چهارشنبه 7 آذر 1403

جشمید بسم الله سرطانی شد!

وب‌گاه گسترش مشاهده در مرجع
جشمید بسم الله سرطانی شد!

جمشید بسم الله به سرطان مبتلا شد یک فعال بازار سیاه ارز معتقد است، به نظر من قیمت را کسی می‌دهد که آن بالا می‌نشیند. آن بالا هم کسی نیست جز دولت یا آنهایی که به دولت وصل هستن نه اقتصاددان است و نه کارشناس بازارهای مالی، پس تعجبی ندارد که وقتی می‌گوید «خودشان» معنایی گسترده از دولت را در نظر داشته باشد که دامنه‌اش حتی شرکت‌های بزرگ را هم در بر می‌گیرد.

یک فروشنده خیابانی دلار یک روایت خواندنی از انچه در خیابان فردوسی می گذرد بیان می کند.

او نه اقتصاددان است و نه کارشناس بازارهای مالی، پس تعجبی ندارد که وقتی می‌گوید «خودشان» معنایی گسترده از دولت را در نظر داشته باشد که دامنه‌اش حتی شرکت‌های بزرگ را هم در بر می‌گیرد. او اقتصاددان و کارشناس ارز و اعتبار نیست اما به تجربه می‌گوید اگر تحریم ادامه داشته باشد، دلار گران‌تر می‌شود. این گفت‌وگو دو روز پیش از اعلام آزادسازی منابع ارزی ایران در کره جنوبی انجام شده است.

شبکه دلالی صرافی‌ها

صرافی‌ها تا قبل از رسیدن قیمت دلار به 20 هزار تومان، سهمیه دولتی داشتند. هر روز سهمیه‌شان را از بانک مرکزی می‌گرفتند و به مشتریان می‌فروختند اما از 23 بهمن 96 که قیمت دلار رو به گرانی گذاشت، سهمیه دلار دولتی صرافی‌ها قطع شد. آن سهمیه سود خیلی خوبی نصیب‌شان می‌کرد و وقتی قطع شد، خیلی‌های‌شان فکر کردند چرا از بازار آزاد سود نبرند. به همین خاطر وارد دلالی شدند.

وقتی قیمت‌ها هر روز بالا پایین می‌شود، به اصطلاح قیمت گم می‌شود. در شرایط نوسان نرخ ارز، صرافی‌ها شروع کردند به قیمت‌زدن روی تابلو. مثلا روی تابلو می‌زنند قیمت خرید دلار 38 هزار و 800 تومان، قیمت فروش 39 هزار و 400 تومان. افراد هم طبیعتا به صرافی بیشتر از فروشنده خیابانی اعتماد می‌کنند. شما دلارت را به صرافی می‌فروختی اما امکان نداشت همان موقع بتوانی دلار را از او بخری. می‌گفت فروش نداریم. چرا؟ چون می‌خواست دلار را از دست مردم جمع کند. به اندازه کافی که خرید و دلار را از دست مردم جمع کرد، به دلالی که با هم هماهنگ هستند، می‌گوید این مقدار دلار دارم، به فلان قیمت بفروش. خیلی از صرافی‌ها این‌طوری با قیمت بازی کردند و سود زیادی بردند.

اغلب صرافی‌ها بدون اینکه خودشان پولی جابجا کنند، از خرید و فروش‌ها سود می‌کنند. در اصل دلالی می‌کنند با این فرق که مغازه دارند و افراد به آنها بیشتر و بهتر اعتماد می‌کنند. برای همین، تعداد زیادی مشتری خانگی دارند. فرض کن شما می‌روی و می‌گویی می‌خواهم 5 هزار دلارم را بفروشم. صراف به دلالش زنگ می‌زند و می‌گوید 5 هزار تا دارم، پولش را بزن به کارت آقایی که شما باشی. اسکناس دلار را می‌گیرد و شما هم که پولت را گرفته‌ای، می‌روی. بعد صراف و دلال بسته به توافقی که از قبل کرده‌اند، سودشان را تقسیم و با هم تسویه می‌کنند. خیلی وقت‌ها صرافی‌ها بدون اینکه هیچ کاری کرده باشند، سود می‌کنند.

خاک‌ها را ریختند روی جمشید

کسانی که امروز سر خیابان منوچهری تهران می‌ایستند، قبلا در پاساژ افشار جمع می‌شدند. وسط پاساژ یک سکوی آهنی قرار داشت و صبح‌ها که می‌خواستند کار را شروع کنند، آقایی به اسم جمشید می‌رفت روی سکو و می‌گفت: «بسم‌الله، قیمت!»

این بنده خدا به قول معروف گاو پیشانی سفید شده بود. دولت هم هر وقت نوسان نرخ ارز از کنترلش خارج می‌شود، دو سه نفر را قربانی می‌کند. آن‌دفعه هم همین‌طور شد و خاک‌ها را روی جمشید ریختند. درست مثل آن بنده خدایی که به اسم سلطان سکه دستگیر و اعدامش کردند. او هم قربانی شد دیگر. خودش که نرفته بود سکه را از بانک مرکزی بدزدد. حتما خود بانک مرکزی به او سکه داده بود که بفروشد اما تا دیدند قیمت بالا رفته، گفتند او باعث گرانی شده و اعدامش کردند. به نظر من که او به دو طرف وصل بود. هم می‌دانست از چه کسی باید سکه بگیرد و هم می‌دانست باید به چه کسی بفروشد. همین‌ها که می‌دانست باعث کشته‌شدنش شد. جمشید بسم‌الله هم قربانی شد. بنده خدا هست اما سرطان گرفته و یک گوشه افتاده است.

* جمشید بسم‌الله از کجا آمد؟ چه طور شروع کرد؟

سالها پیش جمشید میرابی معروف به جشمید بسم‌الله به بیان سرگذشت خود و تفسیر خاصش از مدیریت اقتصادی کشور از دوران تعدیل تا دوران احمدی‌نژاد پرداخت که بخشهایی از ان را می خوانید) منبعایسنا (

از خیلی زمان‌های قدیم که من این کار را شروع کردم طبق عادت همیشگی کارم را با بسم‌الله الرحمن الرحیم شروع می‌کردم تا اینکه کم‌کم این قضیه جا افتاد و من شدم جمشید بسم‌الله.

پایه اصلی کارم از سال 66 تا 72 در بازار بورس بود، نه در بازار ارز. آن زمان به صورت کامل در بازار ارز نبودم. در مقاطعی که احساس می‌کردم نرخ ارز به سمت بالا می‌رود، خرید می‌کردم و در مقاطع دیگر می‌فروختم. همیشه بچه‌ها وقتی وارد مدرسه می‌شوند شغل‌هایی برای خودشان انتخاب می‌کنند مثل خلبانی، پزشکی و... من هم از بچگی دوست داشتم خلبان هواپیمای جنگی بشوم و هیچ وقت فکر نمی‌کردم وارد بازار ارز بشوم.

دیپلم علوم تجربی دارم ولی در زمینه بورس طی این سال‌ها سعی کردم تمام آمارهای بورسی را مطالعه کنم. به راحتی می‌توانم بگویم که به اندازه یک فوق لیسانس، اطلاعات از بازار بورس دارم و می‌توانم تحلیل کنم.

تازه دیپلم گرفته بودم که آن زمان با یکی از دوستانم که الان پزشک است، رفتیم کارگری در شهرک اکباتان. ساعت حدود 2 بعدازظهر بود که متوجه شدم در کنار کار بیل مکانیکی از ما می‌خواهند بیل بزنیم. خیلی عصبانی شدم و اعتراض کردم. بدون اینکه حقوقمان را پرداخت کنند ما را بیرون انداختند.

برادر بزرگم در آن زمان در بازار طلا بود. رفتم پیش برادرم در بازار و بعد از چند روز اسم فردی را شنیدم که در بازار زبانزد خاص و عام بود. اسمش آقای خسرو خالصی بود؛ از بزرگان سکه و طلای آن زمان و خیلی آدم شریف و با خدایی بودند. یادم نمی‌رود با ماشین مزدا 1000 قدیمی که داشت مرا به چهارراه استانبول برد و با بازار ارز آشنا کرد.

کارم را با 25 هزار تومان پولی که از دوستم قرض گرفته بودم شروع کردم. در آن زمان با آن پول 200 تا 250 دلار می‌توانستم خرید کنم. بعد از یک ماه کار کردن 5 هزار تومان سود داشتم. سود بازار برای من خوب بود آن روزها ولی خالی از ضرر هم نبود.

یادم می‌آید یک گروه مشتری داشتیم به اسم «فیوج». آنها نه ایرانی بودند و نه پاکستانی، چیزی مابین بودند و کار اصلی آنها جیب‌زنی بود. یک بار 1400 دلار از جیب من زدند. چند بار به این صورت زمین خوردم و بعد باز شروع کردم. شاید تنها چیزی که مرا در آن سال‌ها نگه داشت، علاقه به شغلم بود.

کارت ملی از من، پول از تو!

پارسال سر توزیع دلار دولتی، صرافی‌هایی بودند که روزی 40 پنجاه میلیون تومان به راحتی سود کردند. اصلا مد شده بود که پول را یکی می‌گذاشت و مدارک را یکی دیگر. سودش را هم تقسیم می‌کردند. فردی بود که با صرافی هماهنگ کرده بود و روزی 30 تا کارت ملی می‌آورد. پول دلار را به حساب صرافی می‌ریخت و سهمیه را می‌گرفت. بسته به انصاف‌شان چیزی هم به صاحب مدارک می‌دادند اما سود اصلی بین صرافی و کسی که پول گذاشته بود، تقسیم می‌شد. الان هم این کار را می‌کنند اما نه به اندازه پارسال.

همه مشتری ارز شده‌اند

خبرنگار انصاف نیوز از آقای ط. پرسید چه کسانی وارد بازار ارز می‌شوند؟ قشر و طبقه خاص و مشخصی دارند؟ او گفت:

واقعیت این است که اگر ریال نگه دارید، ضرر می‌کنید. همه فهمیده‌اند که تورم ارزش مال‌شان را کم می‌کند. حالا بعضی‌ها گلوله برف بزرگ‌تری دارند، بعضی‌ها کوچک‌تر اما می‌بینند که این برف دارد آب می‌رود و هی کوچک می‌شود. به همین خاطر همه مشتری دلار شده‌اند.

کسانی هستند که از اوضاع و اتفاقات خبر دارند یا آشناهایی دارند که آنان خبر دارند، این‌ها به موقع می‌خرند و به موقع هم می‌فروشند. بقیه هم دلار و یورو می‌خرند و صبر می‌کنند تا گرانی به چشم بیاید و بعد، می‌فروشند.

چون مشتری زیاد شده، دلال هم زیاد شده است. خیلی از مغازه‌دارهای خیابان منوچهری هم خرید و فروش ارز می‌کنند. یعنی مغازه فرش‌فروشی یا آنتیک‌فروشی دارد اما در کنارش معامله ارز هم می‌کند. این مغازه‌دارها هم از فروشنده خیابانی بهتر کار می‌کنند چون بهتر می‌توانند اعتماد مشتری را جلب کنند.:

من از خدا می‌خواهم دلار بشود هزار تومان. اما سود اصلی ما از بالا پایین‌شدن قیمت‌هاست. در نوسان نرخ ارز کار می‌کنیم. قیمت، چه بالا و چه پایین، اگر ثابت بماند، ما سود نمی‌کنیم.

از کانال هرات تا کانال منوچهری

این بازیگر با سابقه بازار غیررسمی ارز در پاسخ به این سوال که قیمت دلار از کجا می‌آید، گفت:

قیمت‌ها از هرات می‌آید. تا قبل از تحریم‌ها قیمت دلار در دبی مشخص می‌شد اما بعد از تحریم‌ها، هرات مرجع اعلام قیمت شد. قیمت را بر اساس نرخ برابری و حواله و تعداد خریدار و فروشنده و... مشخص می‌کنند. کانال هرات که قیمت را اعلام کرد، در تهران با 100 یا 200 تومان اختلاف، قیمت دلار معلوم می‌شود. کردستان عراق و اربیل هم نقشی این وسط ندارند.

بچه‌های منوچهری هم یکی دو تا کانال دارند و همه با هم در ارتباطند. بچه‌های سبزه میدان هم همین‌طور. کانال مشترک هم داریم و قیمت‌ها را با هم چک می‌کنیم. برای همین است که دلار در سبزه‌میدان یا سر منوچهری یا فردوسی با هم یکسان است. یک قیمت جهانی داریم که می‌گویند نرخ برابری. یک قیمت داریم که آن را دولت اعلام می‌کند. قیمت بازار آزاد هم بر اساس آن نرخ برابری و حواله هرات و قیمت دولتی مشخص می‌شود.

به نظر من قیمت را کسی می‌دهد که آن بالا می‌نشیند. آن بالا هم کسی نیست جز دولت یا آنهایی که به دولت وصل هستند.

کاسب‌های سبزه‌میدان و منوچهری خودشان مراقبند که کسی دلار تقلبی خرید و فروش نکند. چون اگر شایع شود که فلان‌جا دلار تقلبی می‌فروشند، کار و کاسبی همه خراب می‌شود. یکی دو ماه پیش پسرکی از باکو آمده بود. دلارهای قدیمی آورده بود که تقلبی بود. خود بچه‌ها دلارهایش را سوراخ کردند و او را تحویل پلیس دادند.

خطر دیگر کارت‌های عابر دزدی است. این بازار بهترین جا برای نقد کردن کارت است چون شما از دستگاه بیشتر از 200 هزار تومان نمی‌توانید بگیرید. بانک هم فکر می‌کنم بیشتر از 7 یا 8 میلیون در روز پول نقد نمی‌دهد.

اتفاقا چند وقت پیش پسری آمده بود که با کارت پدرش 100 میلیون تومان خرید کرد. از این دست دلار خرید و از آن دست فروخت. فردایش پوز کسی که کارت کشیده بود، مسدود شد و از دادسرا برایش احضاریه آمد چون بدون شناختن صاحب کارت و مطابقت دادن مشخصات کارت ملی با کارت بانکی، معامله ارزی کرده بود. می‌خواهم بگویم قبل از هر کسی و هر جایی، ما خودمان حواس‌مان به تقلب و دزدی هست چون اگر یک‌بار اسم منوچهری یا هر جایی که کار می‌کنیم بد دربرود، دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند کاسبی کند.

زمانی که قیمت‌ها یک‌دفعه گران می‌شود و هی بالا می‌رود، کار را تعطیل می‌کنیم چون همین‌طور مامور است که از جاهای مختلف می‌آیند و بچه‌ها را می‌برند. فرض کن من 10 هزار دلار از شمای مشتری گرفته‌ام تا برای‌تان بفروشم. اگر مرا بگیرند آن 10 هزار دلار رفته که رفته، خودم هم یکی دو ماه باید آب خنک بخورم تا آب‌ها از آسیاب بیافتد، تازه جریمه هم باید بپردازم. برای همین معمولا وقتی بازار به هم می‌ریزد دیگر کسی سر منوچهری نمی‌ایستد. بچه‌ها این چند سال این‌قدر ضربه خورده‌اند که دیگر کمتر کسی جرات می‌کند اسکناس با خودش جابجا کند.

دلار پالتی؛ حرفش بود اما...

یک زمان خیلی حرف دلار پالتی زده می‌شد. الان هم حرفش هست اما خیلی کمتر از قبل. آن زمان می‌گفتند دلار پالتی مال [...] است. تا جایی که می‌دانم هر پالت، 10 تا کیف و هر کیف، 10 میلیون دلار بود، یعنی هر پالت 100 میلیون دلار.

خیلی داستان‌ها داشت اما من هیچ‌وقت ندیدیمش. وقتی دلار 15 هزار تومان بود، این‌ها را می‌دادند 10 هزار تومان اما خردش نمی‌کردند و یک‌جا می‌فروختند. من همیشه برایم سوال بود که وقتی [...] بخواهد دلار بفروشد، چرا بیاید به من دلال بدهد. می‌تواند بدهد به دولت یا صرافی. هم بساط دلالی جمع می‌شد، هم قیمت می‌شکست، هم برای مردم بهتر می‌شد. خلاصه من از این دلار پالتی سر در نیاوردم.