خیانتی بزرگ به میراث ایران؛ بحرانی وسیع در پیش است

کاسپین در آستانه تبدیلشدن به دریاچه ارومیه دوم است.
- فهرست محتوا
- سیاست انتقالمحور و مصرفگرا، ایران را به بیابان بزرگ شمالی نزدیک میکند
- آلودگی کاسپین نگران کننده شد
- هدر رفت آب شرب در تهران
- بحران آلودگی جدی است
دکتر نیما فرید مجتهدی، پژوهشگر حوزه اقلیم و تغییرات محیطی، در واکنش به طرح انتقال آب دریای خزر به تهران تصریح میکند که مسئله فقط یک پروژه فنی یا اختلاف کارشناسی درباره امکانسنجی انتقال آب نیست، بلکه نشانهای از تداوم یک الگوی ذهنی ریشهدار در سیاستگذاری ایران است؛ الگویی که منابع طبیعی از نفت تا آب را همچنان نه بهعنوان «سرمایههای زیستی» بلکه بهعنوان «انبار اضطراری مصرف» میبیند. او هشدار میدهد که کاسپین خود درگیر بحرانهای جدی آلودگی، کاهش تراز آب و آغاز روند بیابانزایی است و هرگونه برداشت یا دستکاری جدید بدون مدیریت تقاضا و بازچرخانی آب در مقصد، تکرار همان خطایی است که در خشک شدن ارومیه، زایندهرود و تالابها مرتکب شدیم: حل مسئله با شتابزدگی و شیلنگ، نه با تفکر و برنامهریزی.
ابراهیم نجفی، عضو کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی، اخیراً در گفتوگو با خانه ملت اعلام کرده است که بخش عمده آب شرب تهران در وضعیت فعلی از حدود 500 حلقه چاه استخراج میشود؛ روشی که به اذعان او خطر تشدید فرونشست زمین را در پی دارد. در عین حال، اتکای همزمان به ذخایر سدها نیز بهدلیل وابستگی کامل به نوسانات بارش سالیانه، تأمین آب شهر جمعیتی نظیر تهران را با عدم قطعیت جدی مواجه میکند. نجفی با اشاره به جمعیت بیش از 10 میلیون نفری پایتخت، نتیجه میگیرد که تکیه بر منابع زیرزمینی و بارندگیهای فصلی، هیچگونه «پایداری آبی» برای چنین کلانشهری ایجاد نخواهد کرد.
او در ادامه، تنها راهحل پایدار را «انتقال آب از دریای خزر» معرفی میکند و مدعی است که زیرساخت انتقال آب نیز تا حدود زیادی از پیش مهیا است. بهگفته نجفی، از نکا در استان مازندران تا شهرری، دو خط لوله نفتی موجود است که میتوان از مسیر مشابه برای احداث دو خط لوله انتقال آب استفاده کرد. بر اساس مطالعات بنیاد آب خزر، تاکنون حدود 80 درصد مسیر پروژه تملک شده و به ادعای او نیازی به تخریب گسترده جدید وجود ندارد. سناریوی پیشنهادی این بنیاد شامل انتقال سالانه نزدیک به 200 میلیون مترمکعب آب به تهران، تصفیه پساب حاصل و هدایت آن به دریاچه قم با هدف کاهش شوری و احیای آن است؛ بخشی از آب نیز برای مصرف داخلی تهران تخصیص خواهد یافت.
با این حال، مطابق ارزیابیهای علمی و تحلیلهای کارشناسی در حوزه هیدرولوژی، انرژی و محیطزیست، چنین ایدهای نهتنها قابل تعریف در چارچوب «راهکار پایدار» نیست، بلکه میتواند آغازگر یکی از پرهزینهترین و مخاطرهآمیزترین پروژههای انتقال بینحوضهای آب در منطقه باشد؛ پروژهای که پیامدهای زیستمحیطی آن میتواند به فراتر از مرزهای ایران تسری یابد و به یک بحران اکولوژیک در مقیاس فراملی منجر شود.
سیاست انتقالمحور و مصرفگرا، ایران را به بیابان بزرگ شمالی نزدیک میکند
دکتر نیما فرید مجتهدی، پژوهشگر و کارشناس حوزه تغییرات اقلیمی که سالها بر دیدهبان مسائل اقلیمی و تغییرات محیطی متمرکز بوده است، در واکنش به اظهارنظر اخیر نماینده آستانهاشرفیه درباره انتقال آب دریای خزر (کاسپین) بهمنظور تأمین نیازهای آبی تهران، نکات متعددی را مطرح میکند که شایسته توجه دقیقِ کارشناسی و بررسیهای بینبخشی است.
دکتر نیما فرید مجتهدی، پژوهشگر و کارشناس حوزه تغییرات اقلیمی در گفت و گو با رکنا پیش از هر چیز میگوید که این نوع اظهارنظرها نشاندهنده تداوم یک ذهنیت و الگوی فکری در سطح سیاستگذاری و تصمیمگیری در کشور است؛ ذهنیتی که همچنان همه منابع طبیعی از نفت گرفته تا آبهای سطحی و زیرسطحی را صرفاً بهمثابه منابعی برای تأمین مصرف کوتاهمدت و حل نیازهای آنی میبیند.
بهزعم او، این نگرش مصرفگرایانه صِرف و بدون درنظرگرفتن ظرفیتهای زیستمحیطی و پیامدهای بلندمدت، همان نگاهی است که پیشتر باعث خشک شدن دریاچه ارومیه، تحلیل رفتن زایندهرود و خشک شدن تالابها شده است.
آلودگی کاسپین نگران کننده شد
دکتر مجتهدی تأکید میکند: دریای کاسپین خود فارغ از هرگونه پیشنهاد بهرهبرداری برای تأمین آب شهری با مجموعهای از چالشهای زیستمحیطی و اقلیمی روبهرو است که نباید نادیده گرفته شود.
وی در خصوص اینکه دریای کاسپین هم اکنون با چه آلودگی هایی درگیر است گفت: از منظر آلودگی، گزارشهای متعددی وجود دارد اگرچه برخی از این گزارشها بهطور کامل و شفاف منتشر نمیشوند که نشاندهنده وضعیت آلودگی قابل توجه در بخشهایی از این پهنه آبی است. افزون بر آلودگی، دریای کاسپین در پنج تا شش سال اخیر روندهای اقلیمی و هیدرولوژیکی تازهای را تجربه کرده است که مطالعات و بررسیهای علمی، از جمله برخی پژوهشهای انجامشده در روسیه، آنها را مستند کردهاند.
یکی از نکات کلیدی که وی اشاره میکند این است که رفتار رودخانه ولگا و تغییرات تراز آب دریا لزوماً مانند گذشته همبستگی مستقیم و یکبهیک ندارند. یعنی ممکن است جریان رودخانه کاهش نیابد در حالی که تراز سطح دریای کاسپین در حال کاهش باشد. این الگو نشان میدهد که محرکهای جدیدی در مقیاس منطقهای یا فراتر از آن از جمله افزایش دماهای جهانی و در نتیجه افزایش تبخیر در حال اعمال فشار بر تراز آب دریا هستند.
بهبیان روشنتر، دکتر مجتهدی میگوید که در سواحل دریای کاسپین نشانههایی از عقبنشینیِ آب در راستای عمودی و افقی مشاهده میشود؛ او از ارقام و سناریوهایی یاد میکند که در برخی مدلهای اقلیمی جهانی وجود دارد و بر اساس آنها پیشبینیهایی تا حدود 17 متر عقبنشینی تراز مطرح شده است.
اشاره به ارقامی مانند حدود دو تا دو و نیم متر عقبنشینی (و پیشبینیهای بدبینانهتر تا 17 متر برای برخی سناریوها) نشان میدهد که روند کاهش تراز و تغییرات فضاییِ خط ساحلی صرفاً امری گذرا نیست، بلکه ممکن است روندی پایدار و ادامهدار باشد که پیامدهای بلندمدتی را بهدنبال داشته باشد.
از منظر او، این شرایط جدیدِ دریا که با افزایش دما و تبخیر توأم است احتمال وقوع پدیدههای بیابانزایی در حاشیهها و اکوسیستمهای مجاور را افزایش میدهد.
در ادامه تحلیل، دکتر مجتهدی میپردازد به پرسش بنیادینی که باید در برابر هر طرح انتقالِ آب از یک پهنه آبی بزرگ مطرح شود: آیا منبع (دریا) و مقصد (شهرهای مصرفکننده) توان، سازگاری و ظرفیت لازم را دارند و آیا ملاحظات زیستمحیطی، اجتماعی و فنی بهطور کامل و علمی بررسی شدهاند؟
او متذکر میشود که با وجود اینکه نیمه جنوبی دریای کاسپین در برخی نقاط عمق قابلتوجهی تا حدود هزار متر دارد و از منظر کمی آب موجود است، اما صرفاً «وجود حجم آب» دلیل موجهی بر پذیرش سریع و بدون مطالعه پروژههای عظیم انتقال آب نیست. مسئله این است که برداشت بیمحابا از منابع آبیِ یک پهنه بسته آبی مثل کاسپین تبعاتی فراتر از تأمین کوتاهمدت آب مصرفی خواهد داشت؛ تبعاتی که هم برای منبع و هم برای مقصد میتواند مخرب باشد.
یک نکته مدیریتی و عملی که دکتر مجتهدی بر آن تأکید فراوان دارد، مسأله مدیریت تقاضا و بازیافت آب در همان نقطه مصرف است.
او میپرسد که چرا بهجای هدایت منابع عظیم انسانی و مالی به سمت انتقال بینحوضهای آب، اقدامات مؤثری برای کاهش هدررفت، افزایش بازچرخانی و مدیریت مؤثر شبکه توزیع شهری انجام نمیدهیم؛ مثالهایی از شهرهایی مانند توکیو و دیگر کلانشهرهای جهان وجود دارد که با سرمایهگذاری در تصفیه و بازچرخانی فاضلاب و نیز کاهش تلفات شبکهای، توانستهاند سهم قابلتوجهی از نیازهای آبی شهری را از طریق مدیریت محلی تأمین کنند.
هدر رفت آب شرب در تهران
دکتر مجتهدی یادآوری میکند که در تهران گزارشهای رسمی وجود دارد که نشان میدهد مقدار قابلتوجهی از آب در شبکههای توزیع شهری هدر میرود؛ لذا اگر واقعاً اراده جدی برای اصلاح و مدیریت وجود داشته باشد، اولویت میبایست به این اقدامات بازگشتی و درونشهری داده شود، نه به پروژههای پرهزینه و پرریسکی که لولهکشیهایی بهمقیاسِ انتقال بینحوضه را اقتضا میکنند.
در خاتمه این بخش، وی هشدار میدهد که هرگونه «دخالتِ پرفشار» در یک پهنه آبی حتی اگر آن پهنه با وسعتی به بزرگی دریای کاسپین باشد بیهزینه نخواهد بود و تحقق آن بدون پیامد نخواهد ماند. اجرای طرحی که صرفاً بر اساس راهحلهای فنیِ سطحی (مانند انداختنِ یک شیلنگ یا لوله عظیم) بنا شود و بدون انجام مطالعات جامعِ زیستمحیطی، هیدرولوژیکی، اجتماعی و اقتصادی و بدون برنامه کاهش تقاضا و بازچرخانی آب پیگیری شود، میتواند هم برای مقصد (مثلاً تهران) و هم برای منبع (دریای کاسپین) خسارتبار باشد.
از این رو، بهزعم دکتر مجتهدی، هر پیشنهاد انتقال آب باید مشمولِ تحلیلهای چندوجهی، مدلسازیهای سناریویی مبتنیبر دادههای اقلیمی و هیدرولوژیک و بررسی جامعِ اثرات زیستمحیطی و اجتماعی شود؛ در غیر این صورت، اتخاذ تصمیمات شتابزده نهتنها مشکلات کنونی را حل نخواهد کرد، بلکه ممکن است ریشهایتر و گستردهتر نیز کند.
خبرنگار در ادامه گفتوگو، بحث را از مسئله انتقال آب به موضوع کلیتری سوق میدهد و میپرسد: «اگر بخواهیم وضعیت فعلی دریای خزر (کاسپین) را بهصورت واقعبینانه بررسی کنیم، چه اقداماتی لازم است دولت ایران انجام دهد و در حال حاضر چه اقداماتی اگر اصلاً اقدامی باشد در جهت نجات این پهنه آبی انجام میشود؟»
دکتر مجتهدی در پاسخ تأکید میکند که مسئله کاسپین تنها یک مسئله محیطزیستی داخلی یا صرفاً ملی نیست، بلکه ریشه در نوعی ساختار تاریخی و ذهنیتی دارد که از دوران اتحاد جماهیر شوروی به ارث رسیده است.
او میگوید: «متأسفانه ما همچنان میراثخوار همان خطکشیها و ذهنیتهای بستهای هستیم که در دوران شوروی بر مدیریت این دریا حاکم بود. کمااینکه هنوز هم در میان کشورهای حاشیه خزر اعم از ایران، روسیه، قزاقستان، ترکمنستان و جمهوری آذربایجان یک همکاری واقعی و نهادمند علمی شکل نگرفته است. شاید آییننامهها و تفاهمنامههایی بر روی کاغذ داشته باشیم، اما وقتی به مرحله عمل میرسیم، عمدتاً هر کشور فقط گزارش میدهد که سطح آب در حال کاهش است و ما با بحران مواجهیم، بیآنکه اقدام مشترک و واقعی انجام شود.»
او تأکید میکند که یکی از بنیادیترین چالشهای کاسپین، نبود یک سازوکار مشارکتی مؤثر و تعهدات الزامآور میان کشورهای ساحلی است. در نبود چنین چارچوبی، هر کشور صرفاً ناظر بحران است، نه کنشگر حل آن.
در ادامه، دکتر مجتهدی توضیح میدهد که اگر فرض کنیم عقبنشینی آب دریا عمدتاً ناشی از تغییرات اقلیمی بهویژه گرمایش جهانی و افزایش تبخیر باشد، باید بپذیریم که در کوتاهمدت نمیتوان روند طبیعی کاهش تراز آب را متوقف کرد. اما این بدان معنا نیست که هیچ کاری نمیتوان انجام داد. او هشدار میدهد که یکی از پیامدهای محتمل و خطرناک این پسروی آب، آشکار شدن بسترهای ماسهای و نمکی است که طی قرنها زیر آب مانده بودند؛ این بسترها با خشک شدن، بهسرعت مستعد ایجاد گرد و غبارهای محلی و طوفانهای نمکی و ماسهای خواهند شد؛ وضعیتی مشابه آنچه امروز در اطراف دریاچه ارومیه بهوضوح مشاهده میشود.
به گفته او، اگر پیشبینیهایی که از کاهش 9 تا 18 متری تراز آب تا پایان قرن خبر میدهند محقق شود، بسیاری از سکونتگاهها، تفریحگاهها، هتلها و شهرکهای ساحلی در استانهای شمالی با بحرانهای جدی مواجه خواهند شد.
او پیشنهاد میکند که دولت و نهادهای محلی باید از همین امروز برای مدیریت این اراضی تازه آشکارشده برنامهریزی کنند؛ از جمله با استفاده از روشهای تثبیت زیستی (بیولوژیک) خاک، ایجاد پوشش گیاهی سازگار یا موانع طبیعی تا بتوان از گسترش گرد و خاک و تأثیر آن بر جوامع محلی جلوگیری کرد.
دکتر مجتهدی بر تفاوت بنیادی زیستبوم کاسپین با دیگر اکوسیستمهای خشک در ایران تأکید میکند و میگوید: «ما در شمال ایران با اکوسیستمی سروکار داریم که طی قرنها با رطوبت بالا، بارش مستمر و پوشش گیاهی انبوه سازگار شده است؛ از برنجزارها و مزارع هندوانه گرفته تا باغهای چای و صیدگاههای ماهیان خاویاری و جنگلهای هیرکانی. حال آنکه قرار گرفتن چنین اکوسیستمی در معرض ماسه و نمک، وضعیتی کاملاً ناآشنا و ناپایدار ایجاد میکند که میتواند حیات اجتماعی و اقتصادی منطقه را بهشدت مختل کند. این شرایط نه شبیه تالاب گاوخونی است، نه شبیه دریاچه ارومیه؛ ازاینرو نمیتوان با نسخههای واحد و تکراری به سراغ این بحران رفت.»
او اضافه میکند که متأسفانه در حال حاضر نه دولت ایران و نه دیگر دولتهای ساحلی کاسپین، با جدیت و اضطرار متناسب با ابعاد بحران برخورد نمیکنند. در حالیکه وضعیت آلودگیهای میکروبی، ورود مستقیم فاضلابهای شهری از شهرهایی مانند رشت، انزلی و لاهیجان، و همچنین آلودگیهای نفتی ناشی از فعالیتهای استخراجی در سواحل جنوبی، سالهاست که در حال انباشته شدن است.
بحران آلودگی جدی است
با وجود اینکه دکتر مجتهدی صراحتاً میگوید موضوع آلودگیهای میکروبی و بیماریهای ناشی از آن در حوزه تخصص مستقیم او نیست، اما یادآور میشود که شکی در وجود بحران آلودگی وجود ندارد و این مسئله نیازمند ورود فوری متخصصان حوزه بهداشت محیط، میکروبیولوژی و اپیدمیولوژی است.
او در پایان این بخش از گفتوگو با لحنی انتقادی میگوید: «مشکل اصلی این است که ما هنوز در حوزه کاسپین جدی نیستیم؛ همانطور که در بسیاری از حوزههای محیطزیستی دیگر هم جدی نیستیم. بحران را میبینیم، اما به جای مدیریت، به گزارشنویسی اکتفا میکنیم.»

