شنبه 3 آذر 1403

رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر

وب‌گاه ورزش سه مشاهده در مرجع
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر

از مرگ احمدرضا احمدی تا درگذشت جان ماتسون. همه چیزهایی که اگر بودی ازشان حرف می‌زدیم.

به گزارش ورزش سه، داشتن امیرحسین صدر از خوش‌شانسی‌های ماست. برادر شادروان حمید رضا صدر که با نوشته‌های طولانی و جذاب او درباره فوتبال آشنایید. این آخرین مطلب اوست، یادداشتی طولانی به بهانه مرگی تازه که فرصتی برای یاد آوردن خاطرات و مرور یک فصل فوتبال اروپاست که تازه نفسی گرفته و دوباره خود را می‌آغازد. بخوانید:

حمید جانم،

طبق رسم و رسوم گذشته، نامه نگاری را ادامه می‌دهیم. اجتناب ناپذیر است اما بی‌درنگ باید با این خبر آغاز کنم. اگرچه اخبار را احتمالا پیش از ما داری!

مهمان و عزیز مورد علاقه‌ات نزد تو آمده؛ استاد احمد رضا احمدی.  ناجوانمردانه است یک به یک اینگونه ما را ترک می‌کنید. خاطرم هست همیشه روز اول عید به دیدارشان می‌رفتی، دست‌بوس بودی!، حالا رخ ایشان را غرق بوسه کن! می‌دانم دیدار آشناهای صمیمی و مهربان و دوست داشتنی ذوق زده‌ات می‌کند. احمدرضا خان برای تو، گویی پدری بود که سال‌ها پیش از این عمرش را به ما داده بود. من نیز کتاب امضا شده‌ام را با اون خطوط و کلمات و اشعار غرق بوسه خواهم کرد.

پیش از این هم جان ماتسون گزارشگر مورد علاقه‌مون را در بی بی سی از دست دادیم. خاطرت هست، جملات خاطره انگیز او را دائما تکرار می‌کردیم. تو گزارش فرانسه و پرتقال رو در جام ملت‌های 84 دوست داشتی؛ تیگانا و گل پلاتینی و جمله؛ "سال‌هاست یه همچین بازی‌ای ندیدم" وقتی موتسون این رو بگه یعنی یک نیمه نهایی تمام و عیار در جریان بوده. حتما یک مصاحبه با "موتی" برامون بفرست. مسلما خواندنی خواهد شد.

از تیم مورد علاقه دهه هفتاد لیدز تو نیز دیگر کسی به جز جو جوردن باقی نمانده است همه پیش خودت هستند. حتما شنیدی گوردون مک کویین هم به باشگاه خودتون اضافه شده. حتم دارم یادت هست وقتی از لیدز به دشمن شماره یک، منچستر یونایتد پیوست چقدر از این جمله او حرص خوردیم: "نود و نه درصد از بازیکنان آرزو دارند برای منچستریونایتد بازی کنند و اون یک در صد هم اعتراف نمی‌کنند"

پیوستن سیلویو برلوسکونی با اون شخصیت بذله‌گو و خوش‌گذران، حتما در میان شماها سر و صدای زیادی به راه انداخت. با درایت او در فوتبال و نه سیاست، از عاملین اصلی موفقیت‌های میلان در دوران طلایی ساکی بود.

اگر چه مشغولی، اما از روی دلتنگی باید گپ و گوپی در باب فصل پایان یافته داشته باشیم. یادته؟، گذر عمر و سال‌های عمر را فصل به فصل می‌شماردی و با یک سوال همیشگی جمله‌ات را خاتمه می‌دادی؟ "امیرجان، چند فصل دیگه پیش رو داریم؟، چند جام ملت‌ها و جام جهانی دیگر را خواهیم دید؟"

بی معطلی برگردیم به آنچه که باید:

قبل از هرچیز باید بگم، مطمئنم با دیه گو، دل سیر، بعد از قهرمانی ناپولی بعد از 33 سال در بهشت سورچرانی کردید. حتم دارم این شیرین‌ترین واقعه فصل پیش برای تو بود و دیه گوی کبیر! به نظر من قهرمانی مسلط و غالب خوب ناپولی در سری آ مسلماً قانع‌کننده‌ترین قهرمانی در بین پنج قهرمان لیگ برتر اروپا بود. ضمن اونکه بعد از عدم حضور پیاپی در دو جام جهانی همه فوتبال ایتالیا را تمام شده حساب کرده بودند ولی سه باشگاه ایتالیایی، اینتر، رم و فیورنتینا به هر سه فینال رقابت باشگاهی یوفا راه یافتند و نتایجی را به ثبت رساندند که از اوایل دهه 90 دیده نشده بود. اگرچه هر سه تیم در فینال شکست خوردند.

تنها 12 ماه پیش، ایتالیا برای کنار آمدن با ناکامی خود در راهیابی به جام جهانی قطر تلاش می‌کرد، در حالی که، به استثنای رم، قهرمان لیگ اروپا در فصل پیش از این، تمام باشگاه‌های ایتالیایی موفق نشده بودند حتی در یک دوره به مرحله نیمه نهایی برسند. ولی در یک احیای دوباره، پنج باشگاه ایتالیایی در میان 12 تیم دیدارهای نیمه نهایی یوفا قرار گرفتند. پس خوشحال باش، لیگ ایتالیا بسان دوران موفقیت بار و مورد علاقه تو تکانی خورده است. در این غوغا زلاتان هم خداحافظی کرد. همه جوره به یادماندنی بود. در زمین و بیرون از آن. و تمامی این جملات خودپسندانه اما دلنشین!

حتم دارم یادت هست روزی که به تماشای تمرینات آژاکس رفتیم، با غرور و سر بلند کار می‌کرد. پس از آن فقط بهتر و بهتر و بهتر شد.

احتمالا تلخ‌ترین خبر فصل برای تو، تساوی دورتموند در اخرین روز و قهرمانی دوباره و بسیار تکراری بایرن مونیخ بود. تماشای همزمان بازی دو تیم نفس‌گیر بود. در دقایق پایانی دورتموند درهای بسته را می‌کوبید. ولی دیگر کافی نبود. دیر شده بود، خیلی دیر. بلینگتون انگلیسی بازیکن محبوب من با دستان خالی به مادرید پیوست تا با مادرید جوایز را درو کند. شاید او را بیاد نداری، از ستارگان جوان دنیای امروز فوتبال است. باید بگم بهترین بخش رقابت‌های المان اصلا چیز دیگری بود که حتی تو هم آن را نشنیده‌ای. یونیون برلین، اولین حضور در لیگ قهرمانان اروپا را از طریق کسب مقام چهارم بوندسلیگا بدست آورد. از اون داستان‌هایی که عاشقش بودی. یک شرکت کننده معمولی و ساده و بی ادعا در رقابت‌های پیشرو فوتبال اروپا.

با تنها چهار فصل تجربه در لیگ برتر آلمان و فاقد پشتوانه مالی بزرگ، باشگاه منطقه کوپنیک برلین، در بسیاری از جنبه‌ها، دست عملیاتی بزرگ در مقیاس کوچک زد. آنها در کوچکترین زمین لیگ بازی می‌کنند؛Alte Forsterei با ظرفیت 22012. بودجه سالانه آنها فقط 52 میلیون یورو است. تیم ارزان قیمتی که خداراشکر هیچ نامی از ستاره‌ای نیست. باید اعتراف کنم چند تا بازی بیشتر از آنها ندیدم، ولی در یک فصل قابل توجه، آنها تقریباً کل فصل را در میان 4 تیم برتر گذراندند و حتی در بیشتر دوران پاییز فصل در صدر جدول رده بندی قرار داشتند. خوراکت بود، خصوصا در مقابل تیم‌های بزرگ نتایج قابل توجهی کسب کردند. لایپزیگ را در خانه و خارج از آن، بیادماندنی شکست دادند، در برابر بروسیا دورتموند به پیروزی 0-2 رسیدند، و همچنین در بایرن مونیخ قدرتمند در برلین به تساوی 1-1 دست یافتند. این یکی را دیدم، از اون بازی‌های حمیدی بود، زمانی که یونیون کوچک شهر بزرگ برلین فاصله‌ها را از بین برد. نمایشی با کلاس، سرشار از جرات، انرژی و نظم.

برای ژاوی خوشحال شدی، خاطرت هست در باب زوج او و اینیستا ساعت‌ها حرف می‌زدی؟، در اولین فصل کامل هر طور که بود با بارسا به قهرمانی رسید، اگرچه انتقادات زیادی به معاملات و نحوه کنترل باشگاه وجود دارد. راستی آندرس اینیستا هم بالاخره به دوران بازیگری خود پایان داد. آخرین بازی او برای ویسل کوبه، دیدار دوستانه‌ایی مقابل بارسلونا بود، بهترین صحنه بازی زمانی بود که اینیستا، هم تیمی قدیمی خود ژاوی را در آغوش گرفت. عکسش را برایت می‌فرستم.

در این بین رکورد قابل توجه باشگاه اسپانیایی در لیگ اروپا با وجود بدجنسی‌های رم به رهبری ژوزه مورینیو همچنان ادامه یافت. بیاد داری مورینیو همیشه عادت داشت چیزی، هر طور که شده و به هر قیمتی درباره خود بسازد، اینبار هم بازنده بدی بود. به هر حال سویا رکورد قابل توجه خود را در لیگ اروپا ادامه داد و برای هفتمین بار قهرمان شد، همه آنها از سال 2006 تا امروز. آنها در غیبت تو هم هنوز و هرگز در فینال شکست نخورده‌اند و تیم‌های اسپانیایی اکنون در 18 فینال اروپایی اخیر خود در برابر حریفان غیر اسپانیایی پیروز شده‌اند.

لالیگا ممکن است در حال افول باشد اما هنوز ساز خود را در لیگ اروپا می‌زند. از اون بازی‌هایی بود که هر تصمیم داور مورد اعتراض قرار گرفت. شاید خیلی‌ها از داور دیدار انتونی تیلور انگلیسی انتقاد کردند و می‌گفتند که او کنترل بازی را از دست داده است، اما زمانی که تیمی مانند رم مورینیو رفتار می‌کند، داور چه گزینه‌ایی دارد؟، با مجموع 14 کارت زرد میتونی کاملا درک کنی چگونه فینالی بود: شش کارت زرد به بازیکنان رم، پنج کارت به بازیکنان سویا و سه کارت زرد به نیمکت نشینان، از جمله مورینیو. همه چیز بسیار احمقانه و بسیار کودکانه بود. عواقب آزار تیلور و خانواده‌اش در فرودگاه بوداپست، عواقب زشت یک بازی زشت بود. همه اینها را گفتم ولی نکنه فکر کنی همه این وقایع برای سویا بعد از پیروزی حتی ذره‌ایی اهمیت داشت. به آنچه که می خواستند دست یافتند و خوزه برگه سیاه دیگری به کارنامه قطور خود افزود.

پاری‌سن ژرمن باز هم به قهرمانی بی‌معنای دیگری در فرانسه رسید. و سه تفنگدار همیشه ناراضی با اون کبکبه و دبدبه هیچگاه به عنوان یک واحد، گروه یا تیم ذره‌ایی از آنچه را که باید به فوتبال‌دوستان تقدیم نکردند. بر روی کاغذ نام‌ها تکان دهنده بود ولی 3 تفنگدارهای فراموش نشدنی دیگری در طول زندگی فوتبالی دیدیم که ترکیب این 3 با آنچه که شاهد آن بودیم به گرد آن‌ها هم نمی‌رسند. حمید جان باور کن چیزی نزدیک آبروریزی!

نیمار برزیلی بازیگوش، درگیر مسائلی فرای فوتبال است. امباپه از بهترین بازیکنان کنونی جهان همچنان غرق در نارضایتی است، و دیر یا زود راهی خواهد شد، احتمالا باز هم مادرید.

تنها مسی با کسب عنوان قهرمانی جهان در قطر که قسمت تو نبود تا آن را ببینی حکایت متفاوتی دارد. اعجوبه آرژانتینی در پاییز دوران فوتبال خود با کسب عنوان قهرمانی جهان به عنوان کاپیتان تیم به بحث و مقایسه بی پایان مسی و رونالدو پایان داد. 

باید گفت خوش شانس بودیم، شاهد رقابت طولانی و مسلما تکرار نشدنی و یگانه این دو اعجوبه بودیم. در یکی از برنامه‌هایت گفته بودی؛ مقایسه جایز نیست، این دو، حلقه‌های محکم و ناگسستنی در زنجیره تاریخ فوتبال خواهند بود.

در پایان مسی، رونالدو را دنبال نکرد و دلارهای امریکایی را به پول نفت بی‌حد سعودی‌ها ترجیح داد. دیوید جون تو بالاخره کار خودش را کرد و لیونل را به میامی و ام اس ال برد.

و این در حالی است که رونالدوی استثنایی دوران دور خودش را از تک و تا نیانداخت و با کسب مقام دوم لیگ مدعی شد؛ لیگ سعودی طی 5 سال آینده در میان 5 لیگ برتر دنیا قرار خواهد گرفت. فعلا خیلی از سنگین وزن‌های مسن فوتبال مثل کریم بنزما راهی آن دیار شده‌اند. ولی تصور نمی‌کنم تو در اون بالا و ما در این پایین وقت خود را صرف تماشای لیگ‌های عربی در پاییز بزرگانی که تا دیروز شاهد هنرنمایی‌های آنها نشستیم بکنیم.

در فصل آخری که این اطراف بودی ممکن نشد تا شاهد کسب چهارگانه لیورپول باشیم. ولی پپ گواردیولا کار خودش را کرد. 3 گانه را با سیتی بدست آورد. یادته وقتی هالند نروژی در لایپزیک بازی می‌کرد مطمئن بودیم چیزی خواهد شد. آره، شد! اینقدر برای سیتی در این فصل گل به ثمر رساند تا هم رکوردها را جایجا کند و هم در میان عاملین اصلی موفقیت امپراتور جدید اروپا باشد. حتما چهار چشمی دیدار نیمه نهایی لیگ قهرمانان سیتی و رئال را تماشا کردی. مادرید را حسابی له و په کردند. تحقیر کامل مغرورترین تیم اروپا کلاس درسی بود. تاجگذاری شایسته منچسترسیتی به عنوان پادشاه جدید فوتبال اروپا، نه تنها هواداران آنها، بلکه همه بی‌طرفانی را که بی‌صبرانه منتظر بودند تا نامی تازه در میان اشراف قدیمی لیگ قهرمانان اروپا حک شود را نیز به وجد آورد. احتمالا تو و بطور حتم من و خیلی‌های دیگر را.

بزرگترین موفقیت و جشن تاریخ سیتی بلافاصله مصادف شد با مرگ سیلویو برلوسکونی. روزی که تاریخ فوتبال ورق خورد. 

تو همیشه از حضور بیش از حد پول در ورزش دلخور بودی، نادیده گرفتن آن و تظاهر به عدم ارتباط میان سیاست و ورزش امری بیهوده است، این را همیشه قبول داشتی. با وجود اذعان به حضور دائمی مسائل گسترده تر و تاریک تر، و پول شویی ورزشی، عادلانه و شایسته است که از شکوه و عظمت دستاورد سرمربی پپ گواردیولا تمجید کنیم. تیم فوق العاده او فصل خود را با سه گانه ای پایان داد که قبلاً تنها توسط هفت باشگاه اروپایی به دست آمده است، از جمله تنها یک تیم در انگلیس، همسایه بغلی، منچستریونایتد. این مورد دستاورد سیتی را بیش از اندازه کرد. خلاصه اینکه خوشحال باش، این پیروزی تنها با یک نام جدید همراه نبود، این پیروزی "فوتبالی نو" در تاریخ فوتبال اروپا بود.

در لیگ برتر هم کسی حریف نبود حتی لیورپول که طی 5 فصل گذشته دائما موی دماغ سیتی بود. آرسنال آرتتا، شاگرد پپ بود و بس اما در اینجا نیز سیتی با پیروزی پرصلابت و مقتدرانه توپخانه توپچی‌ها را به کبریت کم خطری تبدیل کرد و طی قهرمانی لیگ رکورد دیگری بجا گذارد.

تاریخ فوتبال مملو از نمونه تیم‌هایی است که به شکلی ناباورانه از پیروزی مطلق به خاک شکست درغلتیده‌اند. بروسیا دورتموند تاج امسال بوندسلیگا را به شکلی غیر قابل توجیحی از کف داد. در حالی که در لیگ برتر، تیم‌های نیوکاسل یونایتد کوین کیگان و لیورپول برندان راجرز برای این موقعیت به ذهن می‌آیند. امسال تیم جدیدی این تلخی را تجربه کرد: آرسنال

با این حال، این مثال‌ها نمی‌تواند داستان کامل توپچی‌ها را بیان کند. درسته، آرسنال در طول بسیاری از مسابقات فاقد سرسختی ذهنی بود، چگونه می‌توان برتری دو گل برابر لیورپول و وستهم را توضیح داد، تساوی 3-3 با ساوتهمپتون در قعر جدول یا شکست ملایم و ساده در ناتینگهام را که عنوان قهرمانی را به منچسترسیتی داد؟

امتیاز پایان فصل آرسنال با 84 امتیاز برای کسب عنوان قهرمانی در 9 فصل دیگر لیگ برتر، از جمله فصل 98-1997 که آنها برای اولین بار جام را بدست آوردند، کافی بود. آنها در 19 بازی اول 50 امتیاز به دست آوردند، با این سرعت فصل 100 امتیازی دور از انتظار نبود. آرتتا نوآوری‌های تاکتیکی چشمگیر و هوشمندانه‌ای به نمایش گذاشت.

واقعیتی که هر دوی ما با اون توافق داریم اینه که نزدیکی آرسنال تا همین اندازه هم قابل ستایش است و احترام!

ولی اصلا کجا اشتباه شد؟، فکر می‌کنم برای آرتتا و تیم جوان ارسنال هنوز زود بود، مرد میدان‌های دائمی و سخت لیگ برتر نبودند. طی مقاله و گفتگوی کوتاهی با رفیق شفیق خودت، جناب آقای حاج رضایی شدیدا و بی رحمانه به آرسنال تاختم و تاختیم، شدیدا تماشای مقابله با سیتی برایم دشوار بود. کاش خودت بودی، می‌گفتی و می‌نوشتی، بهتر و منطقی‌تر، زیباتر و بطور حتم شاعرانه‌تر!

راستی تیم محبوب شمالی تو با پیراهن‌های راه راه سیاه و سفید پوش لیورپول و تاتنهام و چلسی را پس زد و به لیگ قهرمانان راه یافت. مربی مورد علاقه جوان تو، "ادی هاو" گل کاشت. اما سایه سنگین سعودی، افسوس ما را برای دوران درخشان و ناب‌تر کیگان و شیرر و دست‌های خالی آن‌ها صدچندان می‌کند. چقدر دل‌ها‌یمان سوخت. آتش گرفتیم و جز زدیم. برای لیورپول و کلاپ پیروزی شگفت انگیز برابر منچستر یونایتد که با اریک تن هاخ در اولین فصل خود به لیگ قهرمانان راه یافته بود. هفت هیچ هنوز هم به سادگی در دهان نمی‌گردد.

نمی‌خواد بگی، می‌دانم از سقوط لستر اخم بزرگی بر پیشانی تو نقش بست. و از سقوط لیدز بسیار آشفته شدی و تا مد ها رخی نشان ندادی!

و این را هم خوب می‌دانم با قهرمانی وستهم در کنفرانس لیگ، لبخندی بر لبان تو نشست. با گل پیروزی بوون در ثانیه‌های باقی مانده با بال‌هایت در بهشت به پرواز در آمدی. بزرگترین موفقیت مویز اسکاتلندی در دوران مربیگری بعد از دوران تلخ یونایتد. دومین جام اروپایی بعد از کسب جام برندگان جام در 1965 با مربیگری ران گرینوود و بابی مور بسیار جوان که سال بعد از آن جام جهانی 66 را بدست گرفت. اولین جام جهانی تو بود. جامی که تو داستان‌ها برای ما از آن گفتی. از اشک‌های پلنگ موزابیک، از طوفان زرد، از تیلکوفسکی و بنکس، از چارلتون و مور، از همه چیز. تخم عشق را در آنجا کاشتی تا امیر برای جام 70 حی و حاضر باشد.

در مقابل اسکاتلند که همیشه دل‌های ما را می‌شکست، جام جهانی 74 را یادته؟، اون همه شانس از دست رفت و با تفاضل گل حذف شدند. جام جهانی 82 را که نگو!، ضدحمله شوری و اشتباه هانسن و میلر؟ ولی در لیگ اسکاتلند اوضاع به منوال همیشگی است. بیرق بزرگ هواداران سلتیک گویای همه چیز است؛ "115 جام"، چهل و یکمین جام حذفی اسکاتلند در کنار 53 عنوان قهرمانی لیگ و 21 قهرمانی در جام اتحادیه، مهم‌تر از همه هشتمین سه گانه، یک رکورد جهانی. خسته نمیشن از این یکنواختی؟

لیگ فوتبال در اوکراین جنگ زده حکایت دیگری داشت. خودمون کمابیش تجربه مشابهی در دوران جنگ ایران و عراق داشتیم. فقط لیگی در تهران بود و بس.

در چنین شرایطی و علی‌رغم مشکلات، شاختار، باشگاهی از دونتسک برای چهاردهمین بار عنوان قهرمانی را به دست آورد. و این در حالی بود که مربی تیم روبرتو دزربی در سپتامبر راهی برایتون شد و میخ خود را به خوبی در انگلستان کوبید.

فوتبال و جنگ ادامه پیدا کرد و مسابقه بین رک Rokh و متالیست در ورزشگاه آرنا لویو، چهار ساعت و 27 دقیقه پس از شروع آن به پایان رسید و سه بار توسط آژیرهای هوایی قطع شد و بازیکنان به سمت پناهگاه‌ها دویدند.

پایان لیگ بلژیک هم باورنکردنی نبود. در دقیقه 94، توبی آلدرویرلد، سرباز کهنه کار بلژیکی که به باشگاه شهر خود آنتورپ بازگشته بود، چنان گلی به ثمر رساند تا انتظار طولانی 66 ساله آنتورپ پایان دهد.: برای اولین بار از سال 1957 آنتورپ دوباره قهرمان بلژیک شد.

در هلند، فاینورد روتردام با کنترل کامل آژاکس و آیندهوون را پشت سر گذاشت. بازگشتی خوب به هلند برای جهانبخش، اگرچه هیچگاه 90 دقیقه در میدان نماند.

آرنه اسلوت مربی تیم چشم خیلی از تیم‌ها را گرفت و حتی تا یک قدمی پیوستن به تاتنهام پیش رفت. محال است فاینورد پس از فصل بعدی قادر باشد او را در "کایپ" نگاه دارد.

قهرمانی Eredivisie برای اولین بار از سال 2917 و تنها دومین قهرمانی آنها در 24 سال گذشته بود. شانزدهمین عنوان قهرمانی آنها در این فصل کاملا شایسته بود. جایت خالی چند بازی را به لطف اناهیتا و در نهایت خود جهانبخش در روتردام دیدم. ولی همچنان شاکی‌ام چرا بلیت کمیاب دیدار با آژاکس جور نشد!

در یونان، طرفداران المپیاکوس که تنها در هزاره کنونی 19 قهرمانی به دست آورده‌اند، قصد دارند به سرعت از رویدادهای وحشتناک فصل23-2022 گذر کنند. دوستان یونانی را در یکی از سفرها به هلند خاطرت هست؟، تعصب تحسین بر انگیزی داشتند. ولی این آاک آتن با احسان حاج صفی سوپرلیگ یونان را برای دومین بار در سه دهه گذشته از آن خود کرد. هواداران المپیاکوس از سقوط و اشتباهات باشگاهشان احتمالا همچنان حیرت زده‌اند؛ 23 بازیکن جدید؛ استفاده از 47 بازیکن در یک فصل!؟!؟، و ستارگانی چون جیمز رودریگز هافبک تهاجمی کلمبیایی، مارسلو مدافع چپ سابق رئال مادرید و سیمه ورسالیکو، مدافع کناری کروات، آمدند، دیدند و بلافاصله صحنه را ترک کردند. بلبشویی شد که با نظم و انضباط دولت رم دنیایی فاصله داشت!

از موفقیت ترکیه در جام جهانی 2002 بعد از قهرمانی گالاتاسرای در جام یوفا در سال 2000 خیلی لذت بردی. تماشاگران دو آتشه و لیگی پر سر وصدا. امسال هم گالاتاسرای، قهرمان آشنا به رکورد بیست و سومین عنوان قهرمانی لیگ رسید، اما این فصل سوپر لیگ ترکیه شبیه هیچ فصل دیگری نبود. هرج و مرج و دل شکستگی در سراسر کشور وجود داشت. زلزله‌ای در جنوب شرق ترکیه در ماه فوریه رخ داد و این کشور و کل جهان را در شوک فرو برد. در میان هزاران نفری بود که به طرز فجیعی جان خود را از دست دادند، یکی از کشته شدگان کریستین آتسو مهاجم سابق غنا که در آن زمان برای هاتای اسپور بازی می‌کرد، بود. اشک‌ها و ادای احترام‌ها سرازیر شد و لیگ در اواسط فصل متوقف شد.

در سرزمین اوزه بیو، فیگو و رونالدو، پس از سه سال بدون تصاحب حتی یک جام برای بزرگترین باشگاه پرتغال، بنفیکا با فوتبالی درخشان زیر نظر راجر اشمیت به قهرمانی رسید. او اولین سرمربی آلمانی است که یک تیم پرتغالی را هدایت می‌کند. عنوان لیگ اگرچه در هفته آخر فصل بدست آمد اما جای بحثی را بازنگذاشت، بنفیکا از ابتدا تا انتهای فصل در صدر جدول قرار داشت. بعید بدونم بنفیکا و اشمیت برای مدتی طولانی قادر باشند انتونی سیلوا را در جمع خود حفظ کنند.

خسته‌ات کردم ولی دیگه به آخرش رسیدیم؛ در میان دیگر لیگ‌های اروپا بواسطه موفقیت چند سال گذشته کرواسی در اروپا و جام‌های جهانی باید برایت به لیگ آنها هم اشاره کنم. نام آشنای دوران گذشته، دیناموزاگرب ششمین قهرمانی متوالی خود را کسب کرد و 17 در 18 سال. گویا فقط سلتیک هم نیست. با وجود این آنته چاچیچ با وجود اختلاف ده امتیازی با تیم رتبه دوم، در آوریل از کار برکنار شد و هافبک سابق لیورپول، سابق جایگزین آن شد. ایور بیسکان جای او را گرفت.

در همین یکی دو روزی که این نامه را برای تو می‌نویسم واقعه عجیبی وسط شهر رخ داد. ناگهان یکی از بازیکنان مورد علاقه تو و همه فوتبال‌دوستان واقعی در دوران بازیگری جلویم سبز شد. دقیقا مثل "پالپ فیکشن Pulp Fiction" تارانتینو. 

یادمه می‌گفتی؛ "فوتبال را با خنده‌ای گشاده و بیکران، با زیبایی هر چه تمام‌تر به ما ارزانی داشت." 

سرعت، پاس‌ها و دریبل‌ها، کنترل و شعبده بازی‌ها با توپ و همان لبخندی که همیشه بر چهره‌اش حضوری دائمی داشت.

بدون کنترل و بی اختیار روی جدولی در کناره خیابان در جای نامناسبی ماشین را پارک کردم، درجا به تلفن دستی‌ام چنگ زدم و به سرعت برق به سویش شتافتم. جا خورد، معذرت خواهی کردم، گویا انگلیسی هم نمی‌دانست، ولی درجا با تعاریف رگباری امیرحسینی ادامه دادم؛ "شما از بهترین و دوست داشتنی فوتبالیست‌هایی بودید که من در تمام عمرم در زمین فوتبال دیده‌ام، شما به خیلی‌ها در طول 90 دقیقه خوشبختی و شادی ارزانی داشتید"، دریغ نکردم، حرفم را سریع و بی‌انقطاع تا پایان ادامه دادم. حرف دلم بود. حرف دل هر فوتبال دوست واقعی در هرگوشه جهان اگر فقط حتی یک بار گوشه‌ایی از هنرنمایی‌های او را دیده باشند.

خسته بود، ریش‌های کم پشت صورتش سفید شده بود، گویا دوران زندان و مشکلات عدیده در پاراگوئه او را تغییر داده بود، لبخندی بر چهره نداشت. ولی انقدر گرما در وجود مرد برزیلی بود که ذوق مرا ببیند حتی اگر نمی‌دانست اصلا چی به او گفته‌ام. اگر وقتی بود حتما به گل شانسی به سیمن و انگلیس در جام جهانی هم اشاره می‌کردم!، احتمالا دلخور می‌شد. ولی جواب صادقانه‌ایی در این باب می‌خواستم. همه این به سرعت در ذهنم می‌گذشت و او به همراه برادرش قصد سوار شدن به ماشینی را داشتند. چرا خودکار برنداشتم تا امضایی بگیرم، در آن لحظه به مغز پوکم خطور نکرد. میدونی امضای با اسم برایم همیشه از عکس با ارزش‌تر بوده است. گواهش صدها امضایی است که دارم. مشخص بود، دوربین تلفن دستی نشان می‌داد چه می‌خواهم. دست چپم بی پروا به دور کمر او افتاد و دوربین را بالا بردم. ضد نور بود و هیچی دیده نمی‌شد، بی اختیار با دستانم 180 درجه او را چرخاندم، من نابلد، لحظه‌ایی، فقط لحظه‌ایی در رقصی کوتاه با یکی از بهترین بالرین‌های تاریخ فوتبال بودم. حالا به وضوح دیده می‌شدیم، من بودم و او و آسمان آبی. من بودم با یکی از بهترین بازیکنان تاریخ برزیل، اروپا، جهان، بارسلونا و فوتبال. با خنده و نگاهی زیر چشمی به او فهماندم کمی هم از آن خنده معروف تحویل دوستدار ساده دلش بدهد. فکر می‌کنم سعی خود را کرد. ولی این بار نیش‌های باز من بیشتر رونالدینیویی بود تا خود او. لطف داشت را مرا پس نزد. همین کافی بود. حتی بدون اون خنده‌های معروف!

کاش همه چیز زندگی به این سرعت و سادگی و راحتی و کمی خوش شانسی همراه بود. که نیست، هیچوقت نبوده!

ولی در اخرین لحظه و پیش از کلیک عینک بالای سرش را پایین اورد و چشم‌ها را پنهان کرد. حیف، می‌دونی در دوران عکاسی‌هایمان و اون هزاران پرتره بهت می‌گفتم، آدم‌ها را با چشمانشان دوست دارم. آنچه که در چهره هر انسانی با آدم بدون هیچ واسطه‌ایی حرف می‌زند. شکایتی ندارم، راضیم، عکس او را هم برایت می‌فرستم. همه عکس‌هایی را که قول دادم در نامه گذاشتم تا اگر خواستی به سیاق سابق در گوشه‌ایی قاب کنی عزیز دل.

راستی در میان پاکسازی هزاران مجله و کتابی که طی اسباب کشی به خانه‌ایی دیگر مشغول آن هستم، خیلی اتفاقی به مطالب چاپ شده‌ایی در مجلات مختلف برخورد کردم که در گوشه یکی از آن‌ها خط تو به چشم می‌خورد. بدجوری میخکوبم کرد. متعلق به بیش از 30 سال پیش از این است. عنوان آن مطلب هم ناباورانه خداحافظی است. آن را هم دور عکس‌ها می‌پیچم تا یادی از بازیکن محبوبمان کرده باشیم که خوشبختانه هنوز همین اطراف با ماست. تو به اندازه کافی انسان خوب در اطرافت هست.

تو پیش از رفتن کتاب و مجلات را یا به کتابخانه دادی یا به دوستانت سپردی. به علاقمندان دیگری. کتاب‌ها و مجلات و آرشیو من احتمالا برای "ری سایکل" شدن راهی زباله‌ها خواهد شد. حقیقتا تاسف بار است. روزگار آرشیو کردن و جمع آوری و دسته بندی گذشته است.

میبینی حمید، هنوز عهد را نشکستم و به قولم هر چند سخت وفادار ماندم. هر چند هفته یکبار خطوطی را سیاه می‌کنم. وفای عهد!، مثل بغل پاهای کنار زمین یا روپایی‌هایی که از 10 و 20 تا بالاتر نمی‌رفت، یادت که هست. قول می‌دم تا هستم بغل پایی بزنم و تا جانی هست پای حرفم بمانم. هرچند کم، هرچند بد!

حالا دلم می‌خواد با شعری از پدر دوم، احمد رضا خان احمدی بار دیگر تنهایت بگذارم، یادت باشد این تو بودی که ما را تنهاتر از همیشه گذاشتی و رفتی!

"در عصر یک پاییز در اتوبوس بودیم دورمان دیوار شیشه‌ای سبز... سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را سبز خرم کرده بود. از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست. بیرون خزان در کار بود. نمی‌دانستم در بهار درون باید گفت؟ یا در خزان بیرون؟ من و بهار پیاده شدیم بهار در خیابان محو شد پاییز در کنارم راه می‌آمد"

تا همیشه و همیشه‌ها دوستت دارم، راستش هنوز خیلی‌ها این پایین دوستت دارند. همه سلام دارند اگرچه برای همیشه رفتی و آن سوی نیمکت نشستی! فدات، امیرحسین 15 جولای 2023

رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 2
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 3
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 4
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 5
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 6
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 7
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 8
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 9
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 10
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 11
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 12
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 13
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 14
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 15
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 16
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 17
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 18
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 19
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 20
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 21
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 22
رفتی و آن سوی نیمکت نشستی برادر / نامه‌ای بلند به حمیدرضا صدر 23