دست خیرخواه مکتب حاج قاسم در آستین کرمانیها
کرمان - ایرنا - دستی را که سحرگاه 13 دی ماه تروریستهای از خدا بی خبر در بغداد از تن جدا کردند امروز و اکنون در شرایط مختلف از آستین مومنان نوع دوست جهان بیرون آمده و این بار با حرکت زیبا و خیرخواهانه کرمانی ها از آستین مردمان نیک سیرت این دیار برای یاری همنوعشان سر برآورده است.
هفته گذشته بود که فیلمی از یک پیرمرد شمالی دست فروش در حال مصاحبه پیرامون شرایط اقتصادی و وضعیت بازار در فضای مجازی منتشر شد.
اشک ها و حرف های صادقانه پیرمرد، دل هر بیننده ای را به درد می آورد، مرد در پاسخ خبرنگار که از او پرسید، شرایط بازار چگونه است؟ گفت: هیچی بازار افتضاح، دیگه به درد نمی خوره و در ادامه اشک امانش را برید و ادامه داد: نه نان دارم، نه آب دارم نه خواب! زن و بچه گرسنه هستن و ناخواسته با هق هق اشک ریخت.
وی در پاسخ به این سئوال که از دولتمردان چه توقعی داری گفت: به مردم کمک کنن تا مردم به زندگی خودشان برسند.
این فیلم با این محتوا در فضای مجازی پخش شد و در دست های خیرخواه و با کرامت کرمانی ها همانند سایر هموطنان دست به دست شد تا رسید به دست حسن اسدی شکاری.
اسدی بعد از رویت این فیلم در فضای مجازی برای پیدا کردن پیرمرد درخواست کمک می کند تا این مرد را پیدا کند و برای رفع مشکلاتش و کم کردن آلام دل دردمندش آستین بالا بزند.
لحظاتی بعد مرد خیرخواه دیگری از دیار کریمان با دیدن این فیلم آتش درونش زبانه می کشد، آتشی همانند همان شراره ای که در جان و دل سردار مهربانی ها رخ نمود که او را از کرمان روانه کشورهای دیگر کرد تا مبادا مسلمانی در رنج و سختی باشد.
آرمان حسنی یکی از ارادتمندان حاج قاسم، آستینش را برای پیدا کردن این پیرمرد نیازمند بالا زد او با تعیین جایزه 2 میلیون تومانی برای یابنده پیرمرد، فضای مجازی را کوچه به کوچه گشت و سرانجام با کمک یکی از دوستانش او را در یکی از روستاهای شمال کشور پیدا کرد.
وی با پیرمرد ارتباط تصویری برقرار می کند تا اطمینان پیدا کند او همان پیرمردی است که چند روز اخیر دنبالش گشته است و بعد از این اطمینان، خبر پیدا شدن وی را در فضای مجازی منتشر می کند تا دیگران وقتشان را صرف پیدا کردن پیرمرد نکنند اما قصه به همینجا ختم نمی شود.
کاربران فضای مجازی و افرادی که آرمان حسنی را به خیرخواهی و دست به خیر بودن می شناختند حالا او و پیرمرد را رها نمی کنند و می خواهند در این امر خیر سهمی داشته باشند و اینچنین یک گروه عظیم از کرمانی های خیرخواه با آرمان برای کمک به این پیرمرد همراه می شوند.
حالا سیل کمک های مردمی است که روانه حساب اعلام شده از طرف آقای حسنی برای کمک به پیرمرد می شود.
آرمان حسنی که یکی از مدیران شرکت صنایع مس ایران است، اکنون درصدد است با کمک های مردمی این مرد را برای همیشه از بند نیاز رها کند او می گوید قصد دارد با پولی که برای او جمع می شود سهام یکی از شرکت های معتبر را برایش خریداری کنم تا بعد از این شرایط اقتصادی این پیرمرد با بازار بورس ایران بالا و پایین بشود.
حسنی می گوید: با شنیدن صحبت های پیرمرد در فضای مجازی و اینکه او با سخنانش به هیچ کس توهین و اهانتی نکرد و به دور از سیاسی کاری درد دل خودش و مردم را مطرح کرد، تحت تاثیر قرار گرفتم.
وی ادامه داد: این جمله پیرمرد که گفت نه نان داریم نه آب و نه خواب، برای من خیلی معنا داشت و مرا تکان داد.
حسنی اظهار داشت: از خدا خواستم این پیرمرد زنده باشه و من بتوانم دردی از دل دردمندش بردارم.
وی با بیان اینکه آه یک فرد ممکن است گریبان خیلی ها را بگیرد گفت: بر خودم واجب دانستم به این پیرمرد کمک کنم تا شرایط زندگیش بهبود پیدا کند.
وی با اشاره به حدیثی از امام باقر (ع) به نقل از حضرت محمد (ص) گفت: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما آمن بی من بات شبعان وجاره جائع. قال: وما من أهل قری یبیت و فیهم جائع، ینظر الله الیهم یوم القیام، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود "به من ایمان نیاورده است آن که شب را با شکم سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد.
حسنی، دنیای امروز را دهکده جهانی عنوان کرد و گفت: این مرد پنج فرزند دارد که دو نفر از آنها ازدواج کرده اند اما به گفته دوستانی که وی را می شناسند و حتی خود او، فرزندانش از عهده زندگی خودشان نیز بر نمی آیند چه برسد کمک به پدرشان.
وی می گوید: زمانی در ارتباط تلفنی و تصویری از او سئوال کردم چرا از دست زمانه ناراحتی؟ گفت زندگی سخته و جالب است که لابلای حرف های پیرمرد پر بود از دعای خیر و التماس دعا.
وی ادامه داد: او طلبی از کسی نداشت و این بیشتر مرا جذب می کرد و به من یادآور می شد کمک به افرادی اینچنین رسالت من و امثال من است.
حسنی افزود: پیرمرد شماره حسابی که متعلق به خودش باشد، نداشت برای همین یک حساب که به تازگی برای دخترم باز کرده بودم و هنوز ورودی و خروجی نداشت را برای جمع آوری کمک های مردمی انتخاب کردم.
وی گفت: قرار است یکی از دوستانم نیز ماهانه دو میلیون تومان به این پیرمرد کمک کند.
آرمان حسنی با تاکید بر اینکه ما کرمانی و هم استانی حاج قاسم هستیم اظهار داشت: آرامش و آسایش مردم جهان برای سردار دلها مهم بود لذا به مردم کشورهای دیگر نیز کمک و تا پای جان برای آرامش مردم ایستادگی می کرد.
وی گفت: زمانی اشک های این مرد را دیدم با خودم گفتم اگر حاج قاسم زنده بود قطعا اشک امانش نمی داد لذا آستین همت را بالا زدم.
وی تاکید کرد: کرمانی ها در این اقدام مسیری را که شبیه راه های رفته حاج قاسم و شاگردان او بود، طی کردند.
وی با بیان اینکه هفته گذشته خواب دیدم در محضر یک عالم دینی نشسته ام گفت: اینطور به نظر می رسید که من با این عالم دینی دوست هستم و او داشت برای من و عده ای دیگر سخنرانی می کرد.
وی ادامه داد: وی در سخنانش گفت مردم خوب گوش کنید "عبادت یعنی نیت" و این جمله را برای بار سوم رو به من و به تاکید برای من تکرار کرد.
حسنی گفت: برای کمک به این سید بزرگوار فقط نیت کردم و امیدوارم به نتیجه خوبی برسد.
وی با ابراز خرسندی از اینکه خدا او را سر راه خیر قرار داده و این لطف خداست گفت: همواره از خدا خواسته ام بانی خیر باشم و بتوانم به دیگران کمک کنم.
وی تاکید کرد: یکی از اهداف من در کمک گرفتن از دیگران و مطرح کردن این موضوع در فضای مجازی، گسترش فرهنگ نوع دوستی است که امیدوارم این فرهنگ بیش از پیش در جامعه تسری پیدا کند.
حسنی با بیان اینکه نباید همه چیز را به نظام و حکام ارتباط بدهیم گفت: افراد بی پناه و فقیر در همه کشورها وجود دارند لذا مردم نیز مسئولیت هایی در قبال این افراد دارند.
وی با اشاره اینکه موافق نیستم در برهه ای کوتاه و با اتکا به احساست لحظه ای به فردی کمک کنیم بیان کرد: قصد داریم این کمک ماندگار بشود و در این راستا کد بورسی برای این فرد گرفتیم و این ماجرا ادامه دارد.
آرمان حسنی در حالی که از طرح هایش برای کمک به این پیرمرد می گفت تا او را به توانمندی برساند، شعر قیصر امین پور را زیر لب زمزمه کرد، درد نام دیگر من است، دردهای من، جامه نیستند تا ز تن در آورم، چامه و چکامه نیستند، تا به رشته سخن درآورم، نعره نیستند، تا ز نای جان بر آورم، دردهای من نگفتنی، دردهای من نهفتنی است، دردهای من، گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست، درد مردم زمانه است، مردمی که چین پوستینشان، مردمی که رنگ روی آستینشان، مردمی که نامهایشان، جلد کهنه ی شناسنامه هایشان، درد می کند، من ولی تمام استخوان بودنم، لحظه های ساده سرودنم درد می کند...
*س_برچسبها_س*