رؤیای جام جهانی با توپهای دستدوز بانوان سرپرست خانوار / کارآفرینی با دست خالی در نقطه صفر مرزی
گروه جامعه خبرگزاری فارس - مریم شریفی؛ «در مقابل معضلات اجتماعی مثل اعتیاد و بیکاری، از دست من به تنهایی چه کاری برمیاد؟»، «میدونی راهاندازی یک کسب و کار چقدر سرمایه میخواد؟»، «صابون کار تولیدی به تنت خورده؟ توی این جامعه، اگه استخدام یک اداره و کارخانه نباشی، همیشه هشتت گرو نُه میمونه» و... جواب سئوالات یا بهتر بگویم بهانهجوییهای اینچنینی را «تکتم سیدآبادی» سالهاست با کارنامه درخشانش در فعالیتهای اجتماعی و کارآفرینی داده. بانوی خستگیناپذیر 34ساله بیرجندی که در 10سال گذشته در میدانی به وسعت یک استان، با دست خالی به جنگ بیکاری رفته و با ایدههای خلاقانه و حمایتهای خواهرانهاش، به زنان سختکوش فراوانی در نقطه صفر مرزی کمک کرده پشت این غول منفور را به خاک برسانند و با تولید محصولات متنوع و باکیفیت، روی پای خودشان بایستند.
موفقیت بانو سیدآبادی و بانوان سرپرست خانوار تحت حمایتش در تولید توپهای فوتبال دستدوز، جدیدترین خبر خوبی است که از جمع پرتلاش این بانوان هموطن به گوش میرسد. در روزهایی که هیجان مسابقات جام جهانی فوتبال 2020 به اوج رسیده و کم نیستند کودکان و نوجوانانی که در گوشه و کنار ایران عزیز با همین توپهای دستدوز بانوان سرپرست خانوار و با رویای جام جهانیهای آینده تمرین میکنند، فرصت خوبی است برای مرور داستان پر فراز و نشیب تولید این توپهای جذاب...
همیشه پای بیکاری در میان است...
برای پیدا کردن سرنخ حرکت جریانساز امروز بانوی دغدغهمند بیرجندی در حوزه کارآفرینی، باید به سالها قبل برگردیم؛ به فعالیتهای داوطلبانه او برای گرهگشایی از کار همنوعان در سالهای اوج جوانیاش: «15سال قبل، بهاتفاق دوستانی که دلشان برای خدمت به خانوادههای کمبرخوردار میتپید، گروه جهادی رهروان حضرت فاطمه (س) را تشکیل دادیم و با حمایت خیران در زمینههای مختلف مثل تهیه بستههای ارزاق و تأمین جهیزیه، شروع به فعالیت کردیم. علاوهبراین، من در حوزههای دیگر ازجمله برگزاری رویدادهای اجتماعی و جشنوارهها و سمینارها هم ورود کردم و در ادامه، دبیر چند جشنواره استانی در زمینه ازدواج و سبک زندگی شدم.
از دیگر برنامههای مهم ما در این زمینه، برگزاری نمایشگاه مفهومی اعتیاد بود که با توجه به موقعیت جغرافیایی استان ما و هممرزی با کشور افغانستان، با هدف پیشگیری از گرفتار شدن جوانان به این معضل اجتماعی طراحی شده بود. اما هرچه در این مسیر پیش رفتیم، دیدیم سرمنشأ اغلب مشکلات جامعه، بیکاری است و اگر چارهای برای آن بیندیشیم، این مشکلات هم به میزان زیادی رفع میشود؛ از اعتیاد جوانان پیشگیری میشود، به خودکفایی زنان سرپرست خانوار کمک میشود و... اینطور بود که از 10سال قبل به صورت تخصصی و نقطهزنی در زمینه اشتغالآفرینی شروع به کار کردیم.»
وقتی برای اشتغالآفرینی، مارکوپولو شدم!
«قدم اول برای شروع یک کار تخصصی و هدفمند در حوزه اشتغالآفرینی، شناسایی تخصصی ظرفیتهای اشتغال در استان بود. شاید باورتان نشود اما برای این هدف، تمام شهرستانهای استان خراسان جنوبی را با ماشین شخصی، زیر پا گذاشتم؛ از نقطه صفر مرزی در مرز افغانستان گرفته تا مرز با استان یزد و از مرز با استان خراسان رضوی تا مرز با استان سیستان و بلوچستان. اول، شروع به رصد کارگاههای تولیدی و فعالیتهای اقتصادی بانوان کردم. بنابراین علاوهبر شناسایی کارگاهها، با آن دسته از بانوانی که در منزل مشغول کار و تولید بودند هم آشنا شدم. این بازدیدهای میدانی و حضوری، برکات فراوانی داشت: آشنایی با فعالان حوزه اشتغال در شهرهای مختلف، آشنایی و برگزاری جلسات همفکری با نمایندگان نهادها و مجموعههایی که به اشکال مختلف وارد حوزه اشتغالآفرینی شده بودند، آشنایی با مشاغلی که متناسب با آب و هوا و اقلیم هر منطقه، در آن محدوده رونق گرفته بودند و... در پایان این مأموریت شناسایی که 4 سال زمان برد!، یک بانک اطلاعاتی ارزشمند در حوزه اشتغال در استان خراسان جنوبی در اختیار داشتم.»
خامفروشی ممنوع؛ حتی برای شما هماستانی عزیز
4سال جستوجوی وجب به وجب استان، تکتم سیدآبادی را بیشتر از هر زمان دیگری با نقاط قوت و ضعف و ظرفیتهای فراموششده استان محل زندگیاش در زمینه تولید و اشتغال آشنا کرد و برای شروع فعالیتهای تخصصی مطمئن در این حوزه، انگیزه بیشتری به او داد. خانم کارآفرین در مرور تجربههای موفقش، دست میگذارد روی یکی از ظرفیتهای مغفولمانده استان خراسان جنوبی و میگوید: «یکی از برکات بازدیدهای میدانی ما، شناسایی زنجیرههای تولید یک محصول بود. برای مثال، خراسان جنوبی با توجه به شرایط آب و هواییاش، محصول پشم بسیار مرغوبی دارد. با این حال، وقتی از کارگاههای فرشبافی استان بازدید و با بافندگان فرش دستباف صحبت کردیم، متوجه شدیم آنها نخهای پشمی موردنیازشان را کیلویی 120 تا 150هزار تومان از کارخانه یکی از استانهای غرب کشور تهیه میکنند. پیگیریهای تکمیلی، ما را به اطلاعات غمانگیز بیشتری رساند؛ این پشمهای مرغوب استان خودمان بود که به صورت خام و کیلویی فقط 5 تا 7هزار تومان فروخته میشد و بعد از ریسندگی صنعتی در کارخانههای غرب کشور، با هزینهای تا 30برابر! به استانمان برمیگشت و در اختیار بافندگان فرش قرار میگرفت. و این در حالی بود که ما خودمان در استان، کارخانه نساجی داشتیم!
اینجا بود که ما وارد عمل شدیم؛ البته نه در سطح کارخانه و کار صنعتی. از همان ابتدا، اولویت ما، راهاندازی کسب و کارهای خانگی بود. هدفمان این بود شرایطی ایجاد کنیم که خانم خانه در درجه اول بتواند رسالت مادریاش را انجام دهد و در کنار آن بتواند کسب و کاری هم برای خودش داشته باشد. بنابراین با جستوجو در اینترنت، دستگاه کوچکی پیدا کردم که در افغانستان برای ریسندگی نخهای پشمی استفاده میشد. خوشبختانه در ادامه متوجه شدم یک شرکت دانشبنیان در غرب کشور، آن دستگاه را شبیهسازی کرده و گروهی از بانوان هم با استفاده از همان دستگاهها، در خانه مشغول ریسندگی پشم هستند. تعدادی از آن دستگاهها که در ابعاد کوچکتر از یک در یک و با قابلیت کار با برق تک فاز طراحی شده بودند، تهیه کردم و کار را به صورت محدود و آزمایشی شروع کردیم. بعد از چند ماه که به نمونه نخ باکیفیت مدنظر بافندگان فرش، گلیم و جاجیم هماستانی رسیدیم، کار را در چند روستا معرفی کردیم و طرحمان گسترش پیدا کرد. اما به این هم بسنده نکردیم. وقتی خواستیم دستگاههای کوچک ریسندگی را به تعداد بالا سفارش دهیم، بررسی کردیم و کار را به یک شرکت دانشبنیان در استان خودمان در شهر مرزی «نهبندان»، سفارش دادیم. این یک معامله دو سر برد بود؛ آنها سفارش کار جدید گرفتند، هزینههای ما هم بسیار کمتر شد. بهاینترتیب، صفر تا صد کار ما در زمینه ریسندگی پشم، در داخل استان خودمان انجام میشود.»
پای درس آقا، کارمان تشکیلاتی و هدفمند شد
هیجان بانوی فعال بیرجندی در تشریح موفقیت یکی از طرحهای کارآفرینیاش حالا به سکوت تبدیل شده؛ سکوتی که خیلی طول نمیکشد معلوم میشود پر از حرف است. او با اشاره به اتفاقی که نقطه عطف فعالیتش در حوزه تولید و اشتغال شده، میگوید: «حضرت آقا یکی دو سال قبل، سخنرانی مفصلی در زمینه اقتصاد مقاومتی داشتند. یک روز برای بررسی دقیق، متن آن سخنرانی را پرینت گرفتم. شاید باورتان نشود، از ساعت 12:30 ظهر تا 7شب محو آن صحبتها بودم. مدام از اول میخواندم تا آخر و دوباره برمیگشتم به اول متن. خط به خطش را خواندم و هر بار، نکته جدیدی استخراج کردم که دفعه قبل متوجه آن نشده بودم. انگار هر بار یک باب جدیدی به رویم باز میشد.
خلاصه شروع کردم به دستهبندی فرمایشات آقا و همین باعث شد در بحث کارآفرینی به یک مدل برسم که از توجه به منابع طبیعی و منابع انسانی گرفته تا حرفهآموزی و هدایت شغلی را در بر میگرفت. این مدل در ادامه مسیر، مبنای کار من قرار گرفت و فعالیت کارآفرینیام را هدفمندتر و منظمتر کرد.»
ما را در تجربیاتتان شریک کنید
جستوجو کردن و دست به آزمون و خطا زدن، خوب و شیرین است اما قرار نیست همه راههای رفته را دوباره برویم و همه آزمونها را دوباره از سر بگذرانیم. شریک شدن در تجربیات دیگران، میتواند ما را از قدم گذاشتن در بسیاری از مسیرهای سخت، بینیاز کند. قهرمان داستان ما هم در مسیر فعالیتش در حوزه تولید و اشتغال، خیلی خوب از این تدبیر بهره برده است. سیدآبادی در این باره اینطور میگوید: «بعضی زمینههای کاری ما با وارد شدن به زنجیره تولید، ایجاد شد؛ مثل ماجرای ریسندگی پشم و تولید نخ. اما بعضی دیگر از حوزههای کارآفرینی ما، با استفاده از تجربیات موفق بانوان هموطن در گوشه و کنار کشور فراهم شد؛ مثل دوخت توپ فوتبال. وقتی با فعالیت مجموعهای در غرب کشور در این زمینه آشنا شدم، نظرم را جلب کرد. اینکه خانمها میتوانستند بدون دردسر، با دست و بدون نیاز به دستگاه و تجهیزات خاص و بدون اینکه بو یا بهاصطلاح کثیف کاری داشته باشد، توپها را در خانه بدوزند، امتیاز بزرگی بود.
اینطور بود که از آن مجموعه که اتفاقاً یک خانم مسئولیتش را بر عهده داشت، دعوت کردم برای آموزش به شهر ما بیایند و توافق کردیم وقتی بانوان ما به مرحله تولید محصول رسیدند هم، توپها را از ما خریداری کنند. از همان ابتدا به این دوستان گفتم که ما نمیخواهیم برای همیشه به آنها وابسته باشیم. تاکید کردم ما نهایتاً تا یک سال با کمک آنها کار را پیش میبریم. قصد داریم بعد از آن، خودمان به بازار مواد اولیه و بازار فروش متصل شویم و در حوزه دوخت توپ روی پای خودمان بایستیم.»
وقتی گل به خودی خوردیم...
«نمایندگان آن مجموعه تولید توپ فوتبال به شهر ما آمدند و یک ماه به بانوان علاقهمند هماستانی ما آموزش دادند و کار دوخت توپها شروع شد. اما با اینکه این دوستان حقالزحمه کامل برای پشتیبانی یک ساله از بانوان ما را دریافت کرده بودند اما فقط 2ماه برای ما مواد اولیه ارسال کردند و بعد از آن دیگر تماسهای مرا پاسخ ندادند! من ماندم و 100نفر از بانوان استان که داشتند توپ میدوختند. با خلف وعده دوستانی که با من قول و قرار گذاشته بودند، مانده بودم برای تأمین مواد اولیه موردنیاز چه باید بکنم؟ ما به چرم مخصوصی به نام چرم PU نیاز داشتیم و تازه، برش چندضلعی چرمها و سوزنزنی (نقطه زنی) روی آنها هم باید انجام میشد و بعد، در اختیار خانمها قرار میگرفت که کار دوخت را انجام دهند. تماسهایم با کارخانههای چرم PU یک ماه طول کشید و آخر هم به نتیجه نرسید چون آنها فقط روی سفارشهای انبوه کار میکردند.
خلاصه به ناچار راهی تهران شدم و در بورس فروش لوازم ورزشی، به تک تک مغازهها سر زدم و سئوال کردم. بالاخره یکی از آنها یک گروه افغانستانی را که در کار تولید توپ فوتبال بودند به من معرفی کردند. رفتم محل کارشان را دیدم و با صحبتهایی که انجام دادیم، قبول کردند کار برش و سوزنزنی چرمها را برایمان انجام دهند. حالا چرم را از کجا باید تهیه میکردم؟ پرسوجوهایم به لطف خدا نتیجه داد و جایی را پیدا کردم که صاحبش یک فرد موجه و خیر بود و چرم PU را به قیمت درب کارخانه به ما داد. بهاینترتیب، الحمدلله دست پر به بیرجند برگشتم و مواد اولیه را به خانمها رساندم. اما دوره آرامش من، فقط یک ماه دوام داشت...»
توپهایی که چشم حرفهایها را گرفت
«یک ماه بعد، من بودم و حجم زیادی از توپهای آماده شده که دوزندگانش منتظر دریافت دستمزدشان بودند. اما با کدام مشتری؟ برای فروش توپها دوباره به تهران رفتم و در بورس فروش لوازم ورزشی، برای نشان دادن نمونه توپهای دستدوز بانوان استانمان، دوباره درِ تمام مغازهها را زدم. خدا باز هم لطفش را شامل حالم کرد و ورزشی فروشان آن محدوده شناختهشده، کیفیت توپهایمان را تایید کردند و مشتریمان شدند. در کنار این بازار فروش دائمی، خدا درهای دیگری را هم به رویمان باز کرد تا با اضافه شدن بازار فروشهای مقطعی، قوت قلب بیشتری بگیریم.
از دوستانم شنیدم گروه جهادی هیئت جنت الحسین (ع) در تهران با مدیریت یک خانم جهادگر توانمند، چند سالی است برای فروش محصولات گروههای جهادی و کشاورزان مناطق محروم پیشقدم میشود و از آنها حمایت میکند. تماس گرفتم و با استقبال آن خانم جهادی، 2هزار عدد از توپهایمان برای فروش در اختیار این گروه قرار گرفت. یک اتفاق خوب دیگر هم، خوشحالی ما را تکمیل کرد و آن، آشنایی و همکاری با مدارس فوتبال بود. حالا گهگاه با مدارس فوتبال تهران و شهرهای دیگر قرارداد امضا و توپهای موردنیازشان را تأمین میکنیم.»
خلف وعدهای که باعث شد زودتر خودکفا شویم!
روزهای سختی که حالا برای تکتم سیدآبادی، تبدیل به یک خاطره غرورانگیز و شیرین شده، به او و بانوان تحت حمایتش کمک کرد رشد کنند و زودتر از آنچه تصور میکردند، به خودکفایی برسند: «میگویند عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. میدانید، ما زودتر از آن برنامهای که طراحی کرده بودم، توانستیم در زمینه دوخت توپ فوتبال به خودکفایی برسیم. کملطفی آن مجموعه گرچه خیلی مرا به سختی انداخت اما باعث شد بانوان هماستانیام در مدت زمان کوتاهتری بتوانند در این حوزه روی پای خودشان بایستند. به لطف خدا حالا مواد اولیه با کمترین قیمت به دستشان میرسد و الحمدلله بازار فروش مطمئنی هم دارند.
البته این را هم بگویم که اینطور نبود که من توپها را به مغازههای ورزشی فروش تهران ببرم و آنها فوری بگویند: «به به. بیایید قرارداد ببندیم!» بعد از اینکه نمونه توپها را تأیید کردند، گفتند باید یک بارِ انبوه توپ هم برایشان بفرستیم تا تکتک بررسی کنند. نوبت اول، یک بارِ 500تایی و نوبت دوم، بارِ هزار تایی توپ برایشان فرستادیم و یک هفته طول کشید تا همه توپها را بررسی و کیفیت آنها را تأیید کردند.»
توپهای ما را به مدارس و باشگاهها معرفی کنید
«ما آمادگی داریم توپهای دستدوز بانوان استان خراسان جنوبی را به تمام نقاط کشور ارسال کنیم. از سفارشهای مدارس، باشگاهها، مدارس فوتبال، خانههای ورزش روستاها و دیگر مراکز استقبال میکنیم. من حمایت از بانوانی که با وجود تمام مشکلات، تلاش میکنند روی پای خودشان بایستند و زندگی را با دسترنج خودشان اداره کنند، یک کار خیر میدانم. از هموطنان عزیز هم درخواست میکنم در این مسیر به ما کمک کنند و توپهای ما را به مدارس و باشگاهها معرفی کنند.
ما هم سعی میکنیم شرایط را برای خرید مشتریان محترم، تسهیل کنیم. برای مثال، مدتی قبل یک مدرسه فوتبال از ما هزار عدد توپ خریداری کرد. ما هم از محل کمکهای خیرانمان، ترتیبی دادیم که خرید آنها در قالب تسهیلات قرضالحسنه انجام شود. بهاینترتیب، آنها توانستند هزینه توپها را به صورت اقساطی پرداخت کنند. بنابراین هم محصولات بانوان ما فروش رفت و هم خریدارمان به خاطر پرداخت یکجای هزینه توپها، به زحمت نیفتاد.»
کارگاه دوخت توپ فوتبال در یکی از زندان های کشور
از مسجد تا زندان؛ همهجا را میتوانیم کارگاه اشتغالآفرینی کنیم
اما یک سئوال همچنان به قوت خود باقی است. بانوی کارآفرین بیرجندی، افراد نیازمند شغل را چطور شناسایی میکند؟ سیدآبادی که حسابی در این زمینه، دغدغه دارد، در جواب میگوید: «درخصوص مشاغلی مثل دوخت توپ فوتبال که خیالمان از بازار فروش راحت بود، در درجه اول، موضوع را با دوستان کمیته امداد امام خمینی (ره) مطرح کردیم و از آنها خواستیم بانوان سرپرست خانوار تحت پوشش این نهاد را که جویای کار هستند، به ما معرفی کنند. در مرحله دوم، بعد از بازدید از زندان شهر بیرجند، تصمیم گرفتیم یک کارگاه دوخت توپ فوتبال در آنجا راهاندازی کنیم. کار را با آموزش زندانیان علاقهمند شروع کردیم اما طرحمان نیمهتمام ماند چون در پایان دوره آموزشی، بعضی از آنها یا به مرکز دیگری منتقل و یا آزاد شدند. اما اتفاق جالبی افتاد. خود زندانیان از ما درخواست کردند دوخت توپ را به همسرانشان آموزش دهیم و برای آنها ایجاد اشتغال کنیم. ما هم از این پیشنهاد استقبال کردیم و این خانمها هم به فهرست بانوان تحت حمایت ما اضافه شدند. اما بخش سوم معرفی کار ما، در قالب محلهمحوری و مسجد محوری انجام گرفت. «مردمی کردن اقتصاد مقاومتی»، یکی از محورهای موردنظر ماست و یکی از طلاییترین بسترهای تحقق این هدف، مساجد هستند.
کارگاه دوخت توپ فوتبال در یکی از زندان های کشور
با این نگاه، شروع کردیم به برگزاری جلسات با ائمه جماعت و فرماندهان پایگاههای بسیج در مساجد و درباره فعالیتهای کارآفرینیمان با آنها صحبت و برای برگزاری کارگاه آموزشی و اشتغالآفرینیمان در مساجد اعلام آمادگی کردیم. درواقع یکی از اهداف اصلی ما، جذب قشر خاکستری و تقویت مساجد بود. و یکی از حوزههایی که جذب عام دارد، حوزه اشتغال است. وقتی کسی وارد کارگاه حرفهآموزی مسجد میشود، دیگر کسی نمیگوید چرا ظاهرت اینجوری است یا چرا شال و روسریات اینطور است؟ و...
از هیئت امنای مساجد هم خواستیم در وهله اول، از این موارد چشمپوشی و با سعه صدر بیشتری برخورد کنند و اجازه دهند همه افراد از تمام اقشار به بهانه این کارگاهها به مسجد بیایند و کار یاد بگیرند. ما اطمینان داشتیم به مرور و با دیدن رفتار و خدمات اهالی مسجد، این افراد چنان جذب مسجد میشوند که خودشان داوطلبانه، ظاهرشان را هم اصلاح خواهند کرد. همینطور هم شد و ما بهواسطه کارگاه اشتغال، جذب بالایی از قشر جوان داشتیم و بعد از مدتی، آنها آنقدر با مسجد انس گرفتند که حتی درباره مشکلات خانوادگیشان هم با اهالی مسجد مشورت میکردند.»
وقتی تمام خانواده، جهادی میشوند...
اما روایت داستان بانوی جهادگر بدون یاد کردن از بزرگترین حامی و همراه او، حکایت قصه ناتمام است. از نظر آقای همسر درباره این فعالیتهای جهادی گاه شبانهروزی که میپرسیم، فوری میگوید: «اگر همراهی و حمایت ایشان نبود، من با 3فرزند قد و نیمقد هرگز نمیتوانستم به فعالیتهای کارآفرینی و جهادی بپردازم.» حالا ابعاد دیگری از کار بزرگ خانم کارآفرین برایمان روشن میشود که میگوید همزمان با مادری برای سه فرزند، در مقطع کارشناسی ارشد رشته مدیریت هم مشغول به تحصیل است!
تکتم سیدآبادی که تعجب ما را میبیند، با خنده میگوید: «من 2دختر و یک پسر 9، 7 و 4ساله دارم و فقط با کمک و همراهی همسرم بوده که همزمان از عهده امور خانه و فعالیتهای کارآفرینی برآمدهام. بنابراین از همین طریق، از ایشان تشکر میکنم. البته حمایتهای همسرم فقط، معنوی نبوده. در این سالها، هر وقت نیاز به هزینه کردن بوده، از هیچکجا حتی یک ریال کمک نگرفتم و فقط از حقوق همسرم که کارمند است، استفاده کردهام. البته اینها را مال از دسترفته نمیدانیم چون همیشه برکتش را در زندگیمان دیدهایم.»
*عکس ها، تزیینی است.
پایان پیام /