جمعه 2 آذر 1403

تزیینی بودن نقش مردم در اندیشه و عمل مدافعان لیبرالیسم

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع

به گزارش مشرق، احمدحسین شریفی، مدرس سطوح عالی حوزه علمیه قم در کانال خود در ایتا مطلبی را با عنوان تزیینی بودن نقش مردم در اندیشه و عمل مدافعان لیبرالیسم منتشر کرد و نوشت:

برخلاف تصور عموم افراد، در نظام لیبرالیسم علیرغم سخن گفتن از مردم و آزادی‌های مردم و مالکیت خصوصی و حقوق بشر، اما فی‌الواقع و در عمل، مردم و حقوق مردم و بشریت هیچ جایگاه و اهمیتی برای آنها نداشته و ندارد. نقش مردم صرفاً نقشی صوری و تزیینی است. حاکمیت و حکومت و حکمرانی حق مالکان و سرمایه‌داران بزرگ است. اراده آنها حاکم است و باید حاکم باشد. معیار اداره جامعه و معیار برخورداری از حقوق شهروندی و اجتماعی، قوانینی است که توسط «نخبگان لیبرال» یعنی «مالکان عمده» و «سرمایه‌داران بزرگ» تدوین شده و می‌شود.

فردریش هایک (1899-1992)، از اندیشمندان سیاسی و اقتصادی نئولیبرال و برنده جایزه نوبل اقتصاد، می‌نویسد:

«این لیبرالیسم است که قانون‌ها و خط و نشان‌هایی را برای دموکراسی ترسیم می‌کند، نه آنکه انتخاب مردمی بتواند ارزش‌های لیبرالیسم را نفی یا اثبات، کم یا زیاد کند.»

صوری دانستن نقش مردم در اندیشه لیبرالیسم اختصاصی به اندیشمندان نئولیبرال ندارد؛ بلکه از دیرباز مورد تأکید و توجه مدافعان تفکر لیبرالیسم بوده است. به عنوان نمونه،

جان وزلی (1703-1791)، به این بهانه که نقش‌آفرینی مردم در حکومت، آزادی‌های مدنی و مذهبی آنها را محدود می‌کند، با برجسته‌سازی جایگاه مردم و نقش‌آفرینی آنها در حکومت مخالف بود و می‌گفت:

«هر قدر سهم مردم در حکومت بیشتر باشد، آزادی مدنی و مذهبی ملت کم‌تر خواهد شد»

بارون هولباخ، از اندیشمندان عصر روشنگری، می‌گفت:

«مقصود از مردم، توده عوام احمق نیست... هر کس که بتواند به گونه‌ای قابل احترام با درآمدی که از دارایی‌اش کسب می‌کند، امرار معاش نماید و هر سرپرست خانواده که صاحب زمین است، باید شهروند قلمداد گردد.. دیگران تا زمانی که با کار و کوشش خود زمین به دست نیاورند، شهروند محسوب نخواهند شد.»

آربلاستر در کتاب مهم و مشهور «ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب» می‌نویسد:

«ولتر زمانی به دالامبر می‌گوید، آموزش به درد فرزندان کارگران نمی‌خورد: این امر «آنها را از شخم‌زدن باز خواهد داشت»؛ دقیقاً همان دیدگاهی که ماندویل و دیگران در مقابل مدارس خیریه اتخاذ کرده بودند، ولتر در ادامه می‌گوید: «این کارگران نیستند که باید تحت تعلیم قرار گیرند، بلکه بورژواها و شهرنشینان‌اند»

دُنی دیدرو (1713-1784)، از چهره‌های مشهور عصر روشنگری و از اصحاب دائره‌المعارف، معیار «شهروندی» را «مالکیت» می‌دانست و می‌گفت:

«این مالکیت است که حق شهروندی ایجاد می‌کند» و صرفاً مالکان می‌توانند از حق داشتن نماینده برخوردار باشند. یعنی کسی که سرمایه و ملکی نداشته باشد حتی از حق انتخاب نماینده هم محروم است.

فرانک شوئل، از نظریه‌پردازان تاریخ آمریکا، درباره انقلاب استقلال آمریکا از تحت استعمار انگلستان می‌نویسد:

«عوامل جداً محافظه‌کار... مراقب بودند که توده مردم نتوانند به طور افراطی در امر انتخابات نقش سازنده و سرنوشت‌ساز داشته باشند و به همین منظور شرط ثروت را برای شرکت در انتخابات برقرار ساختند. بنابراین مانند زمان‌های گذشته شخص برای رأی دادن می‌بایست از حداقل ثروت برخوردار بوده و حتی برای انتخاب شدن نیز مالک حداقلی یک دارایی غیر منقول باشد. در کنه ضمیر تهیه‌کنندگان قانون اساسی حق انتخاب شدن و انتخاب کردن جزو حقوق طبیعی انسان به حساب نمی‌آمد.»

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.