رفیق شاهچراغ؛ قهرمان ایران
فرزاد بادپا خادم شریف حرم مطهر احمد ابن موسی، رشادتش این روزها بر سر زبانهاست، همان کسی که ممکن بود جانش به خطر بیفتد؛ اما حاضر نشد جانش را بردارد و از کنار این حمله تروریستی عبور کند.
فرزاد بادپا خادم شریف حرم مطهر احمد ابن موسی، رشادتش این روزها بر سر زبانهاست، همان کسی که ممکن بود جانش به خطر بیفتد؛ اما حاضر نشد جانش را بردارد و از کنار این حمله تروریستی عبور کند.
به گزارش خبرنگار مهر، غروب یکشنبه 22 مرداد امسال حوالی ساعت 19 در یک حمله تروریستی، یک فرد مسلح از بابالمهدی حرم حضرت شاه چراغ قصد ورود به حرم را داشت و به خادمان و زائران حمله کرد که با مقاومت و مواجهه نیروهای حفاظت از حرم مواجه میشود.
تروریست پس از شلیک اولیه و مواجهه و شلیک نیروهای امنیتی، تیراندازی را ادامه میدهد که منجر به جراحت چند نفر میشود.
داعش طبق آخرین اخبار مسئولیت این حمله تروریستی را پذیرفت و 300 فشنگی که این تروریست به همراه داشت و همزمانی با اذان مغرب نیت شوم این تروریست را مشخص میکند بنا داشت با این 300 فشنگ صف نماز جماعت را به رگبار ببندد که خوشبختانه دستگیر شد.
فرزاد بادپا، خادم حرم احمد ابن موسی (ع) در شیراز که شرح شجاعتش این روزها بر سر زبانهاست، که جانش را به خطر انداخت؛ اما از کنار این حمله تروریستی عبور نکرد و به ما نشان داد خاک این سرزمین، پایمردانی را دارد که با دست خالی کار بزرگی میکنند.
همه ما به هم نیاز داریم، کافی است حواسمان را جمع کنیم، تا جهاد و ایثار انسانهای شجاع و آزادهای را به چشم خود ببینیم، که جان دیگران را مثل جان خود میدانند.
با فرزاد بادپا، خادم فداکار حرم شاه چراغ، چند دقیقه همنشین و هم سخن شدهایم: فرزاد بادپا 34 سال دارد و 2 فرزند به نامهای محمدعلی و سوگند دارد و در خانوادهای نسبتاً پر جمعیت و با سختی بسیار بزرگ شده است.
میگوید: پدرم نانوا بود و بعد اینکه پاهایش آسیب دید، از کار افتاد و دیگر توانایی کار ندارد. مادرم هم مشکل کلیه دارد و دیالیز میشود.
بادپا از سالهای دور تعریف میکند: من و برادرهایم از 9 سالگی برای اینکه بتوانیم خرج مدرسه را جور کنیم، کار میکردیم؛ از فروختن موز و بستنی در پارک آزادی شیراز تا بعد که بزرگتر شدیم و بنایی کردیم.
و ادامه میدهد: زندگی سخت بود، مجبور به ترک تحصیل شدم و رفتم سربازی و بعد ازدواج کردم، پولی برای جشن نداشتیم، رفتیم مشهد و رفتیم سر زندگی و بعد از آن، شغل پدری یعنی نانوایی را ادامه دادم.
مدتی بعد بادپا در حرم مشغول میشود: خواست خود شاهچراغ بود که خادمش شوم؛ وظیفه ام خدمات حرم یعنی جارو کردن، فرشها را پهن و جمع کردن و نظافت است.
خادم حرم شاهچراغ میگوید: روز حادثه شیفت بودم و محوطه صحن را جارو میکردم که صدای عجیبی شنیدم. آن روز کاروانی از فیروزآباد آباد پیاده به حرم آمده بودند و سر و صدای زیادی در حرم بود.
فکر نمیکردم تروریست باشد، چون امنیت نسبت به قبل بسیار قوی شده و فکر نمیکردم کسی بهخودش اجازه حمله بدهد.
فرزاد بادپا میگوید: با خودم گفتم حتماً صدای ترقه است، ولی وقتی صدای جیغ و داد را شنیدم، رفتم جلوتر دیدم یک نفر سلاح به دست داخل حرم شده. چند متر از او فاصله داشتم که دیدم یک خانم زائر را با تیر زد.
دلم لرزید و خونم به جوش آمد. هر ایرانی و هر مسلمانی جای من بود و این صحنه را میدید، همین کار را میکرد.
و ادامه میدهد: طاقت نیاوردم، به گنبد نگاه کردم و دلم قرص شد، دویدم و از پشت به فرد تروریست رسیدم که یک لحظه برگشت. با زانو ضربهای به او زدم و به زمین افتاد. پس از آن دستهایش را به پشت آوردم و اسلحه از دستش افتاد تا زمانی که نیروهای عملیاتی رسیدند.
بادپا میگوید سر تروریست مهاجم داد زده: خیلی دوست داشتم کتکش بزنم، ولی چون تروریست حمله قبلی از بین رفت، گفتم این یکی باید زنده بماند و بازجویی شود تا بدانیم هدفش از این کار چه بوده.
خادم حرم شاهچراغ در پاسخ به این سوال که آیا نترسیده تروریست مهاجم به او شلیک کند، میگوید: اگر بخواهید بروید سفر و ماشینتان بیمه کامل داشته باشید، نگران میشوید؟ من بیمه خود آقا احمد بن موسی هستم. گفتند یک کوله هم همراه داشته که داخلش 8 خشاب و یک بطری بنزین و فندک بوده، میگفتند شاید میخواسته عملیات انتحاری کند. ولی من همیشه با خودم گفتهام یا زندگی درست یا شهادت.
فرزاد بادپا درباره حمله قبلی به حرم میگوید: آن موقع هم نیروی خدمات شاهچراغ بودم، ولی روز حمله شیفت من نبود و همیشه حسرتش را میخوردم که چرا در حرم نبودم! شهید شدن لیاقت میخواهد؛ حتی الان هم فکر نمیکنم که این اتفاق برای من افتاده. وقتی فیلمها را میبینم، خیلی از صحنهها را یادم نمیآید. و تاکید میکند: بعد از حادثه اول، هر شب همیشه در فکر آن اتفاق بودم و کاش بودم و کاری میکردم. ولی با خودم میگفتم اینجا امنیت زیادتر شده کسی به خودش اجازه نمیدهد به زائر شاهچراغ جسارت کند.
قهرمان حمله تروریستی شاهچراغ میگوید: همه ما ایرانیها قهرمانیم؛ از کارگر تا مهندس. فرقی ندارد. پدر خانوادهای که از 6 صبح تا غروب کار میکند تا نان حلال برای خانوادهاش بیاورد، تا بتواند فرزندان صالحی برای خدمت به جامعه تربیت کند، قهرمان است. هر کس برای خانواده خودش یک قهرمان بزرگ است.
بادپا ادامه میدهد: زائری که برای زیارت آمده حرم، کسی که از راه دور و نزدیک برای حاجت و عبادت آمده، آدم دلشکستهای که گوشه حرم نشسته، درست نیست زخمی شود یا کسی او را بکشد. نامردی است.
او درباره جناب احمد بن موسی (ع) هم حرف میزند: با شاهچراغ رفیقم؛ مثل 2 تا دوست. پیش آمده گاهی خیلی ناراحت بودهام، اما توی حرم، مشکلی نیست که حل نشود.
بادپا توضیح میدهد: تصادف سختی کردم که در آن کمر و پاهایم آسیب جدی دید. هنوز درد شدیدی دارد. شغل خدمات هم که از اسمش پیداست کار سنگین هم دارد. اما در حرم دردی احساس نمیکنم.
و تاکید میکند: آقا شاهچراغ، برادر امام رضا و پسر امام موسی ابن جعفر، اسطوره زندگی من است. بقیه برادران امام رضا (ع) هم که یکی از آنها - آقا میرمحمد - در صحن شاهچراغ دفن شده، عزیز و قابل احترامند، ولی شاهچراغ برای من عزیزتر است. در همه این مدت از صبح که میآیم اول به او سلام میکنم، بعد کارم را شروع میکنم.
خادم حرم شاهچراغ میگوید از میان اهل بیت (ع) با امام حسین (ع) رابطه نزدیکتری دارد، اما هنوز برای زیارت به کربلا نرفته و برای ما روضه عطش میخواند: آب را که بستند، تصورش هم سخت است. ما تا به حال برای امام حسین کاری نکردهایم. کار ما در برابر کار او چیزی نیست.
میگوید: بیآبی و تشنگی واقعاً سخت است. که ببینید عزیزان شما حتی آب نداشته باشند و جلو چشم شما پرپر شوند.
بادپا درباره حمله قبلی به شاهچراغ تاکید میکند: جاهایی که زائرها توی حرم قبلاً شهید شدند، عکسشان را به دیوار زدهاند. مثل پشت کولر گازی که مثل مقتل بود. جای گلولهها هنوز روی دیوارها و درها مانده. وقتی بعد از حادثه به حرم رفتم، قالیها را جمع میکردم و خونها را که میدیدم، عذاب وجدان داشتم و حسرت میخوردم که چرا کاری نکردهام یا جزو این شهدا نبودم.
و ادامه میدهد: همیشه دوست داشتم مدافع حرم باشم و بروم سوریه؛ مادرم همیشه میگفت اگر دوران جنگ بود، در راه اسلام چهار تا پسرم را میدادم. شهادت لیاقت میخواهد. شهید اسم سنگینی است.
فرزاد بادپا از آرزوهایش هم میگوید: نیروی خدمات حرم خیلی زحمت میکشند. کاش شرایطی باشد که رسمی شوند.
میگوید دوست دارد بیماری مادرش درمان شود: کاش بتوانم برای مادرم کلیه بگیرم، هفتهای 3 بار دیالیز شدن واقعاً سخت است.
و برای پسرش آرزوهایی دارد: پسرم استعداد زیادی دارد، میخواهم در مدرسه بهتری تحصیل کند، جایی که به استعدادهایش توجه شود.
از مردم میخواهد با هم دیگر خوب و مهربان باشند و بهانه دست کسی ندهند.
و اطلاعات تکمیلی آنکه در بیست و چهارمین مجمع عالی فرماندهان و مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از فرزاد بادپا خادم حرم حضرت شاهچراغ (ع) تجلیل شد.
با موافقت فرمانده کل سپاه خادم فداکار شاهچراغ به عضویت رسمی سپاه درآمد و یک سفر زیارت کربلا همراه خانواده به این خادم قهرمان اهدا کردند.