دلیل غافلگیری ایالات متحده از جنگ در خاورمیانه و اوکراین / پایان عصر هژمونی آمریکا؟
به گزارش اقتصادنیوز: در سال 2017، کتابی نوشته شد و در آن این استدلال مطرح گشت که ایالات متحده با آزمایشهای همزمان روسیه و چین مواجه شده است. این آزمایشها یا «کاوشگرها» در محیط بیرونی قدرت ایالات متحده رخ میدادند محیطی که «مرز ناآرام» نامیده شد. همچنین به این مقوله اشاره شد که متحدان خط مقدم آمریکا، بازیگرانی چون لهستان، اسرائیل و تایوان، به دلیل موقعیت جغرافیایی آسیب پذیر و فاصله...
به گزارش اقتصادنیوز، هفت سال بعد، این مرز بیش از حد ناآرام است و درگیر تنش. در مرزهای اروپا، بزرگترین جنگ از سال 1945 وارد سومین سال خود می شود. در مرزهای خاورمیانه، اهداف ایالات متحده و اسرائیل هدف حملاتی جدی قرار گرفته اند. در مرز آسیا و اقیانوسیه، چین در حال جمع آوری دارایی های نظامی برای عبور از تنگه تایوان است. در مجموع، این تحرکات نشان میدهد که رقبای ایالات متحده نه تنها در حال بررسی استحکام مرزهای مجاور خود هستند، بلکه در حال پیشبینی فرصتی چشمگیر برای برهم زدن نظم گستردهتری هستند که امنیت و رفاه غرب را برای دههها تضمین کرده است. همه این گزاره ها ممکن است برای نسلی در غرب که انتظار دارند جهان به منطقه صلح در حال گسترش تبدیل شود، زنگ خطر را به صدا درآورد. در همین راستا نشریه فارین پالسی با اشاره به مولفه هایی چون مرز، حاکمیت و سرزمین تلاش داشته تا ضمن تبیین چرایی مقاومت بازیگرانی چون اوکراین به نوعی تلاش های غرب برای حمایت از متحدانش را توجیه کند. اقتصادنیوز، این یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده، که بخش نخست در ادامه آمده است.
پایان عصر هژمونی آمریکا؟
از نظر تاریخی، قدرت یک قدرت بزرگ و نظم سیاسی که آن را تجسم میبخشد، بیش از رویدادهایی که در محدودههای نسبتا امنتر داخلی امپراتوری رخ میدهند، توسط رویدادهای مرزی شکل گرفته است. بحرانهای بزرگ رم در سواحل راین، دانوب و دجله آغاز شد. حقیقت امپراتوری بریتانیا در ناتال، هندوکش و سودتنلند قابل رویت بود. در آن زمان، مانند اکنون، لحظات تحولات خشونت آمیز به طور طبیعی بحث هایی را در مورد ویژگی تغییر ژئوپلیتیک و استراتژی های مناسب برای مقابله با آن برانگیخت. چگونه یک قدرت بزرگ باید یک مرز طولانی و دور را تحت حمله مدیریت کند؟ در حالی که ایالات متحده در مقیاس عظیم قدرت نظامی و اقتصادی که در اختیار دارد منحصر به فرد است، پاسخ به این سوال آسان تر از سوال های مطرح شده در ارتباط با امپراتوری های گذشته نیست. قدرت ایالات متحده، مانند قدرت آنها، محدودیت هایی دارد. از نظر کمیت، فاصله جغرافیایی، نگرانیهای داخلی و اراده سیاسی اغلب متزلزل خود آمریکاییها محدود است. به عبارت دیگر، وضعیت پرتنش ایالات متحده چیز جدیدی نیست. در حالی که بحث در مورد چگونگی رسیدگی به آنچه در اروپای شرقی، خاورمیانه و آسیای شرقی در حال وقوع است ادامه دارد، ممکن است ارزش آن را داشته باشد که وضعیت را از منظر تاریخی بررسی کنیم. قدرت های بزرگ در گذشته به جز رها کردن پاسگاه های مرزی تحت فشار قدرت های رقبا، از پنج اصل اساسی برای مدیریت یک مرز ناآرام پیروی می کردند.
چرایی غافلگیری واشنگتن
طبق تعاریف، مرز منطقه رقابت بین رقبا است. این گزاره به خودی خود به دلیل موقعیت استراتژیکش مورد طمع است، اما همچنین مکانی است که برنامه های برخوردی - بین قدرت هایی که به دنبال حفظ وضعیت موجود ژئوپلیتیک هستند و آنهایی که به دنبال تجدید نظر در آن هستند - ناگزیر است. در حالی که میتوان از طریق مذاکره، تجارت یا رشوهها تضاد را کاهش داد، یک مرز قدرتهایی را از هم جدا میکند که تضاد منافع عمیقی دارند که ریشه در تاریخ، تضادهای تمدنی یا تفاوتهای ایدئولوژیک دارند. در نتیجه، خشونت هرگز خیلی زیر سطح نیست.
چنین شرایطی ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما ارزش آن را دارد که پیشاپیش بیان شود، زیرا مغایر با غرور غربی است که تا آستانه حمله تمام عیار روسیه به اوکراین ادامه داشت. با این حال جنگ ها و تهدیدهای کنونی در اوکراین، خاورمیانه و شرق آسیا نباید هیچ کس را شگفت زده می کرد. اتخاذ استراتژی واقع بینانه برای مدیریت خشونت در امتداد مرزها با شناخت این واقعیت و همچنین نتیجه آن آغاز می شود: اینکه حفظ وضعیت موجود مستلزم هوشیاری در این مکان های دور است. هیچ نهاد بینالمللی یا مجموعهای از قوانین نمیتواند مانع از تلاش رقبای ایالات متحده برای گسترش کنترل خود بر مناطق کلیدی در اوراسیا شود، جایی که واشنگتن دارای شرکای اقتصادی و سیاسی حیاتی است.
گزینه های نبردی کم هزینه
مقوله دیگری که باید لحاظ شود، این است که کشورهای مرزی مجهز و با انگیزه بهترین عامل بازدارنده در مرز هستند. وجه مشترک ساکنان مرز با قدرت این است که نمی خواهند ببینند مرز به دست یک قلدر نزدیک افتاده است. انگیزه قدرت حول این مقوله است که از انباشته شدن پایگاه قدرت بزرگتر توسط رقیب جلوگیری کند. اما انگیزه دولت مرزی بسیار، بسیار بیشتر و شخصی تر است: تضمین بقای خود. این انگیزه گزاره، دولت های مرزی را به موثرترین منبع مقاومت در برابر تهدیدات علیه مرزها تبدیل می کند. آنها اولین پاسخ دهندگان هستند و عزم آنها بلوک اساسی یک مرز پایدار است. از نقطه نظر قدرتهای بزرگ، تمایل مردم محلی برای مقاومت نیز چیز بسیار خوبی است - خواه به شکل مبارزه اوکراین برای جذب نشدن در یک امپراتوری جدید روسیه یا تلاش تایوان برای قرار نگرفتن تحت حاکمیت حزب کمونیست چین. کشورهای مرزی منبع مقاومت با انگیزه، موثر و مشروع در برابر دشمنان خود هستند. بدون چنین مقاومتی، حامی ابرقدرت باید به میزان بیشتری از خون و گنج خود بپردازد. البته ممکن است تفاوتهای زیادی بین دولت خط مقدم و حامی دوردستاش وجود داشته باشد، اما حداقل در این نقطه استراتژیک اصلی - که مرز نباید شکسته شود - طبیعتا منافع آنها به هم نزدیک میشود.
همچنین بخوانید ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید