در خون نشست روسری دخترانمان...
تفسیرجنایت علیه هزارهها هم زمان با مذاکرات با طالبان شاید این باشد: قرار نیست در افغانستان آینده بر اساس حقوق شهروندی و فارغ از نژاد و و مذهب عمل شود و میخواهند غیر پشتونها را کنار بگذارند
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - «چطور دلتان آمد به خاطر ششمین سالگرد درگذشت محمد علی سپانلو مصاحبه 55 سال قبل او با آگاتا کریستی را نقل کنید در حالی که هنوز درباره دختران مظلوم و بیگناه افغان چیزی ننوشتهاید؟ شما که میدانم عاشق زبان فارسی هستید و درباره افغانها و خصوصا هزارههای آنها هم نوشته بودید و به هرات هم سفر کردهاید و سفرنامه نوشتید، دیگر چرا؟» از ساعتی قبل که این پیام از یک دوست نادیده را دریافت کردهام حالی دیگر دارم. با این که میتوانستم پاسخ دهم یاد یک شاعر منافاتی با تقبیح یک جنایت آن هم از شنیعترین انواع آن ندارد و مگر افغانها سپانلو را نمیخوانند یا کیست که از مرگ مظلومانه دخترکان در مدرسه سیدالشهدای کابل اندوهگین نشده باشد تا جایی که شاید بتوان گفت تکان دهندهتر است از اتفاقات دیگر و حتی از انفجار دانشگاه کابل که به خاطر «جان پدر کجاستی؟» در ایران هم موج به پا کرد. میخواستم آن دوست را ارجاع دهم به نوشتهای که به تازگی درباره سریال «همبازی» نوشتم و انتقاد کردم که چرا همه را به وصال رساند اما دختر افغان را رها کرد و شاید میخواهد در فصل دوم ادامه دهد؟ آن دوست اما پاسخ خصوصی و توضیح شخصی نخواسته بود. بلکه خواسته بود بنویسیم و به واقع گله کرده بود و تصاویر و خبرها را کافی ندانسته و آرام نگرفته بود. با این که افغان هم نیست تا مردمان این سرزمین را به پشتون و هزاره و جز آن تقسیم کند اما چه بنویسیم از این همه شناعت و جهالت و خشونت؟
داستان یک بعد سیاسی دارد و یک وجه عاطفی. از منظر سیاسی نه دخالت و تجاوز اتحاد شوروی و نه مداخله ایالات متحده و برانداختن ظاهری طالبان هیچ یک نتوانست از افغانستان یک ملت بسازد و آنان همچنان با چهارگانه «پشتون، هزاره، تاجیک و ازبک» تعریف میشوند یا اجازه نداده اند در عین تنوع ملت باشند چندان که گفته می شود راز قدرت و نفوذطالبان هم در پشتون بودن آنهاست و در مرتبه بعد سی درصد جمعیت به هزاره ها اختصاص دارد که زبان پارسی و تشیع در آنها پررنگتر است و به خاطر همین با ظلم مضاعفی رو به رویند و آقای اشرف غنی اهتمامی در این باره به خرج نداده و چه می تواند بکند وقتی بیش از یک میلیون رأی از جمعیت 40 میلیونی را پشتوانه ندارد؟
در ایران خود ما هم تا مدتی این تفکیک بود و به هزاره ها با دیده مثبت تری نگریسته می شد اما افغان های دیگر طبعا اعتراض داشتند و بعد از آن سوی بام افتادیم و در نگاه رسمی افغان، افغان بود و هزاره و تاجیک و ازبک یا پشتون نداشت. یا مجوز اقامت داشتند یا نه و بر این پایه برخورد میشد. جنایت علیه هزارههای افغان هم زمان با مذاکرات با طالبان را این گونه میتوان تفسیر کرد که قرار نیست در افغانستان آینده بر اساس حقوق شهروندی و فارغ از نژاد و قومیت و مذهب و زبان عمل شود و از حالا میخواهند آنها را کنار بگذارند یا تحریک کنند سلاح در دست بگیرند یا متقابلا درصدد انتقام برآیند و خون و خون ریزی افغانستان را فراگیرد. به ایران خودمان نگاه نکنید که تنوع قومیت و تعدد زبان و تکثر فرهنگی جنگ خانگی به راه نینداخته و نخواهد افتاد. سرزمینی چون افغانستان مستعد چنین برخوردهایی است و سال ها جنگ و تجاوز نیز این فاصله را پر نکرده است چون انگار منفعت قدرتهای جهانی در همین است و انگار برای این قطعه از کره زمین نفقشی بیش از تولید خشخاش و افیون و پرداخت بهای آن با خون تعریف نشده است. شرم آور است که آمریکاییها پس از 20 سال دخالت و حضور کامل و همه جانبه هنوز نتوانستهاند امنیت را در این سامان برقرار کنند و 20 سال پس از سرنگونی طالبان، دست به دامان خود آنان شدهاند!
نمیدانیم این انفجار کار طالبان بوده یا داعش یا القاعده اما این جنایت جز از دست جانیان دیوانه بر نمیآید. در بمب گذاریها میگویند آماده سازی مواد منفجره کار دشواری نیست و تعبیه آن در مکانهای غیر امنیتی و حفاظت ناشده نیز. آنچه کار را بر طراحان دشوار میکند یافتن آدمی است که حاضر به چنین جنایتی شود و شخص وقتی زیر بار میرود که وجود او را کینه پر کند یا باورهایی که به آدمیان نه بر اساس وجود انسانی که با مؤلفه های دیگر قضاوت می کند چون در غیر این صورت، هیچ صاحب وجدانی نمیتواند چنین ددمنشی پیشه کند. از حیث عاطفی اما چه میتوان گفت وقتی جان سخن را در این شعر «ضیا قاسمی» میتوان یافت: گاهی پدر شدیم و پسر را گریستیم گاهی پسر شدیم و پدر را گریستیم هر روز و شب، درست چهل سال میشود ساعات تلخ پخش خبر را گریستیم هر دم به خون خویش فتادیم و ساختیم هی قبر تازه و کوه و کمر را گریستیم مادر شدیم و از پس هر زخم انفجار هی چشمهای مانده به در را گریستیم در خون نشست روسری دخترانمان رخسارگان قرص قمر را گریستیم بعد از تو روزگار همانی که بود، ماند هرسال ما قضا و قدر را گریستیم بعد از تو نیز مثل خودت عاصی عزیز «شب را گریستیم، سحر را گریستیم»... آری، برادر، این حادثه چنان غمبار است که تردید نباید کرد غیر هزارههای افغان و غیر افغانها هم بر آن مویه میکنند....
لینک کوتاه: asriran.com/003Hsz