خاطرات بانوی «مبارزانقلابی» از روزهای سخت مبارزه درگچساران / پخش اعلامیه در دبیرستان تا روایتی از شب پیروزی انقلاب + تصاویر
بانوی مبارزانقلابی گفت: مامورین رژیم پهلوی در حین تظاهرات با گاز اشکآور ما را تهدید می کردند که مبارزین با سوزاندن کارتن و دیگر اشیاء بازهم جلوی گازهای اشک آور مقاومت و ایستادگی می کردند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از صبح زاگرس؛ یکی از اولین شهرهایی که در استان کهگیلویه و بویراحمد و به ویژه خطه جنوب کشور به ندای حق طلبانه امام خمینی (ره) علیه حکومت پهلوی پاسخ مثبت داد، مردم مبارز گچساران بودند. اوج آثار این حرکت در ماه مبارک رمضان و عید سعید فطر سال 57 آشکار شد. تظاهرات، تعطیل شدن بازار و پس از آن اعتصاب کارکنان صنعت نفت و قطع صادرات نفت به یک خیزش عمومی تبدیل شد.
این شهر به خاطر نفت آنچنان مهم شده بود که علاوه بر ساواک؛ نیروهای مسلح نظامی اعزامی از استان های فارس و خوزستان برای سرکوب و جلوگیری از تظاهرات مردم نیز بسیج شده بودند. پس از سال 1342 تا سال 1357همزمان با شهرهای بزرگ و مذهبی کشور چندین طبقه و گروه در شهرستان گچساران فعالیت های مبارزاتی و انقلابی با حکومت پهلوی داشتند.
یکی از این مبارزین انقلابی گچساران "بلقیس بیگدلی" است، این بانوی مبارز انقلابی گچساران در گفتگو با این پایگاه خبری تحلیلی به بخشی از مبارزات انقلابی مردم گچساران با رژیم پهلوی پرداخت و گفت: در سال 56 سیاست های ضد اسلامی که خواسته آمریکا و انگلیس بود نارضایتی را در کشور دامن زد و با شهادت "حاج آقا مصطفی خمینی" در نجف به شکل مشکوک موج عظیمی در کشور نیز برخاست.
وی افزود: درادامه نیز مردم به اینکه یک مرجع عظیم شیعه در نجف (عراق) در تبعید به سر میبرند آگاه شده بودند، و مجالس بزرگداشت "حاج آقا مصطفی خمینی" این موج را تشدید کرده و کمی بعد چاپ یک مقاله توهین آمیز نسبت به حضرت امام در روزنامه اطلاعات باعث شدت خشم مردم و شناخت بیشتر آنها به حضرت امام خمینی و در نتیجه قیام بزرگ انقلاب اسلامی ایران علیه رژیم سفاک و ضد اسلامی شد.
بیگلی ادامه داد: اما در شهرستان نفتخیر گچساران نیز ما جوانان مذهبی شهر به تدریج اندیشه های حضرت امام خمینی (ره) را شناخته و مقلد امام شدیم و نوارهای سخنرانی و حماسی که به نوعی سفارشات خاص و دلسوزانه و انقلابی داشت را مخفیانه رد و بدل کرده و عاشقانه هر روز چندین و چندین بار گوش می دادیم و آرمان و اندیشه ژرف ایشان را در وجودمان می پروراندیم و شناخت ما به اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله باعث رشد شخصیتی ما می شد به شکلی که عدهای جوان 16 تا 25 ساله بودیم مانند یک انسان فهمیده و تکامل یافته فکر و عمل میکردیم و حرارت طنین صدای گرم و زلال امام خمینی وجودمان را مالامال از محبت به او، علاقه به اسلام و انقلاب میکرد و اطاعت از او را در مشی ما قرار میداد.
وی ادامه داد: هرچند متوجه شدیم که حضرت امام به خاطر مخالفت با رژیم پهلوی و دفاع از اهداف اسلامی و حقوقی مردم تبعید شده است که ما را بر آن داشت که از آرمان و خط و مشی ایشان پیروی کرده و دفاع کنیم و بگوییم "یا مرگ یا خمینی" در همین راستا روحانیت مبارز و فرهیخته در ترویج اندیشه امام و تشویق به اطاعت از فرامین او تاثیر بسزایی داشتند اکثر روحانیت در منابع خود از ضدیت امام با رژیم دفاع کرده و افکار امام را منتشر میکردند و اعلامیههای امام که در نجف نوشته میشد دست به دست در تمام کشور پخش میشد و جوانانی که مسئول این کار بودند آن اطلاعیه ها را به دست ما می رساندند تا پخش شود.
بانوی مبارز انقلابی گچساران ادامه داد: درادامه نیز روحانی مبارزی که در گچساران او را ملاقات کرده و ما را به ادامه مبارزات انقلابی تشویق میکردند شهید "حجت الاسلام بشارت" بودند و روحانی دیگری که از قم آمده بودند و تبلیغ می کرد آقای "مسروری" نام داشت و منبر های حجت الاسلام متقی کاشانی تاثیر فرهنگی را برای ما کامل میکرد.
وی تصری کرد: اما خاطره ای که از اولین تظاهرات انقلابی مردم گچساران دارم که در میدانی که بعداً میدان امام نامیده شد جمع شده بودیم و شعارهایی از بلندگو توسط برخی انقلابیون که یکی از آنان "جلیل خواجوی" بود، داده می شد، البه جوانان دیگری هم بودند. مامورین رژیم پهلوی در حین راهپیمایی با گاز اشکآور ما را تهدید می کردند که مبارزین با سوزاندن کارتن و دیگر اشیاء بازهم جلوی گازهای اشک آور مقاومت می کردند ولی از آنجایی که توانسته بودیم با مقاومت و ایستادگی مان گامی کوچک برای انقلاب برداریم احساس شور و شعف می کردیم.
وی افزود: یک خاطره دیگر هم در سال 56، بنده یک دانش آموز دبیرستانی بودم و مسئول کتابخانه بسیار بزرگی بودم که استادم " آشیخ جواد اعتدالی بهبهانی" که یک روحانی روشندل و عالم و فرهیخته بود آن را ازمسجد جامع گچساران و بعد به مسجد صاحب الزمان (عج) انتقال داد. راامه نیز او تمام کتابهای انقلابی مانند ولایتفقیه امام و... را به خانه یکی از دوستان منتقل کرده بود. خلاصه مطلب، یک روز استاد هراسان ما را در مسجد صاحب الزمان (عج) جمع کرد و گفت که به او خبر رسیده ساواک میخواهد کتابهای او را جستجو کند کاری کنید که این کتاب ها از دسترس آنها دور شود.
بیگدلی گفت: بنابراین ما خواهران حدود سه ساعت این کتابها را از خانه آن دوست به منزل ما انتقال دادیم، هیچگاه یادم نمیرود پسر بچه کوچکی که در همسایگی ما بود "نادر رضایی" که بعدها شنیدم در همان سالها به رحمت خدا رفته است درود بر او که با جثه کوچکش کتابها را کمک کرد تا انتقال دهیم جای امن، روحش شاد و روح تمام کسانی که ذرهای در حرکت اسلامی خدمت کردند با شهدای کربلا محشور باشد.
بانوی مبارز انقلابی ادامه داد: خاطره دیگر که اطلاعیه های امام را که نوار کاست بود گوش داده و تبدیل به متن کرده و به ما میدادند که پخش کنیم یک روز یک دسته اطلاعیه ها همراه من بود که باید پخش میکردم. در ابتدا نگران بودم این همه اطلاعیه را چگونه پخش کنم و اما خدا برایم راحت کرد در پوشه گذاشته در دستم گرفتم زیر کتاب هایم قرار دادم در مسیر هرجا جمعی میدیدم پخش می کردم تا به دبیرستان "پروین اعتصامی" رسیدم و همه آن ها را در دبیرستان بین دانشآموزان پخش کردم که درادامه نیز با چند نفر در دبیرستان درگیر شدیم ولی خوشبختانه مدیر مدرسه متوجه نشد.
وی ادامه اد: اما خاطره دیگر از نمایشگاهی بود که به کمک دیگر خواهران و برادران انقلابی البته گروه های دیگر با افکار گوناگون عکس شهدای انقلاب را برپا میکردیم و آن عکس هایی که به آن آگاه بودیم برای دیگران شرح میدادیم و دیگران اشک ریخته و با حالت هیجان و عشق این شعار را می گفتند "الله اکبر خمینی رهبر استقلال آزادی جمهوری اسلامی".
بیگلی گفت: و اما خاطره ای که از شب 22 بهمن 57 دارم، آن شب با دلهره و نگرانی اما امید به پیروزی بین خوف و رجا به سر میبردیم و دعا میکردیم و دل را به خدا و توکل به او سپرده بودیم و همه افراد خانه به رادیو موجی کوچک خانه گوش می دادیم و در فکر اینکه چه می شود که ناگهان موج رادیو منقلب شده و به صدای پر حرارت گفت (اینجا ایران است صدای جمهوری اسلامی) وای خدای من همه از خوشحالی فریاد کشیدیم و الله اکبر گفتیم و با شادی زیاد فریاد می زدیم الله اکبر خمینی رهبر تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست و در خیابان با دیگران دور هم جمع شدیم. آن ساعت برای من همیشه به یاد ماندنی است.
بانوی مبارز انقلابی گچساران تصریح کرد: اما لحظات بعد از پیروزی که با شادی همدیگر را ملاقات می کردیم که باید از نو همه چیز را ساخت؛ شروع کردیم به ساختن دوباره کشور با توکل پروردگار مهربان. اولین کار ما این بود که در همه مجالس که از 23 بهمن شروع می شد با یاد خدا و درود بر شهدا و راه انقلاب را همراه با امام ادامه دهیم. و ما دبیرستانی ها روز بازگشایی مدارس بعد از پیروزی انقلاب قرار بود که در سرود (خمینی ای امام) که برای استقبال امام بود را با هم بخوانیم ما در منزل خواهری با نام "پایداری" جمع شده بودیم و این سرود را با هم تمرین کردیم و هنگام خواندن آن اشک شادی می ریختیم و جای خالی شهدا در این شروع و استقبال ارج گذارده و به یاد آن ها اشک می ریختیم. یاد تمامی شهدایی که در راه دین و آزادی وطن و امامشان جانفشانی کردندگرامی باد.
وی افزود: در پایان جا دارد که از خدمات و نقش فعال برادر ارجمندم مرحوم مغفور "حاج علی خواجوی" که درگذشت ایشان موجب صدمه و ناراحتی شدید همه دوستان شد، یاد کنم و باید گفت در گروه دوم مبارزات انقلابی مردم شهرنقش مهمی داشت و به خاطر تجربه و توان فکری بالایی که داشت هم به گروه اول کمک فکری می کرد و هم به گروه سوم که میدانی و اجرایی بودند کمک و پشتیبانی شایسته ای داشت انشاالله در نزد خدای سبحان، مأجور و موجب غفران و رحمت الهی قرار گیرند. خبرنگار: مرادی
انتهای پیام /