روایتی از سراینده ایلیاد و ادیسه در متنی از تمدن اسلامی
جمال الدین قفطی در تاریخ الحکما شرح حال مختصر و جذابی از هومر سراینده ایلیاد و ادیسه را به دست داده است. قفطی کتابشناسی قهار بود و منابع نایاب بسیاری را در اختیار داشت.
جمال الدین قفطی در تاریخ الحکما شرح حال مختصر و جذابی از هومر سراینده ایلیاد و ادیسه را به دست داده است. قفطی کتابشناسی قهار بود و منابع نایاب بسیاری را در اختیار داشت.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: در تاریخ تمدن اسلامی شعرا از جمله حکماً بودهاند و نام شاعران عمدتاً با پیشوند حکیم همراه بوده است. به همین دلیل نیز در کتب و منابعی که اختصاص به معرفی حکماً و تاریخ زندگی آنان داشته، نام شعرای بسیاری نیز درج شود. شرح حالهای درج شده در این منابع از شعرا نیز جالب و خواندنی است. یکی از خواندنیترین آثار تاریخ حکماً کتاب «اخبار العلما باخبار الحکما» اثر جمال الدین قفطی که در آن شرح حال مختصر و جالبی درباره هومر، شاعر مشهور یونانی و سراینده ایلیاد و ادیسه وجود دارد. ابتدا با قفطی آشنا شوید:
مختصری در زندگی و آرا و افکار جمال الدین قفطی
جمال الدین ابوالحسن علی به سال 568 هجری قمری مطابق با زمستان 1172 میلادی در شهر قفط (در مصر) به دنیا آمد. هنگامی که اعراب مسلمان مصر را فتح کردند و این کشور باستانی به تحت سلطه خلفا درآمد، شهر قفط موقعیت مناسب و مساعدی به دست آورد و یکی از بنیانهای تجارت در مصر شد. بازرگانان، مهاجران و زوار حج که عازم جده و عِذاب و دیگر شهرهای عربستان میشدند، یا اینکه قصد سرزمین هند را داشتند و همچنین مسافرانی که از هند، عربستان و دیگر بلاد عازم مصر و مغرب و بلاد اندلس میشدند، همه از این شهر عبور میکردند. به همین دلیل این شهر به سرعت رو به آبادانی نهاد و مردمانش به ثروت رسیدند و بسیاری از دانشمندان دنیای اسلام به این شهر روی نهاده و حلقههای درس تشکیل دادند.
از جمله ادبایی که در حلب با قفطی روابط دوستانه پیدا کردند، «یاقوت حموی» بود. قفطی در ایام وزارت خود با یاقوت که از ایران به دلیل هجوم سیل آسای مغولان گریخته و گریزان و دربهدر خود را به حلب رسانده بود، آشنا شد و وی را در سرای خویش پذیرفت و به او بسیار مهربانی کرد. یاقوت نیز در تالیفات خود از او با تجلیل یاد کرده است
جمال الدین که به واسطه تولد در این شهر به قفطی مشهور است، قسمتی از ایام کودکی را در همینجا گذراند و پس از آن هنوز خردسال بود که همراه پدر به قاهره مهاجرت کرد. این ایام قاهره کانون علما و گنجینه کتابهای پربها بود. جمال الدین در قاهره اوقات خود را یکسره وقت دانشاندوزی کرد و به محضر علمای بسیاری راه یافت. سپس به اسکندریه مهاجرت کرد تا بتواند در درس یکی از دانشمندان عصر به نام ابوطالب سِلَفی حاضر شود. پس از آن شوق دیدار دوباره وطن در دلش افتاد و با کولهباری از دانش و علم به قفط بازگشت.
با حضور دوباره در قفط به مناظره با دانشمندان پرداخت و مباحثه با برخی را نیز آغاز و از محضر برخی دیگر نیز کسب فیض کرد. در ادامه دوباره برای مدتی کوتاه به قاهره بازگشت تا اینکه پدرش یعنی قاضی اشرف، به امیری بیت المقدس رسید و همراه او رهسپار آن دیار شد و با علمای آنجا به مجالست پرداخت و از محضر آنان کسب فیض کرد. اما اوضاع دگرگون شد و با تغییر ملک، قاضی اشرف مورد غضب قرار گرفت و به ناچار شبانه به «حران» عزیمت کرد. با اینکار آرامش از قفطی سلب شد و او به ناچار به حلب رفت.
صلاح الدین ایوبی در زمان حیات خود حکومت حلب را به پسرش غازی معروف به «ملک ظاهر» واگذار کرده بود. وی پس از پدر نیز همچنان حکومت حلب را نگه داشت و اولادش نیز به وراثت جانشین وی شدند. به همین دلیل این شهر از فتنههایی که میان جانشینان صلاح الدین در مصر و عراق و شام برپا شده بود، دور ماند. این امنیت و آرامش موجب شد که علما به حلب کوچ کنند و قفطی که در آرزو و جستوجوی چنین محیطی بود، در حلب ماند و بر علم خود افزود و سرمایه علمی تالیفات مهم و متعدد آینده خود را فراهم ساخت و با پیوستن به جمع علما و مناظره با ادبا در فنون ادب نیز ورزیده شد.
قفطی در اوایل اقامت خود در جلب از حمایت فارس الدین میمون قصری برخوردار بود و این شخص در سابق از امرای لشکر درباره ایوبیان در مصر بود و با پدر قفطی روابط دوستانه داشت. به اصرار همو، قفطی به مشاغل دیوانی نیز کشیده شد.
اما از جمله ادبایی که در حلب با قفطی روابط دوستانه پیدا کردند، «یاقوت حموی» بود. قفطی در ایام وزارت خود با یاقوت که از ایران به دلیل هجوم سیل آسای مغولان گریخته و گریزان و دربهدر خود را به حلب رسانده بود، آشنا شد و وی را در سرای خویش پذیرفت و به او بسیار مهربانی کرد. یاقوت نیز در تالیفات خود از او با تجلیل یاد کرده است.
همانطور که اشاره شد اقامت در حلب، قفطی را بر خلاف میلش به مشاغل دیوانی کشاند. دوست خانوادگی و حامی او یعنی فارس الدین میمون والی قدس و نابلس از وی خواست تا کتابت دیوان او را برعهده گیرد. وی این پیشنهاد را علیرغم میل باطنیاش پذیرفت. این وضع تا درگذشت میمون ادامه داشت. از آن پس قفطی به خانه خود بازگشت و گوشهگیر شد و از مردم برید و همه اوقات خود را صرف مطالعه و استنساخ کرد. اما این وضع دوامی نداشت، چرا که به خواهش ملک ظاهر قفطی به ناچار عهدهدار وزارت او شد و تا درگذشت ملک ظاهر (به سال 613) در آن شغل ماند.
قفطی علاقه سرشاری به جمع آوری کتب داشت. گویند که کتابفروشان و ناسخان از هر جا به محضر وی میآمدند و کتاب عرضه میکردند و وی کتابها را به دو برابر بهای پیشنهاد شده و قیمتهای مضاعف میخرید و هر کتابی را که به دستش میرسید، مطالعه میکرد و مطالبش را به ذهن میسپرد
هنگامی که عزیز فرزند ملک ظاهر به سلطنت رسید، قفطی دوباره به خانهاش بازگشت و بار دیگر انزوا گزید و تا سال 616 را در انزوا به سر برد. سپس برای سومین بار و باز بدون میل باطنیاش متعهد امور دیوانی شد و تا سال 628 هجری قمری در منصب وزارت ماند و در تمام این مدت با حسن تدبیر به اداره امور پرداخت. سرانجام اما از خدمت دیوانی که سد راه مطالعه و دانش اندوزی آزادانه او بود، به ستوه آمد و استعفا کرد و بار دیگر برای مطالعه بدون دردسر به خانه خویش بازگشت و امور خود را به مطالعه و تألیف گذراند، اما این نیز خیالی خوش بود.
چون ملک عزیز دوران خردسالی را پشت سر گذاشت و شخصاً عهدهدار امور مملکت شد، به جهت اعتمادی که به دانش و بینش قفطی داشت، وی را مجدداً به وزارت دعوت کرد و زمام اختیار دولت را در کف کفایت او قرار داد. قفطی به ناگزیر وزارت ملک جوان را تعهد کرد و باز به اداره امور پرداخت تا اینکه عزیز هم درگذشت و پسرش ناصر در هفت سالگی به جای وی نشست و قفطی به ناچار وزارت سلطان خردسال را نیز تعهد کرد و تا پایان زندگی با نهایت تدبیر و وفاداری و نیکنامی و حرمت در آن منصب به سر برد تا اینکه در 13 رمضان سال 646 هجری قمری مطابق با دسامبر سال 1248 میلادی به رحمت حق رفت و در حلب به خاک سپرده شد.
قفطی به روایت یاقوت حموی
قفطی با هوش سرشار و حافظه قوی و اطلاعات وسیع خود یکی از تواناترین نویسندگان و بزرگترین مورخان عالم اسلام به شمار میرود. یاقوت شخصیت او را چنین توصیف کرده است:
«من در حلب به محضر او پیوستم و او را شخصیتی یافتم بسیار فاضل، بسیار بزرگوار، ارجمند، بخشنده، گشادهرو و خوش سیما. من در سرای او که محفل ارباب فضل و دانش بود، بسر میبردم. هرگز ندیدم کسی فنی از فنون علم، مانند نحو، لغت، فقه، حدیث، علم قرآن، علم اصول، منطق، ریاضی، نجوم، هندسه، تاریخ و جرح و تعدیل (از اصطلاحات خاص علم رجال است) از وی بخواند و او به بهترین وجه بدان قیام نکند.»
علاقه سرشار قفطی به جمع آوری کتاب / کتابخانهای شاهکار داشت
قفطی علاقه سرشاری به جمع آوری کتب داشت. گویند که کتابفروشان و ناسخان از هر جا به محضر وی میآمدند و کتاب عرضه میکردند و وی کتابها را به دو برابر بهای پیشنهاد شده و قیمتهای مضاعف میخرید و هر کتابی را که به دستش میرسید، مطالعه میکرد و مطالبش را به ذهن میسپرد. اغلب مورخان علاقه مفرط قفطی به گردآوری کتب مختلف را متذکر شدهاند.
علاقه این مورخ بزرگ به کتاب به حدی بود که مهمترین اثر خود یعنی «اخبار العلما باخبار الحکما» (که به تاریخ الحکما مشهور شده) هرجا به داشتن کتاب نایابی اشاره کرده، جملهای در شکر خدا بر زبان رانده است. علاقه سرشار قفطی به کتاب موجب شد که وی در دستگاه خویش یکی از پربهاترین و غنیترین کتابخانههای خصوصی را که دارای چندین هزار مجلد کتاب بود، فراهم آورد و چون وارثی نداشت کتابخانه خود را که قیمت و ارزش آن معادل پنجاه هزار دینار بود، پس از خود به ملک ناصر، پادشاه حلب تقدیم کرد.
آثار و تالیفات قفطی
قفطی با آنکه زندگی آرامی نداشت و مدام در دستگاه دیوانی به خدمت مشغول بود، اما هر زمانی که پیدا میکرد به امر تألیف مشغول میشد. او زمانی که در حلب و تحت حمایت فارس الدین میمون میزیست کتاب «اخبار العلما باخبار الحکما» را تألیف کرد که مهمترین اثر اوست و بهترین مأخذ است در تاریخ حکمای یونانی زبان و بهترین سند در سنن حکمای اسلام.
متأسفانه بسیاری از آثار قفطی در دل تاریخ جا مانده و به عصر ما نرسیده است و حتی همین کتاب «تاریخ الحکما» نیز به طور کامل برجای نمانده است. از دیگر آثار او میتوان به این کتابها اشاره کرد: «اخبار المتیمین»، «اخبار الموحدین من الشعرا»، «اخبار مصر مِن ابتدائها الی ایام صلاح الدین»، «الانیق فی اخبار ابن رشیق»، «اخبار السلجوقیه منذ ابتدائهم الی نهایه»، «تاریخ الیمن»، «الذیل علی انساب بلاذری»، «الرد علی نصاری فی مجامعهم»، «نهزه الخاطر و نزهه الناضر فی أحاسن ما نقل من ظهور الکتب»، «تاریخ المغرب و من تولاه من أتباع ابن تومرت»، «تاریخ محمود بن سبکتکین و بنیه الی حین انفصال الأمر عنهم» و...
مختصری درباره کتاب تاریخ الحکما
همانطور که اشاره شد نام کامل این کتاب «اخبار العلما باخبار الحکما» است. متن کامل آن متأسفانه در دست نمانده است و آنچه به عصر حاضر رسیده، نسخهای است که بوسیله محمد بن علی بن محمد خطیبی زوزنی در سال 647 هجری، یعنی یکسال پس از درگذشت قفطی، اختصار شده است و همین متن مختصر است که در کتب مختلف به نامهای مختصر الزوزنی، المنتخبات و الملتقطات من کتاب تاریخ حکماً، مختصر کتاب تاریخ الحکما و الفلاسفه و... مشهور شده است.
مطالبی که در کتاب «تاریخ الحکما» قفطی آمده از این قرار است: ذکر سرگذشت حکماً، ذکر روابط آنها با معاصران خود، ذکر آثار و تالیفات حکماً، ذکر کسانی که آثار برخی از حکماً را به زبانهای دیگر ترجمه کردهاند، ذکر کسانی که بر آثار حکماً شرح و تفسیر نوشتهاند، ذکر خصوصیات اخلاقی و بیان مختصری از روش و سنن و عقاید حکماً و گاهی نیز بیان شکل و خصوصیات جسمی حکماً
در این کتاب نام و احوال و آثار 415 نفر از حکماً که چهار فقره از آن، گروهی و متعدد است، درج شده و این احوال گاهی مفصل است و گاهی بسیار کوتاه. قفطی تاریخ خود را به نثری فصیح و مرسل و شیوا نگاشته و منابع اخبار را هرجا لازم دیده ذکر کرده و حق فضل متقدم را رعایت کرده است و هرگاه اشتباه یا تناقض در مطالب مشاهده کرده با ذکر ادله در اصلاح آن کوشیده است.
کتاب در سه قسمت تألیف شده است: در قسمت اول که ترتیب مبنی بر حرف اول نامهاست، شرح حال 354 نفر از حکماً روایت شده است. در قسمت دوم که ترتیب مبنی بر کنیه حکمای اسلامی است 46 نفر و در قسمت سوم که ترتیب مبنی بر کنیه ابنا است، 15 نفر از حکماً معرفی شدهاند. با آنکه در کتاب تاریخ حکماً هدف اصلی شرح احوال و ذکر آثار حکماست و طبق اصول از بحث و نظر در عقاید حکماً خودداری شده، ولی قفطی مانند برخی از مورخان اسلامی، هرجا نظر حکیمی را با مبانی دین منطبق نیافته، مثلاً اگر حکیمی قائل به وجود بعد از عدم و نشور بعد از فنا و در نتیجه معتقد به روز رستاخیز نبوده، به زندقه او اشاره کرده است و نیز مانند مورخان اسلامی نخستین طبابت را به پیامبران نسبت داده و ادریس نبی را نخستین پزشک نامیده است.
نام بسیاری از مراکز علمی و بیمارستانها از جمله نام بیمارستان جندی شاپور مکرر در این کتاب آمده و پزشکانی که در این مرکز علمی تعلیم و تعلم میکردهاند به حسن شهرت و حذاقت ستوده است. افسانهای نیز درباره چگونگی بنای جندی شاپور که در آن روزگار شایع بوده در این کتاب نقل شده است. حتی در برخی از موارد تاریخ نویسی را کنار گذاشته و درباره کتاب مشهور تاریخ اظهار نظر کرده و خواننده را به بهترین کتاب رهنمون شده است.
به طور کل مطالبی که در کتاب «تاریخ الحکما» قفطی آمده از این قرار است: ذکر سرگذشت حکماً، ذکر روابط آنها با معاصران خود، ذکر آثار و تالیفات حکماً، ذکر کسانی که آثار برخی از حکماً را به زبانهای دیگر ترجمه کردهاند، ذکر کسانی که بر آثار حکماً شرح و تفسیر نوشتهاند، ذکر خصوصیات اخلاقی و بیان مختصری از روش و سنن و عقاید حکماً و گاهی نیز بیان شکل و خصوصیات جسمی حکماً.
چه بسیار حکایات شنیدنی از سنن تدابیر اطبا در معالجات، اصابات منجمان در پیشگوییها، کارهای مهندسان، لطایف مترجمان و شعرا، مراسم دربارها، رفتار مردم با همدیگر، مهمانیها، دوستیها، کینهتوزیها، شوخیها، مباحثات علمی در این کتاب نقل شده که نه فقط رغبت مطالعه را بیشتر میکند، بلکه خواننده از سیاحت در اجتماعات گذشته و شنیدن احوال مردم نیز لذت میبرد و از آن میآموزد و عبرت میکند. به عنوان مثال در این کتاب یک سیاهه کامل از درآمد سالانه طبیب، وضع مالی اطبای دربارها، چگونگی مسابقه پزشکی میان اطبا، چگونگی فرستادن پزشک به دهکدهها و زندانها، طرز تشخیص بیماری و... حکایاتی شنیدنی نقل شده که خواننده را به شگفتی وا میدارد.
در این کتاب نیز مانند دیگر کتب تاریخ حکماً، تعداد اطبا یعنی آن دسته از حکماً که به طب بیشتر مشهور بودند، نسبت به صاحبان صنایع دیگر بیشتر است. اگر بخواهیم تقسیم بندی کنیم باید بگوییم که در این کتاب 150 نفر از حکمای معرفی شده طبیب، کحال، داروشناس یا جراح هستند و الباقی شامل این شخصیتهاست: 90 نفر از فلاسفه، 79 نفر ریاضیدان و علمای هیأت و هندسه، 67 نفر از منجمان، 15 نفر ادیب، مترجم و یا شارح، چهار نفر از متکلمان، سه نفر از کیمیاگران، دو نفر خطیب و در نهایت دو نفر موسیقیدان.
در سال 1099 هجری مترجمی ناشناس به تشویق شاه سلیمان صفوی کتاب «تاریخ الحکما» را به فارسی ترجمه کرد و این ترجمه شرح حال 410 نفر از حکماست. این نسخه به کوشش بهین دخت دارایی اصلاح و به سال 1348 منتشر شد و چاپ دوم آن به سال 1371 توسط انتشارات دانشگاه تهران در دسترس مخاطبان قرار گرفت. اکنون شرح حال مختصری از هومر سراینده مشهور ایلیاد و ادیسه را به نقل از این کتاب در ادامه بخوانید:
اومیرس شاعر یونانی به روایت قفطی
از شعرای یونان است و از فنون منطق، خصوص، صناعت شعر (*) را فن خویش ساخته، آن را به حد کمال رسانید. گویند شخصی موسوم به «انابوالماجن» نزد او آمده التماس نمود که مرا هجوی بگوی، تا به آن مفاخرت نمایم، چون اهلیت مدح چون تویی ندارم. «اومیرس» گفت: هرگز این کار را نکنم. آن شخص گفت: خواهم رفت و روئسای یونان را خبر خواهم داد که تو نتوانستی مرا هجو گفت. پس اومیرس علی البدیهه در جواب گفت: حکایتی به ما رسیده که در جزیره قبرس سگی خواست که با شیر مقاتله نماید و شیر را از برابری او عار آمد. به مقاتلت او راضی نشد. پس گفت او را سگ که اینک میروم و سباع را خبر میدهم به ضعف و عجز تو. شیر بخندید و گفت: سرزنش سباع مرا به نکول از مبارزت تو، نزد من خوشتر است از آنکه شارب خویش را به خون چون تویی آلوده گردانم.
پینوشت
* ارسطو منطقیاتش را در 6 رساله جمع کرد و نام آن را «ارگانون» گذاشت. در قرن سوم پس از میلاد، فرفوریوس، فیلسوف نوافلاطونی بر 6 رساله ارسطو مقدمه معروفی نوشت که در تمدن اسلامی و نزد حکمای مسلمان به «ایساغوجی» یا «المدخل» معروف شد. اما شارحان و مفسران دو رساله «ریطوریقا» و «پوئتیک» یا بوطیقا (فن شعر) را نیز به ارگانون اضافه کردند. نزد حکمای مسلمان برهان، جدل، سفسطه، خطابه و شعر، ذیل نامی به نام «صنایع خمسه» مشهور شد. نمیتوان درباره درست یا غلط بودن این کار یعنی اضافه کردن ریطوریقا و بوطیقا به منطقیات ارسطو که توسط شارحان و حکمای مسلمان صورت گرفت، اظهار نظر کرد، اما این کار باعث شد که فن شعر و نقد شعر و به طور کل کار شاعران در زمره منطق قرار گیرد.
***
برای مطالعه دیگر قسمتهای پرونده جانهای آشنا روی این نشانی کلیک کنید.