روایت تشنگی
وقتی مقداری آب برای ما آوردند آن را به معصومی دادیم اما از خوردن امتناع کرد و گفت: «به خدا قسم جرعهای از این آب نخواهم خورد تا همانند جدم با لب تشنه سفر کنم.»
به گزارش ایسنا، بیتاله معصومی نهم شهریور 1347 در منطقهای محروم به نام «تنگ تامرادی» از توابع شهرستان بویراحمد علیای استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد. 13 ساله بود که در سال1360 به جبهه اعزام شد. جبهههای غرب برای مقابله با کومله و دموکرات گام اول ورود او به جبهه را رقم زد.
پس از اینکه آرامش نسبی در جبهههای غرب برقرار شد به دلیل اینکه در جنوب به نیرو نیاز بود، در جبهه خوزستان حضور یافت. در عملیاتهایی که در مناطق فاو و بصره روی داد حضوری فعال و شجاعانه داشت تا پس از مدتها مبارزه و دفاع جانانه در پی مجروحیت در ادامه عملیات «والفجر 8» در سال 64 به اسارت رژیم بعثی درآمد.
علیرحم دستیاران از همکلاسیها، همرزمان و هماردوگاهی بیتاله معصومی است. او روایت میکند: 23 اسفند سال 1364 در منطقه فاو و بصره در یک حمله غافلگیرانه دشمن درحالی که در سنگر کمین بودیم مهمات ما باتوجه به هجمه آتش پاتک دشمن تمام شد و 40 نفر از همرزمان ما شهید شدند و ما نیز اسیر دست بعثیها شدیم.
وقتی خبر شهادت همرزمان را به بیتاله رساندم در حالی که خودش از ناحیه شکم، ترکش خورده بود برای مظلومیت همرزمانش اشک ریخت. با پیشروی دشمن، اسیر شدیم. شب بعد، قرار شد اسرا را به غیر از زخمیها به بغداد ببرند که معصومی با شنیدن این خبر دل مضطرب و نگران شد که همه دوستانم را خواهند برد و من تنها میمانم، اما من به او دلداری دادم که من هم در کنارتان خواهم ماند.
معصومی از شدت درد به خود میپیچید و عطش و تشنگی در نزدیکرین مسیر به کربلا داد اسرا را درآورده بود. وقتی طلب آب برای زخمیها و کاروان میکردیم ما را کتک میزدند. وقتی مقداری آب آوردند آن را به معصومی دادیم اما از خوردن امتناع کرد و گفت: «به خدا قسم جرعهای از این آب نخواهم خورد تا همانند جدم با لب تشنه سفر کنم.» و در نهایت با لب عطشان شهید شد.
بعثیها وقتی برای بردن پیکر شهید معصومی آمدند، به تمسخر گفتند: «میخواهیم ببریمش کربلا نزد امام حسینتان خاکش بکنیم.» پیکر او هنوز به وطن باز نگشته است.
انتهای پیام