جوانها فکر میکردند با ورود به سازمان مجاهدین فیدل کاسترو میشوند
آنموقع جوانها فکر میکردند اگر وارد سازمان شوند، فیدل کاسترو خواهند شد. بعد دیدند نهبابا ساواکیها دماغشان را بگیرند همه کردونکردشان را اعتراف میکنند. آدمهایِ اینطوری وارد مبارزه شدند.
آنموقع جوانها فکر میکردند اگر وارد سازمان شوند، فیدل کاسترو خواهند شد. بعد دیدند نهبابا ساواکیها دماغشان را بگیرند همه کردونکردشان را اعتراف میکنند. آدمهایِ اینطوری وارد مبارزه شدند.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: قسمت اول میزگرد بررسی کتاب «من اعتراف میکنم» نوشته محمد رحمانی با محوریت شخصیت و کارنامه وحید افراخته چندی پیش منتشر شد که در آن به برخی موضوعات مرتبط با تاریخ پیش از انقلاب سازمان مجاهدین خلق ازجمله مجید شریفواقفی پرداخته شد. موضوع تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم هم از موضوعاتی بود که در سایه بررسی مساله شریفواقفی و تصفیهاش از سازمان مورد اشاره مورد بحث و گفتگو قرار گرفت.
میزگرد مورد اشاره اما قسمت دومی هم دارد که در آن بهطور متمرکز، بیشتر صحبت درباره خود افراخته و همکاری گستردهاش با ساواک است که باعث لو رفتن هویت و نشانی بسیاری از مبارزان ضدپهلوی از مسلمان و مارکسیست شد.
در قدم اول بازشدن پرونده بررسی کتاب «من اعتراف میکنم»، 3 مقاله زیر درباره افراخته و کتاب منتشر شدند که در اینپیوندها قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* «مورد عجیب افراخته؛ از تلاش برای سرنگونی شاه تا همکاری با ساواک»
* «جانماز آبکشیدن روش اصلی سران مجاهدین خلق بود / نامهای که افراخته به آیتالله طالقانی نوشت»
* «وقتی افراخته بازجوی ساواک را فرشته مهربان و معصوم میبیند!»
پس از اینمطالب، قسمت اول میزگرد گفتگو با احمدرضا کریمی، محمد خوشبختیان و محمد رحمانی نویسنده کتاب منتشر شد که در پیوند زیر قابل مطالعه است:
* «زندان قصر اوایل انقلاب دست منافقین بود / واقعیت شریفواقفی با تصویر ارائهشده از او متفاوت است»
در ادامه مشروح دومین و آخرینقسمت از میزگرد گفتگو درباره کتاب «من اعتراف میکنم» و شخصیت وحید افراخته را میخوانیم؛
* آقای رحمانی شما در پاورقی صفحه 476 میگویید یک صفحه از اعترافات افراخته درباره انجمن حجتیه مفقود شده است. یعنی چه؟ ساواک برداشته است؟ مجاهدین برداشتهاند؟ یا...
رحمانی: نه.
کریمی: نیست آنصفحه.
* چرا صفحهای که درباره انجمن حجتیه است مفقود شده است؟
رحمانی: بعد از پیروزی انقلاب اسنادی که جمع شده بود دست انجمنیها افتاد. بعد با توجه به حساسیتی که امام (ره) داشت، از آن حوزهها برداشته شدند. سالها بعد وقتی اینمیراث به ما رسیدید و پروندهها را بررسی کردیم، دیدیم هرآنچه درباره انجمن بوده و مهم هم بوده نیست. مشخص است که ایناسناد را قبل از انقلاب برنداشتهاند.
کریمی: گفته شده نامهای هست که آقای حلبی خطاب به پرویز ثابتی نوشته است. این را آقای غرضی وقتی در لویزان در زندان بودم به من نشان داد. همانجایی که سعادتی و تقی شهرام هم زندانی بودند.
رحمانی: چمران هم آمد و شما او را دیدید.
کریمی: بله. در ایننامه گفته شده که «به من شخصی را معرفی کرد که رابط انجمن با ساواک بود.» ولی ایننامه بعدا نبود. یکسری اسناد بود که انجمن حجتیه را زیر سوال میبرد. به همینخاطر توسط آنها جمعآوری شدند.
* آقای کریمی یکسوال مهم. شکنجهکردن خانواده افراخته، داییها، برادر و خواهرش در مقابلش، چه سهمی در شکستناش داشت؟ شما آنجا بودید؟ یا صدای شکنجهها را میشنیدید؟
نه. ولی جریانات را میدانم. اینها را خیلی شکنجه نکردند که بگوییم جلوی وحید شکنجه شدند. بیشتر فشار عاطفی به وحید آوردند.
خوشبختیان: این، سیاست ساواک بود.
کریمی: حساسترین ملاقاتش هم با مادرش بود. داییاش، خواهرش و برادرهایش بودند ولی ملاقات با مادرش بود که باعث شد بِبُرد. یعنی نیمی از سهم بریدنش بهخاطر ایندیدار بود.
* چند روز از بازداشتش میگذشت که مادرش را دید؟
حدود دو یا سه روز.
* یکچیز را در کتاب متوجه نشدم. افراخته 48 مقاومت کرد، 24 ساعت یا 3 ساعت؟ چون نقل شما در کتاب این است که بعد از 3 ساعت همهچیز را روی دایره ریخت.
کدام کتاب؟
* همینکتاب «من اعتراف میکنم».
وحید به احتمال خیلیزیاد خیلی زود قرار داشت؛ شاید یک ساعت بعد از دستگیریاش. او مقاومت شدیدی کرد و اینقرار را لو نداد. ولی بعد از مقاومت، اطلاعاتی داد که ضروری نبودند.
رحمانی: وحید وقتی شروع میکند به اطلاعات دادن، مطابق اسناد، شروع به لو دادن و فروختن میکند. اول شخصیتهای مذهبی را. اولین نفر هم صمدیه لباف است...
کریمی: ... و جزئیات مربوط به او را میگوید.
رحمانی: صمدیه بهعنوان یکسمپات ساده در زندان بوده است. یعنی خودش را اینطور جا زده بود.
* بله. او 75 روز ساواکیها را سر کار گذاشته بود که بعد وقتی فهمیدند او کیست و چه کرده خیلی عصبانی شدند.
چون وقتی برادرش او را به بیمارستان برد و تحویل داد، سلاحش را پرت کرده بود. خونریزی داشت و اگر به بیمارستان نمیرفت میمرد. گفته بود من به علت تغییر ایدئولوژیک سازمان با شما همکاری میکنم. اینها دارند مذهبیها را میکشتند. ساواک هم خوشش آمده بود.
* با اعترافات وحید بود که فهمیدند که بوده و...
کریمی: و حکم اعدام گرفت.
* وحید چهقدر مقاومت کرد؟
مرحله به مرحله بود.
* نه. میزانش را بگویید! چند ساعت؟
نمیتوانیم ساعت بگوییم. وحید درباره بهرام آرام بعد از دو هفته حرف زد.
رحمانی: آخرین نفری هم که لو میدهد کیست؟ منیژه. ب
کریمی: منیژه بوستان.
* هماندختری که عاشقش بوده است.
کریمی: همسرش بوده است.
* لطفا خلاصه بگویید منیژه همسر افراخته بوده یا نه؟
کریمی: بله.
* مگر افراخته مارکسیست نشده بود و منیژه مسلمان نبود؟
مطابق میل منیژه با او ازدواج اسلامی داشته است.
* یعنی ازدواج شرعی اسلامی!
رحمانی: بله. صیغه محرمیت خوانده بودند.
* نکته من این است که آیا افراخته آنقدر مارکسیست شده بود که قیود اسلامی را بهطور کامل رها کند؟
کریمی: نه. اینگونه نبود.
رحمانی: افراخته یکعنصر عملگرا بود. وقتی از بالا به او گفتند باید مارکسیست شود، تفاوت چندانی برایش نمیکرد. میخواست کنش خودش را داشته باشد. در کتاب هم نوشتهام که افراخته هرجا بوده شاگرد اول بوده، دانشگاه، انجمن حجتیه، انجمن اسلامی و... وقتی هم دستگیر میشود شاگرد اول کمیته مشترک ضدخرابکاری میشود.
* پس ازدواجش با منیژه یکازدواج کاملا شرعی و اسلامی بوده است.
رحمانی: به خواست منیژه.
کریمی: منیژه به او گفته بود به او علاقه دارد.
* و مطمئن بوده نامههای عاشقانهای که برای منیژه مینویسد به دستش میرسد؟
رحمانی: به افراخته جواب هم داده است دیگر!
کریمی: خود بازجو به دستش میرسانده است.
* افراخته چهطور خیانت به اینبزرگی میکند و اینتعداد آدم را لو میدهد؟ من با خودم فکر کردم شاید واقعا ایناحساس را داشته که سازمان به او خیانت کرده و خواسته با خیانت بزرگ، ضربهای کاری به پیکر سازمان بزند.
کریمی: این توجیهی است که بعدها کرد.
یکماه و نیم بعد در یکماجرای دیگری در خانهای لو رفت و دستگیر شد. صحبت این شد که زمانی که اینهمه را لو میدادی چه مبنایی داشتی؟ تو که در باطن به سازمان وفادار بودی. گفت خط ما این بود؛ اینکه هرکسی را غیر از بالاتر از خودم لو بدهم. یعنی همه را جز مسئولم لو بدهم. مجازم و باید لو بدهم. چنینفردی بالاتر از خودش را لو نمیداد* خب تحلیل شما چیست؟ چرا چنینضربهای زد؟ او به ساواکیها میگوید «شما با دستگیر کردن من مرا نجات دادهاید. زیرا اکنون که با ماهیت آن زندگی پی بردهام، مرگ را بر مخفی بودن و تروریست بودن ترجیح میدهم.»
کریمی: خودش را با اینتوجیهات قانع کرد.
* خب شما چه میگویید؟ چرا چنین خیانتی کرد؟
رحمانی: خیانت شاید کلمه درستی نباشد!
کریمی: خیانت از چه زاویهای؟ آیا کاری که کرد به ضرر مجاهدین، مسلمانان و مبارزین بود؟
* هرچه بود به نفع ساواک بود.
خوشبختیان: به چه کسی خیانت کرد؟
* به سازمان.
خوشبختیان: چه سندی دارید؟
کریمی: وقتی اصطلاحات ارزشی مثل خیانت را مطرح میکنید، باید موضعتان را مشخص کنید که از چه زاویهای نگاه میکنید. افراخته کسی بود که در هر مقطع زندگیاش از نظر خودش کار درست را انجام داد.
سال 60 شخصی را گرفتند که بیشترین اطلاعات را درباره نیروهای دختر هوادار سازمان داشت. یعنی کسی نبود که او نشناسد. او خیلی همکاری کرد و بعد از همکاری موفق شد فرار کند. همکاریاش هم خیلی پخته بود و افراد را قانع میکرد. سر قرار میرفت، خودش پشت رل مینشست و در دستگیریها شرکت میکرد. در یکی از دستگیریها که پشت رل بود، فرار کرد. یکماه و نیم بعد در یکماجرای دیگری در خانهای لو رفت و دستگیر شد. صحبت این شد که زمانی که اینهمه را لو میدادی چه مبنایی داشتی؟ تو که در باطن به سازمان وفادار بودی. گفت خط ما این بود؛ اینکه هرکسی را غیر از بالاتر از خودم لو بدهم. یعنی همه را جز مسئولم لو بدهم. مجازم و باید لو بدهم. چنینفردی بالاتر از خودش را لو نمیداد.
حالا وحید افراخته این همه آدم لو داده، اما یک نفر را تا لحظهای که اعدام شد، لو نداد.
* چهکسی؟ همان منیژه؟
نه. بهرام آرام.
* بهرام آرام را که گفتید دو هفته بعد از دستگیری لو داد!
نه. تا لحظهای که زنده بود میتوانست او را لو بدهد، ولی لو نداد.
* اینهمه در اعترافات افراخته که در کتاب آمدهاند درباره بهرام آرام محتوا وجود دارد که!
رحمانی: نه. اینها اعترافات تکنیکی هستند.
کریمی: بله به او فحش داده ولی لو یش نداده!
رحمانی: نشانی و آدرسش را لو نداده.
خوشبختیان: من اسم اینکتاب را که «من اعتراف میکنم» قبول ندارم. در اینکتاب چیزی به اسم اعتراف نیست.
* خب چه بگوییم؟ بگوییم لو دادن؟
نه. اقاریر! تمجید از شاه! نصف مطالب وحید تمجید از شاه است.
* من دنبال این هستم که اینآدم چرا چنینکاری کرده! اصلا نگوییم اعتراف، نگوییم اقرار! ولی تو داری به سازمانی ضربه میزنی که تا دیروز عضو رده بالایش بودهای!
کدام ضربه؟ شما سازمان را نمیشناسید و دارید دربارهاش صحبت میکنید.
رحمانی: وقتی داریم مستند صحبت میکنیم باید رفرنس ارائه کنیم. مثلا من میگویم پرویز ثابتی در کتابِ فلان، فلانچیز را گفته است.
کریمی: من باید یکسیگار بکشم!
* خواهش میکنم. بفرمایید.
کریمی: چون دارم میترکم!
رحمانی: پرویز ثابتی در کتاب «در دامگه حادثه» شرح میدهد که ضربهای که وحید افراخته زد، ساواک را سالها جلو انداخت و دومین ضربه بزرگی بود که ساواک به سازمان زد.
کریمی: بیشترین استفادهای که ساواک از وحید کرد، درباره چریک فداییها بود نه مجاهدین.
* بالاخره حرفهای افراخته بود که باعث شد هم مسلمانها را گرفتند هم چریک فدایی ها را هم خود مجاهدین را.
مجاهدین را کمتر. مجاهدین کم ضربه خوردند.
خوشبختیان: شما امروز دارید از بیرون به ماجرا نگاه میکنید. نگاهتان غلط است. ضربه یعنی چه؟ مثالی میزنم. آقای شاهسوندی میگوید وحید 3 هزار صفحه نوشته. آقای میثمی میگوید هزار صفحه. اخوی من هم که اول انقلاب زندان بود، میگفت 700 صفحه. میگفت راجع به تو آنقدر گفته که بیا و ببین! آقای کریمی هم حول و حوش هزار صفحه را تایید میکند.
کریمی: من با تکنویسیها میگویم هزار صفحه.
خوشبختیان: اخوی میگفت وحید علیه تو سیر تا پیاز را گفته!
کریمی: شما دیدی اطلاعات را؟
خوشبختیان: نه هیچ وقت دنبال اینچیزها نرفتم.
کریمی: اطلاعات زنده نداده است.
خوشبختیان: همین را میخواهم بگویم. ساواک اینقدر نسبت به من نوعی حساس بود که نگو! برادر من میگفت وحید درباره تو (خوشبختیان) همهچیز را گفته ولی من در کتاب آقای رحمانی یککلمه در اینباره ندیدم.
یکروز ساواک کل مولوی را محاصره کرد. قبل از محاصره، یکی از همدانشگاهیها من را در کوچهپسکوچههای مولوی دید؛ کسی که ما مشکوک به همکاریاش با ساواک بودیم. از در خانهاش آمد بیرون و با هم چشمدر چشم شدیم. نیمساعت بعد ساواک کل منطقه را محاصره کرد.
* شما مشکوک بودید او ساواکی است.
کریمی: و ساواکی هم بوده است.
خوشبختیان: داشتم میرفتم سر قرار که او را دیدم.
کریمی: دانشجوی پلی تکنیک بود؟
خوشبختیان: نه، صنعتی آریامهر (شریف). وقتی منطقه را محاصره کردند من از آنجا خارج شده بودم. این را گفتم تا حساسیت ساواک را نشان بدهم. یا مثلا حسن ابراری خانهای داشت در خیابان دامپزشکی. من رابطه او و سازمان شده بودم.
کریمی: مسئولش بودی دیگر!
خوشبختیان: ارتباطمان بعد از چند جلسه قطع شد. ولی در هاشمی و چهارراه گلی ساواکیها دنبال من میگشتند. مثال سوم اینکه در خیابان کسی را زده بودند و جسدش را برده بودند ساواک. برادر من را برده بودند بالای سر جنازه که این ممد است یا نه؟ میخواهم بگویم ساواک روی عضو سادهای مثل من هم حساسیت داشت. دستور این بود که زنده نمیخواهد دستگیرش کنید! او را بزنید! برادرم میگفت اگر تو را میگرفتند چیزی برای گفتن نداشتی چون وحید همه چیزت را گفته بود.
* بالاخره این حرف درست بود یا نه؟ وحید درباره شما گفته بود یا نه؟
من جایی چیزی ندیدم. نه در کتاب ایشان و نه جایی دیگر.
سازمان 6 ماه نگذاشت پایم را از خانه بیرون بگذارم. به خاطر اینکه با حسین سیاهکلاه سر مساله ایدئولوژیک درگیر بودم. میگفتند تو بیرون بروی، حیران و سرگردان میشوی. حالا حساب کنید من کجا میتوانم بروم؟ نه خانه پدرم و نه خانه اقوام. جایی هم در جامعه ندارم. 6 ماه هم هست از جامعه و فضای بیرون خانه بیاطلاعمکریمی: ایشان (خوشبختیان) میگوید افراخته محل زندگیاش را میدانسته است.
* حرف کلی شما این است که افراخته درباره شما و محل حضورتان اطلاعات داشت ولی چیزی بروز نداد. بله؟
خوشبختیان: بله. میدانست من و عالمزاده و مصطفی تحت پوشش حسین سیاهکلاه هستیم. سیاهکلاه مسئول خانه ما بود. همه مسائل فنی و نوشتههای سازمان از اینخانه و خانه میثمیاینها بود. ما فنی بودیم و آنها کتابی.
سازمان 6 ماه نگذاشت پایم را از خانه بیرون بگذارم. به خاطر اینکه با حسین سیاهکلاه سر مساله ایدئولوژیک درگیر بودم. میگفتند تو بیرون بروی، حیران و سرگردان میشوی. حالا حساب کنید من کجا میتوانم بروم؟ نه خانه پدرم و نه خانه اقوام. جایی هم در جامعه ندارم. 6 ماه هم هست از جامعه و فضای بیرون خانه بیاطلاعم.
اصلیترین بحثم هم این بود که من مارکسیست نیستم.
کریمی: با سیاه کلاه؟
خوشبختیان: بله. مرا زیر منگنه گذاشته بودند. سیاه کلاه، مصطفی، عالمزاده و... به دستور سازمان. برای تصفیه.
رحمانی: این مربوط به سال 55 است؟
خوشبختیان: بله. من 55 تصفیه شدم. به آنها گفتم «با شما بحثی دارم. من مارکسیست نیستم. شما میگوید مارکسیستها ضد امپریالسیم هستند. من هم که ضد شاه هستم. پس ارتباط را با من قطع نکنید!»
رحمانی: چه لزومی داشت اعلام کنید من مارکسیست نیستم. میتوانستید تقیه کنید!
خوشبختیان: به من میگفت تو نمیتوانی یک مارکسیست خوب باشی.
رحمانی: آقای سعید شاهسوندی از آقای خوشبختیان به عنوان یکمارکسیست یاد کرده که با سازمان ادامه داد ولی از جایی به بعد نگاهش را عوض کرد. خود سازمان هم چنین نظری دارد.
کریمی: سازمان میگفت ایشان مارکسیست شده.
رحمانی: بعد از انقلاب اعلام کرد که من مسلمانم.
خوشبختیان: ششماه در آنخانه بحث ایدئولوژیک داشتیم. میگفتم امام حسین و دیگر موضوعات را چهطور توجیه میکنید؟ میگفت اینکتاب مائو را بخوان، آن را بخوان! گفتم «در نفس مبارزه که شک نداریم. پس ارتباط را قطع نکنید! بگذارید من هم شاخهای برای مبارزه مسلحانه راه بیاندازم.» گفتند نه. همهچیز را از من گرفتند جز یک قرص سیانور. اسلحه و نارنجک را گرفت.
* من احساس میکنم آقای خوشبختیان خودش را زیر دین افراخته میدانند. چون لو یش نداده است.
بله. من اصلا وکیل مدافع او هستم.
* بله. من هم برای همین شما را به اینجلسه دعوت کردم.
الکی دعوت کردهاید. بگذریم!
کریمی: آقای وفایی. افراخته ذهن ساواک را منحرف کرده است. با طرح همان مسائل اخلاقی و جنسی و...
خوشبختیان: وحید از نظر من منوچهری و رسولی را فیلم کرد. عضدی را نتوانست فیلم کند.
کریمی: عضدی حرفهایش را قبول نکرد.
خوشبختیان: ثابتی هم متاثر از مواضع منوچهری و رسولی، آنمطالب را عنوان میکند.
* در اینساعاتی که داشت بازجوها را فیلم میکرد، خبری از کابل و شکنجه بود؟
نه. در سلولش باز بود و تردد میکرد.
کریمی: اینماجرا برای وقتی است که با بازجوها رفیق شده بود. اما عضدی هیچوقت نپذیرقت افراخته راست میگوید.
* افراخته در پایان عمرش به دین برگشت یا نه؟
کریمی: او هیچوقت غیرمذهبی نبود.
* در صفحه 537 کتاب گفته میشود که افراخته در مصاحبه تلویزیونیاش که هرگز پخش نشد گفت: «از خدایی که سالها با او جنگیدهام و هماکنون میخواهم دوباره به او رو کنم، میطلبم که جوانان برومند و فرزندان عزیز اینسرزمین به سرنوشت عبرتآموز و تلخ من دچار نشوند.» با منیژه هم که ازدواج شرعی داشته است...
کریمی: در دادگاه هم راجع به خدا میگوید.
خوشبختیان: در وصیتنامهاش هم...
رحمانی: خاموشی هم همین است. میگوید پول خون کسانی که کشتهام بدهید.
خوشبختیان: وقتی به دوران سال 51 تا 54 بروید که تلاش برای چپکردن بچهها بود، بحث مذبذبین بین ذلک (آیه 143 سوره نسا) همینجاست. اصلا آقای کریمی شما بگو مارکسیسم چه بود؟ انگیزه اینکار سیاسی بود نه مذهبی.
* در کیفرخاستهای محکومین به اعدام 11 نفری که افراخته یکی از آنها بود، مذهب افراخته مسلمان نوشته شده است. فقط محمد طاهر رحیمی و محسن بطحایی را نوشته مارکیسم بقیه را مسلمان معرفی کرده است.
خوشبختیان: بله.
کریمی: خودشان این را گفتهاند.
خوشبختیان: با طاهر رحیمی زندگی کردهام. از نظر ایدئولوژی خیلی از وحید بالاتر بود.
* مارکسیستی یا اسلامی؟
رحمانی: مارکسیستی. خودش میگفت من مارکسیستم.
خوشبختیان: ولی جواد قائمی بین ذلک بود.
* یعنی دست و پا میزد؟
کریمی: بله.
یکمشت بچه مسلمان ضربهخورده رسیدند به این بحث که باید مسلحانه عمل کنند. اینکه میگویم باید به آن تاریخ بروید برای همین است. اینطرف دنیا چین و شوروی، آنطرف کوبا و... مارکسیستها از نظر مبارزاتی همه در صدر بودند و اگر شریعتی نبود، همه مارکسیست میشدیم. اینحرفها را امروز میزنید. من به شریعتی انتقاد فلسفی زیادی دارم ولی از چشمهایم بیشتر دوستش دارمخوشبختیان: برای اینکه آنموقع نه مسلمان داشتیم نه مارکسیست.
* پس مجید شریف واقفی هم یکی مثل همینها بوده است!
خوشبختیان: بله.
* بالاخره چه بود؟
خوشبختیان: مجید خیلی بچه ی مسلمانی بود. مشکلش با تقی و بهرام آرام سر مساله ایدئولوژیک بود. تقی را آقای کریمی بگوید. چون من همیشه به او به چشم یک عنصر نفوذی نگاه میکنم. ولی بهرام از کجا این تفکرات را گرفت؟
* مارکسیستی را؟
یکمشت بچه مسلمان ضربهخورده رسیدند به این بحث که باید مسلحانه عمل کنند. اینکه میگویم باید به آن تاریخ بروید برای همین است. اینطرف دنیا چین و شوروی، آنطرف کوبا و... مارکسیستها از نظر مبارزاتی همه در صدر بودند و اگر شریعتی نبود، همه مارکسیست میشدیم. اینحرفها را امروز میزنید. من به شریعتی انتقاد فلسفی زیادی دارم ولی از چشمهایم بیشتر دوستش دارم. اگر او نبود حسینیه ارشادیها...
کریمی: همه مارکسیست میشدیم.
خوشبختیان: اسلامی که شریعتی تبلیغ میکند، غیر از التقاط است؟ یا بازرگان...
رحمانی: التقاط بار ارزشی دارد. دیالکتیک هم یکجور التقاط است.
خوشبختیان: آقای فقیه دزفولی وقتی میخواست برای من تضاد را بگوید، تناقض را میگفت. نمیدانست تناقض و تضاد با هم فرق میکنند. سازمان همین بود. الان شما به من بگویید ببینم شب و روز تضاد است یا تناقض؟
* تضاد است.
تضاد است؟
کریمی: اصطلاحات را...
خوشبختیان: بیایید عقبتر. زندگینامه سیاسی آقای بازرگان (نوشته سعید برزین) را بخوان. همهاش التقاط است. بازرگان که دکترای همهمان بود.
رحمانی: اگر اینطور نگاه کنید شیخ انصاری هم التقاط است.
کریمی: اصلا غیر از التقاط نداریم.
* قبلا میخواستیم لغت اعتراف را تعریف کنیم، حالا باید التقاط را تعریف کنیم. خیلی پراکنده شد. از اینجا شروع شد که افراخته در پایان عمر به دین برگشت.
خوشبختیان: کدام دین؟
کریمی: او اصلا مارکسیست نبوده! سازمان گفت وقتی نفر بالاتر مارکسیست شده، تو هم باید مارکسیت شوی.
* من در مسیر مطالعه کتاب با خود گفتم وقتی سازمان مارکسیست شده و صمدیه و شاهسوندی و شریف واقفی را تصفیه کردهاند، آدمی مثل افراخته دیگر باید با غُد بازی تا آخر بازی مارکسیست بماند و از حرف خود برنگردد.
کریمی: اینها پای چیزی نایستادند.
رحمانی: ولی تقی شهرام میایستد.
کریمی: بله. زمان اعدامش شعار داد درود بر سوسیالیست!
خوشبختیان: واقعیتش را جستجو کنیم! او هم درست نمیدانست سوسیالیسم یعنی چه!
* در بخشی از اعترافات افراخته که به نظرم برای خوشامد ساواک است، گفته میشود مجاهدین خلق قمارخانه داشتند و از درآمد قمارخانه و قاچاق مواد مخدر هزینههای سازمان را تدارک میدیدند.
کریمی: اینها تبلیغات هستند.
خوشبختیان: بله.
کریمی: مثل همانحرفهایی است که بعدا درباره ترور مستشاران آمریکایی زد...
* همین که گفته بود حضور مستشاران آمریکایی در ایران لازم است و ما به آنها نیاز داریم.
رحمانی: یکنکته وجود دارد؛ اینکه چیزی که شما در جلسه بازپرسی مینویسی، الزاما نظر خودت نیست.
خوشبختیان: به خاطر همین است که بازپرس همیشه فکر میکند داری دروغ میگویی [خنده]
کریمی: چیزی از من توسط مرکز اسناد انقلاب چاپ شده که متناش بازجویی است. شعبه 7 قبل از آزادی آن را از من گرفت.
رحمانی: عنوانش چیست؟
کریمی: تاریخچه سازمان مجاهدین خلق.
رحمانی: فکر کنم مرکز اسناد دهه 70 چاپش کرد.
کریمی: نه سال 65 نوشته شد و دهه 80 منتشر شد. موقعی که میخواستند کسی را آزاد کنند از او میخواستند چنینچیزی بنویسد.
رحمانی: ولی دلیل نمیشود هر اعترافی بیارزش باشد. بعضیها واقعی میبریدند. مثلا خیلی از افرادی که از فرقان دستگیر میشدند، واقعا میبریدند.
کریمی: از فرقانیها هرکس گفت من عوض شدهام واقعا عوض شده بود.
* ببینید، در مقابل وحید افراخته عزت شاهی را داریم که چند سال در انفرادی میماند ولی حرف نمیزند. تا اینکه افراخته را دستگیر میکنند و او را با عزت شاهی روبرو میکنند. آقای کریمی فکر میکنم در یکی از جلسات اینرویارویی شما حضور داشتهاید!
رحمانی: بله. حضور داشتهاند.
* عزت شاهی صحبت نکرد و اطلاعات نداد.
رحمانی: شما خیلی محکم و قطعی میگویید اطلاعات نداد. باید بگویید «ایشان میگوید من اطلاعات ندادم.»
* ایشان را برای اینجلسه دعوت کرده بودم ولی چون بیمار است نتوانست بیاید و یکساعتی تلفنی با هم صحبت کردیم.
کریمی: شما خاطرات احمد احمد را دیدهاید؟ خیلی از مطالبش غیرواقع است. ایشان دادگاه نرفت و زندانی هم نشد. چندنفر را هم لو داد.
* آقا چهکار کنیم؟ شما میگویید روایت او غلط است. او هم روایت شما را قبول ندارد.
رحمانی: تمام تاریخ همین است. حالا آقای خوشبختیان پیدا شدهاند که از افراخته دفاع میکند ولی هیچسازمانی از او به عنوان آدمِ مقاوم یاد نمیکند؛ نه مجاهدین خلق، نه پیکار و نه هیچجای دیگر هیچشبهِ تمجیدی هم از او نمیکنند. آقای خوشبختیان از این حیث اولینفرد محسوب میشوند.
کریمی: ضعف وحید بود که تا آخرین لحظه هم سعی کرد چیزی را به بازجوها بقبولاند.
* گفتید ضعف؟
کریمی: بله.
* حالا رسیدهایم به اول بحث؛ ماهیت کتاب: من اعتراف میکنم. افراخته شکست یا نشکست؟ با نگاه آقای خوشبختیان او نشکسته است.
خوشبختیان: من هیچوقت نگفتم نشکست.
کریمی: کتاب همه چیز را با هم دارد.
* فارغ از بحث خوب و بد، افراخته مورد بسیار جذابی است. برای رمان، فیلم و هر اثر دیگر.
خوشبختیان: برای شما که رمان میخوانید بله.
* الان داریم مستند میخوانیم.
خوشبختیان: این کتاب رمان است.
* اینآدم با شاه مبارزه میکند بدن ورزیده و روحیه مبارزاتی دارد، این خانه و آنخانه میرود، سیانور زیر زبان دارد، خودش را در خانه تیمی شکنجه میکند تا مقاومتش بالا برود. دوستانش میگویند توقع نداشتیم دستگیر شود، اگر هم دستگیر شد اعتراف کند و اطلاعات دهد.
رحمانی: منیژه اشرفزاده، محمد طاهر رحیمی و خیلی از اینآدمها رده پایین نبودند.
خوشبختیان: رده دو بودند.
رحمانی: اینها همه با اعترافات افراخته دستگیر شدند و او نقش مستقیم در دستگیریشان داشته است.
* این ضربه است دیگر!
رحمانی: اگر ضربه نیست پس چیست؟ ولی جزئیات یکسری مطالب در کتاب نیست. چرا؟ چون در کشور مرکز منسجمی برای اسناد نداریم. یکی مرکز اسناد انقلاب است، یکی وزارت خارجه، و یکی جای دیگر. هیچبرنامه منسجمی هم برای انتشارشان نداریم. قانون داریم ولی کسی رعایتش نمیکند. یکبار جلسهای رفته بودیم خدمت رهبر انقلاب. هفده هجده نفر تاریخنگار بودیم. در آن جلسه رهبری گفتند اسناد را منتشر کنید. این، حرف ایشان است. حالا من یک پرونده افراخته را میخواستم اما هیچجا وجود نداشت. تنها جایی که درش باز است، مرکز اسناد انقلاب اسلامی است. هیچ جای دیگر حتی وزارت خارجه اینطور با موضوع سند نمیدهد.
کریمی: آدم را سر کار میگذاشتند.
رحمانی: ما در دورهای که درهای مرکز اسناد باز بود، توانستیم به سندها و پرونده افراخته دسترسی پیدا کنیم. آقای خوشبختیان میگوید همه پروندهاش نیست. بله. اما مگر ما ادعا کردهایم همه مدارک مربوط به افراخته را منتشر کردهایم؟ من سهسال از بهترین سالهای عمر و جوانیام را صبح تا شب برای اینکار گذاشتم. خیلی از اسناد مورد استفاده در کتاب، برای شخص آقای کریمی بودند که ما یککپی از آنها را به مرکز اسناد دادیم. اصلا جایی نیست بگویی میخواهم درباره فلان موضوع تحقیق کنم و اسنادش هم در اختیارت بگذارند. کتاب «من اعتراف میکنم» هم به همیندلایل پنج سال چاپ نشد.
* آقای رحمانی شما گفتهاید آنیازده نفری که با افراخته اعدام شدند، جنازه و قبر ندارند. گمانهزنیتان هم این است که در دریاچه نمک انداخته یا در شهر قم دفن شدهاند.
در آنمقطع گفته میشد خیلی از اعدامیها را در دریاچه قم انداختهاند.
کریمی: شایعه بود.
رحمانی: ولی آنچه قطعی است این است که اینها مزار مشخص و با نشانی ندارند.
کریمی: اعدامیها 4 بهمن 1354.
آنموقع جوانها فکر میکردند اگر وارد سازمان شوند، فیدل کاسترو خواهند شد. بعد دیدند نهبابا ساواکیها دماغشان را بگیرند همه کرد و نکردشان را اعتراف میکنند. آدمهایِ اینطوری آمدند وارد مبارزه شدند. آقای بهشتی، مطهری، منتظری و هاشمی حوزه علمیه را آگاهانه انتخاب کردند. بهخاطر همین هم تبدیل به سمبلهای مبارزه شدندرحمانی: به نظرم ساواک در اینزمینه اشتباه کرد.
* عکسی از جنازهها هست؟
چندمورد هست. ولی وحید نیست، خاموشی نیست.
کریمی: صمدیه لباف هست.
رحمانی: ولی از جنازه افرادی که در درگیری کشته میشدند عکس زیاد هست. نمیدانم هم چرا.
کریمی: آنافرادی که در تپههای اوین اعدام شدند و آقای ثابتی گفته در حین فرار کشته شدند، همه از جلو گلوله خورده بودند. جالب است که گزارش پزشکی قانونی هم میگوید اینها از جلو گلوله خوردهاند.
* خب در پایان بحث هستیم. اگر حرفی باقی مانده بفرمایید.
کریمی: همه حرفها را راجع به وحید افراخته گفتیم. اما او یادداشتی مینویسد و به شکنجهگران میگوید صمدیه لباف هنوز تعصب دارد و اگر حالش را جا بیاورید، بد نیست.
رحمانی: یعنی درخواست شکنجه بیشتر میکند.
کریمی: این چیزها هم هست.
خوشبختیان: من جانماز آب نمیکشم. شاید اگر من هم میرفتم آنتو (زندان) از وحید بدتر میکردم. آنموقع جوانها فکر میکردند اگر وارد سازمان شوند، فیدل کاسترو خواهند شد. بعد دیدند نهبابا ساواکیها دماغشان را بگیرند همه کرد و نکردشان را اعتراف میکنند. آدمهایِ اینطوری آمدند وارد مبارزه شدند. آقای بهشتی، مطهری، منتظری و هاشمی حوزه علمیه را آگاهانه انتخاب کردند. بهخاطر همین هم تبدیل به سمبلهای مبارزه شدند. ولی خیلیها از خانه و مادرشان قهر کردند و وارد مبارزه شدند. در صورتیکه اینکاره نبودند.