چهارشنبه 7 آذر 1403

تساهل مغولان؛ فرشته نجات ایران

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
تساهل مغولان؛ فرشته نجات ایران

هزار سال پیش در چنین روزی اسبان می‌تاختند و چنگیز آنکه می‌گفت؛ آسمان فرمانروایش کرده با سلطان بدقلق ایران محمد خوارزمشاه در افتاد و به انتقام کشتار بازرگانانش به ایران تاخت. بازی عجیبی در جریان بود. شمشیرهای آهیخته بر پیکر مردمان فرود می‌آمد و تکه‌تکه‌شان می‌کرد. جوی خون در ایران به راه افتاده بود. مردان بر زمین می‌غلتیدند و زنان و کودکان در بند و زنجیر ناله می‌کردند.

سرزمین‌های ایرانی از یاد نخواهد برد که چنگیز چگونه بر مساجد مسلمانان تاخت و صندوق‌های مصاحف به میان صحن آورد و بیرون ریخت و آخور اسبان کرد. باد بی‌نیازی خداوند می‌وزید و نه انسان و نه بنا بر جای نمانده بود. کتاب‌ها در آتش می‌سوختند و بوی چرم و گوشت آدمیزاد در شهر می‌پیچید. هیچ‌کس اندیشه‌ای نداشت بر چنین سرزمین ویرانی که دوباره جان بگیرد، جوانه بزند و از خاکستر خود چون ققنوسی به پا خیزد. اما تاریخ برگ دیگری را رو کرد. ایران برخاست اما چگونه؟ پژوهش‌های نوین روی این دوره تاریک و کمتر مطالعه شده نشان می‌دهد که تساهل و تسامح دینی مغولان در باز شدن بستر رشد و ثبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران بسیار کارساز افتاد، چون هیچ‌چیز مهم‌تر از اقتصاد برای این قوم نبود و همین پایه و اساس تحولی شگرف شد.

پرده یک: حمله

تصویری که امروز از هزار سال پیش در چنین روزی داریم، کابوسی ابدی است. هیچ‌کس باور نمی‌کرد، ارتش بزرگ و پرطمطراق حکومت مرکزی سرزمین‌های ایرانی چنین بازی را به مغولان غیرمدنی واگذار کنند، اما آنچه نباید می‌شد، به وقوع پیوست. شاید آن روز حاکم سرزمین‌های ایرانی تاریخ نخوانده بود. چرا‌که بیهقی در کتابش پیش‌بینی کرده بود که با از بین رفتن حکومت خانیان به دست غزنویان، سرزمین ایران حایل خود و مغولان را از دست داده و این تهدیدی جدی برای مرزهای این سرزمین در برابر این قوم بدوی است. او درست می‌گفت اما پیش‌بینی‌اش 200 سال بعد محقق شد. مغولستان با اتحاد قبایلش قدرت می‌گرفت و دیگر خطری جدی برای ایران به حساب می‌آمد. در آن زمان قدرت به دست خوارزمشاهیان بود.

سلسله‌ای که برخلاف غزنویان و سلجوقیان رابطه‌ای دوستانه با دستگاه خلافت عباسی نداشت. بسیاری بر این باورند که چنگیز را در ابتدا خلفای عباسی تحریک به حمله کردند و کشتن بازرگانان مغولی بهانه بود. آن روز هرگز از حافظه تاریخی مردم ایران و البته خلفای عباسی که بعدها خود به دام مغول افتادند، پاک نشد. مغولان به ایران تاختند و لقمان بایمتاف، پژوهشگر تاجیکی نوشت: «فرمان شده بود تا شهر را از خرابی چنان کنند که در آنجا زراعت توان کرد و تا سگ و گربه آن را به‌قصاص زنده نگذارند و دختر چنگیزخان که خاتون تغاجار بود، با خیل خویش در شهر آمد و هر کس که باقی مانده بود، تمامت را بکشتند، مگر 400 نفر را که به اسم پیشه‌وری بیرون آوردند و به ترکستان بردند و اکنون از بقایای ایشان فرزندان هستند و سرهای کشتگان را از تن جدا کردند و مجلس بنهادند، مردان را جدا و زنان و کودکان را جدا.»

انسان‌های زیادی کشته، اسیر و فراری شده و بیشتر منابع و ذخایر اقتصادی سرزمین‌های ایرانی از بین رفتند. ترس و ناامیدی وجود مردمان را فرا گرفته بود. ایران بزرگ پیش از حمله درگیر چنددستگی حکمرانان محلی بود و همین امر مانع شد که گروه‌های مختلف با هم متحد شوند و علیه مغول بایستند. واقعیت این بود که ایران با حمایت خلفای عباسی، دچار خفقان دینی شدید بود. هیچ مذهبی جز سنی به رسمیت شناخته نمی‌شد. شیعیان به کوهستان‌ها پناه برده بودند و مدام سیاه‌جامگان و سرخ‌جامگان قیام می‌کردند، اما هربار سرکوب می‌شدند و به طرز فجیعی کشته. زمانی که مغولان حمله کردند هیچ‌کدام از گروه‌های توانمند ایرانی تمایلی برای کمک به حکومت مرکزی نداشتند.

از سوی دیگر سلطان خوارزمشاه هم گرفتار زرق‌وبرق حکومت خود بود و سرکشی‌های مادرش ترکان خاتون. آنها نتوانستند در مقابل هجوم مغولان بایستند. سرزمین‌های ایرانی چند تکه شده و پیکر خونینش به دست حاکمانی افتاد که هر کدام نماینده مغولان بودند. نخستین حمله مغول در سال 616 هجری بود و دومین حمله‌اش 10 سال بعد؛ حتی مرگ چنگیز هم نتوانست مانع حمله بعدی فرزندانش به ایران شود. ایران آبستن حوادث بسیار شد. مغولان بالاخره در سومین حمله بر ایران کاملا مسلط شدند. هلاکوخان نوه محبوب چنگیز با استراتژی جدید جنگی و با آرزوی حکمرانی بر ایران تاخت و سپس به بغداد رفت و به حکومت فاسد 500 ساله عباسیان پایان داد. این آغاز فصل نویی در تاریخ جهان بود. آغاز بر‌پایی حاکمیت ایلخانان. اما آیا مغولان به دور از مدنیت می‌توانستند بر تمدن کهن ایران حکومت کنند؟

پرده دو: به پا خاستن

تاریخ نشان داده که ایران بار دیگر از خاکستر خود برخاست. یکی از دلایلی که بسیاری از کارشناسان تاریخ معتقدند ایران توانست دوباره به پا خیزد، نگاه مغولان به مساله دین بود، چرا که دیگر آنها خواستار نظم نوین و حکومت پایدار بودند. پس بر اساس دستور یاسا عمل کردند. یاسا مجموعه‌ای از دستورات چنگیز است که در دو اصل اول آن آمده: «فقط یک خدا وجود دارد، خالق آسمان و زمین که به تنهایی زندگی، مرگ، ثروت و فقر می‌دهد و بیش از همه قدرت مطلق دارد، نسخه دیگری بیان می‌کند که آزادی عبادت خدا وجود دارد به هر روش که مناسب شماست. او همچنین دستور داده به همه مذاهب احترام گذاشته شود و هیچ ترجیحی به هیچ‌کدام نشان داده نشود.»

همین رویکرد باعث شد که مذاهب مختلف از خفا بیرون بیایند و از نیروها و پتانسیل سرکوب شده آنها طی قرن‌های گذشته در اداره سرزمین‌های ایرانی استفاده شود و حتی شیعیان به دربار راه پیدا کنند. علی‌رضا کریمی، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تبریز می‌گوید: «روحانیون بودایی، شمنی و حتی مسیحی در دربار مغول از منزلت والایی برخوردار بودند. در این بین تنها گروهی از مسلمانان که توانستند جایگاهی نیز برای خود در دستگاه مغول بیابند و از این طریق در تصمیمات مغولان موثر باشند، شیعیان دوازده امامی بودند.» مجتبی خلیفه، پژوهشگر دوره مغول و استاد دانشگاه تاریخ در گفت‌وگو با «دنیای اقتصاد» چند عامل در تحول ایران پس از حمله را بررسی و تاکید می‌کند: «چهل سال سرزمین‌های ایرانی در چنگال تخریب‌های مغولان می‌سوختند اما تاریخ‌نگارانی همچون ابن‌اثیر، جوزجانی و نسوی بیش از هر چیز برایشان از بین رفتن تمدن اسلامی مهم بود، اما پس از آن شاهد هستیم که مغولان توانستند حکومت پایدار ایلخانیان را به وجود آورند؛ چرا که نخستین دلیلش تساهل و تسامح مذهبی‌شان بود.»

او می‌گوید: «مغولان برخلاف آنچه گفته می‌شود، برای جنگ برنامه‌ریزی داشتند. آنها با فتح چین آغاز کردند و تا عراق امروزی و شرق اروپا پیش رفتند اما مساله مهم این است که از همان ابتدا برای مغولان اقتصاد یک عامل مهم بود. در واقع آنها چین را به عنوان مبدا تجارت جهانی آن دوران انتخاب کردند و بقیه لشکرکشی‌هایشان دقیقا در مسیرهای تجاری ماوراءالنهر به ایران (نامی که امروزه چین اصرار دارد راه ابریشم بنامد و مسیر تجاری خود را بر آن اساس تعریف کند) تا شرق اروپا بوده است. مغولان تجارت دریایی آن روزگار را با فتح بنادر دریایی جنوب چین، هند و خلیج‌فارس به دست آوردند و به این ترتیب بر تجارت زمینی و دریایی آن روزگار مسلط شدند.»

این استاد دانشگاه معتقد است: «مغولان خود جزو دولت‌هایی بودند که فعالانه در تجارت شرکت می‌کردند و شیوه‌ای به نام اورتاق داشتند که سرمایه خود را در اختیار تجار ایرانی و عرب قرار می‌دادند و سود دریافت می‌کردند. یادمان نرود، برای نخستین‌بار در تاریخ ایران، دولت‌شهرهای ایتالیایی که در تجارت فعال بودند، در دوره مغول پایشان به این سرزمین باز شد و حتی در اصفهان و چند شهر دیگر تجارتخانه داشتند. در واقع این مغولان بودند که تمام موانع برای تجارت را تسهیل می‌کردند. بنادر کیش و هرمز در این دوران در جهان شهره شدند. در حال حاضر، چینی‌ها دنبال دالان‌های اقتصادی هستند که در زمان دوره مغول فعال بود، چرا که رشد تجاری ایران در دوره ایلخانان و تیموریان کم‌نظیر بود.»

بسیاری از تاریخ‌پژوهان بر این باورند که دیوان‌سالاری قوی ایران، مغولان را به سوی اداره بهتر امور پیش برد، خلیفه اما می‌گوید: «ما یک ساختار دیوان‌سالاری داشتیم که از دوره ساسانیان به ما ارث رسیده بود. ایران دو طبقه مشخص داشت؛ دهقانان و دبیران. دهقانان پس از دوره سامانیان کمرنگ شدند، اما دبیران و مستوفی‌ها خاندان‌هایی بودند که از دیرباز برای کارهای دیوانی تربیت می‌شدند. اما مغولان باوری به این شیوه نداشتند و می‌گفتند، ما مردمان آزادی هستیم و در طبیعت زندگی می‌کردیم و خیلی پایبند - به اصطلاح امروزی - به بوروکراسی نبودند.

آنها از دوره فتح چین دبیرانی را به خدمت گرفته بودند که افراد باسواد مسیحی یا بودایی بودند. این افراد تحول بزرگی در دیوان‌سالاری ایران به‌وجود آوردند و دیگر خواجه نظام‌الملک‌ها و کندری‌ها به شیوه سابق نمی‌توانستند مقتدرانه بتازند.» به‌نظر، تعادلی در دیوان‌سالاری ایران به وجود آمد که خود توانست تحول بزرگی به شمار رود. در عین حال عطا الملک‌ها دانش خود را در تاریخ‌نویسی پیش بردند و بیش از کارهای اداری، ایرانیان درگیر علم و نویسندگی و هنر شدند. هرچند تاثیر دانشمندان ایرانی روی پادشاهان مغول را نمی‌توان نادیده گرفت، اما بوروکراسی در ایران ساده شد. از سوی دیگر تساهل مذهبی مغولان روی باروری هنر ایرانیان تاثیری کم‌نظیری داشت. به اعتقاد خلیفه: «نگارگری و نقاشی در ایران به دلیل اینکه دولت‌ها و ملت‌های مختلف تحت‌فشار دینی نبودند، به‌شدت رشد کردند. بهترین نسخه‌های مصور شاهنامه باقی مانده از کارگاه‌های پررونق مکتب تبریز و هرات آن دوره است.

هیچ‌کس در این زمینه‌ها محدودیت نداشت و هنر رشد چشمگیری پیدا کرده بود.» از سوی دیگر زنان در دوره مغول نقش موثری داشتند و می‌توانستند تا درجه بالای رهبری جامعه پیش روند. این استاد دانشگاه جایگاه زنان در آن دوره را این‌گونه تفسیر می‌کند: «زنان در جوامع کوچ‌نشین نقش موثری داشتند و در میان مغولان هم چنین بود. زنان به دیوان‌سالاری‌ها راه یافته و قدرت را به دست می‌گرفتند. این زنان در دوره مغول حامی شاعران و هنرمندان بودند و حامی برپایی بناهای مذهبی و کاروانسراها.»

در همین زمینه شیرین بیانی، یکی از مهم‌ترین مغول‌شناسان ایران می‌گوید: «در ادوار گوناگون تاریخ ایران بعد از اسلام، هیچ‌گاه زن رسما در امور سیاسی دخالت نداشته است، تنها یک عصر استثنایی از لحاظ اهمیت و قدرت زن وجود دارد و آن دوران مغول است که می‌توان آن را تا حدودی عصر برابری زن با مرد خواند و این جریانی است که با مغول به ایران آمد و با مغول از ایران رخت بربست. هیچ‌گاه زن در این سرزمین تا حد این دوره توانایی و قدرت و احترام نداشته و در کار حکومت دخیل و سهیم نبوده است. مسلم است که نحوه زندگی قبیلگی که مستلزم کوشش مشترک زن و مرد برای نیل به یک زندگی مرفه خانه‌به‌دوشی است، علت اصلی این نظام بوده است.»

یکی دیگر از نتایج تسامح دوره مغولان ایجاد انقلاب علمی در ایران بود، چرا که برای مغولان دین یا ملیت دانشمند مهم نبود. آنها فقط بر این باور بودند که بتوانند در زمینه‌های علمی پیشرفت کنند و در همین دوره است که قطب‌الدین‌شیرازی در زمینه پزشکی و خواجه نصیر‌الدین طوسی از نظر نجوم و فلسفه به رفیع‌ترین جایگاه‌ها رسیدند. به حکومت رسیدن ایلخانان در ایران نشان داد که آنچه بیش از هر چیز مردمان این سرزمین نیاز داشتند، تساهل و تسامحی بود که پس از دوران خفقان غزنویان و سلجوقیان نیاز داشتند و متاسفانه آن را به بهای خونین حمله مغول به دست آوردند و بر بستری از خون دوباره به پا خاستند.

--> اخبار مرتبط