سه‌شنبه 6 آذر 1403

«حفره خرگوش» روایتی از یک تقلای سخت و بی‌حاصل برای عبور از مخمصه

وب‌گاه تابناک مشاهده در مرجع

ساخته جان کامرون میچل روایتی پرکشش از یک فقدان است اما این فقدان فراتر از یک سوگواری برای از دست دادن است و داستان اقتباسی قابل انکا و بازیهای قدرتمندی که در این اثر شاهد هستیم، تا حدودی غافلگیرکننده و عمیق‌تر از انتظار است.

به گزارش «تابناک»؛ در فیلم حفره «خرگوش»، «بکا» و «هاوی» نهایت تلاششان را برای بهتر کردن اوضاع انجام می دهند. «حفره خرگوش» داستان دو زوج را که چگونه هشت ماه بعد از آنکه فرزند چهار ساله شان بر اثر تصادف کشته می‌شود سعی می‌کنند با مشکلات ناشی از این موضوع کنار بیایند را با هوشیاری و مهرات هر چه تمام تر بیان می‌کند.

این زن و شوهر اکنون با غم و اندوه از دست رفتن فرزندشان تنها هستند و زندگی‌شان نیز متوقف شده است. آنها مدتی را در بهت و شوک ناشی از این حادثه سپری کرده‌اند و اکنون در خانه ای زندگی می‌کنند که سراسر آن پر است از وسایل، اسباب بازی ها و خاطرات کودکی که دیگر در آنجا نیست و از میانشان رفته است.

اما زندگی آنها دیگر تنها یک درد و عذاب روزمره که مجبور باشند تحمل اش کنند نیست. زندگی در حال شروعی دوباره است. فیلم «حفره خرگوش» بر اساس نمایشنامه‌ای تحسین شده از دیوید لیزنی ابیر ساخته شده. فیلمنامه این توانایی را دارد تا فضاهایی سرد و خالی بین کلیشه‌های این گونه فیلم ها را کاملا پر کند. «بکا» با بازی نیکول کیدمن و «هاوی» با بازی آرون اکرت دو شخصیت اصلی این فیلم هستند که با درد و رنج ناشی از خلاء احساسات از دست رفته خود دست و پنجه نرم می کنند.

آنها در جلسات درمانی گروهی که پر است از کسانی که عزیزی در زندگیشان از دست داده اند شرکت می کنند. «بکا» این جلسات را پر از معتادانی خودخواه می بیند که فکر می کنند هر چه که می گویند راست است، در حالی که «هاوی» یک گوش شنوا به اسم «گبی» (با بازی ساندرا او) پیدا میگند که می تواند با آن درد و دل کند. تمام آن چیزی که هاوی پیدا می کند تنها یک جفت گوش است و نه چیزی دیگر.

«بکا» حتی به حرف های مادرش و یا خواهر کوچک ترش نیز گوش نمی کند. او اکنون دیگر حتی تحمل سگشان را هم ندارد. ناراحتی های او اکنون به نارضایتی، گله و شکایت تبدیل شده است. زندگی مشترک آنها اکنون به درجه ای از زود رنجی و بحران رسیده که یه نظر می آید هیچ چیز نیست که گفتنش مشکلی به وجود نیاورد. چیزی که فیلم «کامرون میشل» را بسیار تماشایی می کند این است که با شجاعت دلیل حرف ها و ناراحتی کاراکتر هایش را پیش از به زبان آمدنشان، مورد رسیدگی و توضیح قرار می دهد.

با توجه به جملات گفته شده ممکن است فکر کنید حفره خرگوش مانند یک مراسم عزاداری طولانی، خسته کننده است. ولی در حقیقت باید بگویم با فیلمی جالب و به نحو غیر قابل باوری سرگرم کننده روبرو هستیم. چیزی که فیلم بیشتر مورد پردازش و توضیح قرار می دهد کاراکتر های خود نیست، بلکه احساست، فکر و ذهن آنهاست.

در این فیلم، نیکول کیدمن، نقطه تعدل و اتکاء داستان است. او در قالب شخصیتی ظاهر می شود که بعد از مدتی تغییر شخصیت می دهد. اتفاقات زیادی در زندگی شخصیت مرد داستان، «هاوی»، می افتد ولی او در اعماق وجودش همان مردی است که همیشه بوده. اما «بکا» توسط حفره های عمیقی که هشت ماه قبل در وجودش ایجاد شده کماکان در حال رنج و عذاب است و به شدت آشفته به نظر می رسد. فیلم «حفره خرگوش» درباره این است که بکا چگونه توسط آشفتگی داخلی رو به افزون خود بلعیده می شود.

جدا از تمام مسائلی که گفته شد، باید بگویم «حفره خرگوش» چالشی است تکنیکی. این فیلم به اندازه کافی ساده است تا تمام اتفاقات درون اش را به خوبی پوشش دهد، ولی نه آنقدر ساده که این اتفاقات را برای خوشی بیننده و یا حتی گرمای بیشتر تعدیل کند.