهش اصرار کردم و گفتم: «نرو مرجان. قبلاً دو بار رفتی، دیگه نرو. تو الان فرماندار شدی و موقعیت شغلیت ممکنه با مرخصی طولانی به خطر بیفته. اگر یه اتفاقی توی شهر بیفته چی؟» اما او گوشش به حرف کسی بدهکار نبود. در جوابم گفت: «نه، مکه برای من از فرمانداری مهم تره. وقتی می تونم برم مکه، نمی تونم ازش بگذرم.» پشت بندش هم گفت: «تو مکه نرفتی و نمی دونی من چی می گم... این دفعه می خوام همه اعمال رو تمام و کمال انجام بدم. می خوام برم کوه احد. دیگه وقت خودم رو نمی خوام برای خرید تلف کنم. می خوام وقتم رو فقط برای اعمال بذارم.» همین کار را هم کرده بود و این بار فقط برای ما خواهرها هر کدام انگشتر نقره فیروزه و برای خواهر شوهرش، آیتکین که عروسی اش بود، گردن بند طلایی به عنوان کادو گرفته بود. اینها داخل ساکش بود که هم سفرهایش برایمان آوردند.»