یک‌شنبه 4 آذر 1403

روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود!

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود!

کتاب «پاییز آمد» دربرگیرنده خاطرات فخرالسادات موسوی همسر سردار شهید احمد یوسفی فرمانده بسیج زنجان است که فرازها و خاطرات جسورانه‌ای را از زندگی این‌زن جهادگر شامل می‌شود.

کتاب «پاییز آمد» دربرگیرنده خاطرات فخرالسادات موسوی همسر سردار شهید احمد یوسفی فرمانده بسیج زنجان است که فرازها و خاطرات جسورانه‌ای را از زندگی این‌زن جهادگر شامل می‌شود.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: نشست رونمایی از کتاب «پاییز آمد» به نویسندگی گلستان جعفریان از نویسندگان مطرح حوزه دفاع مقدس و روایت فخرالسادات موسوی همسر شهید سردار احمد یوسفی فرمانده بسیج زنجان با حضور نویسنده کتاب، همسر و فرزند شهید، و عوامل سوره مهر و خبرگزاری مهر برگزار شد. در این نشست به معرفی کتاب و چگونگی شکل‌گیری آن از منظر نویسنده، همسر و فرزند شهید پرداخته شد و در خصوص محتوای آن تبادل نظر گردید.

قبل از هرچیز باید گفت زنان نقش به‌شدت مهم و اثر گذاری در دفاع مقدس داشته‌اند و خیلی‌هایشان در جایگاه همسران شهید زینب‌وار توانستند رسالت شهدا را به خوبی حفظ و در جهت آگاهی نسل‌های بعد تقویت نمایند و ادامه دهند. روایت از جنگ، خاصه دفاع مقدس دو وجه کلی و مهم دارد، یکی بعد خود شهدا و شخصیت و مسلک آن‌ها و یکی هم بعد خانواده و به طور اختصاصی همسران شهدا و شخصیت و جایگاه آن‌هاست. بیان خاطرات و روایت از زندگی شهدا همیشه سخت بوده و از زبان همسرانشان سخت‌تر! اما این روایت‌ها لازمه و ضرورت تبیین راه و روش درست در مسیر تعالی آرمانی انقلاب و وطن پرستی است.

در ادامه و در این نشست در خصوص یکی از این خاطرات و شخصت‌های آن بیشتر خواهیم خواند و آشنا خواهیم شد.

*چگونگی شکل‌گیری نگارش کتاب از زبان همسر شهید

این نشست در ابتدا با سخنان همسر شهید، فخرالسادات موسوی با بیان مختصری در خصوص چگونگی شکل گیری و نگراش کتاب شروع شد و او اینگونه گفت که: در شهر خودمان زنجان، از زمان‌های خیلی قبل بسیاری می‌دانستند که من خاطراتی از دوران جنگ دارم و اصرار می‌کردند که آن را بنویسید و چون خودم شخصی هستم که دوست ندارم زیاد دیده بشوم و قبول نمی‌کردم چنین پیشنهادهایی را، تا اینکه به اصرار حوزه هنری زنجان قبول کردم که خاطراتم ثبت بشود، البته خاطراتی که در کتاب منتشر شده تنها بخشی از خاطرات من از آن دوران است. و نحوه ثبت این خاطرات در خود حوزه هنری میسر نشد تا اینکه با خانم جعفریان (نویسنده کتاب) در این زمینه آشنا شدیم و با کمک و لطف ایشان شروع به ثبت آن کردیم.

*هدف از ثبت این خاطرات چه بوده است؟

خانم موسوی در ادامه در خصوص دلیل روایت و ثبت خاطراتشان اینگونه شرح دادند که، البته هدف من از ثبت این خاطرات و نگارش این کتاب بیان یک عقبه‌ی روحی، عاطفی و فکری عمیق از سمت همسران شهدا است که حتی بعد از سال‌ها از شهادت شوهرانشان همچنان درگیر آن حال و هوای معنوی، عاطفی و آرمانی دوران جنگ و زندگی مشترک با شهید هستند و اینطوری نیست که در حد یک فاتحه خوانی و یادبود برایشان طی شود بلکه تا آخر عمر درگیر آن خواهند بود و درست است که جنگ فروکش کرده اما همچنان آتش این جنگ، جراحت فراغ و عقیده‌ای که برایش شهید داده‌ایم در دل همسران و فرزندان شهدا شعله‌ور است و این حس در وجودشان تا همیشه خواهد بود، به همین دلیل بود که من موافقت کردم تا این خاطرات در تاریخ ثبت و ضبط گردد.

*مظلومیت همسران شهدا در ثبت و انعکاس خاطرات‌شان

همسر شهید یوسفی در رابطه با مشکلات ثبت خاطرات و انعکاس آن‌ها اینطور گفتند که: ما همسران شهدا در ثبت خاطرات‌مان از جنگ و زندگی با شهدا تا حدودی مظلوم واقع شده‌ایم! و اتفاقاتی که برایمان در زندگی مشترک و قبل و بعد از شهادت افتاده را نتوانستیم آنگونه که باید و شاید انعکاس دهیم، علت آن هم برمی‌گردد به یکی تقید به یکسری مسائل و حدود عرفی و یکی دیگر اینکه از ما سوال نشده و مورد پرسش قرار نگرفته و همسران شهدا هم هیج کجا بازگو نکرده‌اند و این روایت‌ها در انزوا مانده است و دلیل اصلی نگارش این کتاب از انزوا خارج کردن چنین خاطراتی بود و در عرض این دو سال که کارهای ثبت و نگارش کتاب طول کشید، با وجود نامساعد بودن حال روحی من، خانم جعفریان زحمات زیادی در این رابطه کشیدند تا به بار بنشیند و حاصل آن شد کتابی به نام «پاییز آمد».

*علت نام گذاری کتاب چه بود؟

خانم موسوی در پاسخ سوالی در خصوص دلیل نام گذاری کتاب اینگونه عنوان کردند که: چون آشنایی من با شهید در پاییز صورت گرفت و زمان شهادت ایشان هم مصادف شد با پاییز به همین خاطر قرار شد اسم کتاب بشود «پاییز آمد».

*دلیل نامساعت بودن شرایط روحی همسر شهید در مدت نگارش کتاب چه بوده است؟

همسر شهید در پاسخ به پرسشی مبنی بر علت اینکه در صحبت‌هایتان فرمودید در این دو سال نگارش کتاب حال روحی مساعدی نداشتید چه بوده، تصریح کردند: همه همسران شهدا پس از شهادت همسرشان دچار یک خلأ عاطفی و روحی می‌شوند و با حس فراغ او همچنان پس از سال‌ها درگیر هستند، من هم از این قاعده مستثنا نبودم و مدام با شهید در حال زندگی هستیم و آن‌ها در زندگی ما حضور دارند که مرور برخی خاطرات بسیار شیرین است و تداعی برخی دیگر زجرآور! و این حس و حال‌ها کم و بیش در میان همه همسران شهدا هست، در یکی کمتر و یکی بیشتر؛ و با توجه به اینکه خودم آدم بشدت عاطفی و احساسی هستم، همچنان به حالت برجسته و پیوسته‌ای این شرایط در من بروز و ظهور دارد.

*خاطرات چگونه ثبت و ضبط شد و چقدر طول کشید؟

فخرالسادات موسوی در خصوص نحوه پیاده سازی خاطرات و مدت زمان آن به خبرنگار ما اینگونه پاسخ دادند که، خاطرات بنده توسط خانم جعفریان بصورت صوتی ضبط و با قلم شیوای ایشان به نگارش درآمد، هرچند بیان خاطرات کمی پس و پیش بود اما در طول تقریبا دو سال ثبت و در طول این زمان ایشان هر از چندگاهی به زنجان سفر می‌کردند، چند روزی می‌ماندند و روایت‌ها پیاده سازی و به مرور به نگارش نهایی رسید.

*عشق چگونه مکرر می‌شود و با کیفیت می‌ماند!؟

نشست با صحبت‌های نویسنده اثر ادامه پیدا کرد و جعفریان صحبت‌های خودش را اینگونه شروع کرد که، ما باید در ابتدا به این سوال پاسخ بدهیم که چرا بعد از حدود چهل سال همچنان همسران شهدا درگیر چنین شرایط روحی هستند و خانم موسوی هم با گذشت این همه سال همچنان روایت از آن سال‌ها و خاطرات آن برای او سخت و سنگین بوده و به عینه دیدم که او هم در این دو سال بشدت دچار مشکلات روحی بودند و مبنای نوشتن این کتاب برایم این حالت وی بود که دیدم بشدت در تنهایی، سختی و فشار روحی هستند، و این نکته برایم بسیار مورد توجه قرار گرفت که این حس و حال در میان اکثر همسران شهدا که من روایت‌گر خاطراتشان بودم در خانم موسوی بیشتر بود و به‌نظرم یک تکلیف گردن ماست که بتوانیم هرچه بیشتر و بهتر روایت‌گر زندگی و خاطرات این شهدا و همسران‌شان باشیم.

و سپس جعفریان در ادامه قسمتی از مقدمه کتاب را اینگونه خواندند: پاییز می‌رسد که عاشق کند مرا، او قل داده است به قولش وفا کند؛ عشق‌های اوسطوره‌ای این‌طور ساخته می‌شوند، در زمانه بلا، در روزگار تنگی، وقتی قحط سالی می‌شود اندر دمشق! عشق‌هایی که می‌شود سال‌ها و سال‌ها بعد داستانش را تعریف کرد؛ عشق‌هایی که در دوری شکل گرفته‌اند نه در مجاورت، عشق‌هایی که روزها را برای وصل شمرده‌اند.

*پاییز آمد چطور شکل گرفت و چگونه تجربه‌ای بود!؟

نویسنده کتاب سخنان خود را این‌گونه ادامه داد که، به‌نظر من همسران شهدا واقعا عشق را مکرر کرده‌اند، برای همین است که بعد از چهل سال همچنان با خاطراتشان و یاد شهید درگیر هستند و همچنان این دوری برایشان رنج‌آور است. کتاب پاییز آمد، کتاب فخرالسادات موسی است، کسی که عشق را مکرر نموده و بعد از چهل سال گذشتن از آن هنوز هم عاشق مانده است.

نشست اولم با فخرالسادات دو و نیم ساعت طول کشید، وقتی از کودکی و خانه پدری و حال و هوای آن می‌گفت برق چشمانش نگاهم را خیره می‌کرد، نگاهی معصوم لبریز از شوق، اما همه چیز به این خوشی پیش نرفت و زمانی که روایت به احمد می‌رسید همه چیز تغییر می‌کرد، از شادترین لحظاتش با احمد هم می‌گفت پر از اشک و آه بود و فقط اشک می‌ریخت، در تمام جلسات دیدار این اشک‌ها تمامی نداشت، آنقدر گریه می‌کرد که خسته شده بودم و تمرکزم را از دست داده بودم و از فضای عادی زندگی خودم هم جدا شده بودم، یک کار جدید، دریای متلاطم! نمی‌دانستم چه کنم و مصاحبه را چگونه پیش ببرم، نگرانش بودم چون جراحی قلب باز هم انجام داده بود و می‌ترسیدم از این مصاحبه‌ها زخم تازه‌ای بر وجودش بنشیند.

در این فراموشی عشق عاشق برای پایمردی، بیشتر به یار نیاز دارد، یار ناموجود، یاری که جز اطوارش و جای خالی‌اش چیزی نداریم و با این همه همان‌قدر عزیز است که بود. اما وقتی یار نیست چطور می‌شود عشق را همچنان نگه داشت، این روایت عاشقی‌ست که عشق را مکرر می‌کند. همراهی و همدردی و نصیحت اصلا فایده نکرد، از جنس آتشی که درونش بود نبود، مستاصل شدم، تا اینکه قبل از یکی از سفرها به زنجان با علی پسر بزرگ‌اش که فخری می‌گفت هر وقت بی‌تاب احمد است و دلتنگ خلق او باید حتما به منزل علی برود و او را ببینید تا بتواند به زندگی عادی برگردد، با او تماس گرفتم و گفتم اگر قرار باشد حاج خانم انقدر در طول روایت اشک بریزم این کار را ادامه نمی‌دهم و نمی‌توانم چون زندگی عادی خودم هم تحت الشعاع قرار گرفته و گفتم این حالی که او دارد یا بخاطر این است که نتوانسته از چهل سال پیش تا بحال برای شهید عزاداری کند یا دارد چیزی را از من پنهان می‌کند!

شاید به من خرده گرفته شود که چرا به این درشتی صحبت کردم، واقعا چون شاید جنس عشق را نمی‌شناختم و نمی‌دانستم که عشق با عزاداری تمام نمی‌شود حتی در زمان خودش، و البته این را هم می‌دانستم که حرف خودم خیلی جدی نیست، چون عاشقم کارم شده‌ام، عاشق فخرالسادات شده‌ام، عاشق احمد شده‌ام و عاشق سبک و سلوک زندگی این آدم‌ها و مشتاق نگارش این کتاب شده‌ام، مشتاق احمدی که در اولین دیدارش با فخرالساداتی که به اندازه جانش دوستش دارد و دلش تاپ تاپ می‌کند که چطوری جواب بله را بگیرد، به او می‌گوید که ببین من نمی‌مانم و شهید می‌شوم، با من ازدواج کنی زندگی خیلی سختی در پیش خواهی داشت و این مسئله چقدر برای من نویسنده معما و پیجیده بود! وصال برای قرار است نه بی‌قراری، ازدواج حتی در دین ما برای آرامش است و نه تلاطم! من که نگارنده‌ی خاطرات دفاع مقدس هستم، بعد از بیست سال کار و تجربه که هنوز هم خیلی‌ها می‌پرسند مگر روایت‌های جنگ تمام نشده و به تکرار نرسیده؛ پاسخم همین است پیچیدگی آدم‌های جنگ و انتخاب‌هایشان و چرایی این نوع نگرش که چرا انتخابشان تلاطم است مگر با خودشان دشمن هستند یا خیلی نزدیک! این کتاب روایت عاشقی احمد یوسفی و فخرالسادات موسوی است، عشقی که چهل سال است زنده است، و آتش این عشق در غیاب یار مکرر گردیده است و اکنون با تولد پاییز آمد این عشق جاودانه خواهد شد.

* آیا عشقی که با آگاهی از جدایی با احتمال شهادت بوده است، بعد از شهادت باعث نفرت یا رنجش از شهید نشده است!؟

همسر شهید در پاسخ به این سوال گفت: من متنفر که نشدم، «اما یک‌بار او را در خواب دیدم و با گلایه پرسیدم، شما که ما را در این شرایط گذاشتی و رفتی فکر نکردی که ممکن است چه بلایی سر من و دو تا بچه‌هایت بیاید؟ احمد در عالم خواب به من گفت، من نرفتم و همینجا هستم ولی شما نمی‌بینید، حتی یادت هست هفته پیش قرار بود در جاده تصادف کنید و من نگذاشتم!» این موضوع برایم بشدت جالب و مهم بود، در واقع درست است که جسمی در کنار ما نیستند اما حضورش را حس می‌کنم و برایم دلنشین است.

*این فراق و دوری که همچنان همراه با عشق مکرر است را چگونه تاب می‌آورید و با سختی‌هایش کنار می‌آیید!؟

همسر شهید در این باره افزود: ازدواج ما از روی احساس و عاطفه نبوده و مسیر را از قبل آگاهانه انتخاب کرده بودیم، یعنی من می‌دانستم با این فردی که قرار است ازدواج کنم احتمال شهادتش، اسارتش و مفقود شدنش هست، برای همین آن زمان من به عرض و کیفیت زندگی فکر می‌کردم و نه طول و کمیت آن! من انتخاب‌ها و خواستگاران زیادی داشتم و می‌توانستم بروم با یک کارمند ازدواج کنم و زندگی روزمره‌ای داشته باشم، اما چون کیفیت از جهت معنوی و عشقی عمیق برایم مهم بود احمد را انتخاب کردم حتی با ذهنیت اینکه هر لحظه ممکن است او شهید شود و ماجرای ما تمام شود.

*محتوای این کتاب تا چه حد توانسته خود واقعی زندگی و آن حرارت آتش عشق و عقبه‌ی اعتقادی شما را بیان کند!؟

فخرالسادات موسوی تصریح کرد، با قلم توانای خانم جعفریان من احساس می‌کنم تا حدود زیادی اصل مطلب را بیان کرده‌ام و در این کتاب به خوبی به نگارش درآمده است و از نظر من هر آنچه در «پاییز آمد» درج شده مورد موافقت و تأیید من است.

*بیان از عشق و روابط عاشقانه شهدا و همسرانشان با خط قرمز و محدودیت مواجه است و شما در روایت آن این را حس کردید!؟

همسر شهید در این خصوص اضافه کرد، از نظر من مانعی وجود ندارد اما همانطور که می‌دانید عرفی که در ایران و شهرها و شهرستان‌ها وجود دارد کمی کار را سخت می‌کند، این کتاب با این موضوع شاید اولین نوع در استان و شهر من باشد و طبیعتا واکنش‌هایی در پی دارد و نمی‌دانم بازخوردش چه خواهد بود.

من خودم بیست و دو سال نظامی بودم و نمی‌دانم بازخورد این کتاب در میان همکاران نظامی چه خواهد بود.

* از همسر شهید پرسیدیم شما در صحبت‌هایتان فرمودید همسران شهدا مظلوم واقع شده‌اند و در بیان خاطرات زندگی‌شان با مشکل مواجه هستند، شما که به‌راحتی در این کتاب از خاطراتتان گفته‌اید و چاپ هم شده، منظورتان از این مظلومیت دقیقا چیست!؟

خانم موسوی ادامه داد، ببینید این کتاب برای تهران صرفا نوشته نشده و در همه شهرها توزیع خواهد شد و روایتی از یک دختر شهرستانی است که این اتفاقات برایش افتاده و خب در جای جای کشور تعصبات و عرف و اعتقادات متفاوت است و ممکن است هر جایی یه واکنش خاصی نسبت به این ماجرا داشته باشند و در استان ما شاید نشود به‌راحتی در خصوص این مسائل صحبت کرد، درست است که فضا باز شده است ولی در خصوص موضوع همسران شهدا همیشه یک گارد و ذهنیتی وجود دارد که باعث می‌شود خیلی از حقایق و وقایع عنوان نشود و ملاحظه شود، من در نسل خودم جسور بودم و کارهایی آن زمان در شهرستان می‌کردم که ممکن بود هیچ دختر هم نسل من جرأت انجامش را نداشته باشد.

و به عبارت دیگر باید بگویم که شهدا را همیشه کلیشه‌ای معرفی کرده‌اند و هر وقت حرف از خاطرات زندگی آن‌ها می‌شود توقع می‌رود یک موجود خیالی، دست نیافتنی از آسمان آمده معرفی شود که انگار هیچ زندگی عادی و روزمره نداشته، گویی نیازهای مادی برای او تعریف نشده و تصور از شهید یعنی یک شخص معصوم عاری از هر گناه و اشتباه! در حالی که چنین نیست و شهدا هم مثل سایر آدم‌های شهر زندگی عادی داشته و در روزمرگی کاملا معمولی به سر می‌بردند و شاید خیلی‌هایشان حتی اهل نماز شب یا مستحبات نبودند و در برخی موارد در روابط عادی و خصوصی‌شان بحث و تنش یا اشتباه هم داشته‌اند و در همین کوچه بازار زندگی می‌کردند، آرزوها داشته‌اند، و شخص بریده از دنیا و مادیات نبوده‌اند، اما نکته اینجاست که وقتی ماجرای جنگ پیش آمد شهدا اهم و مهم کردند و یکسری موارد را بر یکسری دیگر اولویت قرار دادند، از زندگی عادی و روزمره گذشتند و برای حفظ کیان و دفاع از مقدسات بار سفر بستند، ولی عده‌ای این را نمی‌خواهد در خصوص شهدا مطرح شود و همیشه تاکیدشان بر جنبه عرفانی و ملکوتی شخصیت شهداست که نکند اگر از زندگی عادی و خصوصی‌شان گفته شود از قداست شهید و هدف شهادتش کم می‌شود، که این غلط است. و نسل جوان به‌خاطر همین مسائل نمی‌تواند الگو برداری کند چون شهدا را دست نیافتنی تصور می‌کند.

حتی در خصوص همسران شهدا هم اصرار بر نگاه کلیشه‌ای و یک تقدس‌زایی کاذب است که همسران شهدا را در یک حریم خاص معنوی و روحانی تعریف می‌کنند و می‌خواهند اینگونه باشد، که نکند اگر از وضعیت معمولی زندگی مادی همسران شهید بگویند قداست و حرمت شهید زیر سوال برود، این دیدگاه اشتباه و مشکل ساز است.*نحوه آشنایی شما با شهید چگونه بوده، چون در صحبت‌ها و از متن کتاب متوجه شدیم شما شخصیت جسوری داشته‌اید و با دختران هم نسل خود متفاوت بوده‌اید!؟

همسر شهید یوسفی در این خصوص ابراز داشت، بنده از همان ابتدا علاقه زیادی به حضور در اجتماع و فعالیت‌های اجتماعی داشتم و در زمان انقلاب حضور جدی داشتم و پس از وقوع جنگ وارد حوزه فعالیت‌های بسیج و نظامی شدم، چیزی که در دختران هم نسل من خیلی نادر بود، احمد مدرس و فرمانده رزمی یگان ما بود و به بسیج سر می‌زد و در آنجا اولین بار او را دیدم، من مربی سلاح شناسی، تخریب و تاکتیک بودم و احمد مربی من بود و در آن بازه زمانی با هم همکار و در واقع استاد و شاگرد بودیم و در همان مراحل آموزش‌های نظامی بیشتر با هم آشنا شدیم. ما با هم همکار و مربی و شاگر بودیم، و در ادامه همراه و همدم هم شدیم ولی خب جنگ ما را از هم جدا کرد.

احمد برای ازدواج زن دوستش را واسطه کرد و فرستاد تا با من صحبت کند، و من در آن مقطع دبیرستانی بودم و اولش جا خوردم، چون دیدم قیافه‌ای جا افتاده دارد گمان کردم متأهل باشد، و بعدش گفتم اولا دارم درس می‌خوانم و دوما اگر من قبول کنم پدرم چون نظامی بوده قبول نمی‌کند دختر به یک نظامی بخاطر شختی‌هایش بدهد. پدرم لشکر هفتادوهفت خراسان فعالیت می‌کرد.

اجازه بدید خاطره‌ای از او تعریف کنم، یک‌بار من علی را باردار بودم و قرار بود برای آموزش به میدان تیر بروم چون آن روز افسر آموزش خانم نبود و به من گفتند به بروم، و قرار بود با سلاح برنو آموزش دهم و این سلاح ضربه و لگدش زیاد استف آن روز احمد مأموریت بود و پس از اینکه برگشته بود آقای صاحبی از احمد بابت حضور من در میدان تیر تشکر کرده بود و گفته بود چون مربی‌ها در مرخصی بودند همسر شما زحمت کشید و حضور پیدا کرد، وقتی برگشت خانه دیدم بشدت عصبانی‌ست و به من گفت من هیچ وقت مانع فعالیت تو نشدم ولی از این ناراحتم که پا به ما هستی و نباید در میدان تیر حاضر شوی چون برای بچه خطرناک است و آن روز ما حسابی با هم بحث و دعوا هم کردیم.

*دیدگاه فرزند ارشد شهید در خصوص کتاب و خاطرات مادر چیست!؟

از علی فرزند ارشد شهید در خصوص پدر و خاطراتی که از او دارد سوال کردیم و او اینگونه صحبت‌های خودش را شروع کرد: من در زمان شهادت پدر پنج سال بیشتر نداشتم منتها چون حافظه قوی دارم چیزهایی یادم مانده است. قبل از هرچیری این را بگویم که قبل از نگارش کتاب، مکرر من خودم دلم می‌خواست خاطرات مادر ثبت شود و حتی بارها کاغذ آوردم و مادر گفتند و من نوشتم، اما دو دل بودیم در ثبت و چگونگی انتشار آن! تا اینکه زمینه‌ای فراهم شد و از حوزه هنری برای این منظور آمدند و نحوه نگارش کتاب اینگونه شکل گرفت، منتها انگیزه من مقداری با انگیزه مادر از نگارش این کتاب متفاوت بود. من بیشتر انگیزم پرداخت به شخصیت حاج خانم بود تا پرداختن به شخصیت شهید یا رابطه شهید با همسرش، دلیلش هم این است که مادر چون شخصیت جسورانه خاصی داشته از همان زمان دختری و در زمانی که هم نسنالشان حتی اجازه بیرون آمدن از خانه را ندارند، حاج خانم با هفده هجده ساله در فضای انقلاب آرمان‌گرایانه فعالیت می‌کند و وارد حوزه نظامی و رزمی می‌شود و کم نظیر است چنین زنی در آن برهه! و در قسمت‌هایی از کتاب که نشان دهنده روحیه و فعالیت‌های او بوده مورد نظر من است و به‌نظرم پرداختن بیشتر به آن می‌تواند الگویی برای دختران نسل جدید باشد.

سالگرد شهادت پدر ششم مهر ماه است و زمان شهادت مصادف بود با عزای اباعبدالله و محرم که امسال هم مقارن با اربعین شده است.

در خصوص مادر این را بگویم که حاج خانم از همان اول تا کنون سر آرمان و اعتقاداتشان ایستاده و حتی پس از گذشت چند سال از شهادت پدر، ذره‌ای از افکار و عتقادات او تغییر نکرده، برخلاف برخی که به مرور دست‌خوش تغییراتی بوده است.

و این درایت پدرم را می‌رساند که کسی را برای زندگی انتخاب کرده که می‌داند خودش راه را پیدا کرده و پیش می‌رود، حتی در وصیت نامه شهید هم آمده که پدر به همه توصیه‌هایی می‌کند، حتی به پدر و مادرش، اما به همسر خودش هیچ توصیه‌ای نمی‌کند چون واقف بوده مادر نیازی به تذکر و تاکید ندارو و خودش به خوبی مسیر راه پیش می‌برد.

به‌نظرم برخلاف تمایل مادر که نمی‌خواهد این مسائل مطرح شود من تمایل داشتم عنوان شود و زوایای کامل شخصت مادر به صراحت بیان شود، چون به هر حال شهید در مقطعی زحماتی کشیده‌اند که قطعا جایگاه بالا و والایی دارند اما من جایگاه مادر را در این مسیر بالاتر می‌دانم.

*مدیریت جلسات ثبت خاطرات چگونه بود و به چه صورت پیش می‌رفت!؟

در ادامه نشست از نویسنده کتاب در خصوص چگونگی مدیریت جلسات ثبت و ضبط خاطرات با توجه به حال روحی همسر شهید پرسیدیم که جعفریان تشریح کرد: من با یک دوگانگی در شناخت شخصیت ایشان در طول مدت جلسات مواجه شدم و برایم بشدت جالب بود، اینکه از یک‌سو بشدت عاطفی و احساسی و دارای روحیه‌ای لیطف هستند و از سویی دیگر اهل فعالیت‌های پر چالش و کار با ادوات جنگی و رزمی و بنظرم این دو وجوه متفاوت و همزمانی آن در یک فرد عجیب و جالب است. من اصرار داشتم عکسی از او روی جلد کتاب چاپ بشود که نشان دهنده زنانگی و مادرانگی اوست و در عین حال در روایت کتاب متوجه می‌شویم در عین دخترانگی و زنانگی با همه حس‌های لیطفش و احساست سرشار، اما او همزمان عاشق اسلحه و کلت کمری و رزم هم هست و در عین حال نگران ست شدن لباس و کفش‌هایش بوده و این نقطه عطف نگارش کتاب به سبب شخصیت خانم موسوی است و بخاطر همپوشانی و در عین حال همراستایی این شخصیت با افکار و حالات خودم راغب بودم که زندگی او را روایت کنم. و چون حس نزدیکی به هم داشتیم، توانستم در عین بحرانی شدن حال روحی‌اش و گریه‌های بی امانش جلسه را مدیریت کنم. چون فهمیدم در عین شخصیت جسور و مبارز براحتی شخصیت لطیف و عاشقانه همپوشانی می‌شود و همراستای هم که خود همسر شهید هر موقع بخواهد روحش و فکرش را به سمت شهید پرواز می‌دهد و با او زندگی می‌کند.

*دیدگاه شهید در خصوص فعالیت همسرش چه بود؟

در ادامه همسر شهید خاطره‌ای در رابطه با استفاده از اسلحه و مواجه شهید با این ماجرا ایراد نمودند و گفتند، در زمان فعالیت‌های منافقین احمد به من برای ترددها کلت کمری داده بود و گاهی وقتی خانواده‌ای از سمت منافقین تهدید می‌شد من شب در خانه آن‌ها برای مراقبت می‌ماندم، و آن خانواده تعجب می‌کردند که یک زن اسلحه دارد و چه خونسرد و راحت خوابیده است. در حالی که مسلط بودم بر اوضاع، این بود که احمد براحتی سر این موارد به من بها می‌داد و اعتماد کامل داشت و موافق چنین فعالیت‌هایی بود و دیدگاهش این نبود که زن باید در خانه بماند و فقط کار خانه بکند.

*آخرین دیدار شهید با همسرش قبل از شهادت و نحوه شهادت او

همسر شهید در ادامه اظهار کرد، شهید سمت‌های زیادی در بسیج و سپاه در زمان جنگ داشتند و در مقطع قبل از شهادت مسئولیتی در مهندسی سپاه بود، قرار بود ما برویم اهواز و احمد برود خط و من گفتم با دو تا بچه نمی‌توانم زنجان بمانم و او برایمان در اهواز خانه سازمانی گرفت برای اسکان ما و گفت یک مأموریتی در بانه دارم بروم انجام بدم، برگشتم شما بریود اهواز و منم بروم خط! و این رفتن هیچ برگشتی نداشت.

در مهرماه سال شصت و پنج احمد مسئول مهندسی سپاه بود که برای رفع مشکلات مهندسی سنگرهای منطقه غرب رفته بودند، که با وجود عدم تبادل آتش و نبود عملیات با گرایی که داده شده بود، در ارتفاعات لری عراق روبروی بانه با اصابت خمپاره به شهادت رسیدند.

نشست با صحبت‌های شجاعیان مدیر رسانه‌ای خبرگزاری مهر و تقدیر از خانواده شهید به پایان رسید و وی در خصوص این نشست اینگونه سخن گفتند که، یکی از دغدغه‌های خبرگزاری مهر و متولیان عرصه فرهنگ کشور هست که برای مناسب سازی فضای فرهنگی کشور در کنار یک‌سری زیرسازی و زیرساخت‌ها در نهایت نیازمند یک‌سری نماد و الگو هستیم که این نماد و الگوها می‌شوند نقطه تبلور فضایی که قرار است به آن برسیم، بهترین و ملموس‌ترین این الگوها شهدا هستند، چه بعد زندگی شخصی چه بعد تخصص رزمی آن‌ها و شهدای دفاع مقدس ما جز عالی رتبه‌ترین این الگوها هستند.

یکی از کارهای خوب به خصوص در نشر سوره مهر و خود خبرگزاری تاکید بر همین حوزه و رسالتی است که در پی ارتقای فرهنگی کشور است، ملموس‌کردن و در دسترس قرار دادن این محتوا برای عموم مخاطبین است، خبرگزاری از یک سو و سوره مهر از یک سوی دیگر و در مراحل بعدی ساخت محتواهای سمعی، بصری و صنایع فرهنگی در این رابطه است که سعی ما در بخش کتاب خبرگزاری ضریب دادن به این محتواها برای جریان سازی است.

روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود! 2
روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود! 3
روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود! 4
روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود! 5
روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود! 6
روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود! 7
روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود! 8
روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود! 9
روایت جسورانه خاطرات همسر شهید یوسفی / دختری که عاشق اسلحه بود! 10