یک‌شنبه 4 آذر 1403

رهبران اشتباهی ناجنبش‌ها

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
رهبران اشتباهی ناجنبش‌ها

اکثر افرادی که این روزها در اتفاقات شهریور و مهر 1401 بسیار فعال هستند، فوتبالیست‌های سابق، هنرپیشه‌های کم‌کار یا خارج از دور و افراد دیگری از این قبیل هستند.

به گزارش مشرق، میلاد جلیل زاده، طی یادداشتی در رزنامه فرهیختگان نوشت: چهار سال پیش وقتی در همین صفحه فرهنگی روزنامه «فرهیختگان» گزارشی تهیه می‌کردیم درباره اینکه بعضی از سلبریتی‌های ایرانی تابعیت کشورهای غربی را گرفته‌اند یا فرزندان‌شان را آنجا به دنیا آورده‌اند که بتوانند تابعیت بگیرند، فکر نمی‌کردیم که آن گزارش و آن جدول داخلش، تا این اندازه در فضای اجتماعی مورد استقبال قرار بگیرند. یکی دو سال پیش از آن، اگر چنین حرف‌هایی می‌زدید، ممکن بود مخاطبان به شما حمله کنند و بگویند حسودی می‌کنی، به تو چه ربطی دارد؟ پول داشته و توانسته و دلش خواسته و این کار را کرده و... اما یک چیزی در زیرنهاد جامعه فرق کرده بود که هنوز جایی اعلام رسمی نشده بود و در واکنش به آن گزارش و اتفاقات فراوان دیگری که در جامعه افتاد، به مرور خودش را نشان داد. سلبریتی‌ها تا چند وقت پیش از آن، بسیار مورد وثوق جامعه به نظر می‌رسیدند اما حالا یکی از مغضوب‌ترین گروه‌های اجتماعی بودند؛ طوری که این واژه در ادامه شکل دشنام را پیدا کرد و یکی دو ماه پیش، پرویز پرستویی، یکی از بازیگران معروف سینمای ایران، ویدیوی منتشر کرده بود که در آن می‌خواست کسی او را سلبریتی خطاب نکند. از دی 1396 تا شهریور 1401، جامعه ایران روزهای پر تب و تابی را گذراند.

بخشی از مطالبات جامعه در دی ماه 1396 به آن برمی‌گشت و از آن ناحیه انباشته شده بود که صدای بخشی از طبقات اجتماعی و طیف‌های فکری و فرهنگی، شنیده نمی‌شد. تمام صداها را به یک بخش به‌خصوص جامعه داده بودند و بخشی که خود را محذوف می‌دید، چاره‌ای نداشت جز اینکه اعلام وجود کند.

در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1376 بحث بر سر پخش ربنای مرحوم شجریان از تلویزیون، لغو کنسرت‌ها، ورود بانوان به استادیوم‌ها و مسائل مختلف دیگری از این دست، در کانون مباحثات بود حال آنکه بخش دیگری از جامعه درگیر مسائلی از قبیل قانون کار، مشکل حقوق‌های دریافت نشده و... بودند و طوری به آنها پرداخته نمی‌شد که انگار اساسا وجود ندارند. چند روز مانده به اتفاقات دی ماه 1396 اعلام شد که قرار است نان گران شود، صدا از هیچ جایی بلند نشد.

در کمتر از یک هفته اعلام شد که قرار است عوارض خروج از کشور 200 هزار تومان زیاد شود تمام فضای مجازی پر شد از ناله و اعتراض. همین نشان می‌داد که بلندگوها در جامعه دست کدام طیف و طبقه است و کدام گروه بی‌صدا هستند. علی کریمی، فوتبالیستی که چند ماه پیش از آن به کمپین بنفش انتخابات پیوسته بود، از درون کاخش در لواسان استوری‌هایی پر از اغلاط املایی در اعتراض به این عوارض 200 هزار تومانی نوشت؛ آن هم خطاب به رئیس‌جمهوری که برای انتخاب شدنش آشکارا خودش را خرج کرده بود. اما چندی نگذشت که وقتی دی ماه 96 رخ داد، جامعه رویکردی به‌شدت منفی در برابر تمام سلبریتی‌ها از جمله همین علی کریمی اتخاذ کرد.

کمپین لطفا نخرید که در اعتراض به گرانی‌ها به راه افتاد، از طرف مردمی که خودشان زیر بار این گرانی‌ها بودند به تمسخر گرفته شد و اتفاقا طیف و طبقه‌ای از جامعه با آن همدلی کرد که کمتر زیر این فشار بود؛ ازجمله محمدباقر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت. چه شده بود؟ آیا همه‌چیز به خاطر این بود که سلبریتی‌ها از رئیس‌جمهور وقت در انتخابات دفاع کرده بودند و حالا باید در دشنامی که به سوءمدیریت‌های او نثار می‌شد هم سهیم می‌شدند؟ بعید است مساله فقط این باشد.

مشکل آنجا بود که مردم احساس کردند این جماعت و کسانی که به سبک زندگی آنها علاقه‌مند هستند، صدا دارند و مطالبات‌شان شنیده می‌شود، حال آنکه باقی جامعه بی‌صدا شده‌اند. مساله ضروری نان نادیده گرفته می‌شود اما 200 هزار تومان عوارض خروج از کشور، تا این حد غوغا به‌پا می‌کند. این بود که جامعه چنین واکنشی به سلبریتی‌ها نشان داد. اگر در آن دوران کسی فکر می‌کرد که دیگر هیچ‌کس در ایران سلبریتی‌ها را دوست ندارد یا اینکه لااقل در طبقات پایین اجتماع یا نقاط دور از مرکز، اینها هیچ جایگاهی ندارند، مقداری در تحلیلش زیاده‌روی کرده بود.

مردم در فضای مجازی، هنوز حرف از دهان یک سلبریتی بیرون نیامده، سوتی‌های او را می‌گرفتند و بدترین واکنش‌ها را به او نشان می‌دادند. اما بخش دیگری از همین مردم، دنبال ماشین فلان هنرپیشه می‌دویدند یا موقع عکس گرفتن با او اشک در چشمان‌شان جمع می‌شد. ما در بحث‌مان درون یک نسبیت محض نمی‌افتیم که امکان هر قضاوتی را بگیرد. بله! صدای غالب جامعه در آن دوره، یک واکنش فراگیر منفی به سلبریتیسم بود. این را نمی‌شود انکار کرد. دلیلش هم تبدیل شدن سلبریتی‌ها به نماد یک سبک زندگی، یک طبقه، یک طیف فکری و یک جهان برنده بود که صدای باقی طیف‌ها، طبقات و لایه‌های اجتماعی را می‌بلعید. حالا در اتفاقات شهریور 1401 که دامنه آن به مهر ماه هم کشیده، اوضاع کمی متفاوت است.

جریان اصلاحات که طی این سال‌ها لیدر مطالبات طبقه متوسط بود، به دلایل مختلفی که خارج از چهارچوب این متن هستند، مقدار زیادی از مرجعیت اجتماعی‌اش را از دست داده بود و از طرفی بعضی از مشکلات معیشتی، باعث همدلی‌هایی بین طبقه متوسط و سایر گروه‌های اجتماعی شد. حالا به ترتیبی که همه می‌دانند، مدتی است کشور درگیر اعتراضات و اغتشاشاتی نسبتا گسترده شده است. اعتراضاتی که سر ندارد، لیدر ندارد و از یک جایی به بعد، بیشتر از آن که معطوف به نتیجه باشد، فقط دنبال شدیدترین لحن برای بیان شدن و تخلیه روانی می‌شود. حالا همان علی کریمی که روزگاری نه‌چندان دور، نماد خفقان و بی‌صدا شدن بخشی از جامعه به نفع یک بخش دیگر بود، تبدیل می‌شود به تریبونی بلند و پرمخاطب که می‌توان از آن با شدیدترین لحن، به تخلیه روانی پرداخت. این دوره هم به احتمال قوی می‌گذرد و علی کریمی باز تبدیل می‌شود به همان آدمی که در روزهای عادی بود؛ مقداری طرفدار دارد مقدار دیگری بدخواه و چند برابر آن افراد بی‌تفاوت. اما مساله سلبریتیسم در این یک نفر یا تعدادی از افراد که طی این چند وقت اظهارنظرهایی تند کردند خلاصه نمی‌شود. آنها وقتی بخشی از جامعه دنبال چیزی به جز تخلیه روانی با شدیدترین و رکیک‌ترین لحن نبود، تریبون آنها شدند و این وضعیت هم می‌گذرد؛ اما مساله سلبریتیسم همچنان مساله ماست. البته نه‌تنها مساله ما، بلکه در بخش قابل توجهی از جهان تبدیل به مساله شده است.

سلاحی برای حواس‌پرتی

طبق جست‌وجوی پایگاه داده‌ای که توسط گرانت مک کراکن، متخصص انسان‌شناس انجام شده، در ایالات متحده بین سال‌های 1900 تا 1910، بازیگران آمریکایی 17 درصد از توجه فرهنگی جامعه به افراد مشهور را دریافت می‌کردند؛ کمی کمتر از مجموع فیزیک‌دانان، شیمی‌دانان و زیست‌شناسان. کارگردانان فیلم 6 درصد و نویسندگان 11 درصد از این توجه را دریافت می‌کردند. بین سال‌های 1900 و 1950، بازیگران 24 درصد و نویسندگان 9 درصد از پوشش را در اختیار داشتند. تا سال 2010، بازیگران 37% (بیش از چهار برابر توجه دانشمندان طبیعی) را به خود اختصاص داده بودند، درحالی‌که نسبتی که به کارگردانان و نویسندگان فیلم اختصاص داده شد به 3% کاهش یافت.

لازم نیست مصاحبه‌های زیادی را بخوانید یا تماشا کنید تا ببینید ویژگی‌های اصلی که اکنون در یک سلبریتی جست‌وجو می‌شوند، پوچی و زیبایی ظاهری هستند. آنها می‌توانند به‌عنوان یک صفحه خالی استفاده شوند که هر چیزی را می‌توان روی آن نمایش داد. به جز چند استثنا، به کسانی که کمترین حرفی برای گفتن دارند، بیشترین امکان مطرح شدن داده می‌شود.

این به یک توهم جمعی در بین جوانان منجر می‌شود که شانس معقولی برای مشهور شدن دارند. دیگر با ادیسون و تسلا و مندلیف مقایسه نمی‌شوند که شانسی برای خود نبینند، بلکه با آدمی از هر جهت حتی پایین‌تر از خودشان مواجه می‌شوند که تا این حد معروف شده و باورشان می‌شود که خودشان هم بتوانند به آن جایگاه برسند. یک نظرسنجی از نوجوانان 16 ساله در بریتانیا نشان داد که 54 درصد از آنها قصد دارند به افراد مشهور تبدیل شوند.

از لحاظ سیاسی هم نقشی برای آنها تعیین شده که گاه مورد تعارض با دانش سیاسی - اجتماعی و پختگی در تصمیم‌گیری قرار می‌گیرد. در این صحنه، سلبریتی نقش اصلی دیگری هم دارد: به‌عنوان سلاحی برای حواس‌پرتی. نظرسنجی منتشر شده در IJCS که قبلا به آن اشاره شد، همچنین نشان می‌دهد افرادی که بیشترین علاقه را به افراد مشهور دارند، در شرایط عادی، دارای کمترین درگیری با سطح جدی سیاست، کمترین احتمال اعتراض و کمترین احتمال رای دادن هستند. به نظر می‌رسد که این موضوع، ادعای مکرر و خود توجیه‌کننده رسانه‌های سرگرمی‌ساز جریان اصلی را مبنی بر اینکه سلبریتی‌ها ما را به مردم متصل می‌کنند، از بین می‌برد.

اما در همان سیستم مدیای غرب، به محض اینکه افراد مشهور، نقش تعیین‌شده خود را فراموش می‌کنند، سگ‌های جهنمی رسانه بر سر آنها رها می‌شوند. لیلی آلن زمانی که برای جان لوئیس تبلیغ می‌کرد عزیز رسانه‌ها بود. گری لینه‌کر وقتی به فروش غذای ناسالم به کودکان پای‌بند بود، پشت سد آهنینی از حفاظت قرار داشت؛ اما وقتی آنها با پناهندگان ابراز همدردی کردند، تکه‌تکه شدند. طبیعتا وقتی پول یک شرکتی را می‌گیرید، قرار است دیگر به فکر خودتان نباشید.

آینده ما با این مسائل درگیر خواهد بود و به علاوه، القائات سیاسی سلبریتی‌ها به خالی‌ترین ذهن‌های جامعه، مساله‌ای است که باید مورد توجه قرار بگیرد؛ یعنی تلقین سیاسی به خاکستری‌ها، نوجوانان و کسانی که طبق تحقیقات مورد اشاره در بالا، کمترین ایده سیاسی را دارند و به‌شدت توسط القائات سلبریتی‌ها آسیب‌پذیر هستند. باید به این مهم توجه کرد که سلبریتی بیشتر در حاشیه زنده است تا متن. اکثر افرادی که این روزها در اتفاقات شهریور و مهر 1401 بسیار فعال هستند، فوتبالیست‌های سابق، هنرپیشه‌های کم‌کار یا خارج از دور و افراد دیگری از این قبیل هستند. اساسا سلبریتی همین معنا را می‌دهد که در ادامه به معرفی دو سلبریتی معروف جهان، اولین و آخرین مورد آن پرداخته‌ایم.

از برنهارت تا کارداشیان

جامعه با سلبریتی‌ها چگونه رقم خواهد خورد؟ اگر عنوان سلبریتی را فقط با شاخصه شهرت بسنجیم شامل خیلی از افراد می‌شود و فقط مختص دوران قلدری رسانه‌های اجتماعی نخواهد بود. چهره‌های مشهور، مسافران سیاره دیگری به کره زمین نیستند. آن‌ها همیشه بوده و هستند و حرکات و سکناتشان محل کنجکاوی مردم است اما واقعیت این است که در جهان امروز میزان اقتدار سلبریتی قرن بیست‌ویکمی در نسبتی عمیق و ریشه‌دار با دنیای جدید رسانه بازتعریف می‌شود. یکی از نمونه‌های مشهور این جنس سلبریتی‌ها کیم کارداشیان است که بدون هیچ فعالیت و شاخصه مهمی، دنبال‌کنندگان زیادی در شبکه‌های اجتماعی دارد.

سارا برنهارت

این یک نمونه تاریخی از کسب شهرت است و برخی از او به‌عنوان اولین سلبریتی جهان یاد می‌کنند. سارا برنهارت در فاصله سال‌های 1844 تا 1923 زندگی کرد. او هنرپیشه تئاتر اهل فرانسه که عنوان «مشهورترین بازیگر زن تاریخ» را از آن خود کرده است. برنهارت دختر نامشروع یک روسپی یهودی بود و چون مادرش دوستش نداشت، از کودکی همواره طرد شده بود و برای همین همیشه به دنبال تشویق و تمجید دیگران می‌گشت. اوج محبوبیت او در دوران جنگ فرانسه و پروس بود. او با تبدیل اودئون به پناهگاهی برای سربازان مجروح و به زور پول و لباس گرفتن از اعیان و خواص به شهرت و محبوبیت خود افزود. این هنرپیشه تئاتر به خاطر صدای خوبش روی صحنه نمایش، طرفدارانی داشت اما شایعاتی در مورد زندگی خصوصی‌اش، باعث شهرت بیشتر او می‌شد. مثلا اینکه او پول خود را به وفور خرج می‌کرد، مجموعه‌ای از حیوانات خانگی عجیب‌وغریب داشت و حتی شایعه شده بود که او در تابوت می‌خوابد. یا مثلا می‌گفتند که کلاهی پرشده از خفاش به سر می‌گذاشته و جواهرات زیادی به خود آویزان می‌کرد. بعضی از لباس‌هایش از پوست چینچیلا و پلنگچه درست شده بودند. گفته مشهوری در مورد او است که او مدام پول کم می‌آورد، ولی خب، می‌توانست دوباره پول در بیاورد!

کیم کارداشیان

کیم کارداشیان هیچ هنر خاصی ندارد، نه خواننده است، نه بازیگر و نه ورزشکار. او فقط «هست». فریبندگیِ بدونِ اصالت که حتی در نزدیک‌ترین قلمروی انسانی به خودش، یعنی دنیای مُد، همچنان بیگانه‌ای غریب است. کارداشیان حضور قابل توجهی به صورت آنلاین و در بسیاری از پلتفرم‌های اجتماعی از جمله صدها میلیون دنبال‌کننده در توئیتر و اینستاگرام دارد. کیم و خواهرانش مالک فروشگاه‌های زنجیره‌ای لباس با نام «دش»، و یک «فروشگاه سبک زندگی» به نام کارداشیان «کِی‌اوس» در لاس وگاس هستند. لباس‌های آنها و لاک ناخن‌هایشان (با برند کارداشیان کالرز) در فروشگاه‌های زنجیره‌ای سیرز (با نام مجموعه کارداشیان) و شبکه تلویزیونی «کیو وی. سی» (با نام کی دش) فروخته می‌شود. نقطه آغازین شهرتی که برای کارداشیان شکل گرفت در نتیجه، کنجکاوی عمومی شدیدی بود که در مورد امور خصوصی او به وجود آمد. انتشار نوار جنسی کیم کارداشیان با خواننده رپ ری جی در سال 2003 او را به سطح جدیدی از شهرت رساند که منجر به جلد مجلات، معاملات کتاب و سریال‌های تلویزیونی شد.