بیژن بیرنگ؛ لالایی، شیپور و عذرخواهی سانتی مانتالیستی!
هر کارگردان تلویزیونی و سینمایی سبکی دارد و عذرخواهی وقتی معنی دارد که درستایش فردی یا موضوعی ساخته باشد که بعدتر روشن شود نه یک فضیلت که یک رذیلت را رواج میداده ولی انگار حس می کند لالایی میگفته و عده ای سوء استفاده کردهاند...
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - راستش را بخواهید من نیز وقتی خبر عذرخواهی بیژن بیرنگ سازنده مجموعه تلویزیونی «خانه سبز» را خواندم و فیلم آن را دیدم ابتدا تحت تأثیر قرار گرفتم. عذرخواهی به خاطر این که 25 سال پیش با مجموعههایی چون «خانه سبز» امید می داده در حالی که دیگرانی به کار خود مشغول بودند. اما نه آن قدر تحت تأثیر که مانند دکتر صادق زیباکلام فی الفور دست به قلم یا دست به کیبورد شوم و یک متن احساسی و عاطفی بنویسم.
برنامه اخیر «چهل تیکه» با اجرای محمد رضا علیمردانی و سخنان آقای بیرنگ قبه عنوان میهمان آن اما از آن حس خارج کرد! چرا که هیچ شباهتی بین این دو بیرنگ دیده نمیشد. البته شاید این برنامه قبلا ضبط شده باشد ولی آنچه قابل تأمل بود این بود که بیژن خان بیرنگ همچنان فیلمساز است و البته به سبک خودش اگرچه از وقتی مسعود رسام درگذشته یکی از دوبال پرواز آنان شکسته است. سبک فیلمهای بیژن بیرنگ که شاعرانه و عاری از هر تنش است با فضای همان سالها هم سازگار نبود و همان زمان هم تصنعی به نظر میرسید ولی به هر حال یک سبک است و قابل احترام و نویسنده این سطور و خیلی های دیگر «خانه سبز» را پس از 25 سال هنوز به یاد دارند و خندوانه را هم که میبینیم یاد رامبدی می افتیم که در خانه سبز معرفی شد و مگر می شود خسرو شکیبایی را فراموش کرد با آن نوع خاص تلفظ واژه "سبز"؟ اما هر کارگردان تلویزیونی و سینمایی سبکی دارد و عذرخواهی وقتی معنی دارد که درستایش فردی یا موضوعی ساخته باشد که بعدتر روشن شود نه یک فضیلت که یک رذیلت را رواج میداده و حالا نه در حد فضیلت و زذیلت هم نه اما قضاوتها تفاوت کند. مثلا کسی اوایل انقلاب فیلمی درباره خسرو روزبه ساخته و از او یک قهرمان تصویر کرده باشد و چند سال بعد که معلوم شد قاتل محمد مسعود بوده تا دربار را بدنام کند، بله باید میگفت عذرخواهی می کنم. عذرخواهی آقای بیرنگ اما چه معنی دارد اگر نخواهیم بگوییم لوس بازی و شکل دیگری از همان سانتی مانتالیسمی است که جوهره کارهای اوست؟ او گفته است: «به نظرم اشتباه بزرگی در این سالها کردیم که سعی کردیم فضای مثبت اندیشی باشد. سعی کردیم به مردم امید بدهیم، سعی کردیم بگوییم همه چی درست میشود، جنگ تمام میشود و کشور را یک خانه سبز دیدیم و در "دنیای شیرین دریا" یک دختر را دیدیم که میتواند بسازد و بعد بابت همین "دنیای شیرین دریا" تنبیه شدیم که آخر سریال همه فریاد زدند "ایران میسازیمت" و جرم این بود "مگه ایران ساخته نشده؟ برای چی میخواهید بسازید؟" اما ساختن از نظر ما هیچ وقت تمام نمیشود. من خیلی ناراحتم از اینکه "خانه سبز" ساختم. ناراحتم و بابت تمام سریالهایم میخواهم عذرخواهی کنم. چون به مردم امید واهی دادیم که یک خانه میتواند سبز باشد و آدمها میتوانند به شعور و فهم برسند و همان موقع که این حرفها را میزدیم یقین دارم یک عده به ریش ما میخندیدند و داشتند چمدانهایشان را پر میکردند که از این مملکت بروند». نه این که آنچه گفته واقعیت نداشته باشد. ولی عذرخواهی چه معنی دارد؟ اگر می خواهید انتقاد کنید، انتقاد کنید و بگویید این چه وضعش است؟ پدر طبقه متوسط و اهل کتاب و اهل فیلم را درآوردید با این سیاست هایتان. به اثری زاده ذهن و خیال چه ربطی دارد؟ هر کس برای اثرخود تم و موضوعی دارد. دغدغه تمام شعرهای احمد شاملو، وهن انسان است. او نمی توانست تحمل کند که انسان تحقیر شود. با این وصف اگربعدتر هر جا تحقیری می دید باید می گفت عذر می خواهم آن را گفتم؟ یا تم اصلی فیلمهای مسعود کیمیایی رفاقت است و حالا باید بگوید چون رفیق و رفیق بازی کم شده من عذر میخواهم که ساختم؟ آن زمان که «خانه سبز» ساخته و پخش شد آیا جامعه بیرونی همان گونه بود؟ اگر بود که دیگرعذرخواهی ندارد. آیینهای گذاشته و انعکاس داده است و اگر هم نبود، آرمانی یا خیالی را در ذهن خود پرورانده است. به تعبیر مولانا: چون خیالی در دلت آمد نشست / هر کجا که می گریزی با توهست. این خیال همان موقع هم مابه ازای بیرونی نداشت و خیلیها متهم می کردند این جور کارها لالایی است حال آن که جامعه به شیپور نیاز دارد. خاصه این که در همان خانه سبز هم گاه به سفارش عمل می کرد. شاید هم منظورشان این است که لالایی گفتیم و جامعه را خواب برد و ندانست کسانی دارند چه می کنند. اگر این گونه باشد سهراب سپهری هم مقصر است که گفته «زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست» چون باعث شده یک عده از اختلاس و تبعیض و سانسور غافل شوند و تنها به سیبی که دارند گاز می زنند با پوست، دل خوش باشند! آقای بیرنگ گفته است همان موقع که ما داشتیم «خانه سبز» را می ساختیم یک عده به ریش ما می خندیدند. همین الآن هم که من دارم این مطلب را می نویسم (نیمه شب) یک عده هفت پادشاه را خواب دیدهاند و کسانی در آغوش یارند و دزدی همین حالا - نیمه شب - از دیواری بالا رفته! اما خوب بخندد. یکی فیلم می سازد، یکی آهنگ. یکی شعر می گوید، یکی شیرینی می پزد. یکی هم می نویسد. بدتر این که برخی از هم صنف های خود ایشان با سری سازی و گنجاندن مفاهیمی که باور قلبی به آنها ندارند به ریش دیگران می خندند. عذرخواهی بد نیست اما نه به خاطر یک آرمان. این که خشایارشا دعا می کرده ایران از دروغ ایمن بماند ولی در این دو سه هزار سال دروغ نه تنها ریشه کن نشده که حالا دست مایه فیلم های اصغر فرهادی است آیا درستی آن نیایش را زیر سؤال می برد؟ نه! واقعا آقای بیرنگ خیال می کرد بعد از خانه سبز همه خانه ها سبز می شود که سرخورده شده است؟ آیا خود او و بازیگران آن گونه زندگی می کنند؟ آدم هایی مثل حسین پناهی و سهراب سپهری که عین آثار خود زندگی می کنند بسیار نادرند. نه که معنی عذرخواهی بیژن بیرنگ را نفهمم اما لوس و سانتیمانتال است. یک وقت احمد صدر حاج سید جوادی بابت وعدههای آغاز انقلاب و پاره ای همراهیها عذرخواهی می کند می خواهد از تفاوت نگاه خود و دوستان با گروهی دیگر بگوید و این که آرمان ها و اهداف انقلاب یک بحث است و کارنامه ساختار پس از آن بحثی دیگر. یک وقت اما بیژن بیرنگ عذر خواهی میکند که خانه سبز را ساخته تا همه ایران آن گونه شود ولی نشده. واقعا این جوری فکر میکرده است؟ شعر و فیلم، زاده تخیل است و جامعه واقعی هرگز این گونه نیست و اتفاقا اگر آن آرمان را دنبال میکرده باید ادامه دهد. خودم دیدم و شنیدم که خانمی از مهندس بازرگان پرسید پس کو آن آزادی که با انقلاب به دنبال آن بودیم؟ بازرگان گفت اکنون که من مسؤولیتی ندارم اما می پرسم: رسیدید یا نه؟ اگر رسیدید پس چرا شکوه می کنید و اگر نرسیدید آن قدر باید بروید و بدوید تا برسید!
اگر خانه سبز جامعه آرمانی آقای بیرنگ بوده و محقق نشده باز هم بسازند و اگر منظورشان این است که همان موقع عدهای به کارهای دیگر مشغول بودهاند ولی این در حرفه ایشان هم هست. درست وقتی کارگردانانی مانند منیژه حکمت و رخشان بنی اعتماد دغدغه های اجتماعی خود را به تصویر می کشند سینماگرانی به امور دیگر می اندیشند و صریح تر این که فیلم سازی برای شان مثل انبوه سازی ساختمان است. یک صنعت برای پول درآوردن.
سوء تفاهم نشود جنس این نقد مانند نوشته روزنامه کیهان نیست که نوشت: «درحالی که امیدبخشی به مردم در سینمای روز جهان به عنوان یک ارزش شناخته میشود، در بخشی از جامعه نمایشی و سینمایی ما امید تبدیل به یک ضدارزش شده است؛ طوری که حتی یکی از برنامهسازها از دادن امید به مردم در آثار قدیمیاش عذرخواهی کرد. سیاستگذاری جشنوارههای غربی و همچنین رویکرد غلط آموزشی در دانشکدهها و مراکز خصوصی باعث شده است که امید در بین بخشی از بدنه سینمای ایران به یک ناهنجاری و ضدارزش تبدیل شود؛ طوری که برخی از دانشجویان و فارغالتحصیلان رشته سینما در گزارشی که اخیرا در کیهان منتشر شد گفتند که در بین دانشجویان هنر «یاس» تقدیس میشود و نشانه آوانگارد بودن محسوب میشود»! روشن است که بیژن بیرنگ دارد طعنه می زند و می خواهد وضعیت طبقه متوسط را به تصویر کشد که روزگاری در پی چه بود و اکنون گرفتار غم نان شده و مقامات منت می گذارند که حقوق کارمندان را توانسته اند تأمین کنند. بر این اساس اما اتفاقا اگر آن فیلم ها نبود چگونه می شد گفت چه بلایی سر طبقه متوسط آمد؟ دامون قنبرزاده منتقد سینما از زاویه بهتری دیده ونوشته است: «شاید اگر همین سریالها هم ساخته نمیشدند، حالا ما اوضاع بدتری میداشتیم. به سرگرمیسازیهای حالا نگاه کنید؛ مثلا عدهای آدم دور هم جمع میشوند و به چندشآورترین شکل ممکن قرار است یکدیگر را بخندانند. این هم سرگرمی تست اما از نوع یک مخدر خطرناک برای بیحس کردن آدمها. یک سرگرمی که به هیچ آگاهی یی ختم نخواهد شد. مایی که «خانهی سبز» و «همسران» میدیدیم، به اینجا رسیدیم، وای به حال نسل جدیدی که با این مخدرهای بیحسکننده معلوم نیست به کجاها قرار است برسند... خواستم بگویم: آقای بیرنگ! شما در زمان خودتان اشتباه نکردید».
جدای اینها بیژن بیرنگ از کجا می داند آن نوع نگاه جایی در جامعه پیدا نکرد؟ خود او در برنامه «چهل تیکه» جمله ای از حسین پناهی را نقل کرد: «دلم برای ثروت مندان می سوزد که از تمام ثروت های دنیا فقط پول را دارند.» راست ترین فیلم هم دروغ است چون واقعا آن اتفاق نیفتاده است. رئال ترین فیلم و حتی یک فیلم مستند در واقع در ذهن سازنده آن شکل گرفته و متولد شده است. بنا بر این نه می توان انتظار داشت زندگی و جامعه مثل یک فیلم شود و نه یک فیلم عین جامعه را به تصویر کشد. عباس کیا رستمی فقید می گفت پس از حذف بازیگر ذهن من مشغول آن است که چگونه دوربین هم کنار برود! اگر «خانه سبز» لالایی بود و حالا به «شیپور» نیاز است، خوب شیپور به دست بگیریم. اگر دوست نداریم یا بلد نیستیم یا آن قدر شهامت نداریم شیپور به دست بگیریم چرا خواب شیرین را بر هم بزنیم؟
به تعبیر نیکوس کازانتزاکیس: هلنی در کار نیست. به خاطر هلن. با این نگاه تکاپوی آزادی و صلح و آرامش کم ازدست یافتن به آنها نیست چرا که به زندگی معنی می دهد.
لینک کوتاه: asriran.com/003R0n